پنجشنبه است دوباره بهشت زهرا(س) ولوله ای دارد. شلوغ است و بانگ شیون روی هوا. قطعه های قدیمی ، اشک هایجاری اش کمتر است و نجوا ها خاموش . قطعه های جدید اما شلوغ است و شیون و اشک و زاری بی پایان. قطعه های جدید که چیزی به پر شدن شان نمانده مهمانان شان زیاد تر است و بازار داغ روضه خوانان ، حسابی سکه. یکی از درد بی مادری می گوید و آن یکی در اکو نوحه ترکی می خواند. فاصله شان از هم 5 متر هم نیست اما بی میکروفن و اکو امکان ندارد که بخوانند . چون اینجا بهشت زهراست. شلوغ و پر هیاهو و درست در دل این شلوغی پیرمرد افتاده روی سنگ قبر مشکی و با همسرش حرف های زیادی برای گفتن دارد. اشکهایش را نمی تواند کنترل کند. با لنگ ، سنگ قبر را برق انداخته و برای همدمش می گوید. همدمی که بیش از یکسال می شود که او را با بچه ها تنها گذاشته و رفته. دیگر حرفهای شان می ماند برای همین دیدارهای هفتگی پنجشنبه ها. دیدارهایی پر از اشک و سکوت در دل این همه هیاهو.
نظر شما