۲ نفر
۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۵
حسین علیزاده ستایش جلوه‌­ای از هنر این خاک است

ردیف موسیقی ایرانی، آنچنان که نسل من فراگرفته است، گنجینه­‌ای است ارجمند و گرانبها. عنصری به ظاهر موزه­‌ای که خود را در گذرگاه زمان به موزه­ نشینی محدود نکرده است. عنصری زیباشناختی و کاربردی که گاه متهم به ناکاربردگی یا ناکارآمدی نیز شده است. طبیعی است که اصلِ عناصری از این دست در تمام تمدن­های بشری به واسطه­ ارزش تاریخی و بیم تخریب، تحت حفاظت بماند. و به همان اندازه نیز طبیعی است که به واسطه­ کاربردی بودنِ همچنانش، مشتقاتی از آن پدید آید. کاری که در بداهه خوانی و بداهه نوازی و نغمه سازی های مرسوم ما مدام اتفاق می­افتد.

هانا آرنت، فیلسوف معاصر، آنجا که از ارتباط هنر و اندیشه و داوری بحث می­‌کند، تاثیر هنر بر مخاطب را معطوف به مکان دانسته است بدین معنی که عرضه­ یک اثر هنری واحد در مکان­های متفاوت، تاثیرات متفاوتی بر مخاطب خواهد گذاشت.  من می­‌خواهم عنصر زمان را هم بر آن اضافه کنم. اگر اثری در زمان­‌های متفاوت عرضه شود، تاثیر آن و برداشت از آن یکسان نخواهد بود. اگر تغییرات خود مخاطب را هم به اینها اضافه کنیم مساله پیچیده­‌تر نیز خواهد شد. به گمان من تلفیق و ترکیبی از این حالات در پروژه­ حاضر ما بروز کرده است.

یعنی هم زمان و مکان و هم مخاطب و هم حتی هنرمند تغییر کرده است. مخاطبان جدیدی هم افزوده شده­‌اند که آن تجربه­ تاریخی را ندارند و برای نخستین بار با پدیده­ مفروض مواجه می­‌شوند. می­‌خواهم به این نتیجه برسم که یک اثر هنری حتی اگر عینا در گذر زمان و مکان از گذشته به امروز برسد، برداشت و تاثیر مخاطبان آن زمان را با خودش به زمان حال نمی­‌آورد.

آنچه من در این پروژه می­‌بینم، روایت یا دست کم یکی از روایت­‌های هنرمند مولف از برداشت خود از ردیف است.کهن الگو یا سرنمونه همچنان باقی­ست و اعتبار خود را دارد و البته در باطن این اثر تازه پدید آمده جاری­ست.

من همیشه تصور کرده­‌ام که افراد در بستر جوامعی که در آن زیست می­‌کنند مانند خطوط و رشته­‌هایی با آغازی روشن و پایانی مبهم در جهات گوناگون گسترده و در حرکت­‌اند.گاه به سبب واقعه­‌ای هدفمند با الگویی مرکب از تعمد و تصادف در هم تنیده می­‌شوند و نقشی پدید می­‌آورند که قابل لمس است. این اثر خاصِ موسیقایی و کلامی، یکی از همین سطوحِ منقش است که حاصل همزمانی و پیوند چندین رویداد مستقل است: مولف اراده می­‌کند به کاری سترگ، سرمایه­‌های تاریخی به شکل کالبد و ذهنِ افرادی که مجریان کارند گرد هم می­‌آیند و اشتیاقِ ذاتی بشر به افزودنِ روایت خویشتن بر پدیده­‌های از پیش موجود کار خود را می­‌کند. گویی این افراد برای این لحظه زاده شده باشند. و چنین اثری زادن بی­‌دلیلِ آدمیان را موجه و مدلل می­‌کند.گمان می­‌کنم پدیدآورندگان این اثر، در این احساس، اشتراک داشته باشند. هر کدام از آنها با پیشینه­‌ای متفاوت، هنگامی که ساعت‌ها به آموختن و تمرین و شکل دادن به خود و هنر خود می­‌پرداختند، نمی­‌دانستند اما بنا بوده در این کار به قدر خود ،سهمی داشته باشند. و چه اتفاقی خجسته­‌تر از این.

خلق بخش عمده­‌ای از شعر و موسیقی این اثر با دوران سختِ بیماری کرونا مقارن شد. دورانِ خلوت­ گزیدگی لاجرم، کاهشِ مواجه­ رودرروی اجتماعی، بیگانگی­‌های ناخواسته، احساسِ نزدیکی به پدیده­ نا بودن، و مجالِ اندیشیدن به خویشتن البته... یادهای تنهایی، احضارِ خاطراتِ کودکی، یاد پیشینه­‌های عاشقی و فارغی، و باز اندیشیِ واژه­ همیشه تلخِ وداع... و در چنین فضای معلقی، بودن و سرودن، که به احتمال، خود را در لحظاتی از شعر و موسیقی این اثر پنهان کرده است. در آن ایام مدام با حسین علیزاده در تماس بودیم... ساعت‌ها و ساعت‌ها... کار را به هر نحو ممکن پیش می­‌بردیم، به قولِ هایدگر: بر پرسشِ بودن متمرکز بودیم و پرسش از انسان را رها کرده بودیم.

حسین علیزاده وسوسه­ تاریخیِ تمامِ شاعرانِ جهان را در من نیز دوباره بیدار کرده بود: بیانِ حرف تمامِ عاشقانِ جهان به تمامِ معشوقان‌شان، چنانکه معشوق گمان برد تنها اوست که می­‌شنود و لاغیر... تبدیلِ تجربه­ منفردِ شخصی به احساس مشترکِ جمعی. بارها پیش از آن، کلامم با نغمه­‌هایش در آمیخته بود امّا این کار رونق و بیرقِ دیگری داشت.برایِ من که سالها شاگردِ مکتب سازش بودم و همیشه عاشقانه از موسیقی­اش کام گرفته بودم این تجربه­‌ها در عین حال، فرصت انتقال از نقشِ یک مخاطبِ کامجو به نقشِ یک خطابگرِ کامبخش در کنار استادم بود. که همواره به آن می­‌بالم.

و اما در باب شعر : گذشته از انتخاب وزن و قافیه­ مناسب حال و هوای مقام مورد نظر، در واژه­‌گزینی و مفاهیم عوامل محدود کننده­‌ای پیش رو داشتم. از مهم­ترین‌شان نام گوشه­‌ها... نام برخی گوشه­‌ها مرا به فضایی متفاوت از آنچه به طور معمول در شعرم جریان دارد پرتاب می­‌کرد. و به سراسر شعر سرایت می­‌کرد. در کنار این، سبک و شیوه و نیز زبان و بیان شخصی شاعر نیز دخیل می­‌شود. شاعر دوست ندارد خودش نباشد. هر یک از گوشه­‌ها مستلزم مواجه‌ه­ای ویژه و منحصر یه فرد است که با تصاویر یا ایماژهای ذهنی شاعر و آهنگساز در یک ترکیب شرکت می­‌کنند. به ویژه که آهنگساز خود نیز ذهنی بسیار تصویری دارد. به یکباره با واژه­ای در می­‌افتادم که تصاویر مانوسم را بر هم می­‌زد و ابتدا به ساکن، شاعرانگی و شعریت شعر را نیز به خطر می­‌انداخت. چارچوب نانوشته و ناآزموده­‌ای در ذهن ساختم و آن را دنبال کردم.شعر یک امر ناهشیار است، وقتی عنصر محدود کننده­‌ای به آن تحمیل می‌شود، لاجرم بخشی از آن به حیطه­ خودآگاهی وارد می­‌شود. از هیچ کدام گریز و گزیری نداشتم. باید انتظار می­‌کشیدم موانع در ناخودآگاهم به تصویر و واژه بدل شود و خبرم کند. خودم باید منتظر خودم می­‌ماندم.... انتظاری دشوار و زیبا...

در چنین لحظاتی، با اندکی لغزش، یک پدیده­ قلبیِ مقبول، به یک محصولِ تقلبیِ باورناپذیر تبدیل می­‌شود. حسین علیزاده با اعتماد کامل، دل و دستم را رها می­‌گذاشت و راه را هموار می­‌کرد. با تکیه بر همین اعتمادش و با بهره­‌گیری از ظرفیت شعر و موسیقی،  وزن­‌های بی­ سابقه­‌ای را نیز وارد اثر کردم.... او مدام مرا به شوق می­‌آورد و از اشتیاقم، خود نیز مشتاق می­‌شد.. پی در پی می­‌ساخت، از من و شعر جلو می­‌افتاد. از اراده و توانش حیرت می­‌کردم. می­‌گفت توان آدمی بیشتر از چیزی­‌ست که تصور می­‌کند. در عمل هم این را نشان داد. سعی­‌اش مشکور باد.

به رسم ادب به سهم خودم از تمام عزیزان خردمند و هنرمندی که در خلق این اثر نقشی داشته­‌اند سپاسگزارم. و دست تک تکشان را می­‌فشارم. و به آنها تبریک می­‌گویم.

و امّا حسین علیزاده...در باور من حسین علیزاده را نباید و نمی­‌توان به یک امر شخصی تقلیل داد. او از یک مصداق به یک مفهوم عام در هنر سرزمین ما تبدیل شده است، مدت­‌هاست که چنین است. برای مخاطبان علاقمندش از یک جایی به بعد با شنیدن نخستین باره­ یکی از آثارش. ستودن او ، ستایش جلوه‌­ای از هنر این خاک است. او هنرمندی آزاد و آزاده است، چه در پایبندی به آنچه می­‌خواهد نگاه دارد. چه در تمایل ذاتی‌­اش به دریدن چارچوب‌­های از پیش موجود به طرز خاص خودش.

از او سپاسگزارم، برای هم عصر بودن با نسلِ ما... برای تمامِ لحظاتی که با موسیقی نابش تنها بودم... برای هر آنچه در مکتبِ پر بارش به من آموخت و هنوز می­‌آموزد... برای نغمه‌های دل انگیزی که بر کلام نارسای من ساخت و نواخت... برای اعتماد و اشتیاق و احترام و عشقی که در این کار به من هدیه کرد.

هنرها از دریچه­ فهم مخاطب دریافت و سنجیده می‌­شوند. برخی آثار که ارزشمند هم هستند، برای دیده شدن از منظرِ همین دریچه‌­ها آفریده می­‌شوند. اما آثاری هم هستند که دریچه­های فهمِ تازه­‌ای را نیز می­‌گشایند. خالقان چنین آثاری هم اثر را و هم دریچه­ فهم اثر را همزمان خلق می­‌کنند.در تاریخ سرزمینمان کم نداریم از این هنرمندان و اندیشمندان بزرگ و حسین علیزاده­ روزگار ما بی­ تردید از درخشان­‌ترین آنهاست.

در جهانی زیست می­‌کنیم بس شتابناک، گویی زودگذرتر از پیش، عصر فاصله و فراموشیِ زودهنگام، اثری که برای تقدیم و تقدیرش گرد هم آمده­‌ایم محصول کاری عاشقانه است و اگر برای یک لحظه، تنها یک لحظه عاشقی را به یاد معشوقش و یا معشوقی را به یاد عاشقش بیندازد، به مقصدش رسیده است. و بر این باورم که این اثر از این دست لحظات، کم ندارد.

* شاعر دستگاه‌های موسیقی به روایت حسین علیزاده

۲۴۳۵۷

کد خبر 1962334

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 12 =