هانا آرنت، فیلسوف معاصر، آنجا که از ارتباط هنر و اندیشه و داوری بحث میکند، تاثیر هنر بر مخاطب را معطوف به مکان دانسته است بدین معنی که عرضه یک اثر هنری واحد در مکانهای متفاوت، تاثیرات متفاوتی بر مخاطب خواهد گذاشت. من میخواهم عنصر زمان را هم بر آن اضافه کنم. اگر اثری در زمانهای متفاوت عرضه شود، تاثیر آن و برداشت از آن یکسان نخواهد بود. اگر تغییرات خود مخاطب را هم به اینها اضافه کنیم مساله پیچیدهتر نیز خواهد شد. به گمان من تلفیق و ترکیبی از این حالات در پروژه حاضر ما بروز کرده است.
یعنی هم زمان و مکان و هم مخاطب و هم حتی هنرمند تغییر کرده است. مخاطبان جدیدی هم افزوده شدهاند که آن تجربه تاریخی را ندارند و برای نخستین بار با پدیده مفروض مواجه میشوند. میخواهم به این نتیجه برسم که یک اثر هنری حتی اگر عینا در گذر زمان و مکان از گذشته به امروز برسد، برداشت و تاثیر مخاطبان آن زمان را با خودش به زمان حال نمیآورد.
آنچه من در این پروژه میبینم، روایت یا دست کم یکی از روایتهای هنرمند مولف از برداشت خود از ردیف است.کهن الگو یا سرنمونه همچنان باقیست و اعتبار خود را دارد و البته در باطن این اثر تازه پدید آمده جاریست.
من همیشه تصور کردهام که افراد در بستر جوامعی که در آن زیست میکنند مانند خطوط و رشتههایی با آغازی روشن و پایانی مبهم در جهات گوناگون گسترده و در حرکتاند.گاه به سبب واقعهای هدفمند با الگویی مرکب از تعمد و تصادف در هم تنیده میشوند و نقشی پدید میآورند که قابل لمس است. این اثر خاصِ موسیقایی و کلامی، یکی از همین سطوحِ منقش است که حاصل همزمانی و پیوند چندین رویداد مستقل است: مولف اراده میکند به کاری سترگ، سرمایههای تاریخی به شکل کالبد و ذهنِ افرادی که مجریان کارند گرد هم میآیند و اشتیاقِ ذاتی بشر به افزودنِ روایت خویشتن بر پدیدههای از پیش موجود کار خود را میکند. گویی این افراد برای این لحظه زاده شده باشند. و چنین اثری زادن بیدلیلِ آدمیان را موجه و مدلل میکند.گمان میکنم پدیدآورندگان این اثر، در این احساس، اشتراک داشته باشند. هر کدام از آنها با پیشینهای متفاوت، هنگامی که ساعتها به آموختن و تمرین و شکل دادن به خود و هنر خود میپرداختند، نمیدانستند اما بنا بوده در این کار به قدر خود ،سهمی داشته باشند. و چه اتفاقی خجستهتر از این.
خلق بخش عمدهای از شعر و موسیقی این اثر با دوران سختِ بیماری کرونا مقارن شد. دورانِ خلوت گزیدگی لاجرم، کاهشِ مواجه رودرروی اجتماعی، بیگانگیهای ناخواسته، احساسِ نزدیکی به پدیده نا بودن، و مجالِ اندیشیدن به خویشتن البته... یادهای تنهایی، احضارِ خاطراتِ کودکی، یاد پیشینههای عاشقی و فارغی، و باز اندیشیِ واژه همیشه تلخِ وداع... و در چنین فضای معلقی، بودن و سرودن، که به احتمال، خود را در لحظاتی از شعر و موسیقی این اثر پنهان کرده است. در آن ایام مدام با حسین علیزاده در تماس بودیم... ساعتها و ساعتها... کار را به هر نحو ممکن پیش میبردیم، به قولِ هایدگر: بر پرسشِ بودن متمرکز بودیم و پرسش از انسان را رها کرده بودیم.
حسین علیزاده وسوسه تاریخیِ تمامِ شاعرانِ جهان را در من نیز دوباره بیدار کرده بود: بیانِ حرف تمامِ عاشقانِ جهان به تمامِ معشوقانشان، چنانکه معشوق گمان برد تنها اوست که میشنود و لاغیر... تبدیلِ تجربه منفردِ شخصی به احساس مشترکِ جمعی. بارها پیش از آن، کلامم با نغمههایش در آمیخته بود امّا این کار رونق و بیرقِ دیگری داشت.برایِ من که سالها شاگردِ مکتب سازش بودم و همیشه عاشقانه از موسیقیاش کام گرفته بودم این تجربهها در عین حال، فرصت انتقال از نقشِ یک مخاطبِ کامجو به نقشِ یک خطابگرِ کامبخش در کنار استادم بود. که همواره به آن میبالم.
و اما در باب شعر : گذشته از انتخاب وزن و قافیه مناسب حال و هوای مقام مورد نظر، در واژهگزینی و مفاهیم عوامل محدود کنندهای پیش رو داشتم. از مهمترینشان نام گوشهها... نام برخی گوشهها مرا به فضایی متفاوت از آنچه به طور معمول در شعرم جریان دارد پرتاب میکرد. و به سراسر شعر سرایت میکرد. در کنار این، سبک و شیوه و نیز زبان و بیان شخصی شاعر نیز دخیل میشود. شاعر دوست ندارد خودش نباشد. هر یک از گوشهها مستلزم مواجههای ویژه و منحصر یه فرد است که با تصاویر یا ایماژهای ذهنی شاعر و آهنگساز در یک ترکیب شرکت میکنند. به ویژه که آهنگساز خود نیز ذهنی بسیار تصویری دارد. به یکباره با واژهای در میافتادم که تصاویر مانوسم را بر هم میزد و ابتدا به ساکن، شاعرانگی و شعریت شعر را نیز به خطر میانداخت. چارچوب نانوشته و ناآزمودهای در ذهن ساختم و آن را دنبال کردم.شعر یک امر ناهشیار است، وقتی عنصر محدود کنندهای به آن تحمیل میشود، لاجرم بخشی از آن به حیطه خودآگاهی وارد میشود. از هیچ کدام گریز و گزیری نداشتم. باید انتظار میکشیدم موانع در ناخودآگاهم به تصویر و واژه بدل شود و خبرم کند. خودم باید منتظر خودم میماندم.... انتظاری دشوار و زیبا...
در چنین لحظاتی، با اندکی لغزش، یک پدیده قلبیِ مقبول، به یک محصولِ تقلبیِ باورناپذیر تبدیل میشود. حسین علیزاده با اعتماد کامل، دل و دستم را رها میگذاشت و راه را هموار میکرد. با تکیه بر همین اعتمادش و با بهرهگیری از ظرفیت شعر و موسیقی، وزنهای بی سابقهای را نیز وارد اثر کردم.... او مدام مرا به شوق میآورد و از اشتیاقم، خود نیز مشتاق میشد.. پی در پی میساخت، از من و شعر جلو میافتاد. از اراده و توانش حیرت میکردم. میگفت توان آدمی بیشتر از چیزیست که تصور میکند. در عمل هم این را نشان داد. سعیاش مشکور باد.
به رسم ادب به سهم خودم از تمام عزیزان خردمند و هنرمندی که در خلق این اثر نقشی داشتهاند سپاسگزارم. و دست تک تکشان را میفشارم. و به آنها تبریک میگویم.
و امّا حسین علیزاده...در باور من حسین علیزاده را نباید و نمیتوان به یک امر شخصی تقلیل داد. او از یک مصداق به یک مفهوم عام در هنر سرزمین ما تبدیل شده است، مدتهاست که چنین است. برای مخاطبان علاقمندش از یک جایی به بعد با شنیدن نخستین باره یکی از آثارش. ستودن او ، ستایش جلوهای از هنر این خاک است. او هنرمندی آزاد و آزاده است، چه در پایبندی به آنچه میخواهد نگاه دارد. چه در تمایل ذاتیاش به دریدن چارچوبهای از پیش موجود به طرز خاص خودش.
از او سپاسگزارم، برای هم عصر بودن با نسلِ ما... برای تمامِ لحظاتی که با موسیقی نابش تنها بودم... برای هر آنچه در مکتبِ پر بارش به من آموخت و هنوز میآموزد... برای نغمههای دل انگیزی که بر کلام نارسای من ساخت و نواخت... برای اعتماد و اشتیاق و احترام و عشقی که در این کار به من هدیه کرد.
هنرها از دریچه فهم مخاطب دریافت و سنجیده میشوند. برخی آثار که ارزشمند هم هستند، برای دیده شدن از منظرِ همین دریچهها آفریده میشوند. اما آثاری هم هستند که دریچههای فهمِ تازهای را نیز میگشایند. خالقان چنین آثاری هم اثر را و هم دریچه فهم اثر را همزمان خلق میکنند.در تاریخ سرزمینمان کم نداریم از این هنرمندان و اندیشمندان بزرگ و حسین علیزاده روزگار ما بی تردید از درخشانترین آنهاست.
در جهانی زیست میکنیم بس شتابناک، گویی زودگذرتر از پیش، عصر فاصله و فراموشیِ زودهنگام، اثری که برای تقدیم و تقدیرش گرد هم آمدهایم محصول کاری عاشقانه است و اگر برای یک لحظه، تنها یک لحظه عاشقی را به یاد معشوقش و یا معشوقی را به یاد عاشقش بیندازد، به مقصدش رسیده است. و بر این باورم که این اثر از این دست لحظات، کم ندارد.
* شاعر دستگاههای موسیقی به روایت حسین علیزاده
۲۴۳۵۷
نظر شما