سیدمحمدرضا دربندی*: تئو آنجلوپولوس کارگردان بزرگ یونانی، سهشنبه چهارم بهمنماه در حالی که برای تدارک فیلم جدید خود تحت عنوان «دریای دیگر» از خیابان عبور میکرد، بر اثر تصادف با یک موتورسیکلت به شدت مجروح و به بیمارستانی در آتن منتقل شد و همان شب در 76 سالگی درگذشت.
آنجلوپولوس سال 1383 در بیست و سومین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم «دشت گریان» جایزه ویژه هیئت داوران بخش سینمای معناگرا را دریافت کرد.
اینجانب چهار سال قبل با او - که خالق فیلمهای ماندگار چون «گام معلق لک لک» و «ابدیت و یک روز» و برنده جوایز مختلف از جشنوارههای سینمایی معتبر چون کن، برلین و ونیز بود - ملاقاتی داشتم و در این مدت منتظر فرصتی برای انتشار آن بودم که قسمت بر این بود به مناسبت مرگ او این کار انجام شود.
آنجلوپولوس سال 1383 در بیست و سومین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم «دشت گریان» جایزه ویژه هیئت داوران بخش سینمای معناگرا را دریافت کرد.
اینجانب چهار سال قبل با او - که خالق فیلمهای ماندگار چون «گام معلق لک لک» و «ابدیت و یک روز» و برنده جوایز مختلف از جشنوارههای سینمایی معتبر چون کن، برلین و ونیز بود - ملاقاتی داشتم و در این مدت منتظر فرصتی برای انتشار آن بودم که قسمت بر این بود به مناسبت مرگ او این کار انجام شود.
قرار ملاقات در یک عصر تابستانی گذاشته شد، پس از نزدیک شدن به حوالی منزل وی و جستجوی بسیار، موفق به پیدا کردن آپارتمان او نشدیم و با تلفن همراه وی تماس گرفتیم تا یک بار دیگر آدرس را توضیح دهد، که با بزرگواری گفت: «همانجا بایستید تا خودم بیایم!» او دو خیابان را پیاده طی کرده بود تا ما را پیدا کرده و به منزلش راهنمایی نماید.
داخل خانه او ـ مانند خانه اکثر هنرمندان ـ کمی به هم ریخته بود و توصیه کرد بهتر است در بالکن بنشینیم. ابتدا به سگاش نهیب زد که دور و بر ما پرسه نزند و سپس از خانمش خواست قهوه و شیرینی بیاورد، آنگاه گفت: «در خدمتم».
در پناه درختان کاج بلندی که بالکن را احاطه کرده و نسیم ملایم عصرگاهی آنها را به وزش وا داشته بود، به همراه آواز گوش نواز انواع پرندگان، جرعهای از قهوه را با تانی نوشیده و گفتوگو را آغاز کردیم.
جناب آنجلوپلوس! از اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، تشکر میکنم و مراتب امتنان خود را از ملاقات با شما که افتخار یونان هستید، ابراز کنم. شما در ایران موقعیت ممتازی دارید و کارگردانان و اساتید سینمای ایران، از جمله فیلمهایی که در کلاسهای آموزشی خود به نمایش گذاشته و نکات آنرا به بحث میگذارند، فیلمهای جنابعالی است.
من هم خوشحالم که با رایزن فرهنگی کشوری کهن و با فرهنگ ملاقات میکنم. در مورد اینکه گفتید، افتخار یونان هستم، نمیدانم چه بگویم، شاید. ولی در مورد موقعیتم در ایران باید بگویم تا وقتی به این کشور نرفته بودم، اطلاعی نداشتم و نمیدانستم، تنها در سفر اخیر بود که متوجه شدم در ایران شناختهشدهتر از بعضی کشورهای تولیدکننده فیلمهای سینمایی هستم.
در پناه درختان کاج بلندی که بالکن را احاطه کرده و نسیم ملایم عصرگاهی آنها را به وزش وا داشته بود، به همراه آواز گوش نواز انواع پرندگان، جرعهای از قهوه را با تانی نوشیده و گفتوگو را آغاز کردیم.
جناب آنجلوپلوس! از اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، تشکر میکنم و مراتب امتنان خود را از ملاقات با شما که افتخار یونان هستید، ابراز کنم. شما در ایران موقعیت ممتازی دارید و کارگردانان و اساتید سینمای ایران، از جمله فیلمهایی که در کلاسهای آموزشی خود به نمایش گذاشته و نکات آنرا به بحث میگذارند، فیلمهای جنابعالی است.
من هم خوشحالم که با رایزن فرهنگی کشوری کهن و با فرهنگ ملاقات میکنم. در مورد اینکه گفتید، افتخار یونان هستم، نمیدانم چه بگویم، شاید. ولی در مورد موقعیتم در ایران باید بگویم تا وقتی به این کشور نرفته بودم، اطلاعی نداشتم و نمیدانستم، تنها در سفر اخیر بود که متوجه شدم در ایران شناختهشدهتر از بعضی کشورهای تولیدکننده فیلمهای سینمایی هستم.
سه سال قبل هم در جشنواره فیلم فجر جایزه به شما تعلق گرفت و اخیرا هم اطلاع یافتیم یکی از فیلمهای شما به نام «ابدیت و یک روز» توسط تلویزیون ایران در حال دوبله به زبان فارسی برای نمایش تلویزیونی است.
خیلی خوشحالم که فیلمهایم به ذائقه ایرانیها، خوشایند بوده است.

تئو آنجلوپولوس و سیدمحمدرضا دربندی
خیلی خوشحالم که فیلمهایم به ذائقه ایرانیها، خوشایند بوده است.

تئو آنجلوپولوس و سیدمحمدرضا دربندی
جنابعالی چه وقت و چگونه با سینمای ایران آشنا شدید؟
سالها پیش، اولین فیلم سینمایی ایرانی را که دیدم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، فیلم خوش ساخت و تاملبرانگیز «گاو» بود. مدتها پس از آن، دیگر فیلم ایرانی ندیده بودم و خاطره آن همچنان در ذهنم مانده بود تا اینکه فیلمهای آقای کیارستمی در جشنواره تسالونیکی عرضه شد، پس از آن بود که علاقهام به دیدن فیلمهای ایرانی شدت گرفت و اکنون باید بگویم، بیشتر فیلمهای مطرح ایرانی را تماشا کردهام.
سالها پیش، اولین فیلم سینمایی ایرانی را که دیدم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، فیلم خوش ساخت و تاملبرانگیز «گاو» بود. مدتها پس از آن، دیگر فیلم ایرانی ندیده بودم و خاطره آن همچنان در ذهنم مانده بود تا اینکه فیلمهای آقای کیارستمی در جشنواره تسالونیکی عرضه شد، پس از آن بود که علاقهام به دیدن فیلمهای ایرانی شدت گرفت و اکنون باید بگویم، بیشتر فیلمهای مطرح ایرانی را تماشا کردهام.
چه نکتهای در سینمای ایران، نظر شما را جلب کرده است؟
سینمای ایران در حقیقت مانند یک شعر است، بسیار روان و شیرین و بر دل انسان مینشیند. سادگی و صفای حاکم برآن، انسان را جذب میکند. نکته بعدی میزان حضور کارگردانان زن در سینمای شماست. در هیچ کشوری کارگردانان زن به این میزان حضور ندارند. کار خوب زنان سینماگر ایرانی مرا شگفتزده کرده است. سینمای ایران، سینمای زنده و فعالی است. در عصری که سینمای اروپا وضعیتی کاملا بحرانی دارد، سینمای ایران، وضعیت خوبی دارد.
سینمای ایران در حقیقت مانند یک شعر است، بسیار روان و شیرین و بر دل انسان مینشیند. سادگی و صفای حاکم برآن، انسان را جذب میکند. نکته بعدی میزان حضور کارگردانان زن در سینمای شماست. در هیچ کشوری کارگردانان زن به این میزان حضور ندارند. کار خوب زنان سینماگر ایرانی مرا شگفتزده کرده است. سینمای ایران، سینمای زنده و فعالی است. در عصری که سینمای اروپا وضعیتی کاملا بحرانی دارد، سینمای ایران، وضعیت خوبی دارد.
وضعیت سینمای اروپا که باعث تاسف ما شده است، سینمایی که زیر فشار سینمای آمریکا فرصت نفس کشیدن نمییابد. هماکنون از هر 10فیلمی که در یونان به نمایش گذاشته میشود، هشت فیلمهالیوودی است و این خیلی تاسفبار است.
حال که بحث به اینجا کشیده شد، کمی هم در مورد سینمای یونان توضیح دهید.
وضعیت سینمای یونان به تبع سینمای اروپا بحرانی شده و در واقع میتوان گفت در یونان، سینما تعطیل شده است. با ورود نمایشگرهای خانگی به بازار و حضور دیوانهکننده فیلمهای آمریکایی، تولیدات سینمایی آرام آرام تقلیل یافت و به سالی 25فیلم رسید و امسال هم فکر نمیکنم بیشتر از 10فیلم داشته باشیم. از این 10فیلم هم شاید دوفیلم فروش خوبی داشته باشد و بقیه با مشکل مالی مواجه خواهند شد.
وضعیت سینمای یونان به تبع سینمای اروپا بحرانی شده و در واقع میتوان گفت در یونان، سینما تعطیل شده است. با ورود نمایشگرهای خانگی به بازار و حضور دیوانهکننده فیلمهای آمریکایی، تولیدات سینمایی آرام آرام تقلیل یافت و به سالی 25فیلم رسید و امسال هم فکر نمیکنم بیشتر از 10فیلم داشته باشیم. از این 10فیلم هم شاید دوفیلم فروش خوبی داشته باشد و بقیه با مشکل مالی مواجه خواهند شد.
چرا اینطور شده؟ آیا چون فیلمهای امریکایی بازار را پرمی کنند و جایی برای فیلمهای یونانی باقی نمیگذارند، این اتفاق افتاده است؟
کاملا درست است. وقتی مرتب فیلم آمریکایی وارد میشود و از طرفی اکثر صاحبان ویلیج سینماها (مجتمعهایی که حدود 10تا 15سالن سینما دارد و همزمان تعداد زیادی فیلم نشان میدهند) خارجی هستند، طبیعی است که ترجیح دهند فیلمهایی را به نمایش بگذارند که جوانان را جذب کند.
آنها به فکر مصالح ملی ما که نیستند، به فکر جیب خود هستند و با راهاندازی انواع سالنهای بازی و افتتاح رستورانهای مک دونالد در این مجتمعها سعی دارند تمام وقت تفریح جوانان را پر کنند. هنگامی که به این مجتمعها میروید، مشاهده میکنید حداقل 10سالن در اختیار فیلمهای آمریکایی قرار گرفته و تنها پنجسالن برای نمایش فیلمهای سایر کشورها در نظر گرفته شده است.
کاملا درست است. وقتی مرتب فیلم آمریکایی وارد میشود و از طرفی اکثر صاحبان ویلیج سینماها (مجتمعهایی که حدود 10تا 15سالن سینما دارد و همزمان تعداد زیادی فیلم نشان میدهند) خارجی هستند، طبیعی است که ترجیح دهند فیلمهایی را به نمایش بگذارند که جوانان را جذب کند.
آنها به فکر مصالح ملی ما که نیستند، به فکر جیب خود هستند و با راهاندازی انواع سالنهای بازی و افتتاح رستورانهای مک دونالد در این مجتمعها سعی دارند تمام وقت تفریح جوانان را پر کنند. هنگامی که به این مجتمعها میروید، مشاهده میکنید حداقل 10سالن در اختیار فیلمهای آمریکایی قرار گرفته و تنها پنجسالن برای نمایش فیلمهای سایر کشورها در نظر گرفته شده است.
آیا هجوم فیلمهای آمریکایی، غیر از تاثیر سوء اقتصادی بر سینمای یونان تاثیرات دیگری هم داشته است؟
بله، این مسئله باعث شده که جوانان ترجیح دهند به جای اینکه در خانه به تماشای تلویزیون یونانی بنشینند، به سینماهایی بروند که فیلم آمریکایی نمایش میدهند و این علاقهمندی به سینمای آمریکایی، روش فکر کردن آنها را عوض کرده است.
بله، این مسئله باعث شده که جوانان ترجیح دهند به جای اینکه در خانه به تماشای تلویزیون یونانی بنشینند، به سینماهایی بروند که فیلم آمریکایی نمایش میدهند و این علاقهمندی به سینمای آمریکایی، روش فکر کردن آنها را عوض کرده است.
یعنی باعث تغییر ذائقه فرهنگی مردم شدهاند؟
بله، تعبیر زیبایی بود. ببینید، در این روزگار، همه چیز سیاسی شده است. اعمال این سیاستها هم علنی نیست، بلکه بصورت پنهان القاء میشود. هنگامی که جوانان ما در تلویزیون و سینما، مرتب فیلمهای آمریکایی میبینند، آرامآرام و بدون اینکه خودشان بخواهند، ذائقهشان تغییر میکند.
ابتدا آرایش مو، نوع لباس و ژستهای آنان تغییر میکند و سپس فکر و اندیشه و روش نگاه کردنشان به زندگی تغییر میکند و پس از مدتی نگاه میکنید، همه به زندگی آمریکایی علاقهمند شده و آمریکا، کعبه آمال همه شده است. بنابراین میتوانم بگویم که در کشور ما، امپریالیسم فرهنگی آمریکا، حاکمیت مطلق دارد. البته همانطور که گفتم این مشکل، کل اروپا را در بر میگیرد.
بله، تعبیر زیبایی بود. ببینید، در این روزگار، همه چیز سیاسی شده است. اعمال این سیاستها هم علنی نیست، بلکه بصورت پنهان القاء میشود. هنگامی که جوانان ما در تلویزیون و سینما، مرتب فیلمهای آمریکایی میبینند، آرامآرام و بدون اینکه خودشان بخواهند، ذائقهشان تغییر میکند.
ابتدا آرایش مو، نوع لباس و ژستهای آنان تغییر میکند و سپس فکر و اندیشه و روش نگاه کردنشان به زندگی تغییر میکند و پس از مدتی نگاه میکنید، همه به زندگی آمریکایی علاقهمند شده و آمریکا، کعبه آمال همه شده است. بنابراین میتوانم بگویم که در کشور ما، امپریالیسم فرهنگی آمریکا، حاکمیت مطلق دارد. البته همانطور که گفتم این مشکل، کل اروپا را در بر میگیرد.
یک سئوال کلیشهای! ولی خیلی مهم. شما بطور کلی برای هنر و بطور خاص سینما، رسالتی قائل هستید؟
من اعتقاد ندارم که هنر و بخصوص سینما فقط برای تفریح به کار گرفته شود. یعنی کارگردانان و هنرمندان فقط برای سرگرمی و تجارت، کار کنند و مردم هم برای تفریح نگاه کنند. بلکه معتقدم سینما میبایست بتواند با مردم ارتباط برقرار کرده و مانند یک کتاب پیام داشته باشد. این پیام میتواند هر چیزی باشد که بتواند به مردم و شیوه زندگی آنها کمک کند. البته قبول دارم سینمایی که حامل پیام باشد، کمتر مورد استقبال عموم قرار میگیرد.

تئو آنجلوپولوس و مارچلو ماسترویانی بازیگر ایتالیایی در پشت صحنه فیلم «پرورشدهنده زنبور عسل»
من اعتقاد ندارم که هنر و بخصوص سینما فقط برای تفریح به کار گرفته شود. یعنی کارگردانان و هنرمندان فقط برای سرگرمی و تجارت، کار کنند و مردم هم برای تفریح نگاه کنند. بلکه معتقدم سینما میبایست بتواند با مردم ارتباط برقرار کرده و مانند یک کتاب پیام داشته باشد. این پیام میتواند هر چیزی باشد که بتواند به مردم و شیوه زندگی آنها کمک کند. البته قبول دارم سینمایی که حامل پیام باشد، کمتر مورد استقبال عموم قرار میگیرد.

تئو آنجلوپولوس و مارچلو ماسترویانی بازیگر ایتالیایی در پشت صحنه فیلم «پرورشدهنده زنبور عسل»
ما در سینما ژانرهای مختلفی داریم، مانند: کمدی، جنگی، اجتماعی، حادثهای و... آیا ژانری هم تحت عنوان «سینمای معنوی» میتوانیم تعریف کنیم؟
یعنی دینی؟
یعنی دینی؟
در واقع، ژانر دینی زیر مجموعهای از سینمای معنوی است. سینمای معنوی میتواند معنای گسترده تری داشته باشد. منظور من سینمایی است که مخاطب پس از تماشای آن فیلم، به تفکر واداشته شود، بازگشتی به درون خود داشته باشد و به روح، این عنصر غیر مادی توجه پیدا کند. فیلمهایی مانند: «دیگران» آلخاندرو آمنابار، «زندگی شگفتانگیزی است» فرانک کاپرا. «مسیر سبز» فرانک دارابونت، «شهر پسران» نورمن تاروگ، «شب شکارچی» چارلز لاتون و... نمونههایی از این گونه فیلمها هستند.
حالا متوجه شدم. بله. بطور کلی سینمایی که در مورد دین، مسایل ماوراءالطبیعه، نیروهای خیر و شر، قدرت شیاطین، آینده انسان، ایثار، اندیشیدن به درون و... بحث میکند، میتواند تحت عنوان سینمای معنوی قرار گیرد. باید بگویم نه تنها این موضوع را قبول دارم بلکه سعی کردهام در همه فیلمهایم به این ژانر نزدیک شوم.
من در فیلمهایم تلاش میکنم مردم را بفهمم، با آنها ارتباط برقرار کرده و راه را به ایشان نشان دهم. به عنوان مثال در فیلم «سفر ادیسه» («نگاه اولیس») در واقع سفری به درون انسان تحقق پیدا میکند تا خودشناسی و به تبع آن، مردمشناسی از آن حاصل شود. من سخت به این نکته اعتقاد دارم و به آن وفادار هستم.
حالا متوجه شدم. بله. بطور کلی سینمایی که در مورد دین، مسایل ماوراءالطبیعه، نیروهای خیر و شر، قدرت شیاطین، آینده انسان، ایثار، اندیشیدن به درون و... بحث میکند، میتواند تحت عنوان سینمای معنوی قرار گیرد. باید بگویم نه تنها این موضوع را قبول دارم بلکه سعی کردهام در همه فیلمهایم به این ژانر نزدیک شوم.
من در فیلمهایم تلاش میکنم مردم را بفهمم، با آنها ارتباط برقرار کرده و راه را به ایشان نشان دهم. به عنوان مثال در فیلم «سفر ادیسه» («نگاه اولیس») در واقع سفری به درون انسان تحقق پیدا میکند تا خودشناسی و به تبع آن، مردمشناسی از آن حاصل شود. من سخت به این نکته اعتقاد دارم و به آن وفادار هستم.
پس از این بحثهای کلی، علاقهمندم بطور خاص درمورد فیلمهای شما صحبت کنم. چرا در عنوان بیشتر فیلمهای شما کلمه «سفر» وجود دارد، مثل «سفر به سیترا» و اگر هم در اسم فیلم کلمه سفر نیست، در محتوای آن یک سفر وجود دارد؟ مثل فیلم «چشماندازی در مه».
دقت شما برایم جالب است، من به عمد از این کلمات استفاده کردهام. به خاطر اینکه معتقدم هنر علاوه براینکه خودش یک مسیری را طی میکند، باید یک سفر درونی را هم نشان دهد، مثل «سفر اودیسه» که در واقع یک سفر درونی، برای خودشناسی و مردمشناسی است، زیرا هر قدر مردم را بیشتر بشناسی، بیشتر میتوانی آنها را درک کنی و با آنها ارتباط برقرار کنی. در هر صورت من زندگی را مانند یک سفر میبینم. این سفر میتواند سفر واقعی باشد و یا سفری فکری که البته این دومی عمیقتر و تاثیر گذارتر است.
دقت شما برایم جالب است، من به عمد از این کلمات استفاده کردهام. به خاطر اینکه معتقدم هنر علاوه براینکه خودش یک مسیری را طی میکند، باید یک سفر درونی را هم نشان دهد، مثل «سفر اودیسه» که در واقع یک سفر درونی، برای خودشناسی و مردمشناسی است، زیرا هر قدر مردم را بیشتر بشناسی، بیشتر میتوانی آنها را درک کنی و با آنها ارتباط برقرار کنی. در هر صورت من زندگی را مانند یک سفر میبینم. این سفر میتواند سفر واقعی باشد و یا سفری فکری که البته این دومی عمیقتر و تاثیر گذارتر است.
نکته دیگری که در فیلمهای شما دریافتهام، مسئله بازگشت است، منظور شما از این بازگشتها، چیست؟
هر رفتی، یک بازگشتی دارد که هم رفت و هم بازگشت. هر دو سفر هستند و من اساسا به سفر علاقمندم و چون اصولا بازگشت انسان به خودش را هم یک سفر میدانم ـ سفری معنوی به درون خود و بازگشت به خانه درونی ـ بنابراین احساس میکنم در بازگشت، از هر نوع آن، یک آرامشی وجود دارد.
هر رفتی، یک بازگشتی دارد که هم رفت و هم بازگشت. هر دو سفر هستند و من اساسا به سفر علاقمندم و چون اصولا بازگشت انسان به خودش را هم یک سفر میدانم ـ سفری معنوی به درون خود و بازگشت به خانه درونی ـ بنابراین احساس میکنم در بازگشت، از هر نوع آن، یک آرامشی وجود دارد.
یکی دیگر از ویژگیهای فیلمهای شما سکوت است، منظور شما از سکوت در فیلمها، چیست؟
مارچلو ماسترویانی - که در فیلمهای «پرورشدهنده زنبور عسل» و «گام معلق لک لک» - بازی کرده است. یک جا میگوید: «خیلی باید سکوت کرد، تا بتوان موسیقی باران را شنید.» من معتقدم لحظات سکوت، لحظاتی مهم هستند، بهتر است که بیشتر سکوت کنیم تا بتوانیم، معانی را بهتر درک کنیم.
مارچلو ماسترویانی - که در فیلمهای «پرورشدهنده زنبور عسل» و «گام معلق لک لک» - بازی کرده است. یک جا میگوید: «خیلی باید سکوت کرد، تا بتوان موسیقی باران را شنید.» من معتقدم لحظات سکوت، لحظاتی مهم هستند، بهتر است که بیشتر سکوت کنیم تا بتوانیم، معانی را بهتر درک کنیم.
طولانی بودن نماهای ثابت در فیلمهای شما چه دلیلی دارد؟ بعضی آن را ضعف فیلمهای شما قلمداد میکنند.
من معمولا برای ثبت سکانسها، از یک دوربین ثابت و یک دوربین متحرک استفاده میکنم و یک دوربین متحرک، همیشه نباید حرکت کند، بلکه این آدم است که باید عکسالعملهای مختلف انجام دهد، ولی به هر حال من از هردوی آنها استفاده میکنم، برخی از کارگردانان برعکس این را دوست دارند و بیشتر از دوربین متحرک استفاده میکنند. این نقص نیست، یک سلیقه است.
من معمولا برای ثبت سکانسها، از یک دوربین ثابت و یک دوربین متحرک استفاده میکنم و یک دوربین متحرک، همیشه نباید حرکت کند، بلکه این آدم است که باید عکسالعملهای مختلف انجام دهد، ولی به هر حال من از هردوی آنها استفاده میکنم، برخی از کارگردانان برعکس این را دوست دارند و بیشتر از دوربین متحرک استفاده میکنند. این نقص نیست، یک سلیقه است.
از آنجا که کادربندی از روبرو، زمینه خالی، ثابت بودن دوربین و خروج هنر پیشهها از صحنه، در فیلمهای شما زیاد وجود دارد، بعضی آنرا به تئاتر تشبیه میکنند، نظرتان در این مورد چیست؟
سینما جلوهای از تئاتر است و هرگز از آن جدا نیست و چیزهایی را از تئاتر وام گرفته است. هنگامی که در پایان قرن نوزدهم، سینما اختراع شد، چون دوربین توان حرکت و پیچیدن نداشت و ثابت بود، در خیلی از فیلمهای اولیه تحرک فیلمهای امروزه مشاهده نمیشد، اما در حال حاضر توان استفاده از هر دو امکان وجود دارد و اگر از هر کدام این امکانات استفاده نکنید، گویی متنی را بدون نقطه یا علائم سجاوندی نوشتهاید.
به نظر من، هر دوی اینها لازم است. این روش کار منحصر به من نیست، خیلی از کارگردانان مهم جهان از این روش استفاده میکنند. یک کارگردان معروف ژاپنی فیلمی ساخته است که در یک سکانس آن شما مشاهده میکنید که: در سالن پذیرایی یک خانه، دوربین ثابتی قرار گرفته و نمای بازی از این سالن را نمایش میدهد. آنگاه، زن و مردی از سمت راست وارد میشوند و به سمت چپ رفته و از پلهها بالا میروند، از اینجا به بعد شما دیگر هنر پیشهها را نمیبینید، ولی صدای آنها را میشنوید که با هم بحث میکنند، رفتهرفته صدا کم میشود و آنگاه سکوتی ایجاد میشود، دوباره صدا شنیده میشود و آنها از پلهها به پایین آمده و از سمت راست صحنه خارج میشوند و پس از آن برای چند لحظه، نه تصویر داریم و نه صدا.
سینما جلوهای از تئاتر است و هرگز از آن جدا نیست و چیزهایی را از تئاتر وام گرفته است. هنگامی که در پایان قرن نوزدهم، سینما اختراع شد، چون دوربین توان حرکت و پیچیدن نداشت و ثابت بود، در خیلی از فیلمهای اولیه تحرک فیلمهای امروزه مشاهده نمیشد، اما در حال حاضر توان استفاده از هر دو امکان وجود دارد و اگر از هر کدام این امکانات استفاده نکنید، گویی متنی را بدون نقطه یا علائم سجاوندی نوشتهاید.
به نظر من، هر دوی اینها لازم است. این روش کار منحصر به من نیست، خیلی از کارگردانان مهم جهان از این روش استفاده میکنند. یک کارگردان معروف ژاپنی فیلمی ساخته است که در یک سکانس آن شما مشاهده میکنید که: در سالن پذیرایی یک خانه، دوربین ثابتی قرار گرفته و نمای بازی از این سالن را نمایش میدهد. آنگاه، زن و مردی از سمت راست وارد میشوند و به سمت چپ رفته و از پلهها بالا میروند، از اینجا به بعد شما دیگر هنر پیشهها را نمیبینید، ولی صدای آنها را میشنوید که با هم بحث میکنند، رفتهرفته صدا کم میشود و آنگاه سکوتی ایجاد میشود، دوباره صدا شنیده میشود و آنها از پلهها به پایین آمده و از سمت راست صحنه خارج میشوند و پس از آن برای چند لحظه، نه تصویر داریم و نه صدا.
هنگام دیدن فیلمهای شما، گاهی احساس میکردم، مخاطب به یک انتظار مبهم و یا ناامیدی دچار میشود، نظر خودتان چیست؟
قطعا هدف من القاء ناامیدی نیست و فکر هم نمیکنم چنین باشد، اما انتظار را قبول دارم، من فکر میکنم انسان همواره در یک سالن انتظار نشسته و منتظر باز شدن در روبرویش میباشد، ولی نمیداند، هنگامی که این در باز شد آیا چیزی برای او خواهد داشت یا نه؟

مراسم تدفین تئو آنجلوپولوس 27 ژانویه (هفتم بهمن) در آتن برگزار شد
قطعا هدف من القاء ناامیدی نیست و فکر هم نمیکنم چنین باشد، اما انتظار را قبول دارم، من فکر میکنم انسان همواره در یک سالن انتظار نشسته و منتظر باز شدن در روبرویش میباشد، ولی نمیداند، هنگامی که این در باز شد آیا چیزی برای او خواهد داشت یا نه؟

مراسم تدفین تئو آنجلوپولوس 27 ژانویه (هفتم بهمن) در آتن برگزار شد
این روزها مشغول ساخت چه فیلمی هستید؟
در حال برنامهریزی برای ساخت فیلمی به نام «یک جستجو» هستم، این فیلم، داستان سفری طولانی است که از ازبکستان شروع شده و به آمریکا ختم میشود.
در حال برنامهریزی برای ساخت فیلمی به نام «یک جستجو» هستم، این فیلم، داستان سفری طولانی است که از ازبکستان شروع شده و به آمریکا ختم میشود.
باز هم سفر؟
(باخنده) بله.
(باخنده) بله.
تا به حال 470فیلم سینمایی ایرانی در جشنوارههای بین المللی شرکت کردهاند که 312فیلم موفق به دریافت جایزه شدهاند. در مورد این موفقیتهای بینالمللی در داخل کشور ما دو نظر وجود دارد، یک گروه معتقدند غربیها به هر فیلمی که تصویری سیاه از ایران ارایه دهد، جایزه میدهند، فیلمهایی که فقر، بدبختی و عقبافتادگی را نشان دهد، ولی فیلمهایی که پیشرفتهای کشور را نشان میدهند، جایزه نمیگیرند. گروه دوم معتقدند زندگی شهری ایران، برای غربیها جاذبهای ندارد، آنچه مورد توجه آنها است، روستاهای متروک، مکانهای بکر و روابط ساده روستایی است و دلیل جایزه آنها هم، پرداخت زیبای کارگردان از این موضوعات است. پس از این مقدمه، میخواستم نظر شما را در این مورد بدانم.
مسئله پیچیدهتر از این است و به این سادگی نمیتوان اظهار نظر کرد. من اشاره میکنم به جملهای از یک نویسنده فرانسوی که میگفت: «آدمهای فقیر، تاریخسازند». این فیلمها در غرب هم ساخته میشود.
اولین فیلم من در روستا و درباره فقر و مهاجرت بود، من در این فیلم سئوالی برای جامعه یونان مطرح کردم که چرا اینها اینطوری هستند؟ و اگر به هنر یونان از دوره باستان تا امروز بنگریم، مشاهده میکنیم که درون مایه اغلب آنها تراژدی است. آنچه غمانگیز است، باعث تامل میشود و باید توجه کرد که دستاوردهای مهم انسان، همیشه از همین غمها حاصل شده و این غیر منصفانه است که بگوییم آنها به نمایش فقر جایزه میدهند.
نمایش افرادی که در کوه زندگی میکنند و بیان مشکلاتشان، برای این است که بگوییم در این کشور این مشکلات وجود دارد. از این نوع مشکلات در همه کشورها هست و در صدر آن هم آمریکاست. اساسا این نوع فیلم، ژانر خاصی است که علاوه بر سرگرمی، به بیان ضعف و معضل جامعه هم میپردازد و این خیلی هم طبیعی است. زندگی در شهر جذابیتی ندارد که سینمای حرفهای به آن بپردازد، آن موضوع، بیشتر مربوط به ساخت فیلمهای تبلیغاتی است و این رسالت سینماست، که انسان شهر زده را ساعتی به آرامش برساند.
مسئله پیچیدهتر از این است و به این سادگی نمیتوان اظهار نظر کرد. من اشاره میکنم به جملهای از یک نویسنده فرانسوی که میگفت: «آدمهای فقیر، تاریخسازند». این فیلمها در غرب هم ساخته میشود.
اولین فیلم من در روستا و درباره فقر و مهاجرت بود، من در این فیلم سئوالی برای جامعه یونان مطرح کردم که چرا اینها اینطوری هستند؟ و اگر به هنر یونان از دوره باستان تا امروز بنگریم، مشاهده میکنیم که درون مایه اغلب آنها تراژدی است. آنچه غمانگیز است، باعث تامل میشود و باید توجه کرد که دستاوردهای مهم انسان، همیشه از همین غمها حاصل شده و این غیر منصفانه است که بگوییم آنها به نمایش فقر جایزه میدهند.
نمایش افرادی که در کوه زندگی میکنند و بیان مشکلاتشان، برای این است که بگوییم در این کشور این مشکلات وجود دارد. از این نوع مشکلات در همه کشورها هست و در صدر آن هم آمریکاست. اساسا این نوع فیلم، ژانر خاصی است که علاوه بر سرگرمی، به بیان ضعف و معضل جامعه هم میپردازد و این خیلی هم طبیعی است. زندگی در شهر جذابیتی ندارد که سینمای حرفهای به آن بپردازد، آن موضوع، بیشتر مربوط به ساخت فیلمهای تبلیغاتی است و این رسالت سینماست، که انسان شهر زده را ساعتی به آرامش برساند.
به عنوان آخرین سئوال، میخواستم بدانم شما به کارگردانان جوان ایرانی چه توصیهای میکنید؟
با توضیحاتی که شما در مورد سینمای ایران دادید، من را شگفتزده کردید و این سئوال در ذهنم بوجود آمد که اگر امروز سینمای موج نو فرانسه و ایتالیا، قدرت مقابله با هالیوود را بدست نیاورده است پس، چطور سینمای ایران توانسته است در مقابل آن حرفی برای گفتن داشته باشد؟ بهترین پیام من به کارگردانان ایرانی اینست که من را نماینده سینمای ایران در کشور یونان بدانید، چراکه وقتی احساس میکنم ایرانی هستم، حال خوشی به من دست میدهد.
با توضیحاتی که شما در مورد سینمای ایران دادید، من را شگفتزده کردید و این سئوال در ذهنم بوجود آمد که اگر امروز سینمای موج نو فرانسه و ایتالیا، قدرت مقابله با هالیوود را بدست نیاورده است پس، چطور سینمای ایران توانسته است در مقابل آن حرفی برای گفتن داشته باشد؟ بهترین پیام من به کارگردانان ایرانی اینست که من را نماینده سینمای ایران در کشور یونان بدانید، چراکه وقتی احساس میکنم ایرانی هستم، حال خوشی به من دست میدهد.
ضمن تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، یک نسخه ترجمه یونانی مثنوی مولوی را که کتابی تامل برانگیز است، به رسم یادبود این جلسه فراموش نشدنی، خدمت شما تقدیم میکنم.
بسیار از لطف شما سپاسگزارم و از هم صحبتی با شما لذت بردم.
* رئیس مرکز گسترش زبان و ادبیات فارسی و رایزن فرهنگی سابق جمهوری اسلامی ایران در آتن
5858
بسیار از لطف شما سپاسگزارم و از هم صحبتی با شما لذت بردم.
* رئیس مرکز گسترش زبان و ادبیات فارسی و رایزن فرهنگی سابق جمهوری اسلامی ایران در آتن
5858
نظر شما