به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ علیزاده و «امیر احمدی» دوچرخهسوارانی بودند که حدود دو دهه پیش در سفری حماسی، از چهل و چند کشور عبور کرده و دور دنیا را رکاب زدند. شعار این سفر «رکابزدن برای صلح» بود که با توجه به حال و هوای جهان و وضعیت سیاسی ایران در آن دوران، بسیار قابل توجه است.
کتاب علاوه بر جذابیتهای ماجراجویانه که هر مخاطبی را به خود جذب میکند، راهنمای خوبی برای علاقهمندان به دوچرخهسواری و بهویژه سفر به دور دنیا است که این روزها تب آن دوباره داغ شده. در زمانهای که خبری از شبکههای اجتماعی نبود و وسایل ارتباطی به شکل فعلی وجود نداشتند، کار مهم این دو ورزشکار از چشم بسیاری از ایرانیان پوشیده ماند. اما کسانی که به اهمیت این سفر پی برده بودند، بهویژه ایرانیان خارج کشور هیچجا آنها را تنها نگذاشتند و با همراهیشان خاطرات زیبایی به یادگار گذاشتند. یکی از جالبترین موارد، خاطره برخورد حسن و امیر با سرمربی اسبق تیمملی فوتبال در آمریکا است.
یک مشهدی در لاسوگاس
این دو جهانگرد که خودشان ورزشکار و ورزشدوست بودند، در طول سفر با افراد و مکانهای ورزشی مختلفی مواجه شدند. حسن علیزاده در سفرنامهاش خاطراتی از فضای فوتبالی کشورهایی مثل پرتغال، برزیل و اسکاتلند، یا شهرهای بارسلون و بندر لیورپول که خانه تیم محبوب حسن در انگلستان است، رفتن به استادیوم «ماراکانا» بزرگترین ورزشگاه جهان در برزیل، درباره کُشتیهای سنتی «سومو» در ژاپن و «یاغلیگور» ترکها، یاد آقا تختی در گرجستان و... نوشته است. همچنین دیدار با چهرههای معروفی مثل «آندرانیک اسکندریان» در نیوجرسی، «عبدالله موحد» قهرمان کشتی، شادروان «فرهاد وارسته» بنیانگذار سبک کانذنریو کاراته در ایران، «عبدالله امیدوار» یکی از دو برادر جهانگرد افسانهای و...
جهانگردان قصه ما که با شعار صلح سفر میکردند، درست همزمان با حادثه تروریستی 11 سپتامبر به ایالات متحده رسیدند. در چنین حال و هوای ملتهبی، تصور کنید که شنیدن صدای آشنای یک هموطن چقدر روحیهبخش بوده؛ بهویژه که صاحب صدا، یک چهره محبوب ورزشی باشد. علیزاده در سفرنامهاش مینویسد: «هنگام غروب در هتل در حال استراحت بودیم که تلفن اتاق زنگ زد. آقایی پشت تلفن بود که با لهجه مشهدی و با شوخطبعی خاصی صحبت میکرد. شروع صحبتها با این جمله بود که "یَرَه، ما آبرومون مِرَه که شما به این شهر بیایید و مهمان ما نباشید!" صاحب صدا، حشمت مهاجرانی سرمربی تیمملی فوتبال ایران در جام جهانی 1978 آرژانتین بود. او پیگیر خبرها بود و حتی دوستش هوشنگ را به مسیر فرستاده بود تا ما را پیدا کند. اما چون آقا هوشنگ نمیدانست که ورود دوچرخهسواران به بزرگراه ممنوع است و باید جادههای محلی و مسیرهای حاشیهای اتوبان را بگردد، نتوانسته بود ما را پیدا کند. ولی چون بهواسطه اخبار مطمئن بودند که در مسیر لاسوگاس هستیم، با رستورانها و هتلهای ایرانی تماس گرفته و در نهایت پیدایمان کرده بودند. پس از گفتگوهای معمول، برای ناهار روز بعد قرار ملاقات گذاشتیم.»
علیزاده درباره ملاقات با سرمربی بامعرفت ایرانی مینویسد: «دیدار با استاد حشمت مهاجرانی دلنشین بود، بهخصوص که تأکید داشت بهخاطر ارزشی که برای کار ما قائل است، برای اولینبار در عمرش شخصاً برای دیدن ورزشکاری آمده است. مهاجرانی گفت: "کار شما و سختی آن را درک میکنم. بهخصوص وقتی دوران بدنسازی تیمهای ورزشی و رکابزدن یکساعته ورزشکاران را با دوچرخهثابت، آن هم در سالنهای مجهز به سیستم تهویه، با رکابزدن شما در صحرای نوادا و آریزونا مقایسه میکنم، برای همتتان و کاری که میکنید ارزش بیشتری هم قائل میشوم." در مقابل اینهمه لطف جناب مهاجرانی، کلامی جز تشکر و قدردانی نداشتیم.
صحبتها و خاطرات شیرین او هم شنیدنی بود. از اوضاع ورزش آن دوره و نیز از صمیمیتی سخن میگفت که بر تیم ایران حاکم بوده و روابط اعضای تیم صرفاً حرفهای و ورزش نبوده است. در خارج از زمین فوتبال هم میان اعضای تیم روابط و رفتوآمد خانوادگی وجود داشته. مثلاً یکی از بازیکنان مطرح آن دوره و تاریخ فوتبال ایران بهخاطر علاقمندی به خانواده حشمتخان، روی دختر تازهمتولدش نام دختر مهاجرانی را میگذارد. یا یکی- دو نفر از بازیکنان تیم در همین رفتوآمدهای خانوادگی با دختر خردسال مهاجرانی گرم گرفته و با دادن شکلات و آدامس، به شوخی و جدی از او میخواستند که سفارششان را برای گذاشتن در ارنج اصلی تیم به پدرش بکند! پس از صرف ناهار، به فروشگاه همسر آقای مهاجرانی رفتیم. حشمتخان میخواست هرچه را که دم دستش میرسید و مناسب حمل با دوچرخه بود به ما هدیه بدهد. ضمن تشکر، فقط یک خودکار و یک تیشرت را پذیرفتیم.»
درباره سفر دور دنیای حسن علیزاده و امیر احمدی فیلم مستندی هم ساخته شده که در جشنواره فیلمهای ورزشی میلان برنده جایزه شد. سفرنامه «64 هزار کیلومتر برای صلح» توسط نشر لوح فکر منتشر شده و حالا پس از 20 سال در دسترس علاقهمندان است.
253 258
نظر شما