به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، اسمش «مرتضی عطایی» بود اما در سوریه به او میگفتند ابوعلی. مدافع حرمی که فرمانده محبوب فاطمیون، شهید سیدابراهیم (مصطفی صدرزاده) دربارهاش گفته بود: «من به جنگیدن افراد در میدان نگاه میکنم نه اینکه چند روز است به جبهه آمده، اینکه دوره یک آمده باشد یا سی برایم فرقی نمیکند. نمونهاش همین ابوعلی که من نبرد و توانایی او را در نبرد با دشمن دیدم و به او مسئولیت دادم در حالی که دوره ۳۸ آمده است.»
بنابر روایت فارس، همین ابوعلی روز عرفه به شهادت رسید و شهید عرفه لقب گرفت.اعزام شهید مرتضی عطایی به سوریه هم داستانی داشت. مدافع حرمی که کارهای تعمیر تأسیسات ساختمان، آبگرمکن، کولر، لولهکشی، پکیج و شوفاژ و این طور برنامهها را انجام میداد و کار و بار خوبی داشت؛ تا اینکه پایش به حسینیه قمی باز شد؛ حسینیهای که پاتوق شبهای دوشنبه او بود و به کمک حاج قاسم، متولی این حسینیه هر شب دوشنبه فقرای دور حرم امام رضا(ع) را اطعام میکرد.
همین مسیر، مقدمهای شد که مرتضی یکی از مربیان آموزش نظامی بسیج شود. با شروع درگیریهای سوریه مرتضی دنبال فرصتی بود تا بتواند برای دفاع از حرم عمه سادات عازم شامات شود تا اینکه توسلات او به امام رضا(ع) جواب داد و با فاطمیون آشنا شد و با شناسنامه افغانستانی به سوریه رفت.مصطفی صدرزاده و مرتضی عطایی مدافعان حرمی بودند که با شناسنامه افغانستانی عازم سوریه شدند. مرتضی در همان ابتدای حضور در سوریه متوجه محبوبیت صدرزاده و گردان ویژه او میشود و به گردان صدرزاده میرود. این همراهی آنقدر میان نیروهای فاطمیون زبانزد شد که میگفتند هروقت سیدابراهیم مجروح شود ابوعلی هم مجروح میشود و در بیمارستان نیز باهم هستند. همین علاقه ابوعلی به صدرزاده سبب شد تا همیشه صدای او را ضبط کند و شروع روایتگری او از فاطمیون و مجاهدتهای مدافعان حرم اینگونه آغاز شد تا علاوه بر جهاد نظامی در خطوط اول نبرد، در جهاد رسانهای هم دستی بر آتش داشته باشد و راوی فتوحات در سوریه باشد.
دوستان آسمانی؛ شهیدان صدرزاده و مرتضی عطایی
ابوعلی آنقدر به سیدابراهیم (شهید صدرزاده) وابسته بود که بعد از شهادت او در تاسوعای ۱۳۹۴ هر لحظه آرزوی شهادت میکرد و مطمئن بود که سیدابراهیم به قول خود عمل میکند و او را نیز پیش خود خواهد برد. وعده ای که بعد تعریف خوابش برای ابوعلی به او داد «خواب دیدم که هر دو در محضر اربابمان ابی عبدالله(ع) هستیم».
وداع با شهید مرتضی عطایی
این انتظار ادامه داشت تا اینکه روز عرفه ۵ نفر از نیروهای فاطمیون میروند تا یک سنگر داعش که خیلی مزاحم بود را خاموش کنند که در تله آنها گیر میکنند؛ صدای بیسیم درخواست آنها به گوش آقامرتضی میرسد و او هم بدون توجه به اینکه خانوادهاش قرار است به دمشق بیایند با چند نفر راهی میشوند تا محاصره را بشکنند و نیروها از محاصره بیرون بیایند. آنها به نقطهای میرسند که درگیری اتفاق میافتد و آقا مرتضی از یک نقطه ۲ شلیک آرپیجی شلیک میکند و در سومین شلیک هدف تک تیرانداز دشمن قرار میگیرد و به شهادت میرسد.
نظر شما