بازار سیاه رادیو، چراغ‌قوه و باطری در روزهای نخست جنگ تحمیلی

تا دیروز همه این مغازه‌ها پر از رادیوهای یک موج و دو موج بودند. به هر خواربارفروشی که می‌رفتی، باطری و چراغ قوه داشت... حالا چطور شده که دیگر هیچ چیز پیدا نمی‌شود؟ مردم هر چقدر هم هل زده باشند، از آن وقت تا حالا چقدر توانسته‌اند جنس بخرند و احتکار کنند؟!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عصر دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ برای اولین بار برنامه‌های عادی رادیوی ایران قطع، و احتمال خطر حمله هواپیماهای عراقی اعلام، و سپس اطلاعیه‌های ستاد مشترک ارتش از رادیو پخش شد و مردم را به حفظ نظم و آرامش دعوت کرد. به محض انتشار این خبر در بسیاری از نقاط شهر و هرجا به مناسبتی صف‌های طویل بنزین و نفت شکل گرفت و بعضی به اصطلاح عاقبت‌اندیش به سوپرمارکت‌ها هجوم بردند. در چنین وضعیتی انتظار می‌رفت اولین اثرات جنگ، گران‌تر شدن مواد غذایی و سوختی باشد؛ ولی خبرنگار «زن روز» فردای آن روز بعد از گشتی در شهر دریافت که پیش از گرانی سوخت و مواد خوراکی، بهای «رادیو»، «باطری»، «چراغ قوه» دو و حتی سه برابر قیمت اصلی شده است. در ادامه گزارش او را در این باره که به تاریخ ۱۹ مهر ۱۳۵۹ در مجله یادشده منتشر شد می‌خوانید:

در میدان امام خمینی، آن‌جا که به پشت شهرداری معروف است و روزگاری مرکز مهم خرید و فروش انواع و اقسام رادیو و ضبط بود، دست‌فروش‌هایی (نه چندان دوره‌گردی) را دیدم که هریک با در دست داشتن نمونه‌ای از متاع‌شان رقمی را جار می‌زدند. کنار پیاده‌روی جلوی مغازه‌ها که لابد تا قبل از این در ویترین‌های‌شان، انواع رادیوهای کوچک یک موج، موج می‌زده، به زحمت توانستم راهی به یکی از این دکه‌ها پیدا کنم و از حال و روز بازار «روزشان» بپرسم.

وقتی قیمت رادیوی کوچک یک موجی را که می‌دانستم تا قبل از این از ۷۰ تومان بیشتر نبوده پرسیدم دریافتم که چه کسانی دوست ندارند جنگ تمام شود؛ زیرا رادیو کوچک بین ۱۳۰ تا ۱۵۰ تومان، بسته به انصاف فروشنده و لابد شدت و ضعف جنگ، به فروش می‌رفت. و چنان‌چه خود فروشنده نیز می‌گفت: چهار متر آن طرف‌تر گران‌تر هم هست و تا فردا شاید دو برابر.

پرسیدم: «مگر خودت این را چند خریده‌ای که با این قیمت می‌فروشی؟» جواب داد: «من فقط ۱۰ درصد روی قیمتی که خود برای این رادیو یا سایر اجناس داده‌ام، می‌کشم و گران‌فروش اصلی تاجری است که این‌ها را در انبار نگه داشته تا چنین روزهایی با چند برابر قیمت به مردم بفروشد.»

پرسیدم: «این رادیوها ساخت کجا هستند و آن‌ها را از کجا می‌خرید؟» گفت: «اگر از بازار و مغازه‌های این راسته نخریم، از بندر برای‌مان می‌آورند. از بندرهای جنوب و اغلب هم به صورت قاچاق. البته کسانی که این‌ها را از بندر وارد می‌کنند، به عمده‌فروش‌های بازار می‌فروشند و ما از آن‌ها می‌خریم.»

از آن‌جا که در گران شدن باطری و چراغ قوه‌ها هم مقصر اصلی، تاجر ناشناسی بود که با فروشنده طرف صحبتم، معامله می‌کرد، فکر کردم بروم سراغ خود تاجر، تا بلکه بتوانم رد گران شدن رادیو، باطری و چراغ‌قوه‌های او را آن‌جا پیدا کنم. این بود که از صاحب آن اجناس، خواستم تا اسم و آدرس طرف معامله‌اش را در اختیارم قرار دهد. البته همان‌طور که حدس می‌زدم، تاجر مزبور، جای بخصوصی نداشت و لابد همه اجناسی را که ادعا می‌شد احتکار کرده و هر روز گران‌تر می‌فروشد، همه‌جا با خود حمل می‌کند.

رابطه تقاضا و گران شدن جنس

بعد از آن سراغ فروشنده دیگر و بساط دیگری رفتم که در آن تنها چراغ قوه و باطری پیدا می‌شد و از جعبه‌های خالی رادیوی داخل جوی آب، معلوم بود که رادیوها اعم از یک موج و دو موج به فروش رسیده‌اند.

فروشنده و شرکایش که تمام سرمایه‌شان عبارت بود از چند باطری، چراغ قوه و صداهای بلند، سر تبلیغ اجناس‌شان با یکدیگر مسابقه گذاشته بودند.

صاحب اصلی مغازه که ادعا می‌کرد دیپلمه است و تمیرکار رادیو، می‌گفت: «از صبح ۲۰۰ تا رادیو فروخته‌ام و ۱۵۰ تا چراغ قوه. باطری هم که خدا می‌داند.» گفتم: «پس راضی هستی؟» گفت: «بالاخره باید یک جوری گذراند.» گفتم: «رادیوها را دانه‌ای چند فروختی؟» جواب داد: «از ۱۰۰ تومانی داشتم تا ۷۰ تومانی و البته این‌ها تا همین دو روز قبل بین ۵۰ تا ۱۳۰ تومان به فروش می‌رسیدند.» گفتم: «فکر می‌کنی چرا رادیو این‌قدر گران شده؟» گفت: «آخر جنگ است و هر لحظه امکان خطر بمباران و مرم رادیو می‌خرند تا به محض زدن آژیر، به پناهگاه بروند.»

گفتم: «این چه ربطی به گران شدن رادیو و چراغ قوه و باطری دارد؟» گفت: «خوب وقتی مردم یک چیزی زیادی می‌خواهند، خودبه‌خود قیمت‌ها می‌رود بالا، دست منو شما هم نیست.» گفتم: «البته دست من نیست ولی دست شما هست، چون پولش تو جیب شما می‌رود، کلاهش سر ما.» گفت: «همین است که هست.»

با بالا گرفتن بحث، به نظرم رسید که لابد از صبح آن‌قدر فروش داشته که ساعتی این وسط را دست از کار بکشد و محض استراحت هم که شده، با کسی دعوا کند. این بود که راهم را کشیدم و جمعیت بیکاری را که منتظر ادامه دعوا بودند، ناکام باقی گذاشتم.

«رادیو نداریم»

روی نوارچسبی که برای جلوگیری خورد شدن شیشه مغازه‌ای روی آن زده بودند، این جمله دیده می‌شد که «رادیو به هیچ وجه موجود نیست.»

قبل از آن در همان راسته رادیوفروشی‌های سابق و ضبط‌فروشی‌های امروز، چندین بار چنین جمله‌ای را بر سر در مغازه‌ها دیده بودم. وارد مغازه شدم تا علت کمبود ناگهانی رادیو در مغازه‌ها و گرانی آن را از فروشنده‌اش سوال کنم.» وقتی پرسید: «چرا رادیو ندارید؟» گفت: «همه را برده‌اند.» گفتم: «یعنی در این دو روز همه را خریده‌اند؟»

گفت: اصولا از اول انقلاب فروش این رادیوها زیاد شده و همزمان ورود آن کم. درنتیجه ما در این مدت هرچه در انبارهای‌ما داشتیم فروختیم.» گفتم: «آیا همین فروشندگان جلوی مغازه‌های‌تان، آن‌ها ر از شما خریده‌اند؟»

گفت: «از نظر ما، فرقی نمی‌کند که چه کسی آن‌ها را خریده، چون همه را به یک قیمت و تنها چند درصد بیش از قیمتی که خودمان خریده‌ایم فروختیم. حالا اگر کسی ۳۰ تا خرید و برد به دو برابر قیمت فروخت، به ما مربوط نیست.» گفتم: «اصولا این رادیوها را از کجا می‌آورید؟»

گفت: «بیشتر دستگاه‌های صوتی وارداتی، از ژاپن و کره وارد می‌شوند. البته اجناس قاچاقی را که از بندرهای جنوب وارد کشور می‌کنند، باید از این قاعده مستثنی کرد. چون بعضی مواقع حتی از هندوستان، مالزی و هنگ‌کنگ نیز جنس وارد می‌شود.»

هرچه می‌گذشت، معمای گران شدن ناگهانی رادیو و باطری و چراغ قوه و شاید اگر کنجکاوی بیشتری نشان می‌دادم، خیلی چیزهای دیگر، پیچیده‌تر می‌شد.

ترقی قیمت‌ها

کنار بساط دیگری، مرد جوانی را دیدم که با کلافگی، مشغول خریدن رادیو بود. با دیدن من و فهمیدن این‌که برای چه آن حدود می‌گردم، ناگهان سر درد دلش باز شد. از قرار صبح ساعت ۸ رادیویی را همان‌جا به ۱۲۰ توان قیمت می‌کند و می‌رود تا از خانه پول برداشته و برگردد تا آن را بخرد. در این فاصله کاری برایش پیش می‌آید و نزدیک ظهر که دوباره به صرافت خریدن رادیو می‌افتد فروشنده می‌خواست همان رادیو را ۱۵۰ تومان بفروشد. مرد جوان که چیزی نمانده بود، رادیو را بر صاحبش بکوبد می‌گفت: «این‌ها تمام شاگردان همین مغازه‌ها هستند و رادیوها هم رادیوهای همین مغازه‌ها، منتهی چون نمی‌توانند آن‌ها را علنا بیش از نرخ رسمی بفروشند، این است که هر مغازه، شاگردش را می‌گمارد تا رادیوها را به چند برابر قیمت اصلی براش آب کنند.»

در این‌جا مرد دیگری که حرف‌های ما را شنیده بود، در تایید آن‌ها گفت: «تا دیروز همه این مغازه‌ها پر از رادیوهای یک موج و دو موج بودند. به هر خواربارفروشی که می‌رفتی، باطری و چراغ قوه داشت. سبزی‌فروش‌ها، سیب‌زمینی‌های‌شان را که خراب شده بود می‌ریختند دور و خلاصه هزار و یک قلم جنس که هیچ‌کس سال تا سال سراغ‌شان هم نمی‌رفت، ریخته بود تو بازار، حالا چطور شده که دیگر هیچ چیز پیدا نمی‌شود؟ مردم هر چقدر هم هل زده باشند، از آن وقت تا حالا چقدر توانسته‌اند جنس بخرند و احتکار کنند؟ این‌ها همه دست کسبه و تاجرهای محتکری است که از اول انقلاب تا حالا، هرکاری خواسته‌اند کرده‌اند و هر بلایی که توانسته‌اند، سر این ملت آورده‌اند.»

کم‌کم بحث داشت داغ می‌شد. یکی از آن وسط، داد می‌زد که این‌ها همه‌اش عوامل سرمایه‌داری است و تا دست سرمایه‌دار از این مملکت قطع نشود وضع به همین صورت باقی خواهد ماند.

گرانی بی‌دلیل

فروشنده‌ای در حالی که دستش را با چند باطری بزرگ برده بود بالا، از آن طرف پیاده‌رو، به طوری که صدایش را بشنوم، داد می‌زد: «کارخانه سازنده باطری‌ها، فقط بزرگش را می‌دهد بیرون و کوچک و متوسطش را نگه داشته تا وقتی خوب کمیاب شد تا چند برابر قیمت بفروشد.»

خوب که نگاه کردم دیدم باطری مارک کارخانه معروف و معتبری را بر خود دارد و همچنین دیدم از از همان مارکی است که خودم شب قبل، چهار تایش را خریده بودم. این‌که از همین طرف و به همان بلندی قیمتش را پرسیدم که گفت: «دانه‌ای ۲ تومان. و من که شب قبل، آن‌ها را دانه‌ای ۲۵ ریال خریده بودم، ماندم به جوانک بگویم یا نه.»

بالاخره با هر زحمتی بود، توانستم خود را از لای جمعیت بیرون بکشم و به راهم ادامه دهم. جلوی رویم تا چشم کار می‌کرد باطری بود و چراغ قوه و در گوشم تنها صدای سرودهایی که با موج‌های مختلف، از انواع و اقسام رادیوهای کوچک و بزرگ پخش می‌شد.

و در این مجموعه، تنها چیزی که نه به چشم آمد و نه با گوش شنیدم، صداقت و ایثاری بود که می‌دانستم در همان لحظه از داخل سنگرهای جبهه جنگ گرفته تا در مساجدی که مردم برای دادن مال و جان‌شان، جلوی آن‌ها صف کشیده‌اند، به وفور پیدا می‌شود.

البته این میان پی به رابطه محکم دیگری نیز بردم. رابطه، بین فروشنده دوره‌گرد، تاجر بازار و صاحب مغازه‌ای که دست یاری به یکدیگر داده‌اند تا خلقی را به بهانه جنگ، سرکیسه نمایند.

۲۵۹

کد خبر 2078795

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =