۰ نفر
۲۸ مهر ۱۳۸۸ - ۱۷:۱۷

علی بزرگیان

جان دیوئی استاد فلسفه در دانشگاه‌های میشیگان، شیکاگو و کلمبیا بود. در روان‌شناسی و علوم آموزشی دستی در کار داشت تا آن‌جایی که برخی او را «پدر آموزش و پرورش پیش‌رو» می‌خوانند. دیوئی از بنیان‌گذاران مکتب «عمل‌گرایی(Pragmatism) » بود؛ ولی برخلاف ویلیام جیمز فیلسوف عمل‌گرای متقدم او، اعتقاد داشت که انسان همواره اسیر توحش طبع خود نیست، بلکه می‌تواند با بهره‌گیری از خرد و تجربه دشواری‌ها را آسان سازد. به‌نظر دیوئی فلسفه‌ هدفی عملی دارد و باید هم‌چون ابزاری برای رشد و توسعه توانایی‌های انسان و جامعه به‌کار گرفته شود؛ از این‌رو مکتب فلسفی او را «ابزارگرایی (Instrumentalism)» نیز خوانده‌اند. به‌نظر او حتی مقولات کلی و انتزاعی ذهن به‌موجب ضرورت‌های زیستی پیدا شده است؛ و وظیفه‌ای در زندگی تجربی ما ایفا می‌کند.

اندیشه و شناخت آدمی به‌طور کلی محصول واکنش ذهن به محیط خارجی است. به‌عبارت دیگر شناخت، خود تجربه است؛ و ‌نظر حاصل عمل است. علم و فلسفه باید تمدن و فرهنگ انسان را پیش ببرند و گرنه بی‌ربط و بیهوده‌اند. فهم دیوئی از تجربه در درک فلسفه او اساسی است. این برداشت هم فعال است و هم منفعل، هم اجتماعی است و هم فردی، هم عینی است و هم ذهنی، پویاست و مستمر. متافیزیک دیوئی بر توصیف ویژگی‌های کلی هستی متمرکز است. در تجربه اولیه، وی تضاد ثبات و بی‌ثباتی، تضاد بین امر عملی و آرمانی را دریافت؛ او هم‌چنین پی کیفیات، رخدادها و تاریخ بود.

این ویژگی‌های کشف شده در تجربه، ویژگی‌های هستی، ولذا ویژگی‌های طبیعت‌اند. انسان‌ها معانی‌ای را خلق می‌کنند که در خدمت تثبیت جریان بی‌ثبات رخدادها به‌کار می‌آیند. اقتصاد‌های سیاسی، هنر، دین، علم و فلسفه آن‌ها، اقداماتی بشری‌ هستند در حمایت از ثبات معنادار. دیوئی فلسفه را از متافیزیک متمایز ساخت. فلسفه حکمت است و وظیفه آن نقادی ارزش‌های فرهنگی است. متافیزیک، برخلاف آن، نوعی علم تجربی کلی است؛ و وظیفه آن به دست دادن ویژگی‌های کلی هستی است تا به منزله نقشه راهنما برای فلسفه به‌عنوان نقادی فرهنگی به‌خدمت گرفته شود.

از نظر فلسفه سیاسی، جان دیوئی شرط اصلی تحقق دموکراسی را رعایت برابری همه افراد می‌دانست. وی برخلاف جیمز جایگاه خاصی برای نوابغ قائل نبود، بلکه معتقد بود همه مردم کم‌وبیش از هوش و خرد بهره‌مندند؛ از این‌رو هیچ فرد یا گروهی تافته جدا بافته به‌شمار نمی‌رود که بتواند بدون رضایت دیگران بر آنان حکومت کند. به‌نظر دیوئی دموکراسی از نظر سیاسی و اجتماعی نقش و ارزشی آموزشی دارد. بحث و گفت‌وگوی عمومی اذهان را پرورش می‌دهد و آماده زندگی جمعی می‌سازد. دموکراسی برای آن‌که از آرمان‌های خود دور شود باید همواره بازبینی و از نو سازمان داده شود. به‌نظر او رشد جامعه صنعتی نو به بنیاد دموکراسی آسیب‌های اساسی وارد می‌کند؛ زیرا صنایع بزرگ و خصلت انحصارگرا، تمرکزگرا بوروکراتیک چنین جامعه‌ای به آزادی و استقلال و قوه ابتکار فرد گزند می‌رساند و او را به مهره‌ای ساده در دستگاهی بزرگ تبدیل می‌کند. در حقیقت در چنین جامعه‌ای آرمان‌های اصلی لیبرالیسم مسخ می‌شود.

بنابراین بازسازی دموکراسی وظیفه‌ای همیشگی و عمومی است. اگر قرار است لیبرالیسم و دموکراسی به آرمان‌های خود وفادار بمانند، باید انسان را از سرگشتگی و تنهایی و اضطراب و ناامنی‌ای که جامعه صنعتی نو به همراه می‌آورد رهایی بخشند. از همین‌رو به‌نظر دیوئی با توجه به مقتضیات جامعه نو، باید برخلاف لیبرالیسم کلاسیک، امنیت اجتماعی و برابری اقتصادی افراد را بر آزادی آنان اولویت بدهیم.

دیوئی نیز مانند برخی از اندیشمندان لیبرال- دموکرات آزادی مثبت را از آزادی منفی تمییز می‌دهد؛ و آزادی مثبت را برتر می‌شمارد. معنای آزادی منفی این است که فرد بتواند آن‌چه را می‌خواهد انجام دهد یا به‌عبارت دیگر، از هر تعرضی مصون باشد. اما آزادی مثبت وقتی تحقق می‌یابد که فرد بتواند توانایی‌های بالقوه خود را توسعه و کمال بخشد. آزادی بیان را باید آزادی مثبت به‌شمار آورد، زیرا بدون آن انسان نمی‌تواند ذهن خود را پرورش دهد.

دموکراسی مطلوب جان دیوئی با دولت لیبرال قرن نوزدهم تفاوت‌های آشکار دارد و مستلزم نوعی «مهندسی اجتماعی(Social engineering)»، یعنی برنامه‌ریزی مستمر به نفع عموم، است. دیوئی بر آن بود که اقتصاد بازار آزاد با دموکراسی متناسب نیست و باشکست مواجه شده است.

از همین‌رو هدایت و برنامه‌ریزی اقتصادی برای پاسداری از دموکراسی ضرورت پیدا کرده است. به‌نظر او کمونیسم و فاشیسم مدعی هدایت و برنامه‌ریزی‌اند، لیکن این کار برای آنان بر سنت‌های فکری مرده و پوسیده متکی است، و به هر روی جامعه «برنامه‌ریزی‌شده» با جامعه «دائماً در حال برنامه‌ریزی» فرق بسیار دارد. دموکراسی نیازمند جامعه‌ای است که پیوسته در حال برنامه‌ریزی باشد و تحقق چنین جامعه‌ای امکان بحث و گفت‌وگوی آزاد و دائمی برای یافتن راه حل مشکلات در هر برهه تاریخی است.

در چنین جامعه‌ای همه نظریات باید پیوسته در معرض آزمون و نقد و نفی و ابطال قرار گیرند تا امکان نوسازی دموکراسی همواره فراهم باشد. به‌نظر دیوئی دموکراسی بیش از هر نظام سیاسی دیگر با برنامه‌ریزی مداوم تناسب دارد، زیرا در دموکراسی اساس تصمیم‌گیری سیاسی نه هوا و هوس و نه جزمیات و سنن فکری منسوخ، بلکه آزمون و تجربه و تفحص دائمی است.

میان علم و دموکراسی رابطه‌ای تنگاتنگ وجود دارد، به این معنی که شیوه مطلوب در دموکراسی آزمایش اندیشه‌ها و عقاید است، و این همان روش علم است. به‌نظر دیوئی «علم یگانه منبع و ضامن آینده‌ای دلخواه و شادمانه است.» با رشد روش علمی، انسان می‌تواند از سقوط تمدن حاضر، همانند تمدن‌های پیشین، جلوگیری کند. علم و اندیشه ابزاری هستند که با آن جهان را تغییر می‌دهیم و بر وفق مراد خود می‌سازیم. با توجه به رابطه نزدیکی که به‌نظر دیوئی میان علم و دموکراسی وجود دارد، «درمان دردهای دموکراسی را نیز باید در دموکراسی‌ بیش‌تر جست.»

کد خبر 20838

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار