به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به نقل از ایبنا (فاطمه مهاجری): نشست نقد و بررسی کتاب «کشف ایران؛ تقی ارانی و جهانوطنگرایی رادیکال او» نوشته علی میرسپاسی و ترجمه ر امین کریمیان، به همت نشر نی در محل ساختمان این نشر برگزار شد. در این نشست علی میرسپاسی (نویسنده کتاب)، رامین کریمیان (مترجم)، کاوه بیات (پژوهشگر تاریخ) و محمدحسین خسروپناه (پژوهشگر اندیشه سیاسی) سخنرانی کردند. گفتنی است علی میرسپاسی و محمد حسین خسروپناه به صورت آنلاین در این نشست صحبت کردند.
محمد خسروپناه: ارانی نه ملیگرای مدنی بود و نه پیشگام آن
محمد حسین خسروپناه نخستین سخنران این نشست بود که به صورت آنلاین حضور داشت و گفت: صحبت من درباره ناسیونالیسم است. البته قصد ندارم وارد نقد تفصیلی کتاب شوم، چراکه چنین کاری نیازمند نوشتن مقالهای مفصل و مستند است. با اینحال نمیتوان از موضوع کتاب فاصله گرفت، زیرا دکتر میرسپاسی در آن، ضمن بررسی زندگی و اندیشههای تقی ارانی، به موضوع مهمی چون ناسیونالیسم مدنی میپردازد. بهزعم نویسنده، ارانی پیشگام ملیگرایی مدنی در دوران معاصر است. اما من با این گزاره موافق نیستم؛ بهنظر من ارانی نه ملیگرای مدنی بود و نه پیشگام این نوع از ناسیونالیسم در ایران.
خسروپناه در ادامه گفت: ناسیونالیسم مدنی، نوعی از ملیگرایی است که جنبه قومی و نژادی ندارد و بر پایه ارزشهای مدنی مشترک، قانونمداری، مشارکت شهروندی، دموکراسی، پذیرش تنوع قومی و فرهنگی، و احترام به نهادهای قانونی استوار است. در این نوع ناسیونالیسم، هویت ملی بر اساس پایبندی به اصول دموکراتیک و مشارکت فعال در زندگی سیاسی و اجتماعی تعریف میشود، نه بر مبنای زبان یا نژاد مشترک.
خسروپناه افزود: ریشههای ناسیونالیسم مدنی در ایران به دوران مشروطه برمی گردد.در ایران، نخستین نمودهای ناسیونالیسم مدنی را میتوان در آرمانهای انقلاب مشروطه و کوششهای روشنفکران آن دوران برای تشکیل دولت-ملت دید. نخبگان تجددطلب ایرانی در عصر مشروطه، بهویژه سوسیالدموکراتها، در پی تشکیل دولتی ملی بر پایه میراث فرهنگی، قرارداد اجتماعی و حاکمیت قانون بودند؛ نه با تکیه بر برتریطلبی قومی یا تحمیل فرهنگ یک قوم بر سایر اقوام.
او با اشاره به مواضع سوسیالدموکراتهای آن دوره، به مقالهای در روزنامه «ایران نو» در ۲۶ بهمن ۱۲۸۸ اشاره کرد که در آن آمده است: ما یک ملت هستیم؛ ملتی که با زبانهای مختلف سخن میگوید و به شیوههای گوناگون خدا را میپرستد. در ایران نه مسلمان و نه ارمنی، نه فارس و نه کرد؛ فقط ایرانی هست.
خسروپناه تصریح کرد: سوسیالدموکراتها با هرگونه برتریطلبی قومی مخالف بودند و دموکراسی، مشارکت سیاسی و اجتماعی، برچیدن نظام زمینداری رعیتی، آموزش همگانی، سکولاریسم و صنعتیشدن را لازمه ملتسازی میدانستند.
او ادامه داد: با اینحال، از دوره مجلس دوم به بعد، مشکلات عدیدهای در کشور ایجاد شد که مانع از پیگیری هدف ناسیونالیسم مدنی شد. بهتدریج گرایشی دیگر در ناسیونالیسم ایرانی شکل گرفت که مبتنی بر قومگرایی و زبان مشترک بود و ملتسازی را نیازمند حکومت دیکتاتوری میدانست.
وی در ادامه نظریات محمود افشار یزدی را بازخوانی کرد و افزود: دکتر افشار، وحدت ملی را ناقص میدانست و معتقد بود برای تحقق کامل آن باید زبان فارسی در سراسر ایران عمومیت یابد، تفاوتهای قومی و فرهنگی از میان برداشته شود، پوشش و رفتارها یکسان شود و در نهایت، همه اقوام در ذیل یک ملت یکنواخت تعریف شوند. به همین دلیل، پیشنهادهایی چون تغییر نام شهرها، حذف زبانهای محلی، توسعه راهآهن برای اتصال مناطق مختلف به مراکز فارسیزبان و تقویت اقتدار دولت مرکزی را مطرح کرد. از نظر او، تحقق این برنامهها نیازمند حکومتی مقتدر و نظامی بود.
در ادامه، خسروپناه گفت: با توجه به بازگشت سوسیالدموکراتها به صحنه دفاع، ناسیونالیسم مدنی که در دهه ۱۳۰۰ شمسی بودند، چهره شاخص این جریان، کیان بود. او وحدت ملی را مبتنی بر اراده آگاهانه اقوام و روندی دموکراتیک میدانست. برخلاف افشار، تنوع قومی و فرهنگی را مانعی برای وحدت ملی نمیدانست، بلکه آن را بخشی از هویت ایرانی میدید.
او اظهار داشت: با توجه به دیدگاههای کیان درباره حوزه تمدنی ایران، به زعم او، برای مقابله با تهدیدات ناسیونالیسمهای رقیب در منطقه، باید اقوام همتبار ایرانی در کشورهای همجوار را با خود همراه کنیم. این نگاه مبتنی بر توسعه همکاریهای فرهنگی و اقتصادی با همسایگان بود، نه توسعهطلبی سرزمینی.
در پایان، خسروپناه با اشاره به انتخاب حکومت رضاشاه از میان دو نظریه ناسیونالیسم مدنی و ناسیونالیسم نژادی گفت: حکومت رضاشاه، در میان دو رویکرد ناسیونالیسم مدنی و ناسیونالیسم نژادی، دومی را برگزید و اندیشههای افشار را در قالب ایدئولوژی رسمی دولت خود پیادهسازی کرد. اما تجربه تاریخی ایران در یک قرن گذشته و تحولات امروز منطقه، نشان میدهد که اکنون بیش از هر زمان، نیازمند بازنگری جدی در بنیانهای فکری ناسیونالیسم هستیم؛ بازنگریای که بر مبنای الزامات دموکراسی، حفظ تنوع، و تطبیق با شرایط جهانی امروز باشد. این همان مسیری است که دکتر میرسپاسی در کتاب “کشف ایران” آغاز کردهاند و امید است این مسیر در پژوهشهای بعدی نیز ادامه یابد.

کاوه بیات: ضرورت بازخوانی نقش زبان فارسی در دوره تحولات میان دو جنگ جهانی
کاوه بیات دیگر سخنران این نشست در ابتدای سخنانش گفت: تحولات ایران در میان دو جنگ جهانی، بهویژه سالهای دهه ۱۳۰۰ و ۱۳۱۰ شمسی، یکی از مهمترین ادوار تاریخ معاصر ماست. این دوره، زمان اوج تلاشهای ایرانیان برای گذار از یک دوران طولانی زوال و فروپاشی است؛ وضعیتی که در سالهای جنگ جهانی اول به مرحلهای فوقالعاده مخاطرهآمیز رسیده بود.
او افزود: در این دوره فرصتها و مهمتر از آن ابزارهایی برای رسیدگی به مطالبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فراهم آمد؛ مطالباتی که پیشتر به دلیل مداخلات گسترده قدرتهای خارجی و تشتت نیروهای سیاسی، امکان پیگیری نداشتند.
کاوه بیات در ادامه با اشاره به عنوان فرعی کتاب میرسپاسی یعنی «تقی ارانی و جهانوطنی رادیکال او»، اظهار داشت: این کتاب تلاشی برای تحلیل برخی جوانب تحولات فکری و سیاسی این دوره است. مولف تلاش کرده درک تازهای از ناسیونالیسم ایرانی ارائه دهد، از جمله بازخوانی هویت ایرانی با تاکید بر زبان فارسی، ویژگیهای عرفانی ایرانیان و دیگر مولفهها.
بیات در بخش عمدهای از سخنان خود بر فصلهایی تمرکز کرد که به دیدگاههای ارانی درباره زبان فارسی میپردازد و گفت: تقی ارانی یکی از چهرههای شاخص فکری این دوره است. در کتاب، بیشتر به دو دوره فعالیت علنی ارانی پرداخته شده: نخست، سالهای آغازین دهه ۱۳۰۰ در برلین و دوم، سالهای ابتدایی دهه ۱۳۱۰ در فضای مطبوعاتی ایران که با انتشار مجله دنیا همراه بود. البته دوره میانی که فعالیتهای کمونیستی او بهصورت مخفیانه در جریان بود، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
بیات در تبیین تفاوت دو دوره فکری ارانی گفت: دوره اول، دورهای است که در آن ارانی مقالاتی را در نشریاتی چون ایرانشهر و فرهنگستان منتشر کرد. این دوره نسبتاً شناختهشده است. اما دوره دوم که با انتشار مجله دنیا همراه بود، به دلایلی مانند فضای سیاسی بسته، دشوارتر قابل تحلیل است.
او تصریح کرد: در این دوره، ارانی برای ابراز دیدگاههای خود باید از زبانی گنگ و مبهم استفاده میکرد. برخلاف دوره نخست که صراحت بیشتری داشت، در مجله دنیا شاهد نوعی تقیه و کتمان هستیم. بنابراین، استنتاج مفاهیمی مانند "جهانوطنی رادیکال" یا "ناسیونالیسم مدنی" از متون مبهم و ناروشن، دشوار و بعضاً غیرموجه است.
بیات گفت: با توجه به اینکه تحلیلهای پژوهشگرانی مانند خسرو شاکری که کوشیدند چهرهای مستقل از ارانی ترسیم کنند نیز عمدتاً در حوزه حدس و گمان باقی ماندهاند، در این زمینه با کمبود دادههای روشن مواجه هستیم و هرگونه تحلیل نظری یا سرگذشتپژوهی، نیازمند حداقلی از اطلاعات مستند است که در این مورد خاص، در دسترس نیست.
کاوه بیات گفت: با توجه به شکوفایی نسبی فضای مطبوعاتی در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۱۰، نوعی احساس اعتمادبهنفس و امکان کنش فرهنگی در آن سالها به وجود آمده بود. به عنوان نمونه، بزرگداشت فردوسی، تغییر پرسشنامه شناسنامهها از نژاد به ملیت، یا بالا گرفتن بحث اصلاح زبان فارسی، همگی نشانههایی از این فضا هستند.
او افزود: در کنار روزنامههایی مانند اطلاعات، ایران و شفق سرخ، نشریات جدیدی نیز منتشر شدند. از جمله میتوان به ایران باستان به سردبیری سیف آزاد، پیمان به سردبیری کسروی، همایون و دنیا اشاره کرد.
بیات در ادامه به بررسی مقاله مهم ارانی در مجله دنیا با عنوان «تغییر زبان فارسی» پرداخت و آن را واکنشی به فضای بحثبرانگیز اصلاح زبان دانست که در آن زمان در جریان بود.
او گفت: این مقاله در خرداد ۱۳۱۴ منتشر شد و کتاب کشف ایران آن را به عنوان نشانه دگرگونی کامل دیدگاههای ارانی از دوره اول به دوره دوم معرفی کرده است. اما ارانی در این مقاله بهجای نفی مواضع پیشین، بیشتر به نقد افراطگراییهای شوونیستی در بحث زبان میپردازد.
بیات افزود: برای نمونه، ارانی در بخشی از مقاله خود از تقلید شوونیستها از آلمانیها انتقاد میکند و صراحتاً مینویسد که این دسته از افراد برادران فارسی ما هستند که به دامان افراط افتادهاند.
او با اشاره به نقش رضا صفینیا و مجله ایران باستان در ترویج دیدگاههای افراطی درباره زبان، گفت: صفینیا کارمند وزارت خارجه بود و گرایشاتی نزدیک به فاشیسم آلمانی داشت. او از سال ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۳ مباحثی را در این زمینه مطرح کرد که با واکنش گسترده و تند برخی جوانان روبهرو شد.
بیات بخش دیگری از مقاله ارانی را نیز پاسخی به نظرات محمود بهروز دانست و گفت: در جایی از مقاله، ارانی با اشاره به ضرورت صرفهجویی در آموزش زبان و نیاز به واژگان علمی، دیدگاههایی را مطرح میکند که مشابه دیدگاههای بهروز در کتابچهاش به نام زبان ایران، فارسی و عربی است. البته ارانی برخلاف بهروز که به ساخت واژگان علمی جدید تاکید داشت، معتقد بود که زبان علمی دنیا در حقیقت یکی است و بنابراین باید از اصطلاحات بینالمللی استفاده کرد.
کاوه بیات در جمعبندی این بخش از سخنان خود گفت: برخلاف آنچه در کتاب کشف ایران مطرح شده، مقاله ارانی بهجای آنکه دال بر دگرگونی اساسی دیدگاههایش باشد، بیشتر ادامه همان نگاه معتدل و سنجیدهای است که پیشتر نیز در مقالاتی چون تحقیقات انسانی مطرح کرده بود.
او در این زمینه به نقل قولی از ارانی در مقاله تحقیقات انسانی در سال ۱۳۰۲ اشاره کرد: باید تا حد ممکن لغات فارسی را گردآوری و به کار برد. آنجا که لغات فارسی نداریم، لغات عربی را بهکار گیریم اما تعدادشان را محدود کنیم. در مورد اصطلاحات علمی نیز باید از واژگان بینالمللی استفاده کرد.
بیات با استناد به این مواضع نتیجه گرفت: «ارانی اصولاً اعتقادی به دخالت نهادهای بیرونی برای اصلاح زبان نداشت. او معتقد بود زبان فارسی خود مسیر طبیعی تکاملش را خواهد پیمود.»
کاوه بیات در بخش پایانی سخنان خود به موضوع تعطیلی مجله دنیا پرداخت و گفت: درباره علت تعطیلی این مجله، روایتهای متعددی وجود دارد؛ از مشکلات مالی گرفته تا قانون ممنوعیت اشتغال دولتی برای مدیران مجله و حتی اولویت یافتن فعالیتهای مخفی کمونیستی.
او گفت: با توجه به تغییر فضای مطبوعاتی از ۱۳۱۴ به بعد، شکوفایی مطبوعاتی اوایل دهه ۱۳۱۰ خیلی زود جای خود را به فضای خفقان داد. بسیاری از نشریات تعطیل یا تغییر ماهیت دادند. حتی مجلاتی مانند شفق سرخ، مهر و ایران نیز دوام نیاوردند.
بیات در پایان اظهار کرد: تنها نشریهای که باقی ماند پیمان کسروی بود. با تاسیس سازمان پرورش افکار، نظام حاکم نشان داد که حتی به طرفدار نیاز ندارد و تنها مستمع آزاد میخواهد.
او با اشاره به سرنوشت تلخ گروه ۵۳ نفر و ارانی گفت: دوره سرکوب، دامنگیر بسیاری از جوانان شایسته و تحصیلکرده آن زمان شد. تحلیل چنین فضایی، بدون درک این تحولات ساختاری و سیاسی، بیتردید ناقص خواهد بود.

علی میرسپاسی: ایران بهمثابه یک ملت مدرن
علی میرسپاسی، استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ اندیشه، سومین سخنران این نشست بود. وی با تاکید بر اهمیت تاریخی و فکری دوره میان دو جنگ جهانی گفت: من این کتاب را زمانی نوشتم که درگیر پرسشهایی درباره تاریخ ایران و نحوه پرداخت مورخان ایرانی به آن بودم. به گمانم دورهای که کتاب به آن میپردازد، یعنی سالهای میان جنگ اول و دوم جهانی، یکی از دورههای بسیار مهم و ناشناخته تاریخ ایران است.
میرسپاسی افزود: از همان آغاز کار بر روی این کتاب، به این فکر میکردم که چرا در سنت تاریخنگاری ایرانی، این دوره میان دو جنگ تا این اندازه مهجور مانده؟ آثاری مانند کارهای آقای امانت، کاتوزیان به زبان انگلیسی به برخی ابعاد آن پرداختهاند، اما در نگاه تاریخنگاری رایج فارسی، این دوره یا امتداد مشروطه دیده شده یا پیشدرآمد دوره رضاشاه. در حالی که من معتقدم این دوره واجد هویتی مستقل و پرسشبرانگیز است.
او تاکید کرد: در این بازه زمانی، برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران، ایده ایران بهطور جدی در سطح ملی به پرسش گرفته شد؛ از سویی به شکل فیزیکی و نظامی- در نتیجه اشغال ایران توسط نیروهای عثمانی، روسیه، انگلیس و حتی آلمان در جنگ جهانی اول- و از سوی دیگر در سطح فکری و گفتمانی، آنجا که روشنفکران ایرانی ناچار شدند با این پرسش مواجه شوند که اساساً ایران چیست و آیا اصلاً واقعیتی اصیل دارد یا پدیدهای جعلی است؟
میرسپاسی با اشاره به آثار ناصر تکمیلهمایون، ماشاءالله آجودانی، و عباس بیات درباره مفهوم ایرانگرایی، گفت: بخش عمدهای از روشنفکران مشروطه، چه رادیکالها و چه اصلاحطلبها، اساساً با این مسئله روبهرو نبودند. مسئله آنها بیشتر قانون، حقوق شهروندی و رابطهی دولت با جامعه بود، نه چیستی ایران بهعنوان یک کل ملی.
او ادامه داد: در کتاب تلاش کردهام نشان دهم که در این دوره، مجموعهای از تحولات منطقهای و جهانی-از فروپاشی امپراتوری عثمانی تا ظهور ناسیونالیسم اروپایی-باعث شد روشنفکران ایرانی، خصوصاً چهرههایی مثل تقی ارانی، برای اولین بار با ضرورت بازسازی ایده ایران مواجه شوند. آنها با این سوال روبهرو بودند که آیا میتوان ایرانی را تصور کرد که نه بر پایه نژاد یا قوم، بلکه بر اساس ارزشهای مدرن، دموکراتیک و مدنی تعریف شود؟
او با اشاره به مجله «دنیا» و فعالیتهای تقی ارانی، گفت: نشریه “دنیا” نمونهای کمنظیر از تلاش برای پاسخدادن به این پرسش است. من در کتاب بر این نکته تاکید دارم که ارانی نه فقط یک مارکسیست سیاسی، بلکه متفکری بود که دغدغه بازسازی هویتی مدرن برای ایران داشت. او با الهام از ارزشهای روشنگری، تلاش میکرد شکل تازهای از ملیگرایی را صورتبندی کند؛ آنچه من بهتبع از ریچارد والن، “ناسیونالیسم مدنی” مینامم.
میرسپاسی در ادامه توضیح داد: ناسیونالیسم مدنی مفهومی است که به جای تاکید بر نژاد، قومیت یا دین مشترک، بر مجموعهای از ارزشهای مدنی، عقلانی، سکولار و مبتنی بر حقوق شهروندی تمرکز دارد. این نگاهی است که دولتملت را نه بر پایه تبار یا زبان، بلکه بر اساس پذیرش مشترک یک سری اصول مدرن تعریف میکند. ارانی، بهزعم من، در تلاش برای تدوین چنین دیدگاهی در زمینه ایران بود.
او افزود: مثلاً در سرمقاله شماره ششم مجله “دنیا”، ارانی بهوضوح به ایده “ایران بهمثابه یک ملت مدرن” میپردازد و از ضرورت شکلدهی به نوعی “همبستگی ملی” سخن میگوید که نه بر اساس قوم یا زبان، بلکه بر پایه آموزش، علم، عقلانیت و ارزشهای انسانی استوار است.
میرسپاسی در پاسخ به برخی انتقادات مطرحشده از سوی منتقدان سنتی مانند باقر مومنی که ارانی را صرفاً مارکسیستی پنهانکار معرفی کردهاند، اظهار داشت: من در این کتاب کوشیدهام این تصویر را به چالش بکشم. به نظرم آنچه ارانی در مجله دنیا مینویسد، برخاسته از باورهای واقعی اوست؛ نه یک نقاب برای پنهانکاری سیاسی. اتفاقاً نوشتههای او در نقد عرفان و در دفاع از علمگرایی، حاکی از عمق دغدغه او برای نوسازی ایران است.
او با اشاره به مقاله مفصل ارانی در نقد هنری برگسون، فیلسوف فرانسوی و برنده نوبل، گفت: این مقاله که در چند شماره پیاپی در دنیا منتشر شد، نمونه روشنی است از تقابل دیدگاه ارانی با جریانهایی که علم و عقلانیت را انکار میکردند و به سوی نوعی رمانتیسم عرفانی یا غربستیزی بیپایه میرفتند. ارانی با صراحت از “ضرورت گسترش تفکر علمی و آموزش مدرن” در ایران سخن میگوید.
میرسپاسی با تاکید بر اینکه این گرایش به عقلانیت در برابر اسطورهسازیهای نژادی و قومی، یکی از مهمترین دستاوردهای فکری ارانی بوده، گفت: متاسفانه بخشی از متفکران آن دوران که حتی دیدگاههایی بهظاهر دموکراتیکتر داشتند، در نهایت به دام اسطورهپردازیهای نژادپرستانه و بازگشت به گذشته آریایی افتادند. ارانی در برابر این جریان ایستاد و با تاکید بر علم، آموزش و ارزشهای مدنی، به شکلگیری یک پروژه روشنگری ایرانی کمک کرد.
او در ادامه گفت: ارانی تلاش میکرد پل فکری میان سنت فرهنگی و زبانی ایران و دنیای مدرن غربی برقرار کند. او در مقاله معروفش درباره تغییر زبان فارسی، نشان میدهد چگونه میتوان با حفظ پیوند با گذشته فرهنگی، راهی بهسوی آینده مدرن و عقلانی گشود.
میرسپاسی افزود: در این میان، ارانی با بسیاری از متفکرانی که بعدها با رضاشاه همکاری کردند یا در حلقه ایرانشهری قرار گرفتند، تفاوتی اساسی داشت. او نگاهش را نه بر اساس بازتولید اسطوره نژادی یا زبانی، بلکه بر پایه مدنیت، شهروندی و عدالت اجتماعی استوار کرد. به همین دلیل است که بهزعم من، ارانی یکی از متفکران بنیانگذار پروژهای است که من آن را “بازتصور ایران بهمثابه دولتملت مدنی” مینامم.
در پایان، میرسپاسی با اشاره به کاربرد مفهومی مانند «کشف ایران» گفت: این عنوان، تمثیلی است برای روندی که در آن روشنفکران ایرانی، در دل بحرانها و تلاطمهای تاریخی، ناگزیر شدند ایران را نهفقط بهمثابه یک واقعیت جغرافیایی یا تمدنی، بلکه بهمثابه یک ایده سیاسی و مدنی بازاندیشی کنند. کشف ایران، کشف مجدد امکانها و مرزهای این ایده است.
او افزود: ما حتی امروز نیز همچنان با این پرسش روبهرو هستیم که چگونه میتوان “ایران” را بازتعریف کرد؛ ایرانی که هم به گذشته خود وفادار باشد، هم به آیندهای دموکراتیک، مدرن و عقلانی چشم داشته باشد. من معتقدم تجربه روشنفکران دهه ۱۳۰۰، بهویژه کسانی چون ارانی، میتواند هنوز برای ما الهامبخش باشد.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما