به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، «روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار» روزنوشتهای این شاه قاجار را در فاصله ربیعالاول ۱۳۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ را دربرمیگیرد؛ یعنی سال ۱۲۴۹ تا ۱۲۵۰ خورشیدی، برابر با بیستودومین و بیستوسومین سال سلطنت او. ناصرالدینشاه در اوایل خاطرات این برهه به شرح گشت و گذارهای یکی دو روز به اطراف و اکناف تهران، از قبیل نیاوران، شهرستانک و گلهندوئنک میپردازد. در ادامه به اخبار تلگرافی راجع به جنگ پروس و فرانسه اشاره دارد با استناد به تلگرافهای دریافتی و اخبار روزنامههای خارجی. ضمن اینکه سفرنامه کربلا و نجف نیز ضمیمه همین خاطرات است. کتاب یادشده به کوشش مجید عبدامین و به همت انتشارات دکتر محمود افشار با همکاری انتشارات سخن به چاپ رسیده است. از این پس قصد داریم مطابق با تاریخ هر روز، روزنوشت همان روز ناصرالدینشاه را از این کتاب مرور کنیم.
روز شنبه ۹ [ربیعالثانی ۱۲۸۷]: صبح سوار شدیم برای مرجکنو. رفتیم از راه زیرِ کوهِ مرجکنو بالا. در زیرِ راهِ تازهساخته به ناهار افتادیم. امینالملک آمده بود دیشب، همراه بود. یحییخان بین راه آمد، از راه شمران آمده است. عرفانچی که رفته بود، امروز پیدا شد. حکیم طولوزون [پزشک فرانسوی مخصوص ناصرالدینشاه] که شمران رفته بود بعد از ناهار پیدا شد، از راه میآمد، آمد آفتابگردان [آفتابگیر/ چادر] روزنامه فرنگی زیاد آورده بود.
من که به ناهار افتادم [مشغول خوردن ناهار شدم] امینالملک، یحییخان، علیرضاخان، ناصرقلیخان، معیرالممالک، امینالسلطان، امینخلوت، محمدعلیخان و غیره مامور شدند در چمنی زیر لوارک [یکی از قلههای توچال] که الی عصری بنشینند، وضع آمدن به اختصار کل حرم را انشاءالله به عتبات بنویسند که به حرمخانه بدهیم، هرکس قبول میکند بیاید و الا فلا. آنها رفتند، ما هم بعد از ناهار سوار شده راندیم، از راه تازهساخته دماغه کوه مرجکنو بالا رفتم. میرشکار [و] رحمتالله جلو میرفتند، سایرین قطار از عقبِ هم. سیاچی میاچیها، میرزا علیخان، تفنگدارها، رچهرچه، چُرتی، اللهقلیخان، دکتر، یوسف سقاباشی و غیره و غیره خیلی بودند.
اوایل راه خوب بود، اواخرش بد شد؛ یعنی سربالایی تیز و زمین شن و کِر بود. اسب و آدم میلغزید. اسب چُرتی پرت شد. چند اسب دیگر هم از راه در رفت. خلاصه رسیدیم بالا. میرشکار [و] رحمتالله نشسته بودند، شکار دیده بودند. من هم رفتم نشستم. قوچ بودند، در بغله چاله مرجکنو نزدیک ما خوابیده بودند. بنا شد بروند سر بزنند. آنجایی که من مصلحت دیدم سر بزنند. میرشکار فضولی کرد نگذاشت. رحمتالله رفت سر بزند، ما هم پیاده توی سنگهای بد قدری نزدیکتر رفتیم به شکار نشستیم. سیاچی بود. سر زدند، بد سر زدند، شکارها از دست پایینتر رفتند نشد بزنیم. اوقاتم تلخ شد.
بعد سوار شده رفتم به یخچال. میرشکار رفت بالا شکار دید. رحمتالله و غیره رفتند سر بزنند. ما رفتیم سنگچین بالا که تازه ساختهایم نشستیم. میرشکار را به سنگچین پایین فرستادم. من بودم، سیاچی [و] ابراهیمخان، نشستیم؛ سر زدند. آخر یک دسته میش و بره آمد برای سنگچین ما. بسیار نزدیک آمدند، اگر از مَزقَل [جزر/ روزنه دراز و بارک] سنگچین تفنگ میانداختم، جابهجا میخوابیدند. نینداختم، آمدم گوشه سنگچین. شکارها قدری دورتر شدند. چهارپاره [گونهای فشنگ ساچمهای] انداختم، به دو سه شکار خورد. یک میش [و] یک بره افتادند؛ اما زخمی بودند. سیاچی دستپاچگی کرده، دوید برود سرشان را ببرد. نزدیک که رفت، میش برخاست دوید رو به سنگچینِ میرشکار؛ بره رو به طرف یخچال. میش را تازی [سگ شکاری] کشیدند، برده بودند دره پایین شکرآب گرفته آوردند. میشِ بزرگ شاخداری بود. بره را هم سیاچی سراغ داد که از کجا رفت. صادق، سیاچی، رحمتالله پیاده سواره رفته سر زد، همانجا پشت کوه خوابیده بوده است. صادق گریزانده، رفت پایین دره کوه یخچال. سیاچی کلاه کرد [اشاره کرد] بیایید. من رفتم به سنگچینِ آخریِ زیر یخچال پیاده شدم. خواستم بروم از راه بد و سنگلاخها، خیلی هم پایین رفتم؛ دیدم رحمتالله و غیره خیلیخیلی پایین هستند و کلاه میکنند که بروم. دیدم اگر بروم باید پیاده برگردم (دو ساعت به غروب مانده بود) نرفتم. ابراهیمخان، آقاوجیه، سیاچی و غیره رفتند پایین. تازیِ سیاچی هم خدایی شد، در دره پیدا شد. تازی را بردند پایین، زخمی را پیدا کرده کشیدند. تازی برد توی دره. باز بره خوابیده بود. تازی گم کرده بود. آخر تازی زیر بوته، بره را دیده چسبیده بود، گرفته آوردند. بره بز بزرگی بود. چهارپاره از کونش خورده بود.
من تنها رفتم به آفتابگردان که در تختی زیر مشرقی مرجکنو زده بودند. هندوانه خورده، چای خوردم. نماز کردم. سیاچی بره را تنها به ترکش بسته بود آورد. همه رختهایش خونی شده بود. میش را هم جلودارها اینجا آوردند.
بعد سوار شده، خسته مانده، غروبی وارد منزل شدیم. شب بعد از شام خوابیدم. Bakeri [باقری – یکی از همسران شاه]...
منبع: «روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار از ربیعالاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار و سخن، چاپ نخست، ۱۳۹۸، صص ۲۶-۲۵
۲۵۹
نظر شما