در بهارستان یک خانم چهل‌ساله بالای دوش چند زن رفته و نطق می‌کرد/ مصدق: ای کاش مرده بودم و ملت ایران را این‌طور عزادار نمی‌دیدم

قوام: حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده روزی صدها تبه‌کار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی‌شفقت قانون قرین تیره‌روزی سازم... کشتیبان را سیاستی دگر آمد.

فهیمه نظری: شامگاه چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق در پی بن‌بست مذاکراتش با شاه در جلسه‌ای چهار ساعته، به دلایلی ازجمله اختلاف این دو بر سر وزارت جنگ که مصدق خود می‌خواست آن را قبول کند و شاه زیر بار نمی‌رفت و از طرفی سنگ‌اندازی‌های شمار زیادی از نمایندگان مجلس بر سر راه تمدید اختیارات نخست‌وزیر، متن استعفای خود را توسط منشی‌اش به کاخ سعدآباد فرستاد. متن استعفا از این قرار بود:

«پیشگاه اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی

چون درنتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می‌کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصا عهده‌دار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشده البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزه‌ای را که ملت ایران شروع کرده پیروزمندانه خاتمه دهد. ۲۵ تیر ۱۳۳۱ – فدوی دکتر محمد مصدق» (اطلاعات ۲۶ تیر ۱۳۳۱)

در بهارستان یک خانم چهل‌ساله بالای دوش چند زن رفته و نطق می‌کرد/ مصدق: ای کاش مرده بودم و ملت ایران را این‌طور عزادار نمی‌دیدم

فردای آن روز یعنی پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۳۱ علا وزیر دربار خبر استعفای مصدق را به مجلس رساند و در پی این خبر فراکسیون‌های مختلف برای رایزنی در مورد نخست‌وزیر جدید تشکیل شد. در عصر همین روز نمایندگان مجلس در جلسه خصوصی با اکثریت ۴۱ رای به نخست وزیری قوام ابراز تمایل کردند.

در بهارستان یک خانم چهل‌ساله بالای دوش چند زن رفته و نطق می‌کرد/ مصدق: ای کاش مرده بودم و ملت ایران را این‌طور عزادار نمی‌دیدم

روز جمعه ۲۷ تیر ۱۳۳۱ نیز شاه دستور نخست‌وزیر قوام را به شرح زیر صادر کرد:

«جناب اشرق احمد قوام نخست‌وزیر

نظر به اعتمادی که به مراتب شایستگی و کاردانی شما داریم به موجب این دستخط سمت نخست‌وزیری را به شما محول و مقرر می‌داریم که در تشکیل هیات وزیران اقدام نموده نتیجه را زودتر به اطلاع ما برسانید. کاخ سفید – ۲۷ تیرماه ۱۳۳۱- محمدرضا پهلوی» (باختر امروز ۲۸ تیر ۳۱)

میخ اول و آخر بر تابوت نخست‌وزیری مستعجل قوام

در ساعت ۲ بعدازظهر همان روز یعنی جمعه ۲۷ تیر ۳۱ اعلامیه قوام‌السلطنه از رادیو تهران پخش شد؛ اعلامیه‌ای آن‌قدر خشن که میخ اول و آخر را بر تابوت نخست‌وزیری مستعجل او کوباند:

«ملت ایران! بدون اندک تردید و درنگ دعوت شاهنشاه متبوع و مفخم خود را به مقام ریاست دولت پذیرفته و با وجود کبر سن و نیاز به استراحت این بار سنگین را بر دوش گرفتم و در مقابل سختی و آشفتگی اوضاع در مذهب یک وطن‌خواه صمیمی کفر بود که به ملاحظات شخصی شانه از خدمتگزاری خالی کند و با بی‌قیدی به پریشانی و سیه‌بختی مملکت نظاره کند.

حس مسئولیت و تکلیف مرا بر آن داشت که از فرصت مغتنم استفاده کرده و در مقام ترمیم ویرانی‌ها برآیم. ایران دچار دردی عمیق شده و با داروهای مخدر درمان‌پذیر نیست، باید ملت همکاری بی‌دریغ خویش را از من مضایقه ندارد تا بتوانم به این بیماری علاج قطعی دهم، مخصوصا در یک سال اخیر موضوع نفت کشور را به آتش کشیده و بی‌نظمی عدیم‌النظیری را که موجب عدم رضایت عمومی شده به وجود آورده است این همان موضوعی است که ابتدا من عنوان کردم و هنگامی که لایحه امتیاز شمال در مجلس مطرح بود موقع را غنیمت شمرده و استیفای حق کامل ایران را از کمپانی جنوب در آن لایحه گنجانیدم.

بعضی‌ها در آن وقت تصور نمودند همین اشاره باعث سقوط حکومت من شد اگر هم فرضا چنین باشد من از اقدام خود نادم نیستم زیرا جانشین آینده من جناب آقای مصدق‌السلطنه آن فکر را با سرسختی بی‌مانندی دنبال نموده و در مقابل هیچ فشاری از پای ننشست؛ اما بدبختانه در ضمن مذاکرات نوعی بی‌تدبیری نشان داده شد که هدف را فدای وسیله کردند و مطالبه حق مشروع از یک کمپانی را مبدل به خصومت بین دو ملت ساختند و نتوانستند از زحمات خود کوچک‌ترین نتیجه به دست آورند.

حل این مسئله یکی از لازم‌ترین مساعی من خواهد بود به نحوی که منافع معنوی و مادی ایران کاملا تامین شود، بدون آن‌که به حسن رابطه دو مملکت خدشه وارد آید، البته این امر مشکل است اما محال نیست و اقدامی که با عقل و درایت توام باشد مطمئنا به ثمر خواهد رسید و هرگاه نرسد من نیز از کار برکنار خواهم رفت.

در این‌جا تذکر این نکته اساسی را لازم می‌دانم که من به مناسبات حسنه با عموم ممالک خاصه با دول بزرگ دنیا اهمیت بسیار می‌دهم و رفتار خود را نسبت به آن‌ها منطبق با مقررات بین‌المللی می‌نمایم ولکن به اتباع ایران اجازه نخواهم داد که به اتکای اجانب اغراض خود را بر دولت من تحمیل کنند.

در امور داخلی نخستین کوشش من برقراری نظم و امن خواهد بود تا بتوانم در یک محیط سالم مبادرت به رفورم‌های غریزی نمایم و شالوده نوین برای تاسیسات دولتی بریزم، اصلاح عدلیه در راس کلیه ضروریات قرار دارد.

هموطنان به عدل و داد مانند آب نیازمندند، باید قوه قضاییه مستقل باشد و واقعا از دو قوه مجریه و مقننه تفکیک و از زیر نفوذ آن‌ها آزاد شود. تمام افراد بدون استثنا باید در مقابل قانون سر تعظیم فرود آورند و احکام صادره از محاکم بی‌چون و چرا به موقع اجرا درآید، من شبی با وجدان آرام سر به بالین خواهم نهاد که در زندان‌های پایتخت و ولایات یک نفر بی‌گناه با ناله و آه به سر نبرد. همین که ظلم و ستم رخت بربست مردم با آسایش خاطر اوضاع مالی و اقتصادی خود را سر و سامان خواهند داد و از نعمتی که خداوند تعالی در زیر و روی زمین ایران به آن‌ها بخشیده برخوردار خواهند شد. ابتکار برنامه هفت‌ساله به همین منظور به مخیله من خطور کرد و در آتیه نیز این فکر را با استقامت و اصرار دنبال خواهم کرد. من می‌خواهم که تمام اهالی این کشور اعم از مامور دولت و صنعتگر و کارگر و برزگر و بازرگان غنی و ثروتمند باشند، از چشم‌تنگی بعضی رجال که در صدد کسر حقوق کارمندان و مصادره اتومبیل و فرش ادارات برآمده‌اند تنفر دارم، میزان عواید عموم طبقات را به درجه‌ای بالا خواهم برد که همگی بتوانند از کلیه مواهب تمدن این عصر مستفید شوند.

به همان اندازه که از عوام‌فریبی در امور سیاسی بیزارم در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم؛ کسانی که به بهانه مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموده‌اند لطمه شدیدی به آزادی وارد ساخته و زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن به این طرف به هدر داده‌اند. من در عین احترام به تعالیم مقدسه اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد.

ملت ایران! من به اتکای حمایت شما و نمایندگان شما این مقام را قبول کرده‌ام و هدف نهایی‌ام رفاه و سعادت شماست. سوگند یاد می‌کنم که شما را خوشبخت خواهم ساخت. بگذارید من با فراغ بال شروع به کار کنم. وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را برهم زنند. این‌گونه آشوبگران با شدیدترین عکس‌العمل از طرف من روبه‌رو خواهند شد. و چنان‌که در گذشته نشان داده‌ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین کیفر اعمال‌شان را در کنارشان می‌گذرام. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده روزی صدها تبه‌کار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی‌شفقت قانون قرین تیره‌روزی سازم.

به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواحی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد. – طهران ۲۷ تیر ۱۳۳۱ – رئیس‌الوزار، قوام‌السلطنه» (اطلاعات، ۲۸ تیر ۱۳۳۱)

واکنش شدید آیت‌الله کاشانی و اعلام جهاد

به دنبال اعلامیه تند و تیز قوام و خط و نشان کشیدن او برای مردم و به‌ویژه روحانیون، آیت‌الله کاشانی نیز طی اعلامیه‌ای خطاب به عموم ملت ایران، همه مردم را مکلف کرد علیه استعمار و مزدوران آن‌ها به پا خیزند و ذلت را به آن‌ها تحمیل نمایند. آیت‌الله کاشانی در بخشی از اعلامیه خود نوشت:

«من نمی‌خواهم که درباره عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این سخنی گفته باشم اما اعلامیه ایشان در نخستین روز این زمامداری به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه بیگانگان در صددند که به وسیله ایشان تیشه بر ریشه دین و آزادی و استقلال مملکت زده و بار دیگر زنجیر اسارت را به گردن ملت مسلمان بیندازند. توطئه تفکیک دین از سیاست که قرون متمادی سرلوحه برنامه انگلیس‌ها بوده و از همین راه ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی باز می‌داشته است امروز سرلوحه برنامه این مرد جاه‌طلب قرار گرفته است. احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنج‌دیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده‌اند نباید رسما اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته‌جمعی تهدید نماید. من صریحا می‌گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند تلاش آن‌ها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش‌شده استقلال آن‌ها پایمال و نام باعظمت و پرافتخاری را که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است مبدل به ذلت و سرشکستگی شود. در خاتمه از عموم هموطنان عزیزم که در گوشه و کنار در مرکز و شهرستان‌ها برای اعتلا دین مبین حضرت خاتم النبین و استقلال و آزادی ملت ایران همت گماشته‌اند صمیمانه تشکر نموده موفقیت و پیروزی نهایی آن‌ها را از خداوند متعال خواستارم.»

آیت الله کاشانی علاوه بر صدور این اعلامیه، عصر روز ۲۹ تیر ۱۳۳۱، در حالی که همه خیابان‌های اطراف منزلش مملو از نیروی نظامی شده و به محاصره درآمده بود، همه خبرنگاران روزنامه‌ها و رسانه‌های داخلی و خارجی را به حضور پذیرفت و در یک مصاحبه نسبتا طولانی علنا مردم را دعوت به قیام علیه قوام کرد. او در بخشی از این مصاحبه گفت: «اگر قوام نرود، اعلام جهاد می‌کنم و خودم کفن پوشیده و با ملت در پیکار شرکت می‌نمایم...»

گزارش لحظه به لحظه از قیام مردم تهران

این اعلام جهاد عمومی، روز دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ مردم را در سراسر کشور و به‌ویژه تهران به خیابان‌ها کشید، تا ضمن انزجار از نخست‌وزیری قوام خواستار بازگشت دکتر مصدق به این سمت شوند. در این روز هزاران نفر از مردم تهران با شعار «یا مرگ یا مصدق» به خیابان‌ها آمدند. این اعتراضات با مقابله شدید نیروهای نظامی و تیراندازی به اوج رسید و صحنه‌هایی کم‌سابقه را از خشونت و مقاومت در نقاط مختلف پایتخت رقم زد.

آن‌چه در پی می‌خوانید گزارش میدانی خبرنگاران روزنامه اطلاعات از آن روز خونین است که روز چهارشنبه یکم مرداد ۳۱ منتشر شد:

پریروز (دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۳۱) تهران در آستانه یک انقلاب وحشت‌انگیز بود؛ همه‌جا جنگ و جدال، همه‌جا خونریزی و زد و خورد و وحشت حکومت می‌کرد. همه مردم فریاد می‌زدند: «یا مرگ یا مصدق» و مامورین نظامی نیز دائما شلیک می‌کردند و برای فرونشانیدن آتش هیجان و احساسات از تفنگ‌ها تیر رها کرده و متظاهرین را مجروح یا مقتول می‌ساختند. فریادهای «زنده باد مصدق»، «مرگ بر قوام‌السلطنه» از تمام خیابان‌های شهر شنیده می‌شد و صفیر گلوله نیز به دنبال این فریادها گوش‌ها را می‌خراشید و بر وحشت و اضطراب دامن می‌زد.

از صبح زود تمام تهران غرق در سکوت بود. دکاکین در سراسر شهر تعطیل و کلیه خطوط اتوبوس‌رانی متوقف و حتی تاکسی‌ها هم از کار کردن امتناع می‌کردند و مردم دسته‌دسته به طرف خیابان‌های اصلی شهر مخصوصا بهارستان هجوم می‌بردند و همه برای برخورد با یک واقعه غیرمنتظره قیافه انتظار به خود گرفته بودند.

صدای گلوله در بهارستان از در و دیوار شنیده می‌شد. ده‌ها نفر از پا و دست زخمی شدند و یک نفر نیز در خون درغلتید و به قتل رسید. متظاهرین جنازه را روی دست گرفته و به طرف سرچشمه «یاحسین» گویان به راه افتادند.

در خیابان اکباتان [نزدیک میدان بهارستان]

در همان حال که متظاهرین با عصبانیت و خشم در سرچشمه خود را آماده هجوم مجدد می‌کردند واقعه دوم در ابتدای خیابان فرهنگ (اکباتان) بدین ترتیب اتفاق افتاد: دسته‌ای از داخل خیابان در حالی که فریاد می‌زدند: «زنده باد مصدق، مرگ بر قوام، مرگ بر انگلستان» به سوی بهارستان حرکت کردند اما نظامی‌ها مانع ورود آن‌ها به میدان بهارستان شدند بالنتیجه زد و خورد و تیراندازی شروع شد. عده‌ای مجروح شدند و یک نفر هم به قتل رسید و متظاهرین به طرف برزن دو حرکت کردند در آن‌جا یک جیپ شهربانی و یک جیپ برزن را آتش زده و با جنازه به راه افتادند.

قتل و خونریزی یکی پس از دیگری

اما در ناصرخسرو و نزدیک بازار شدت شلیک گلوله و هجوم به تظاهرکنندگان مثل بهارستان بود و در این خیابان دو نفر کشته شدند و جمعیت نعش یکی را روی تخته روان گذاشته و از چهارراه گلوبندک به طرف دادگستری به راه افتادند. نعش روی دست ۴ نفر در پیشاپیش برده می‌شد و جمعیت نیز فریاد می‌زد: «یاحسین، یاحسین» در مقابل زندان دادگستری و در نزدیک قورخانه نظامی‌ها شلیک کردند و ۳ نفر از ناحیه پا زخمی شدند و جنازه را از طریق خیابان سنگلج فرار دادند و اجتماع متفرق گردید.

در چهارراه پهلوی (ولیعصر)

در چهارراه پهلوی و مقابل کافه شهرداری [تئاتر شهر] اجتماع کثیری از مردم به نظر می‌رسید. در این حدود ظرف دیشب و امروز تمام دیوارها پر از شعار شده و همه‌جا بر له مصدق و علیه قوام‌السلطنه مطالبی نوشته شده است. در چهارراه پهلوی تیراندازی نشد ولی زد و خورد با پاره آجر و قنداق تفنگ و سرنیزه درگرفت و عده زیادی زخمی شدند.

نزدیک ساعت ده و نیم صبح خبر رسید که دانشجویان دانشگاه و عده کثیری دیگر از طریق تخت‌جمشید [«آیت‌الله طالقانی» کنونی] به طرف منزل قوام حرکت کرده‌اند.

منزل قوام [در خیابان «سی تیر» کنونی، امروز موزه آبگینه شده است] به وسیله عده‌ای سرباز و پاسیان از صبح محافظت می‌شد و به مجرد رسیدن این خبر چند کامیون سرباز جلوی جمعیت رفت. در حدود خیابان تخت‌جمشید زد و خورد سختی درگرفت و تظاهرکنندگان متفرق شدند.

مصدق مصدق

پمپ‌های بنزین از ساعت ۸ صبح از فروش بنزین خودداری کرده و گفتند: «ما بنزین نمی‌فروشیم زیرا بنزین مال ملت است و ملت نیز خواهان مراجعت دکتر مصدق و تعطیل عمومی است.»

تعطیل وسائط نقلیه و بسته بودن دکاکین شهر تهران را ابتدا غرق در سکوت و بعد غرق در جنگ و جدال کرد. تا ساعت نه و نیم در زد و خوردهای کوچکی که در نقاط مختلف شهر به وقوع پیوست گلوله دخالتی نداشت ولی از ساعت ده ربع کم (نه و چهل‌وپنج دقیقه) حوادث خونین بدین ترتیب یکی پس از دیگری به روی صحنه آمد.

صدای نخستین گلوله‌ای که رها شد از خیابان نظامیه [«سیروس» کنونی] به گوش رسید. در این موقع زد و خورد شدیدی بین مردم و قوای نظامی درگرفته بود. مردم با سنگ و آجر و سربازان با سرنیزه و قنداق تفنگ زد و خورد می‌کردند.

فریادهای «مصدق را می‌خواهیم» به آسمان بلند بود، سرهنگ گیلانشاه در اثر تفنگ و پاره آجر مجروح شد، یک گروهبان هم از پا درآمد و عده زیادی از تظاهرکنندگان نیز مجروح شدند. پاسبان‌ها بمب‌های گاز اشک‌آور منفجر کردند ولی احساسات فرونمی‌نشست تا این‌که ناگهان صدای اولین گلوله به آسمان برخاست و به دنبال آن تیراندازی ابتدا به هوا و بعد به سوی جمعیت متداول و معمول شد.

حرکت آیت‌الله کاشانی

نزدیک ساعت ۱۱ خبر رسید که قریب دو هزار نفر جمعیت از خیابان گرگان [«شهید نامجو» کنونی] در معیت آیت‌الله کاشانی در حالی که همه کفن پوشیده‌اند آماده حرکت به سوی بهارستان هستند.

این خبر خیلی هیجان‌انگیز بود و بلافاصله شش تانک و چندین کامیون سرباز از چهارراه مخبرالدوله به سوی خیابان گرگان حرکت کرد.

در این لحظه صدای چرخ تانک‌ها و سوت زره‌پوش‌ها بهارستان را به میدان جنگ مبدل نمود و لحظه‌ای بعد خبر رسید که آن جمعیت چندهزار نفری حرکت ننموده است. بعضی‌ها گفتند خبر مبنی بر این‌که آیت‌الله کاشانی با جمعیت بودند صحت نداشته است.

وزارتخانه‌ها و ادارات

با آن‌که تا ساعت نه و نیم صبح وضع وزارتخانه‌ها و ادارات چندان آشفته نبود ولی از آن لحظه که تیراندازی در شهر شروع شد وزارتخانه‌ها نیز دچار وضعی آشفته شد. کارمندان میزهای خود را ترک گفته و بعضی برای رهایی از خونریزی وزارتخانه‌ها را ترک کردند و بالنتیجه مقارن ظهر جز عده معدودی از کارمندان، بقیه مشاغل خود را ترک گفته و وزارتخانه‌ها را ترک کرده بودند.

نعش‌ها احساسات را تحریک می‌کرد

از ساعت یازده به بعد بر تعداد کشته‌شدگان آن به آن اضافه می‌شد و تظاهرکنندگان نیز نعش‌ها را به دست مامورین نمی‌دادند و خودشان آن‌ها را حمل می‌کردند. به طوری که در ساعت یازده و نیم کثرت کشته‌شدگان که اکثر آن‌ها در خیابان اکباتان جمع شده بود توده جمعیت را که از ابتدای شرکت تلفن تا اول برزن دو جمع شده بودند تهییج می‌کرد.

در این‌جا متظاهرین تعدادی لوله آهنی لوله‌کشی وسط خیابان قرار دادند تا مانع عبور کامیون‌ها شوند ولی تانک‌ها لوله‌ها را درهم شکسته و جمیعت را متفرق نمودند.

جمعیت نعش‌ها را که تعداد آن‌ها به بیست می‌رسید در شرکت تلفن برده و از آن‌جا با چند استیشن به سوی بیمارستان سینا حمل کردند.

ابراز هیجان در خیابان اکباتان مقارن ظهر خیلی شدید بود. پیراهن خونی زخمی‌شدگان و مقتولین را بر سر چوب‌ها کرده و فریاد می‌زدند: «این‌ها شهدای وطن‌اند.»

حمله به کامیون‌های شهربانی

از حوادث جالب توجه این بود که در حوالی شمس‌العماره عده‌ای از مردم به کامیون‌های شهربانی حمله کردند. یکی از آن‌ها پشت میکرفون کامیون رفته و گفت: «مردم! کابینه سقوط کرده است» افسر شهربانی مامور این قسمت از فرمانداری نظامی تقاضا می‌کرد به او جواب دهند آیا این خبر صحیح است یا نه؟

فرمانده انتظامات چهارراه مخبرالدوله مجروح شد

در حوالی ساعت ۱۲ و ده دقیقه مجددا اوضاع اطراف چهارراه مخبرالدوله وخیم شد. جمعیت بسیار زیاد که بالغ بر چند هزار نفر می‌شد در این محل اجتماع کرده و مترصد حمله بر قوای انتظامی بودند.

سرگرد صیرفی مسئول انتظامات این ناحیه که خود نیز مجروح شده بود در ساعت ۱۲ و بیست دقیقه به فرمانداری نظامی اطلاع دادکه «چنین به نظر می‌رسد که مردم تصمیم دارند مجتمع شده ضمن استفاده از خستگی افراد حمله شدیدی نمایند. به نظر اینجانب نیروی تازه‌نفس لازم است که حاضر باشند. ضمنا خود اینجانب به طوری مجروح شده‌ام که نیم ساعت دیگر قادر به ایستادن نیستم ولی اینجانب از مرگ باک ندارم و ذره‌ای فروگذار و یا سستی نخواهم کرد فقط از افراد نگران هستم که سرپرست نخواهند داشت.»

حمله به یک اتومبیل دربار

یکی از مخبرین ما ساعت ۱۱ و نیم خبر داد که اکنون یک تلفن خودکار جیپ شهربانی اطلاع داد که در خیابان ژاله [«شهدا» کنونی] یکی از اتومبیل‌های بی‌نمره دربار که متعلق به یکی از شاهپورها بوده مورد هجوم جمعیت قرار گرفته فورا به کمک بشتابید.

به مجرد وصول این خبر چند کامیون سرباز و چند تانک از مخبرالدوله به طرف خیابان ژاله حرکت کرد و لحظه‌ای بعد، اتومبیل بی‌نمره دربار به این تفصیل به طرف شمیران حرکت نمود.

یک جیپ شهربانی در جلو بود و چندین پاسبان نیز با هفت‌تیرهای لخت به طرف هوا شلیک می‌کردند و در پشت سر این جیپ اتومبیل سبزرنگ سرهنگ برخوردار حرکت می‌کرد در حالی که چند کامیون سرباز نیز از پشت سر و اطراف آن را احاطه کرده بودند.

طبق یک شایعه والاحضرت شاهپور علیرضا در این اتومبیل بوده است.

من وکیل ملتم

نزدیک ساعت یازده در آن لحظه که چهارراه مخبرالدوله و شاه‌آباد [«جمهوری» کنونی] غرق تشنج و اضطراب بود، ناگهان یک جیپ در بین جمعیت توقف کرد و یک نفر که لباس شخصی به تن داشت از جیپ بیرون آمد و خطاب به مردم گفت: «ای مردم من نماینده مجلس و وکیل شما هستم. دست از تظاهر بردارید. ما اکنون در بهارستان جلسه خصوصی تشکیل داده و درباره این اوضاع تصمیم می‌گیریم و...» هنوز این جملات تمام نشده بود که سیل سنگ و آجر به سوی او پرتاب شد و وکیل ملت بدین ترتیب با جیپ فرار اختیار کرد.

نعش و گریه مردم

در همین موقع بود که عده‌ای قریب سی نفر از سمت خیابان شاه‌آباد جسد جوانی را که بر روی چهارچوبی قرار داده بودند به‌سرعت به سمت میدان مخبرالدوله می‌آوردند. در میدان مخبرالدوله در آن موقع چندین کامیون مملو از سرباز و پاسبان و عده زیادی سرباز مسلح ایستاده و هر لحظه به مردم هجوم می‌بردند تا آن‌ها را پراکنده سازند اما پیش آمدن این دسته تقریبا بلامانع میسر شد زیرا این دسته جوانی را که بازویش دریده و وضع فوق‌العاده دلخراش داشت بر روی دست داشتند و به مجرد ورود به میدان مردم به‌شدت تهییج شده به گریه افتادند و وضع طوری بود که خود افسران و سربازانی که برای متفرق ساختن آن‌ها جلو می‌رفتند بی‌اختیار روی برمی‌گرداندند.

مجروح به‌سرعت از میدان مخبرالدوله دور شد و به سوی خیابان‌های دیگر رفت.

هیجان خانم‌ها

مطلب بی‌سابقه‌ای که در حوادث دیروز تهران جلب توجه کرد، احساسات زن‌های پیر و جوان و تظاهرات شدید آن‌ها بر له دکتر مصدق بود. در میدان بهارستان یک خانم چهل‌ساله بالای دوش چند زن رفته و نطق می‌کرد و مردم را سخت تهییج کرده بود.

هر لحظه بر تعداد مستمعین ناطق اضافه می‌شد و بالاخره مامورین به سوی جمعیت یورش بردند و در این‌جا یک پسربچه ده دوازده ساله گلوله خورد و به قتل رسید.

زن‌ها در سایر نقاط شهر مخصوصا بعدازظهر در میدان بهارستان سخت ابراز احساسات می‌کردند و این امر کاملا بی‌سابقه بود.

تیراندازی تمام شد

هرچه عقربه ساعت از ساعت دوازده «ظهر» می‌گذشت هم مامورین انتظامات بیشتر خسته می‌شدند و هم حرارت تظاهرکنندگان رو به کاهش می‌گذاشت. از طرف دیگر وکلای طرفدار ادامه نهضت ملی دائما با دربار تماس گرفته و با شاه برای جلوگیری از کشتار مردم مذاکره می‌کردند. شایعه استعفای قوام‌السلطنه نیز کم‌کم قوت می‌گرفت و چون این شایعه موافق میل مردم و منطبق با مقصود آنان بود از توسعه هیجانات می‌کاست و بالاخره در ساعت دو بعدازظهر تیراندازی موقوف گردید ولی هنوز هیجانات و احساسات مردم تهران که برای تجدید زمامداری دکتر مصدق قیام کرده بودند خاموش‌شدنی نبود.

از ساعت دو بعدازظهر عده زیادی زن و مرد در مقابل مجلس اجتماع کردند و از وکلای جبهه ملی می‌خواستند که موجبات استعفای قوام‌السلطنه را فراهم آورند، بالاخره ساعت پنج بعدازظهر به اهالی تهران مژده داده شد که قوام استعفا داد و شاه استعفای او را پذیرفت.

از آن پس تهران به جای ماتم، جشن شادی بپا کرد و همه‌جا پرچم‌های ایران نصب شد. دکاکین و مغازه‌ها باز شد و انتظامات شهر نیز تا صبح به عهده افراد احزاب وابسته به جبهه ملی و خود مردم واگذار شد و بدین ترتیب واقعه تاسف‌انگیز سی‌ام تیرماه با پیروزی مردم تهران خاتمه یافت.

مصدق و مردم

وقتی خبر استعفای قوام به وسیله آقای مهندس حسیبی در رادیو و به وسیله آقای مکی در میدان بهارستان به اطلاع مردم رسید، سیل جمعیت به طرف خانه دکتر مصدق سرازیر شد. جماعت کثیری با پای پیاده و جمعیت زیادی با اتوبوس و کامیون و سایر وسائط نقلیه به سوی خیابان کاخ [«فلسطین» کنونی] حرکت کردند. مردم در مقابل منزل آقای دکتر مصدق اجتماع نموده و تقاضا داشتند آقای دکتر مصدق از منزل بیرون بیایند.

دکتر مصدق بین ساعت هفت تا ده و نیم بعدازظهر چندین بار در بالکن عمارت منزل آقای دکتر غلامحسین مصدق ظاهر شده و با مردم صحبت کردند. اظهارات نخست‌وزیر و ملاقات او با مردم صحنه هیجان‌انگیزی ایجاد کرد، همه را به گریه انداخت و دکتر مصدق نیز گریه کرد.

دو جمله از جملات نخست‌وزیر خیلی موثر بود: اول این‌که گفت: «ای کاش مرده بودم و ملت ایران را این‌طور عزادار نمی‌دیدم.» دوم این‌که ایشان اظهار کرد: «ای مردم! من به جرأت می‌گویم که استقلال ایران از دست رفته بود ولی شما با رشادت خود آن را نگه داشتید.»

۲۵۹

کد خبر 2092651

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =