خبرآنلاین - جواد مرشدی: در طول هفته جاری رژیم اسرائیل حملات خود را به سوریه گسترش دادهاست. بهانه اسرائیل حمایت از اقلیت دروزیها در استان سویدای سوریه است که با نیروهای دولت مرکزی و قبایل بادیهنشین وارد درگیری خونینی شدهاند.
انگیزه اسرائیل از افزایش حملات به سوریه و تشدید بحران در این کشور چیست؟ آیا دولت مرکزی سوریه توانایی مدیریت سرزمینهای گسترده این کشور را دارد یا با دخالت خارجی سوریه به سمت تجزیه حرکت میکند؟
محمد علی دستمالی، کارشناس مسائل غرب آسیا معتقد است که وضعیت جاری در سوریه برای اسرائیل چندان مطلوب نیست و ممکن است اسرائیل به این نتیجه برسد که باید سوریه را به چند کشور تجزیه کند، هر چند آمریکا و کشورهای عربی متحد دولت انتقالی احمد الشرع کاملا با این موضوع مخالف هستند.
حبرگزاری خبرآنلاین در گفتگو با محمد علی دستمالی، کارشناس مسائل سیاسی غرب آسیا، به بررسی این تحولات پرداخته است.
*** چرا با وجود چندین بار اعلام آتشبس درگیریهای در استان سویدا متوقف نمیشوند؟
دو دلیل عمده دارد. اول این که کنشگران خارجی همچنان مشغول کارند و به ویژه نهادهای اطلاعاتی و سیاسی اسراییل، بر روی سویداء به شکل جدی تمرکز کردهاند. دوم این که دینامیسمهای داخلی آنجا و شدت خشم و اختلافی که بین دروزیها و گروههای افراطی سنّی وجود دارد، حالا سرریز کرده و مهار این وضعیت آسان نیست. با این وجود، طی سه روز گذشته، از تام باراک نماینده ویژه ترامپ در سوریه گرفته تا هاکان فیدان وزیر امور خارجهی ترکیه و حتی طرفهای اردنی و اماراتی واسطه شدند تا تنشها فرونشانده شوند. ظاهرا این همه میانجی، بالاخره توانستهاند بین اسراییل و دمشق، نوعی تفاهم ایجاد کنند و در نتیجه در شرایط فعلی، دست کم به شکل موقت، اوضاع تا حدودی کنترل شده است.
*** انگیزه اصلی اسرائیل برای مداخله در درگیریهای داخلی سوریه چه بود؟
اسراییل از چند موضوع نگران است. اول این که میزان هماهنگی بین ترکیه و دمشق را در سطح بالایی میبیند و عملا شاهد این است که یک دولت تحت الحمایهی آنکارا در دمشق بر سر کار آمده و دولت ترامپ و نمایندهاش باراک هم با رویکردی عملگرایانه، با این وضعیت کنار آمدهاند. دوم این که اسراییل برای مدتی مدید و هفتاد ساله، با شناخت عمیقی که از دولت ضعیف خاندان اسد به دست آورده بود، نظام امنیتی، نگرش مرزی و رفتار اطلاعاتی بعث سوری را به روشنی تحلیل و قلقگیری کرده بود و غافلگیر نمیشد. چرا که هم نفوذ اطلاعاتی عمیق داشت؛ هم این که ساختار حزبی و حکومتی اسدی آن قدر یکدست و راکد بود که پیشبینی رفتارها و تصمیمات آن، برای تل آویو دشوار نبود. اما حالا در سوریه، نیمچه حکومتی شکل گرفته که ساختار اطلاعاتی – امنیتی آن به تمامی توسط سرویس اطلاعاتی میت ترکیه معماری و مهندسی شده و در برخی گوشهها، مصر و امارات متحدهی عربی و خود سیای آمریکا نیز دخیل هستند. طبیعتا در چنین شرایطی، اسراییل نمیتواند در مورد سوریه آسوده خاطر باشد.
*** بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که رژیم صهیونیستی اسراییل، واقعا به دنبال تجزیه سوریه است و میخواهد دروزیها را صاحب دولت کند و از آنجایی که ممکن است علویان و کردها نیز چنین ایدهای در سر داشته باشند، دمشق و آنکارا نگران شدهاند و درگیریها زمینه برای گسترش دارد. آیا شما با این تحلیل موافق نیستید؟
اگر اسراییل به این نتیجه برسد که راهی جز تجزیه باقی نمانده و سناریوی حمایت از تاسیس خودمختاریهای دروزی، علوی و کُردی، مانع و مخالف جدی ندارد، حتما کار خودش را میکند. ولی یادمان باشد اسراییل فعال مایشاء نیست و هدف واحد و ثابت هم ندارد. بازمهندسی و تجزیه و ترکیب مجدد ساختار سیاسی منطقه، موضوعی نیست که فقط با خواست و ارادهی اسراییل مرتبط باشد. بدون شک آمریکا با چنین طرحی مخالف است، ترکیه کاملا مخالف است، دمشق مقاومت خواهد کرد، حامیان عربی سوریه هم مخالف خواهند بود و در نتیجه اجرای این سناریو آسان نیست. از دیگر سو، من تصور میکنم در تحلیل و ارزیابی اهداف سیاسی و امنیتی اسراییل در منطقه، ما نوع نگاه خاصی داریم که شاید بیش از آن که با اسراییل انطباق داشته باشد، حامل ویژگیهای خود ما باشد. به این معنی که نظام حکمرانی ما در موضوعات منطقهای و بینالمللی، اول هدف گذاری میکند، سپس تمام نیرو و امکانات خود را برای تحقق آن هدف بسیج میکند و انعطاف و تغییر و بازگشتی در کار نیست. در نتیجه دچار این خطای شناختی میشویم که وقتی خود ما اینجوری عمل میکنیم، لابد همهی کنشگران عالم بشریت نیز چنین هستند. ولی اینطور نیست.
ما در رویکرد منطقهای کلان اسراییل، شاهد چیزی هستیم که میتوان آن را «سیالیت اهداف» نامید. اسراییل در تحقق اهدافش، سیالیت، پویایی و انعطاف پذیری دارد و الزاما، فقط و فقط بر روی یک نقطهی واحد، متمرکز نمیشود. اینجاست که تحلیلهای ما ممکن است به سوی بیراهه بروند و حتی در مورد نوعیت و ماهیت ستیز اسراییل با جمهوری اسلامی ایران نیز، ارزیابی هایمان دقیق نباشد. من با لحاظ کردن چنین فرضیهای، معتقدم که اسراییل اهداف و آرزوهایی در سوریه دارد که در شرایطی خاص، حتما با تجزیه قابل تحقق است و در شرایطی دیگر، الزاما نیازمند تجزیه نیست. خوب که نگاه بکنید، ترکیه نیز چنین رفتاری دارد.
دولت ترکیه و یا بهتر بگوییم دولت برآمده از حزب عدالت و توسعه و شخص اردوغان، به درازای بحران سوریه، چندین رفتار متفاوت به نمایش گذاشت. ما شاهد چندین گردش و چرخش سیاسی و امنیتی توسط سوریه بودیم. ایستگاه اول، دوستی اردوغان و بشار اسد بود، ایستگاه دوم تلاش احمد داوداوغلو وزیر امور خارجه وقت برای اقناع بشار اسد در مورد برخی اطلاحات سیاسی در بزنگاه نخست بهار عربی بود، قدم سوم این بود که اردوغان و داود اوغلو، سرنگون کردن رژیم اسد و حمایت از معارضین سوری و تسلیح آنان را در دستور کار قرار دادند. همزمان، از کُرد سوری و ترکمن سوری گرفته تا عرب سکولار و عرب اخوانی، با همه ارتباط برقرار کردند. در گامهای بعدی، دولت خارج از کشور برای معارضین تشکیل دادند و ارتش ترکیه به قلمروی کردها حمله ور شد، از سویی با آمریکا و اروپا کار کردند، از دیگر سو با ایران و روسیه! بعد که اوضاع آرام شد، از یک سو هیات التحریر الشام را در آب نمک ادلب نگه داشتند و از دیگر سو، برای عادیسازی روابط با دمشق وارد بازی شدند. بعد که طوفان الاقصی، کل نظم امنیتی منطقه را به هم ریخت و شرایط برای ایران، سوریه، حزب الله لبنان و روسیه تغیری یافت، ماشینها را استارت زدند به سوی حلب و دمشق و در دست گرفتن حکومت.
شاید ما بر اساس باورهای سیاسی یا شیوه تفکر و یا ادبیات سیاسی خود، چنین نگرشی را نوعی سیاست خارجی هُرهُری محور قلمداد کنیم. اما واقعیت این است که در این مسیر، نوعی از انعطاف پذیری و سیالیت اهداف وجود داشته و باعث شده که ترکیه نتایج متفاوتی بگیرد. در حالی که به عنوان مثال، ایران تمام تخم مرغ هایش را در سبد حمایت از اسد و همسویی با روسیه گذاشت و نتیجهی آن را هم مشاهده کردیم. در مجموع؛ من فکر میکنم که نگاه و اهداف اسراییل در سوریه را نیز باید بر اساس همین سیالیت اهداف ارزیابی کنیم. ظاهرا از نگاه اسراییل، اهداف استراتژیک سیال و پویا، بیش از اهداف ثابت یا انعطافناپذیر، شانس تحقق دارند. از دید متفکران امنیتی اسراییلی، استراتژی یک فرآیند است، نه یک طرح انعطافناپذیر. در نتیجه به فراخور شرایط و تحولات میدانی، تغییرات جدیدی میدهند. مثلا بیایید به این فکر کنیم: اگر دولت احمد الشرع، با گارانتی آمریکا و ترکیه، کاری به حضور اسراییل در جولان نداشته باشد و برای دروزیها نیز وضعیتی جدید قائل شود و بر اساس یک استراتژی سیاسی – امنیتی خاص، عادیسازی و همراهی با اسراییل را در دستور کار قرار دهد، باز هم نتانیاهو به دنبال تاسیس خودمختاری دروزی خواهد بود؟ به باور من خیر. ما نیز باید در شناخت خودمان از اسراییل و تحلیل و ارزیابی رفتار این کنشگر، دقت عمل بیشتری داشته باشیم و در رویکرد سیاسی خودمان به نقاطی مانند فلسطین، آمریکا، یمن، روسیه، انرژی هستهای و موضوعات مشابه، اهل انعطاف و تغییر باشیم و طوری رفتار نکنیم که از الف تا ی، تمام تصمیمات و رفتارهایمان برای تمام جهان، قابل پیشبینی باشد و چنان دندان ما را بشمارند که نتوان قدم از قدم برداشت.
*** آیا دولت انتقالی احمد الشرع تاکنون توانایی کافی برای کنترل امنیت کل سوریه نشان دادهاست؟
خیر. قطعا ضعفهای عمده دارد. چرا که تجربهی کشورداری ندارد و دوران حکمرانی محدود ادلب نیز با اداره کشور مجروح و پیچیدهای مانند سوریه خیلی متفاوت است. دوم این که الشرع در دفتر خودش هم آسوده خاطر نیست و قطعا در میان رفقا و همقطاران سلفیاش، دشمنانی دارد که با گفتمان او موافق نیستند. سوم این که ساختار نیروهای مسلح و امنیتی و انتظامی، فعلا سامان نیافته است. در نتیجه، همهی اداره امور، عملا در دست ترکیه و آمریکا است. الشرع آن قدر باهوش هست که بداند، عملکرد تند و هیجانی، کاری میکند که قالی را از زیر پایش بیرون بکشند. پس در رفتار او، نوعی مدارا و دوراندیشی هم میتوان مشاهده کرد.
*** آیا میان آمریکا و کشورهای عربی حامی دولت انتقالی سوریه، در مورد میزان قدرت حکومت مرکزی دمشق اختلاف نظر وجود دارد؟
خیر. شواهد نشان داده که همه خواهان فعالیت یک دولت واحد و یکپارچه در دمشق هستند. اظهارات تام باراک نمایندهی ویژهی ترامپ، آن قدر صریح و حتی تند بود که سیاستمداران کُرد سوری را متعجب و آزرده خاطر کرد. باراک به صراحت از «نیروهای سوریهی دموکراتیک» (SDF) خواسته در ارتش سوریه ادغام شوند. کشورهای عربی نیز از عربستان و امارات و قطر گرفته تا مصر و حتی عراق، تا اینجای کار نشان دادهاند که با تداوم اقتدار الشرع مشکلی ندارند.
۲۱۲/۴۲
نظر شما