در زمانهای که مشکلات ریز و درشت بر سر مردم آوار شده، آدمی با هزار و یک شکل از مشکلات و توجیه بلاوجه مسئولان روبهرو میشود .
در این وانفسای بد اقتصادی و درد بی درمان ناترازی برق و آب و ... تنها کافیست چند دقیقه در خیابانهای خاص و شناخته شدهی شهر قدم بزنی تا با صحنههایی روبهرو شوی که گویی همه آن را دیدهاند، اما کسی ندیده است.
ایستادن زنانی در حاشیه خیابانها که در انتظار ترمز خودروهایی ایستاده اند، خودرویی که برخلاف گذشتهی نه چندان دور نه مدلش مهم هست و نه قیافه و تیپ راننده چراکه وقتی قرار است ساعاتی از روز یا شب، تو را به قیاس کالا بسنجد و بهایش را بپردازد چه اهمیتی دارد سوار بر کدام ارابهی مرگ به سوی قربانی کردن شخصیت و هویت خویش گام برداری،آنگاه که تنها دلیل برای رفتن در این مسیر سیر کردن شکم خویش و طفل شیرخواره است، هیچ معیاری جز درآوردن پول مهم نیست. کارگران جنسی، انسانهای بیسایهای هستند که مشتریشان را از میان شیشههای دودی انتخاب میکنند؛ درست در فاصلهی چند قدمی کلانتری، در برابر چشمان بیشمارِ رهگذران، کسبه، مأموران، و مسئولان.
اما پرسش مهم این است:
چهکسی واقعاً در انجام وظیفهاش کوتاهی کرده؟
گشتیهای کلانتری که بیتفاوت عبور میکنند یا مسئولین فرهنگی کشور یا قانونگذارانی که تا همین چندی پیش بخش اعظمی از وقت مجلس را صرف چند تار مو میکردند یا متولیان اقتصاد کشور یا همهی ما؟؟
واقعیت تلخ این است که ما همه، به نوعی در این زنجیرهی بیتفاوتی سهیم شدهایم.
از مسئولان و متولیان فرهنگی حکومت که در کلام خویش جامعه را به چشم آغل تصور میکنند و برای حل مسائل فرهنگی جز انتشار بنر و پوستر کارکرد دیگری سراغ ندارند، تا آن حاجی بازاری که حاضر است میلیونها تومان برای فلان مراسم و...آن هم مقابل حجره و مغازهاش هزینه کند اما حاضر نیست از گوشهی چشمش به واقعیتی دردناک در چند قدمیاش بنگرد.
در جامعهای که طنین صدای اذان به موازات صدای چانهزنی برای قیمت یک ساعت «همخوابگی» شنیده میشود. این تضاد، عمیقتر از آن است که با تکرار شعارهای ارزشی و بگیر و ببند حل شود.
این وضعیت فقط یک معضل اخلاقی نیست؛ نشانهی یک فروپاشی پنهان اجتماعی است.زنان تنفروش، فقط یک "مسأله" نیستند؛ اغلبشان قربانیاند: قربانی فقر، تبعیض، خشونت، طرد اجتماعی و بیعدالتی.
و فاجعهبارتر آنجاست که نگاه جامعه، نه بر دلایل، که تنها بر صورت مسأله متمرکز است. تنفروشی را تقبیح میکند، اما ساختارهایی که این زنان را به این انتخاب ناگزیر رساندهاند، هرگز به چالش نمیکشد.
اگر نظام اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و اقتصادی ما جایی برای حمایت از زنان نداشته باشد، اگر نهادهای حمایتی به جای بازتوانی، فقط پاک کردن صورت مسأله را بلد باشند، اگر امنیت روانی، شغلی و جنسی زنان تنها در کلمات باقی بماند،هیچ دوربینی، هیچ حکم قضایی و هیچ خطبهای نمیتواند این زخم را درمان کند.
زمان آن رسیده که به جای فرار از واقعیت، با آن مواجه شویم:
تنفروشی یک انتخاب نیست که اغلب یک اجبار است.
تغییر فقط با سیاستهای اجتماعی عمیق، آموزش جنسی، حمایت اقتصادی و بازسازی فرهنگی ممکن است، نه با انکار، نه با مجازات.
تنفروشی را نه با سرکوب، بلکه با ریشهیابی و درمان باید پاسخ داد.
وکیل دادگستری-شیراز
نظر شما