۰ نفر
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۷

عدالت در نگاه استادشهید مرتضی مطهری - گفتاری از دکتر فرشاد مومنی

همانطور كه در فرايند نيل به توسعة ملي با دورهاي باطلي روبرو هستيم كه توسعه‌نيافتگي را بازتوليد مي‌كنند، به طريق اولي در فرايند انديشه هم مي‌توان اين دورهاي باطل را ردگيري كرد. به دلايل گوناگون تاريخي، اجتماعي و سياسي ما كمتر با ميراث فكري پيشنيان‌مان رابطه برقرار مي‌كنيم در حاليكه در كشورهاي پيشرفته عكس اين است يعني هر نسل ابتدا تلاش مي‌كند بر بلنداي شانه‌هاي نسل قبلي قرار گيرد و سپس چندگام به طرف جلو بردارد براي مثال حتي باگذشت بيش از دويست سال اكنون هر قدم كه در عرصه علم اقتصاد در كشورهاي صنعتي برداشته مي‌شود با گراميداشت اسم اسميت و ميراث او آغاز مي‌شود. همانطور كه در بحث جمعيت با بزرگداشت اسم مالتوس و ذكر ميراث فكري او كارهاي جديد صورت مي‌گيرد.
آنچه ذهن مرا به اين مسئله بيش از گذشته حساس كرد كاري بود كه سال گذشته بنياد شهيد انجام داد و در بيست و پنجمين سال شهادت شهيد بهشتي خبرنگاري مراجعه كرده بود به افراد در دانشگاه شهيد بهشتي و خيابان شهيد بهشتي و ميدان هفتم تير و مي‌پرسيد وجه تسمية اين مكان‌ها چيست؟ در اين فيلم بيش از 80 درصد افراد به كلي شهيد بهشتي را نمي‌شناختند! اگر اين كار را براي شهيد مطهري هم بكنيم نتيجه احتمالاً با تفاوت اندكي همين است. يك دليل اين است كه برخي مي‌گويند از بزرگان انديشه معاصر استفادة ابزاري مي‌شود و به جاي تلاش براي شناساندن روش و منش آنها به جامعه در جاهاي خاصي افراد و گروه‌ها تأييدية‌ كارهاي خود را از زبان آنها مي‌گيرند. همين‌طور دليل دوم را برخي اين مي‌دانند كه نظام رسمي تبليغاتي كشور گراميداشت را عمدتاً به تعريف و تمجيدهاي غيرمتعارف محدود مي‌كند تا شناسايي انديشه‌هاي آنها و بحث و نقد و زنده نگه‌داشتن آن انديشه‌ها .
حتي اگر اين كاستي‌ها را نسبت به عملكرد مجموعه افراد و نهادهاي رسمي بپذيريم بايد به صراحت اذعان كنيم كه علاوه بر آن جامعة علمي و روشنفكري ما هم به گونة‌ ديگري با رويه‌هاي مزبور هم‌راستايي دارد و به واسطة جدي نگرفتن ميراث فكري آنها كمك مي‌كند كه انديشه‌ورزان بزرگ ملي و ديني راحت‌تر ناديده گرفته شوند.
گمان من اين است كه امثال شهيد مطهري مثال‌هاي بارز و ممتاز از مفهوم روشنفكري ديني هستند يعني كساني‌كه دغدغه‌هاي جدي ديني دارند و سخت بيمناكند از اينكه دينداري به معناي ارتجاع و تحجر و ناآگاهي نسبت به مقتضيات زمان تعبير شود و بخش مهمي از كوشش‌هاي امثال شهيد مطهري را مي‌توان در راستاي رفع اين سوء‌تفاهم بزرگ ارزيابي كرد كه عمدتاً ناظر بر تلاش بر ايجاد نوعي تعادل ميان آموزه‌هاي ديني و مقتضيات زمان است و به قاعده هر روشنفكر به معناي دقيق كلمه عنصر «زمان آگاهي» دغدغة مهم امثال اين شخصيت‌ها بوده است.
من در مراجعه به آثار شهيد مطهري براي اينكه ببينم ايشان نسبت به توسعه چه فكر مي‌كردند و راهكارشان براي برون‌رفت از توسعه چيست، طيف متنوعي از آثارشان را نگاه كردم و ديدم انصافاً سنت‌هاي بسيار جالبي را ايشان از خود به يادگار گذاشته كه همچنان براي ما مي‌تواند راهگشا باشد. براي مثال در سال‌هاي پاياني دهه 1330 شمسي ايشان كتابي منتشر كردند به نام انسان و سرنوشت. در مقدمة آن چارچوبي را بيان مي‌كنند كه به تعبير امروزي حكم يك برنامه پژوهشي دارد. در آنجا سخت نقد مي‌كنند دين‌پژوهان كشورمان را با اين مضمون كه «شما بسيار بيش از حد مي‌پردازيد به موضوعات تكراري و موضوعاتي كه دغدغة فكري اصلي نسل جوان هست را به كلي مهجور گذاشتيد و در آنجا يك فهرست بلند بالايي از تنگناهاي فكري و محدوديت‌هايي كه جامعة جوان آن روز با آن مواجه است را مطرح مي‌كنند و به صراحت اظهار مي‌دارند: «اگر امكان اين وجود داشت كه اين كارها به صورت شخصي انجام شود من اين را مطرح نمي‌كردم و شخصاً آن را پي مي‌گرفتم ولي چون اين كار از عهدة يك فرد خارج است من آن را مطرح مي‌كنم و دست استمداد دراز مي‌كنم به سوي همة كساني كه دغدغة روشنفكري ديني دارند.» البته تأكيد مي‌كنم كه همه اينها نقل به مضمون است و بيان دقيق گفتار شهيد نيست.
در واكاوي انديشه‌هاي ايشان متوجه شدم ايشان هيچ جايي به صورت مشخص از لفظ توسعه استفاده نكردند و موضوع دغدغه‌اي كه مطرح مي‌كنند انحطاط و عقب‌ماندگي مسلمانان و جوامع اسلامي از جهان پيشرفته است و براي دلايل اين عقب‌ماندگي طيف گسترده‌اي از مسايل را مطرح مي‌كنند از برداشت‌هاي تعصب‌آلود از دين گرفته تا دوقطبي كاذب ميان علم و دين. اما در كنار تمام اين عوامل به نظر مي‌رسد ايشان 3 مسئله را حياتي‌تر تشخيص دادند و با تعابيري كه مطرح مي‌كنند بخش مهمي از اين انحطاط را به ويژه در دوران جديد معلول غفلت از انديشه‌ورزي و مشخص كردن نسبت اسلام و مسلمانان با اين سه مسئله ذكر مي‌كنند. از اين سه مسئله يكي به حوزة دين و معرفت ديني برمي‌گردد و در اينجا ايشان خيلي بي‌پروا نكاتي را بيان مي‌كنند و آن مسئله عدالت اجتماعي است و دو مسئله ديگر بر مي‌گردد به اينكه روشنفكران ديني و به ويژه فقيهان ما كوتاهي كردند براي آگاهي و بصيرت كافي از تحولات زمانه و درك مقتضيات زمان و در اين عرصه هم به طور مشخص ايشان دو مسئله مهم «تكنولوژي» و «سرمايه‌داري» را مطرح مي‌كنند.
در مورد عدالت اجتماعي تعابيري كه مطرح كردند خيلي زياد شنيده‌ايد آنچه كه خيلي شنيده‌ايم بحثي است كه ايشان در مقدمة كتاب بررسي اجمالي مباني اقتصاد اسلامي مطرح كردند و در آنجا به صراحت مي‌فرمايند «اصل عدالت از مقياس‌هاي اسلام است، عدالت در سلسلة علل احكام است نه در سلسلة معلولات. نه اين است كه آنچه دين گفت عدل است بلكه آنچه عدل است دين مي‌گويد. معني مقياس بودن عدالت براي دين همين است.»
سپس در پاسخ به اينكه آيا دين مقياس عدالت است يا برعكس مي‌فرمايد: «مقدسي اقتضا مي‌كند كه بگوئيم دين مقياس عدالت است، اما حقيقت اين طور نيست. اين نظير آن چيزي است كه در باب حُسن و قبح عقلي ميان متكلمين رايج شد و شيعه و معتدله عدليه شدند يعني عدل را مقياس دين شمردند. اين انديشه كه دين مقياس عدل است يك انديشة جاهلي است و قرآن در برابر آن موضع گرفته و به اعراب جاهلي اعتراض مي‌كند كه هر عملي را به حساب دين مي‌گذاشتند.» و در ادامه چند نكته دارند كه من تعجب مي‌كنم با توجه به اهميتش چطور تا حالا چندان جدي گرفته نشده است.
در همين كتاب ايشان مي‌فرمايد: «دليل اينكه من بحث عدل را به عنوان محور بحث‌ها انتخاب مي‌كنم اين است كه مسئله عدالت اجتماعي آنقدر اهميت دارد كه ناديده گرفتن آن از سوي فقيهان دليل اصلي اين است كه فلسفة اجتماعي اسلام رشد نكرده و بر مبناي عقلي و علمي قرار نگرفته و در ادامه مي‌گويند؛ غفلت از عدالت اجتماعي باعث شد كه فقهي بوجود آمد غيرمتناسب با ساير اصول اسلام و بدون اصول و مباني و حتي بدون فلسفة اجتماعي» به تعبير ايشان عدل‌محوري زيربناي عقل‌محوري، علم محوري و اخلاق محوري در جامعة اسلامي است يعني اگر مي‌بينيد اين سه عنصر در رفتارهاي فردي و جمعي ما نقش برجسته و ممتاز ندارند دليلش اين است كه ما درك روشني از عدالت اجتماعي نداريم.
در صفحة 26 و 27 كتاب بررسي اجمالي مباني اقتصاد اسلامي مي‌فرمايند: «اگر حريت و آزادي فكر باقي بود و موضوع تفوق اهل سنت بر اهل عدل پيش نمي‌آمد و بر شيعه هم مصيبت اخباري‌گري نرسيده بود ما حالا فلسفة اجتماعي مدون داشتيم و فقه ما بر اين اصل بنا شده بود و دچار تضادهاي كنوني نبوديم.» و در جمع‌بندي مي‌گويد: «اصل عدالت اجتماعي با همة اهميت آن در فقه ما مورد غفلت واقع شده است.»
تعبير عجيب ديگري كه ايشان در كتاب ده‌گفتار دارند به اين مضمون است: «خداپرستي به معناي توحيد فردي است و توحيد هنگامي در وجه اجتماعي متجلي مي‌شود كه درك روشني از عدالت اجتماعي وجود داشته باشد.
در هر حال اين يكي از حوزه‌هاي مهم تنگناي فكري است كه جامعة اسلامي با آن مواجه است و ايشان معتقد است سرچشمة بسياري از ناهنجاري‌ها به اين موضوع برمي‌گردد و به روشني مي‌توان ادعا كرد تا همين الآن هم مسئله به همين ترتيب است و ما هنوز كارهايي را به نام عدالت اجتماعي مشاهده مي‌كنيم كه انجام مي‌شود ضمن آن‌كه خسارت‌هاي سنگين انساني و مادي به همراه دارد بعضاً نوعي خطرناك از بددفاع كردن از عدالت اجتماعي را متجلي مي‌كند..
بحث دومي كه شهيد مطهري در اين راستا مطرح مي‌كنند مسئلة تكنولوژي است. در اين‌جا ايشان از مفهوم تكنولوژي، مستقيماً استفاده نكردند ولي از تعابيري مثل تكنيك، صنعت جديد و ماشين استفاده كردند.
در اين زمينه نيز شهيد مطهري معتقد است كه ما مي‌بايد مسئلة تكنولوژي را به عنوان يك مسئلة حياتي در نظر مي‌گرفتيم و نسبت خود را به عنوان مسلمان با اين پديده روشن مي‌كرديم.» در ادامه ايشان استدلال‌هايي در اين زمينه مي‌كنند كه چرا تكنولوژي براي سرنوشت همه يك مسئله حياتي است. من فرازي را مي‌خوانم كه وقتي آن را ديدم ياد اين كلام معصوم افتادم كه مي‌فرمايد: اتقوا من فراسه المؤمن فانه ينظر بنورالله، ايشان بيش از سي سال قبل با تفكيك موج‌هاي دوم و سوم انقلاب صنعتي مي‌فرمايند؛ «مدت‌ها تصور ما راجع به تكنولوژي اين بود كه ابزارهاي در اختيار انسان را بهبود بخشيده ولي همة داستان اين نيست، داستان اين است كه تكنولوژي در شرايط كنوني علاوه بر جانشيني براي توانايي‌هاي فيزيكي انسان، خصلت تكميل‌كننده‌اي تا مرز جايگزيني با شعور و انديشة انسان را هم به همراه خود آورده است.»
دوستان مي‌دانند كه اين بحث نقطة عطفي است كه در سال‌هاي پاياني ربع سوم قرن بيستم موضوعيت فراگير و جدي پيدا كرده و در سال‌هاي پاياني قرن بيستم درباره‌اش به صورت خبري در ادبيات توسعه صحبت شده است و آنچه ما تحت عنوان اقتصاد مبتني بر دانايي مطرح مي‌كنيم تمام بحث اين است كه تكنولوژي‌هاي جديد يك تحول جدي پيدا كرده‌اند و آن اينكه از انقلاب صنعتي تا سال‌هاي مياني قرن بيستم، تكنولوژي‌ها عمدتاً جايگزين بازوي انسان‌ها مي‌شدند اما بعد از انقلاب انفورماتيكي، تكنولوژي‌هاي جديد جايگزين مغز انسان مي‌شوند. امروز اين بحث شناخته‌شده‌اي است و براي مثال ريفكين به صراحت مي‌گويد كه حتي در كشورهاي صنعتي بيش از 75 درصد نيروي كار درگير فعاليت‌هايي است كه چيزي فراتر از وظايف ساده تكراري نيست و ماشين‌هاي خودكار مي‌توانند اكثر قريب‌به‌اتفاق آن وظايف را عهده‌دار شوند.
عرض من اين است كه گرچه بسياري از فلاسفه قرن بيستم هم نكات كلي و مبهمي در اين راستا مطرح كرده بودند كه شايد مهمترين آنها بحث‌هاي هايدگر و هربرت ماركوزه است اما در ادبيات توسعه اين بحث در سال‌هاي پاياني قرن بيستم مطرح شده ولي شهيد مطهري با عنصر زمان آگاهي و ژرف‌انديشي خود در آن زمان كه حتي يك مقاله در دسترس نيست كه به اين نكته به وضوح و روشني توجه كرده باشد، در آنجا مي‌گويد فقط جايگزيني بازوي انسان را از تكنولوژي نبينيد جايگزيني مغز انسان را هم ببينيد و از همين جاست كه تكنولوژي را به عنوان يك مسئله مستحدثه بسيار مهم و مغفول مطرح كرده و تصريح مي‌كنند كه مي‌بايست به ويژه به اعتبار آثار و پيامدهاي بيشمار اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي آن موضوع اجتهاد قرار گيرد.
مؤلفه سومي كه ايشان مطرح مي‌كنند مسئلة سرمايه‌داري است. در اين زمينه هم باز ايشان محور اصلي نقد خود را متوجه فقيهان مي‌كنند و مضمون بحث ايشان اين است كه: «برخورد فقيهان ما با پديدة سرمايه‌داري برخوردي انفعالي و جزئي‌نگر بوده و اشكال دارد.» اين باعث مي‌شود نتوان سرمايه‌داري در طول دو سده اخير را به مثابه يك سيستم در نظر گرفت مثالي كه ايشان مي‌زنند اين است كه فقيهان ما هنگامي‌كه در معرض سؤالاتي قرار گرفتند كه مضمون آنها اين بوده كه مثلاً تكليف ما با مسئلة سرقفلي چيست؟ با سفته و بيمه چطور؟ ايشان ادعا مي‌كنند فقيهان ما به قاعدة سنت متداول فقهي برداشت‌هايي خيلي سنتي مي‌كردند و مسائل جديد را هم در همان قالب‌هاي سنتي بررسي مي‌كردند و براساس آن احكامي را براي مقلدان مطرح مي‌كنند و ادامه مي‌دهند اين رويكرد اشكالات فراوان ايجاد كرده و باعث شده نتوانيم نسبت خود را با اصل و بنيان اين مسئله روشن كنيم. «فقهاي عصر از مسائل بانك و بيمه و چك و سفته به عنوان مسائل رايج كمابيش بحث‌هايي كرده و مي‌كنند ولي توجه ندارند كه رئيس بحث‌هاي مهم خود سرمايه‌داري است. زيرا ابتدا چنين تصور مي‌رود كه سرمايه‌داري موضوع كهنة قديمي است كه شارع اسلام براي آن حدود و قوانيني تعيين كرده،‌ تجارت، ‌مزارعه، مضاربه، مساقات و شركت‌ها. از نظر من حقيقت مطلب اين‌گونه نيست و سرمايه‌داري جديد پديده‌اي جداگانه و بي‌سابقه است و جداگانه و مستقلاً دربارة آن بايد اجتهاد كرد.»
استاد مطهري در ادامه درك خود را از سرمايه‌داري مطرح مي‌كنند و توضيح مي‌دهند كه وقتي اين پديدة پيچيده را تجزيه مي‌كنيم و به روح و كاركردهاي بنيادي آن توجه نمي‌كنيم، نمي‌توانيم نسبت خود را با شرايط دنياي جديد از موضع اسلامي مشخص كنيم و مضمون تعبيرشان اين است كه اين مسئله باعث مي‌شود ما همواره در انفعال باقي بمانيم.
نكتة ديگر اين است كه از ديدگاه شهيد مطهري ميان درك مسلمانان از عدالت اجتماعي و تكنولوژي و سرمايه‌داري رابطة كاركردي بسيار عميق وجود دارد و درهم‌تنيدگي آنها به گونه‌اي است كه هيچ كدام را بدون داشتن تصويري جامع از ديگري نمي‌توان به درستي فهم كرد.
قسمت آخر بحث من مربوط به اين نكته است كه همة آنچه آقاي مطهري به عنوان تنگناهاي فكري جوامع اسلامي براي مواجهة فعال و از موضع اسلامي با دنياي جديد مطرح كردند امروز و در يك ابعاد به مراتب بي‌سابقه و پيچيده‌تر نسبت به زمان حيات ايشان موضوعيت دارد. مثالي كه انتخاب كرده‌ام فقط به عنوان مشتي از خروار مربوط به تحولاتي مي‌شود كه اكنون در بازارهاي سرماية جهاني شده وجود دارد.
گفته مي‌شود بازارهاي مالي نزديك‌ترين بازار به آموزه‌هاي خالص سرمايه‌داري و اقتصاد بازار است. براي اينكه نشان داده شود در اين مثال چطور مسئلة سرمايه‌داري، تكنولوژي و نابرابري درهم‌ تنيده مي‌شوند. بحث اين است كه صرفنظر از همه انبوه مسايل فني و فكري موجود در پشت سر تحولات بازارهاي سرمايه جهاني شده براي اينكه يك تصميم دقيق در اين بازار گرفته شود به چه سطحي از تكنولوژي نياز داريم و آنها كه دسترسي به اين تكنولوژي را ندارند چه فرصت‌هايي را از دست مي‌دهند و ما با چه ابعادي از نابرابري روبرو خواهيم شد و جامعه سرمايه‌داري در اين شرايط به چه سمتي در حركت است.
توجهتان را به اين جلب مي‌كنم كه بازارهاي مالي بازارهايي هستند كه در تمام شب و روز بي‌وقفه كار مي‌كنند. فرض شده كه در نظر بگيريم بازارهاي مالي جهاني شده در شبانروز 24 ساعت كار مي‌كنند و فقط اگر يك دورة زماني دو ماهه را در نظر بگيريم با توجه به اينكه در اين بازارها حداقل از 5 ارز مختلف استفاده مي‌شود. حتي اگر فرض كنيم هيچ‌يك از اين ارزها شناور نيستند و حداقل 10 بازار به طور همزمان در حال فعاليت هستند برآورد شده براي اينكه يك تصميم دقيق در اين بازار گرفته شود لازم است كه در هر ثانيه 2/7 ميليارد محاسبة رياضي صورت پذيرد.
يك بحث اين است كه آنچه به عنوان برابري فرصت‌ها مطرح مي‌شود، برابري فرصت‌ها در شرايطي كه ما با نابرابري امكانات اوليه روبرو هستيم ناكارآمدي خود را خيلي روشن نشان مي‌دهد و از اين زاويه هم درك توانمندي‌هاي تكنولوژي جديدي كه در اختيار اقليت اندكي از جهان هست و هم آثار آن از نظر نابرابرسازي درآمدي و منطقه‌اي و هم به اعتبار اينكه ما از موضع اسلامي چگونه مي‌توانيم جايگاهي براي خود تعيين كنيم هر كدام به گونه‌اي اهميت نكاتي را كه از قول مرحوم مطهري مطرح كردم برجسته مي‌كند. آخرين قسمت عرض من اين است كه ما امروز تقريباً حدود 25 سال را از زماني‌كه اين كتاب آقاي مطهري تدوين شد سپري كرديم. شايد اكنون زمان خوبي باشد كه يك بار ديگر به رفتارهاي خود در اين زمينه توجه كنيم و اگر نياز به بازنگري در رفتارها هست درباره‌اش بينديشيم.
مسئلة‌ اول اين است كه اگر قرار باشد برخورد با انديشه برخوردي حذفي باشد و ما هر آنچه را كه نپسنديديم به خودمان اجازه دهيم حذف كنيم ثمرة‌عملي‌اش اين است كه اين مباحث بنيادي به جاي اينكه در مركز توجه جامعة علمي ما قرار بگيرد با خمير شدن كتاب امثال آقاي مطهري كلاً از دستور كار جامعة علمي و نوانديش ما خارج شد. اين خروج به معناي حساسيت‌زدايي از مجموعه مباحث بسيار حياتي و مهم بود. در برابر اين كار ما، گردونة پيشرفت علمي – فني در جهان از حركت بازنايستاد و بلكه سرعت و شتاب تحولات علمي در شرايط كنوني نسبت به زماني كه آقاي مطهري اين بحث را مطرح كردند چندين برابر شده و ما با اين نحوه برخورد فقط به تداوم عقب‌ماندگي خود كمك كرديم و بس! نكتة بسيار مهم ديگر اين است كه تجربه خمير كردن آن كتاب به روشني نشان داد برخورد فيزيكي و حذفي با انديشه حد يقف ندارد يعني ما اگر بنا را اينگونه قرار دهيم حتي امثال مطهري هم در برابر آن مصون نيست و قرباني‌هايي در سطح مطهري هم در اين قضيه خواهيم داشت. اين خيلي مهم است كه بدانيم حد و مرزي براي رويه حذفي وجود ندارد و حذف‌كنندگان پيشين در دورة بعدي در زمرة حذف‌شدگان قرار مي‌گيرند و صرف‌نظر از اينكه اين رويه بر سر اشخاص چه مي‌آورد نكته مهم اين است كه از منظر اجتماعي، خسارت‌هايي كه به جامعه وارد مي‌شود چطور جبران خواهد شد و پاسخگوي اين خسارت‌ها كيست؟ و تا چه زماني بايد استمرار يابد.
مسئلة ديگر اين است كه به اعتبار همين تحولات علمي، رويه‌هاي معطوف به كنترل فيزيكي مرتباً ارزش و كارآمدي‌اش كاهش پيدا مي‌كند. در يك بازار فكري جهاني شده آنچه به لحاظ تئوريك اتفاق مي‌افتد فقط يك مسئله است و آن اينكه ما با شرايطي به نام آزادي مبادله در همه بازارها و از جمله بازار فرهنگ هم روبرو هستيم ولي همانطور كه مي‌دانيم مبادله يك رابطة دوطرفه است و هر يك از طرفين داستان بايد چيزي براي عرضه داشته باشد كه مورد خواست و تقاضاي طرف ديگر باشد.
برخوردهاي حذفي كه به تعبير اقتصاددانان سياسي هزينه فرصت انديشه‌ورزي را بالا مي‌برد معنايش اين است كه ما توليد فكري مبتني بر ارزش‌ها و اصول خودمان را هرچند ايرادها و كاستي‌هايي هم داشته باشند با كندي و دشواري جدي روبرو مي‌كنيم ولي طنز تلخ داستان اينجاست كه بشر در خلأ فرهنگي نمي‌تواند زندگي كند.
بنابراين، اين رويه‌هاي حذفي گرچه ظاهر خيلي راديكالي دارند اما كاركرد عملي‌اش اين است كه جامعة ما را به لحاظ فرهنگي تا مرز عقيم شدن و بي‌دفاع شدن در برابر فرآورده‌هاي فرهنگي ديگران جلو مي‌برد و به آنها متكي و وابسته مي‌سازد يعني رويه‌اي كه ظاهر راديكال دارد ولي كاركرد عملي‌اش اين است كه وابستگي فكري و عملي را در ابعاد غيرقابل تصوري به جامعه در آينده نه چندان دور تحميل مي‌كند.
مهم اين است كه ما چگونه مي‌توانيم قبل از آنكه هزينه‌هايي به مراتب سنگين‌تر از آنچه تاكنون متحمل شده‌ايم را تحمل كنيم، بدانيم كه راه درست تكريم از ذخيرة دانش هر جامعه و هم راه درست مواجهه با انديشه‌هايي كه نامطلوب مي‌انگاريم اين است كه فرصتي براي نقد و ارزيابي فراهم كنيم. تنها در اين صورت است كه از برخوردها و رويه‌هاي مطلق‌انگارانه و بازي همه يا هيچ خارج مي‌شويم و بازي‌هاي جمعي ما خصلت برد‌برد پيدا مي‌كند.
اميد است كه تجربه‌اي كه در مورد شهيد مطهري رخ داد و بازخواني عميق آن، كمك لازم براي رسيدن به اين درك و بصيرت را فراهم كند و در آينده شاهد اوضاع به مراتب بهتري در كشورمان باشيم.

منبع : موسسه مطالعاتی دين و اقتصاد

/6262

کد خبر 210487

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین