راستی‌آزمایی مستند بی‌بی‌سی درباره امام موسی صدر/ آیا امام به شاه نامه همکاری نوشته بود؟/ نقش انقلابیون تندرو در ناپدید شدن امام موسی صدر چه بود؟

یکی از گلایه‌های ما، در همه‌ی این سال‌ها، از وزارت اطلاعات و کل حاکمیت این بود که چرا حتی یک‌بار، آقای فارسی را بازجویی نکردید تا اطلاعاتش را بگیرید؟!

فهیمه نظری: اخیرا مستندی با عنوان «معمای امام موسی صدر» از شبکه بی‌بی‌سی پخش شده است. کمی پیش از آن نیز شبکه الجزیره مستندی با عنوان «امام و سرهنگ» پخش کرده بود. هر دو اثر، روایت غالب خود را بر این پایه بنا کرده‌اند که امام موسی صدر به دست معمر قذافی کشته شده؛ با این تفاوت که مستند بی‌بی‌سی سلسله‌ای از مستندات و شواهد تازه ارائه می‌کند. یکی از این مستندات مربوط به یک جسد ناشناس است. قاسم حمادی، روزنامه‌نگار لبنانی-سوییسی که در سال ۲۰۱۱ و همزمان با انقلاب لیبی علیه قذافی در آن کشور حضور دارد و اخبار انقلاب را پوشش می‌دهد، از طریق مخالفان رژیم با خبری تکان‌دهنده مواجه می‌شود: وجود یک سردخانه مخفی با هفده جسد که کارشناسان، قدمت اجساد را حدود سی سال برآورد کرده‌اند. حمادی به سردخانه می‌رود و متوجه می‌شود یکی از این اجساد، به دلیل داشتن ریش و قامت بلندتر نسبت به بقیه احتمال دارد متعلق به امام موسی صدر باشد. او از آن عکس می‌گیرد؛ تصویری که اکنون در مستند بی‌بی‌سی به نمایش درآمده است.

مستند نشان می‌دهد که حمادی عکس جسد را به مؤسسه معتبر بین‌المللی «بردفِرِد» در انگلستان می‌برد؛ جایی که با استفاده از الگوریتمی با عنوان «تشخیص چهره عمیق» (در مستند گفته می‌شود پیش‌تر روی میلیون‌ها چهره آزمایش، و صحتش تأیید شده است) تصویر جسد یادشده با چهار عکس از امام موسی صدر تطبیق داده می‌شود. نتیجه، شاخص عددی بالای ۶۰ درصد مشابهت را نشان می‌دهد و رئیس موسسه بر همین مبنا می‌گوید جسد متعلق به امام موسی است.

مدرک دیگر، مصاحبه قاسم حمادی با مصطفی عبدالجلیل، وزیر دادگستری مستعفی قذافی در دوران انقلاب لیبی است؛ فردی که با قاطعیت می‌گوید: امام موسی صدر به دست قذافی کشته شده است.

از دیگر شواهد مطرح‌شده در مستند بی‌بی‌سی، اظهارات الخلیل، سفیر وقت لبنان در ایران، است. او می‌گوید چند روز پس از ناپدید شدن امام موسی صدر، یکی از اعضای سازمان آزادی‌بخش فلسطین به نام ابوعیاد، به دیدار پدرش آمده و به او گفته: «مصیبت وارده را به شما تسلیت می‌گویم.» به گفته الخلیل، منظور ابوعیاد از «مصیبت» همان خبر کشته شدن امام موسی صدر بوده است. اما باز به گفته او، بعد از مدتی روایت سازمان آزادی‌بخش تغییر می‌کند و از آن پس بر «ناپدید شدن» امام پافشاری می‌کنند.

با این همه، پس از پخش مستند، خانواده امام موسی صدر طی بیانیه‌ای، ادعای تعلق جسد نشان‌داده‌شده به امام را رد کرده‌اند. آنان می‌گویند تطبیق عکس جسد با تصاویر امام در مؤسسه مذکور، بدون اجازه خانواده انجام شده و اساسا چون این تطبیق با فناوری هوش مصنوعی بوده، قابل استناد نیست.

چند روز پس از پخش مستند نیز، قاضی حسن شامی، قاضی پرونده در لبنان، نیز موضعی تازه گرفته است. او که در مستند گفته بود نمونه‌ جسد را که به منظور آزمایش DNA از حمادی تحویل گرفته و به گروه امل سپرده، گم شده است، در گفت‌وگویی تازه با بی.بی.سی، اعلام کرده که آزمایش DNA انجام شده و نتیجه نشان داده که جسد متعلق به امام موسی صدر نیست. شامی همچنین گفته: موهای امام موسی صدر سفید بوده در حالی که موهای جسد مشکی است. این در حالی است که ما در جست‌وجوهای‌مان‌، حتی یک عکس از امام با موی سفید پیدا نکردیم. این تناقضات و ابهامات را با مهدی فیروزان، خواهرزاده و داماد امام موسی صدر در میان گذاشتیم. در ادامه پاسخ ایشان را به این ابهامات و دیگر پرسش‌های خبرآنلاین می‌خوانید:

مهدی فیروزان: درباره این مستند بحث‌های خیلی زیادی از زوایای مختلف وجود دارد: یکی زاویه علمی است، یکی زاویه تاریخی است، یکی زاویه شرایط منطقه است که چرا این مستند که مبتنی بر تصویری در سال ۲۰۱۱ است، تازه امروزه عرضه شده است. یکی دیگر اطلاعات حاشیه‌ای است که کارشناسان دیگری که با این گروه مرتبط بودند منتشر کرده‌اند. یک زاویه دیگرش حقوقی و قضایی است.

من مایلم درباره همه این موارد گفت‌وگو کنیم؛ بی‌آن‌که بخواهیم وارد این بحث شویم که این مستند را «دوست داریم» یا «دوست نداریم» و آن را «قبول داریم» یا «رد می‌کنیم». مسئله این‌جاست که موضوع، بیش از هر چیز، یک بحث عمیق و کاملا کارشناسی است. شما هم به عنوان یک رسانه، توانایی و حق دارید درباره آن قضاوت کنید.

روشی که در این مستند به‌کار گرفته شده، در اصطلاح علمی «ریکاگنیشن» یا همان «Face Recognition» است. در این ترکیب، Face  یعنی «صورت»، و Recognition یعنی «شناسایی». این شناسایی بر پایه «یادگیری عمیق» یا Deep Learning انجام می‌شود؛ همان الگوبرداری هوش مصنوعی از طریق انباشت داده و آموزش مکرر.

تلاشی صورت گرفته تا چنین القا شود که معمایی که از سال ۱۹۷۸ میلادی تاکنون حل‌نشده باقی مانده، اکنون توسط این روش رازگشایی شده است؛ در حالی که از نظر علمی و حقوقی، این ادعا پشتوانه محکمی ندارد.

نخستین نکته علمی در این زمینه این است که پدیده‌ای که برای شناسایی به دیپ لرنینگ سپرده می‌شود، باید تصویر دقیق و بی‌ابهامی از همان پدیده باشد تا هوش مصنوعی بتواند تشخیص درستی بدهد. برای مثال، اگر از چهره من از چندین زاویه مختلف تصویر بگیرند، رایانه می‌تواند با اطمینان بگوید این فرد، همان فیروزان است. اما اگر تصویر مخدوش باشد، دستگاه دیگر نمی‌تواند با قطعیت نظر بدهد و وارد حوزه «حدس و گمان» می‌شود. در این حالت، اگر کسی بخواهد با «رندی» تصویری شبیه به چهره اصلی ارائه کند، رایانه ممکن است بگوید «احتمالا» این همان فرد است.

به همین دلیل، روش «Face Recognition» ــ دست‌کم در این نمونه ــ یک اصل علمی کافی و پذیرفته‌شده برای صدور حکمی درباره «حیات یا ممات» یک شخص به شمار نمی‌آید. شما می‌توانید از آن برای تشخیص این‌که یک تصویر متعلق به «یک گربه» است یا نه استفاده کنید؛ حتی اگر در تشخیص اشتباه کند، حادثه مهمی در جهان رخ نخواهد داد؛ اما وقتی صحبت از نسبت ‌دادن یک تصویر به یک شخصیت تاریخی یا مذهبی است، آن هم با ضریب احتمالی که در فیلم ذکر می‌شود ــ مثلا ۶۰ درصد ــ این میزان اطمینان از نظر علمی کافی نیست.

از دیدگاه حقوقی هم، دادگاه‌های آمریکا هیچ‌یک از نتایج «Face Recognition» را به عنوان دلیل محکمه‌پسند نمی‌پذیرند. همین وضعیت در دادگاه‌های بریتانیا و ژاپن نیز وجود دارد؛ حتی در کشورهایی که خود از پیشگامان توسعه هوش مصنوعی به شمار می‌روند.

بنابراین، در این ماجرا، تلاشی صورت گرفته تا چنین القا شود که معمایی که از سال ۱۹۷۸ میلادی تاکنون حل‌نشده باقی مانده، اکنون توسط این روش رازگشایی شده است؛ در حالی که از نظر علمی و حقوقی، این ادعا پشتوانه محکمی ندارد.

حکم نهایی که بی‌بی‌سی درباره شهادت امام موسی صدر صادر می‌کند، بر ارکانی استوار است که هر یک از نظر علمی سست به نظر می‌رسد

رازگشایی از معمای امام موسی صدر، بر پایه تمام مواردی است که پیش‌تر اشاره کردید: سخنان الخلیل، ماجرای تصویر، موضوع آقای جلال‌الدین فارسی در مستند، و دو سه رویداد دیگر. ازجمله گفته می‌شود که مویی را برای آزمایش در اختیار حرکت امل گذاشتیم و آن‌ها گفتند گم شده است.

حکم نهایی که بی‌بی‌سی درباره شهادت امام موسی صدر صادر می‌کند، بر ارکانی استوار است که هر یک از نظر علمی سست به نظر می‌رسد. نخست، روش «دیپ ریکاگنیشن». این روش، به خودی خود سست است، چون حتی همان متخصصی که در مستند حضور دارد توضیح می‌دهد که ما این تطبیق را «با این شیوه‌ها» انجام دادیم. بی‌بی‌سی درواقع پنج عکس از نزدیکان امام را به او نشان می‌دهد و می‌پرسد: «آیا شبیه این تصویر است؟» یعنی متخصص را در مسیری هدایت می‌کند که انتظار خود را برآورده سازد. اگر به جای پنج عکس، ده تصویر دیگر ارائه می‌کردند، احتمالا دیپ لرنینگ به سمت تطبیق با آن ده تصویر متمایل می‌شد.

این دقیقا همان نقطه مناقشه علمی و حقوقی در دادگاه‌هاست. علت نپذیرفتن این روش توسط دادگاه‌ها این است که هوش مصنوعی تنها زمانی می‌تواند تشخیصی دقیق بدهد که تصویر حقیقی و سالمِ سوژه، با کیفیت مناسب و از زوایای گوناگون ثبت شده باشد. حال آن‌که در این ماجرا، تصویری که ارائه شده، دچار آسیب و تغییر به‌مرور زمان است. چنین تصویری به جای تطبیق با شیء سه‌بعدی اصلی، با دیگر تصاویر دوبعدی تطبیق داده می‌شود.

در هوش مصنوعی، برای رسیدن به شناسایی عمیق، لازم است سوژه از زوایای مختلف، در حالت‌های گوناگون (ایستاده، نشسته، در حال صحبت، اخم، خنده، خوابیده و…) ثبت شود. آن‌گاه اگر تصویر مبهمی ارائه شود، می‌توان با اطمینان گفت همان سوژه است یا خیر. اما در نمونه این مستند، تصویر مغشوش به جای تصویر سه‌بعدی واقعی استفاده شده است. به همین دلیل، به نظر من این روش بیشتر جنبه غوغاسالاری ژورنالیستی پیدا کرده تا استناد علمی. و جالب آن‌که دادگاه‌ها نیز به همین دلیل این تکنولوژی را رد می‌کنند؛ چون این فناوری هنوز کامل نشده است. این، نکته‌ای است درباره افق علمی بحث.

حتی با بدیهیات حرفه خبرنگاری هم نمی‌خواند که در لحظه‌ای آرام، بدون جنگ یا خطر، خبرنگاری کنجکاو و پی‌گیر (که لبنانی و دو ملیتی است و به‌شدت درگیر موضوع امام موسی صدر) وارد سردخانه شود، ۱۷ جسد ببیند و فقط یک عکس بگیرد. آن هم از زاویه‌ای که برای شناسایی دقیق، قطعا غلط است.

اما نکته دیگر: فرض کنید به من به عنوان خبرنگار گفته شود «یک سردخانه هست، بیا آن‌جا». من وارد می‌شوم. مسئول سردخانه می‌گوید: «بیا همه قسمت‌ها را با دقت ببین، بیا عکس بگیر.» من می‌گویم: «نه»؟! و او می‌گوید: «نه، بیا از همه عکس بگیر. این‌جا ۱۷ جسد هست!» آیا طبیعی است که یک خبرنگار چنین استقبالی از سوی مسئول سردخانه ببیند و تنها یک عکس بگیرد؟! (چیزی که البته در ترجمه انگلیسی و زیرنویس فارسی آورده نمی‌شود!)

اگر همه خبرنگاران دنیا را با همه دوربین‌های‌شان، گرد هم بیاورید و به آن‌ها بگویید سوژه شما در فلان مکان است، آیا آن‌ها فقط از یک زاویه غلط عکس می‌گیرند و بس؟ از سایر اجساد عکس نمی‌گیرند؟!

من مطمئنم که عکس‌های بسیاری وجود دارد؛ حتی از دیگر اجساد. اما با یک عکس توانسته‌اند ما را سرگرم کنند، تا به نتیجه دلخواه برسند. حتی با بدیهیات حرفه خبرنگاری هم نمی‌خواند که در لحظه‌ای آرام، بدون جنگ یا خطر، خبرنگاری کنجکاو و پی‌گیر (که لبنانی و دو ملیتی است و به‌شدت درگیر موضوع امام موسی صدر) وارد سردخانه شود، ۱۷ جسد ببیند و فقط یک عکس بگیرد. آن هم از زاویه‌ای که برای شناسایی دقیق، قطعا غلط است.

آیا خبرنگاری که می‌خواهد یک معما را بگشاید، فقط یک عکس مبهم می‌گیرد؟ یا به سراغ گرفتن تصاویر دقیق از صورت، قد، بدن، لباس‌ها و حتی دندان می‌رود؟ همه خبرنگاران حرفه‌ای، گزینه دوم را انتخاب می‌کنند. این‌طور رفتار کردن مخصوص یک فرد بی‌تجربه نیست. به همین دلیل، من مطمئنم او عکس‌های متعددی از اجساد مختلف دارد؛ اما فقط توانسته با نمایش یک تصویر، ما را سرگرم کند.

همین سردخانه را به «کمیته ملی پیگیری» نشان دادند و کمیته نیز آزمایش انجام داد...

اما در مورد واقعیت سردخانه: در لیبی هم سردخانه‌هایی وجود داشت و هم گورستان‌هایی خاص، که تنها تعداد اندکی در آن‌ها دفن شده بودند. خانواده‌های لیبیایی که عزیزان‌شان گم یا ربوده شده بودند، هرچه به دولت پس از انقلاب مراجعه می‌کردند و می‌گفتند: «ممکن است این پیکر متعلق به خویشاوند ما باشد، اجازه دهید آزمایش دی‌ان‌ای انجام دهیم»، پاسخی جز مخالفت نمی‌شنیدند. این شد که خودشان راه دیگری پیش گرفتند؛ می‌گفتند: «این جسد متعلق به فلان شخص خارجی است»، تا دولت آن کشور خارجی برای دفاع از حقوق شهروندش فشار بیاورد و آزمایش ممکن شود. یکی از این موارد در منطقه تاجورا رخ داد. گفتند دوازده جسد آن‌جاست. بنا بر اطلاعات ما، آن‌جا نمی‌توانست محل دفن امام موسی صدر باشد؛ بااین‌حال رفتیم، بررسی کردیم، و پذیرفتیم که نخستین آزمایش دی‌ان‌ای را بر اجساد همان‌جا انجام دهیم. فیلم‌هایش نیز موجود است.

نمونه‌ها توسط هیأت لبنانی و هیأت لیبیایی به لابراتوار تشخیص دی‌ان‌ای در سارایوو -مهم‌ترین لابراتوار اروپا در آن زمان، به دلیل قتل‌عام‌های گسترده‌ای که پیشتر رخ داده بود - در همین شهر قرار داشت. ارسال شد. نتیجه حیرت‌انگیز بود: یکی از آن اجساد، متعلق به «منصور کیخیا» وزیر خارجه پیشین لیبی بود؛ کسی که سال‌ها پیش به سبب مخالفت با قذافی گریخته بود، سپس با دسیسه‌ای به مصر کشاندند، به لیبی بازگرداندند و اعدام کردند، بی‌آن‌که کسی از سرنوشت او باخبر شود.

چنین بود که در لیبی، بارها مردم می‌آمدند و می‌گفتند: «این پیکر، امام موسی صدر است؛ بیایید و آزمایش کنید.» گروه لبنانی ابتدا بررسی می‌کرد تا ببیند آیا ابعاد جسد با مشخصات ایشان تطبیق دارد یا نه. همین سردخانه را به «کمیته ملی پیگیری» نشان دادند و کمیته نیز آزمایش انجام داد.

از همان هفده جسد؟

از میان کسانی که مشخصات‌شان به امام موسی صدر نزدیک بود. کمیته فقط برای گرفتن عکسی سطحی وارد نشد؛ به ‌طور کامل بررسی کرد. آقای قاضی حسن شامی هم در برنامه بی‌بی‌سی گفت که همه آن‌ها آزمایش دی‌ان‌ای شدند.

تاکنون بیش از هفت یا هشت مورد برای آزمایش دی‌ان‌ای داشته‌ایم. پژوهش‌ها نشان داد که در بسیاری از این موارد، پای مقامات فعلی لیبی در میان بود که احساس می‌کردند شاید جسد، متعلق به بستگان خودشان باشد. از همین رو، بسیاری از داستان‌هایی که ساخته شد ـ مثل این‌که «امام موسی صدر در فلان مسجد دیده شده و در همان‌جا ترور شده» ـ در واقع با انگیزه شناسایی پیکر خویشان گمشده لیبیایی‌ها شکل گرفته بود، نه صرفا پیگیری سرنوشت امام موسی صدر.

در مورد ادعای الخلیل که در مستند می‌گوید شخصی از سازمان آزادی‌بخش فلسطین به پدرش تسلیت گفته، چه می‌گویید؟

الخلیل از خانواده‌ای است که از دیرباز با امام موسی صدر مشکل داشته و در شمار دشمنان او به حساب می‌آید. دلیل این دشمنی روشن است: الخلیل از خاندان‌های ریشه‌دار در ساختار فئودالیسم لبنان است. زمانی که امام موسی صدر حرکت اجتماعی و سیاسی خود را در لبنان آغاز کرد، فئودالیسم شیعه و فئودالیسم مسیحی، برای جلوگیری از موفقیت او به هم پیوستند. فئودالیسم مسیحی را حکومت شاه ایران حمایت می‌کرد و فئودالیسم شیعه را سازمان ساواک، آن هم از طریق عناصری در لبنان.

خانواده الخلیل ازجمله همین نیروها بودند؛ خانواده‌ای که حتی یک نخست‌وزیر لبنان نیز از میان‌شان برخاسته بود. این‌ها، که مجموعا دو یا سه خاندان اصلی را شامل می‌شدند، از اساس معتقد بودند حضور امام موسی صدر قدرت فئودالی آنان را کاهش می‌دهد. به همین دلیل، در دوران حیات امام نیز علیه او اقدام‌هایی کردند؛ ازجمله تلاش برای ترور و نیز توسل به دولت‌های خارجی برای تضعیف جایگاهش. ساواک نیز در این مسیر گام برمی‌داشت و روحانیونی را در برابر امام موسی صدر در لبنان عَلَم و تغذیه مالی می‌کرد.

معروف بود یکی از این روحانیون (که نمی‌خواهم نامش را بیاورم) وقتی کسی به اتاقش می‌رفت، به بدگویی از امام موسی صدر می‌پرداخت و از شاه ایران تعریف می‌کرد. سپس کمد خود را باز می‌کرد و مقداری دلار برمی‌داشت و به او می‌داد. این موضوع در اسناد ساواک آمده است؛ همان اسنادی که در سه جلد، درباره امام موسی صدر منتشر شده‌اند.

بنابراین، یکی از کسانی که در آن مستند قائل به شهادت امام موسی صدر است، الخلیل است. او چه می‌گوید؟ می‌گوید: «چند روز پس از ناپدیدشدن امام موسی صدر، یک مقام فلسطینی به دیدار پدرم آمد و به او تسلیت گفت.»

اگر قرار بود شهادت امام موسی صدر علنا از سوی سازمان آزادی‌بخش فلسطین اعلام شود، بی‌تردید بهترین لحظه، همان مصاحبه عرفات در لحظه ترک لبنان بود؛ و بهترین شخص برای بیان آن هم خود عرفات. اما او چیزی نگفت.

اجازه دهید ماجرا را دقیق شرح بدهم. اسرائیل به لبنان حمله کرد و اعلام کرد: «نیروهای مسلح سازمان آزادی‌بخش فلسطین و شخص یاسر عرفات باید از لبنان خارج شوند.» چندین کشتی، زیر نظر سازمان ملل، عرفات و نیروهای مسلح سازمان آزادی‌بخش فلسطین را از لبنان بیرون بردند.

در این میان، معمر قذافی مصاحبه‌ای کرد و گفت: «عرفات باید خودکشی سیاسی کند.» این سخن، برای عرفات بسیار سنگین و توهین‌آمیز بود. او نیز، در حالی که در حال ترک لبنان بود، دست به مصاحبه زد. بی‌شک همراهان رسانه‌ای‌اش به او یادآوری کرده بودند که مسئله امام موسی صدر موضوع مهمی است و باید آن را پیش بکشد و به قذافی بگوید: تو که رهبر شیعیان لبنان را ربوده‌ای، چگونه به من می‌گویی خودکشی سیاسی کنم؟ در آن مصاحبه عرفات گفت به هفت دلیل قذافی، امام موسی صدر را ربوده است؛ اما هرگز نگفت که او را به شهادت رسانده.

حالا خودتان را بگذارید جای عرفات: قذافی به شما می‌گوید خودکشی سیاسی کن، شما هم در لحظه‌ی حساس خروج از لبنان هستید. اگر سازمان آزادی‌بخش فلسطین حتی کوچک‌ترین سندی در دست داشت که امام موسی صدر به شهادت رسیده، بهترین فرصت برای اعلام آن همان‌جا بود، نه این‌که در خفا برود در گوش پدر آقای الخلیل تسلیت بگوید!

ما که دیگر، به برکت این سی–چهل سال، همه دستی بر آتش سیاست داریم و قواعد بازی را می‌شناسیم. اگر قرار بود شهادت امام موسی صدر علنا از سوی سازمان آزادی‌بخش فلسطین اعلام شود، بی‌تردید بهترین لحظه، همان مصاحبه عرفات در لحظه ترک لبنان بود؛ و بهترین شخص برای بیان آن هم خود عرفات. اما او چیزی نگفت. تا امروز، هیچ‌یک از رهبران سازمان‌های مختلف وابسته به سازمان آزادی‌بخش فلسطین چنین ادعایی را بر زبان نیاورده‌اند.

یک دیگر از ادعاها از سوی قذافی مطرح شده است که می‌گوید: «ما، هنگام جست‌وجو در خانه ابونضال [مؤسس سازمان فتح]، جسدهایی پیدا کردیم که ممکن است یکی از آن‌ها جسد امام موسی صدر باشد.» اما تاریخ این ادعا، مقطعی است که ابونضال با قذافی رابطه‌ای به‌غایت دشمنانه دارد و اصلا در لیبی حضور ندارد، و به آن‌جا نرفته.

در مورد ادعای مصطفی عبدالجلیل وزیر دادگستری مستعفی قذافی پاسخ‌تان چیست که در مستند بی‌بی‌سی می‌گوید امام موسی صدر قطعا به فرمان قذافی کشته شده است؟

آقای عبدالجلیل، در زمانی که قذافی هنوز بر سر کار بود، با آقای صالحی ــ دکتر علی‌اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ــ دیداری داشت. در همان دیدار، خطاب به آقای صالحی گفت: «من یک خبر خوب برای‌تان دارم. رابط ما در تشکیلات قذافی خبر داده که امام موسی صدر در جایی نگهداری می‌شود. به محض سقوط قذافی، ما امام را به شما هدیه می‌دهیم… هدیه‌ای برای رهبر ایران.»

این گفته، نقل مستقیم خود آقای عبدالجلیل است. نمی‌دانم چهار ماه پس از سقوط قذافی بود یا پنج ماه... اما این سخن را با گوش خودم شنیدم.

پس از این ماجرا، همراه با کمیته ملی پیگیری لبنان به لیبی رفتیم. در این سفر، من بودم، آقای صدرالدین صدر، آقای قاضی حسن شامی، و وزیر خارجه لبنان، آقای منصور. این هیأت تحت مسئولیت او حرکت کرد و نخستین هیأت رسمی بود که برای پیگیری پرونده، در کوتاه‌ترین زمان پس از سقوط قذافی، راهی لیبی شد.

تا امروز، هیچ سندی که دلالت بر شهادت امام داشته باشد به دست نیامده است

در طول سفر، با همه مقامات مسئول پس از انقلاب لیبی دیدار کردیم: وزیر کشور، وزیر دفاع، آقای عبدالجلیل، دادستان، و وزیر خارجه. آن‌چه خروجی این سفر بود، این است که دادستان و وزیر دادگستری به ما گفتند: «ما تمام اسناد سازمان‌های امنیتی، اطلاعاتی و عملیاتی قذافی را در مجموعه‌ای گردآوری کرده‌ایم که نام آن را کمیته امنیت عالی گذاشته‌ایم. همه اسناد در آن‌جاست.» و قرار شد این مدارک را با هم بررسی کنیم.

با این همه، تا امروز، هیچ سندی که دلالت بر شهادت امام داشته باشد به دست نیامده است. حال، موثق‌تر از مقامات انقلاب لیبی ــ به عقل و منطق ــ چه کسی می‌تواند باشد؟! آیا باید به سخن آقای الخلیل ــ که دشمنی آشکار با امام دارد ــ اعتماد کنیم؟ یا به یک خبرنگار که می‌خواهد از روی عکسی جعلی، حکمی قطعی صادر کند؟!

حالا جالب است چیزی را که همین حالا یادم افتاد، برای‌تان بگویم؛ آقای آرش رئیسی‌نژاد، مؤلف و استاد دانشگاه در آمریکا، کتابی دارد با عنوان «شاه و شطرنج قدرت در خاورمیانه»، حدود یک هفته پس از پخش مستند بی‌بی‌سی، برای این کتاب جلسه‌ای آنلاین جهت نقد و بررسی برگزار شده بود. در آن برنامه، آقای رئیسی‌نژاد گفت: «حدود سال ۲۰۰۹، همین گروه سازنده مستند به سراغ من آمدند و گفتند که ما در حال ساخت فیلمی درباره معمای امام موسی صدر هستیم. اسنادی داریم که نشان می‌دهد برخی از مقامات ایران، از مقامات قدیم، در این ماجرا دست داشته‌اند.» آقای رئیسی‌نژاد در پاسخ به آنان می‌گوید: «هیچ سند معتبری در این زمینه وجود ندارد.» اما آن‌ها در جواب اظهار می‌دارند: «امام شهید شده و ما باید احتمالات مربوط به شهادتش را بررسی کنیم. احتمالی که قطعیت دارد، دخالت مقامات ایرانی است.» آقای رئیسی‌نژاد، این ادعا را به‌کلی رد می‌کند و آن آقایان، بسیار ناامید از نزد او می‌روند.

باز بار دیگر به سراغ آقای رئیسی‌نژاد می‌روند. ماشاءالله به آقای رئیسی‌نژاد که این خبر را آشکار کرد. او می‌گوید: «آمدند سراغ من و گفتند: ما فیس ریکاگنیشن انجام دادیم، یعنی شناسایی تصویری چهره، و نتیجه این شد که ۳۸ درصد صحت دارد.» رئیسی‌نژاد پاسخ داده بود: «۳۸ درصد که ملاک نمی‌شود.» با این حال، همان‌ها بعد رفتند و در فیلم، این عدد را ۶۰ درصد کردند!

لپ‌تاپ پسر قذافی باز شد و مقامات به اطلاعات دیگری هم دست یافتند؛ اطلاعاتی که حیات امام را تا روزهای پایانی حکومت قذافی تأیید می‌کرد. این اسنادِ هانیبال، زندگی امام را تا زمان سقوط قذافی اثبات می‌کند

این مستند بر اساس یک تحلیل شکل گرفته است، تحلیلی از پیش وجود داشته که باید بر پایه‌ آن گفته شود: «امام نیست»! اما چه باید می‌گفتند؟ روز نخست، تحلیل‌شان این بود که شهادت امام به دست قذافی صورت گرفته است. با این حال، این اسناد به‌مرور رد شد. چرا؟ چون هانیبال، پسر قذافی، در بازجویی‌ای که در لبنان از او صورت گرفت، گفت: «امام تا سال ۲۰۰۹ در زندان بوده‌اند.» او توضیح داد که: «امام از سال ۱۹۸۹ در زندان سبها بودند، سپس به منطقه‌ جنزور منتقل شدند، بعد دوباره به سبها بازگردانده شدند و پیش از سقوط، ایشان را به مکتبه‌النصر تحویل دادند.»

جالب این‌جاست که لپ‌تاپ پسر قذافی باز شد و مقامات به اطلاعات دیگری هم دست یافتند؛ اطلاعاتی که حیات امام را تا روزهای پایانی حکومت قذافی تأیید می‌کرد. این اسنادِ هانیبال، زندگی امام را تا زمان سقوط قذافی اثبات می‌کند.

پس از انقلاب لیبی، مقامات این کشور نیز این موضوع را تأیید کردند. خود من وقتی از آقای عبدالجلیل پرسیدم: «شنیده‌ام شما نکته‌ای در این باره به آقای صالحی گفته‌اید» پاسخ داد: «بله، من گفتم، ولی آن رابط بعد از سقوط قذافی گم شد و اکنون به او دسترسی نداریم.»

وزیر دادگستری لیبی گفت: «پیمان نانوشته‌ای بین نیروهای انقلاب و عشایر و قبایل طرفدار قذافی وجود دارد که به یکدیگر کاری نداشته باشیم. امام نزد قبایل است؛ برای روزی که تقسیم غنائم انقلاب فرا برسد.»

از وزیر دادگستری لیبی هم پرسیدم: «حال که بیشتر زندانیان آزاد شده‌اند، وضعیت چگونه است؟» پاسخ داد: «مناطق شاسعه و واسعه‌ای هست که هنوز به آن‌جا نرفته‌ایم.» سپس افزود: «پیمان نانوشته‌ای بین نیروهای انقلاب و عشایر و قبایل طرفدار قذافی وجود دارد که به یکدیگر کاری نداشته باشیم. امام نزد قبایل است؛ برای روزی که تقسیم غنائم انقلاب فرا برسد.»

لیبی، بیش از صدوبیست عشیره و قبیله دارد. در روزی که به اصطلاح، «گفت‌وگو برای صلح ملی و تقسیم غنائم» انجام گیرد، هرکدام باید امتیازاتی داشته باشند. به همین دلیل، احتمال می‌دهیم امام را نزد خود نگاه داشته‌اند تا در آن روز، برگ برنده‌ای برای معامله در دست داشته باشند.

امام زنده است. پسر قذافی می‌گوید: «امام تا دو سال پیش از سقوط حکومت، در زندان سبها بوده است.» آیا این از یک خبر واقعی‌تر می‌شود؟

الان ۱۴ سال از سقوط قذافی می‌گذرد، یعنی هنوز در این مدت به آن روز موعود نرسیده‌اند؟

اجازه بدهید اکنون وارد تحلیل شویم. سخن شما، تحلیل است، نه خبر. تمام تلاش من این است که خبر را به شما بدهم. در خبر، که مبتنی بر فَکت و عاری از شک و تردید است، شواهد به‌روشنی به ما می‌گویند – آن‌گونه که مقامات پس از انقلاب لیبی نیز تصریح کرده‌اند – امام زنده است. پسر قذافی می‌گوید: «امام تا دو سال پیش از سقوط حکومت، در زندان سبها بوده است.» آیا این از یک خبر واقعی‌تر می‌شود؟

زندانیانی که از زندان سبها آزاد شده‌اند نیز حیات امام را تأیید می‌کنند؛ نزدیک به سیصد تن آزاد شده‌اند. این یک فکت دیگر است. فکت مهم دیگری هم وجود دارد: مردی به نام سنوسی، در لیبی به مدت چهل سال در زندان بوده و حتی او را شهید نکردند، نکشتند. او فردی بود که از حکومت پیش از کودتای قذافی در زندان به سر می‌برد.

پس ما فکت‌هایی به روشنیِ روز داریم: می‌توان در زندان‌های قذافی چهل سال زنده ماند؛ می‌توان سی سال در همان زندان‌ها دوام آورد؛ و می‌توان شنید که مقامات انقلاب لیبی، آشکارا بگویند: «امام در قید حیات بوده است.»

حالا قضاوت را به شما می‌سپارم. اگر امروز هرکسی بیاید و پاسخی دیگر پیش روی‌تان بگذارد، من چهار فکت ارائه می‌دهم:۱- امام سالم به لیبی رفته است، ۲- با دعوت رسمی رفته، بنابراین مسئولیت با دولت لیبی بوده است، ۳- او انسانی عاقل بوده که آگاهانه به آن‌جا سفر کرده است، ۴- در لیبی دیده شده است.

هر خبری که بخواهد سخن از شهادت امام بر زبان آورد، باید به قطعیتِ این چهار خبر باشد. هیچ تحلیل و برداشت شخصی نمی‌تواند باعث شود که شما حقیقت صریح و قاطعِ یک خبر را نادیده بگیرید.

امروز، تمام آن‌چه گفته می‌شود – حتی در مستندی که بی‌بی‌سی ساخته – صرفا تحلیل است، نه فکت. و این تحلیل گاهی به ‌عکس یا روایتی نامشخص تکیه دارد.

بنابراین، من می‌گویم شما این فکت‌های مسلم را در اختیار دارید. ازجمله خود قذافی، او در سال‌های ۲۰۰۲ یا ۲۰۰۳، در جشن استقلالش اعلام کرد: «موسی صدر از رفقای ماست؛ آمد این‌جا و این‌جا گم شد، و این را تقصیر من انداختند. اگر کسی خبری دارد، بگوید.»

تا آن زمان، تحلیل‌هایی که ارائه می‌شد، می‌گفتند امام یا شهید شده، یا از لیبی خارج شده است. اما پس از این اظهارات، خود قذافی فکتی را روی میز گذاشت؛ مبنی بر این‌که امام در لیبی ربوده شده است. پسر قذافی نیز گفته که تا یک سال و اندی پیش از سقوط حکومت، امام در زندان بوده است. پس از آن، هرجا که جسدی پیدا شد، کمیته ملی پیگیری لبنان اقدام به نمونه‌برداری دی‌ان‌ای کرد.

اسناد مربوط به این آزمایش‌ها موجود است؟

همه اسناد منتشر شده است.

حالا جالب است برایتان بگویم؛ آقای عبدالجلیل – که نقل‌قول‌های مختلف و گاه نادرستی از او منتشر شده – بعد از آن‌که این حرف‌ها را به آقای صالحی زد، ما به دیدارش رفتیم. چهار ماه پس از آن دیدار، به ما گفت: «یک منطقه‌ای پیدا شده به نام منطقه جنزور. در آن‌جا ۱۲ جسد وجود دارد، و یکی از آن‌ها امام موسی صدر است.»

طبیعتا، کمیته پیگیری که بسیار فعال بود، بلافاصله رهسپار لیبی شد و قراردادی با دولت این کشور و با خود آقای عبدالجلیل بست. در این قرارداد آمده بود که: «این اجساد امام نیستند، اما ما آزمایش دی‌ان‌ای انجام می‌دهیم. اگر نتیجه نشان داد که امام نیست، شما – چون رسما اعلام کرده‌اید – باید سخن خود را تصحیح کنید.» آقای عبدالجلیل قول داد که حرفش را تصحیح کند.

هیأتی مشترک از لیبی و لبنان به سارایوو رفتند آزمایش دی‌ان‌ای انجام، و مشخص شد که آن جسد، امام موسی صدر نیست. گزارشی رسمی از سوی همان لابراتوار – که زیر نظر اتحادیه اروپا کار می‌کرد – به دولت لیبی ارائه شد.

ما مصرانه از آقای عبدالجلیل خواستیم اعلام کند که اظهارات پیشینش نادرست بوده است؛ اما او این کار را نکرد! یعنی، یک‌بار کافی است، دو بار هم کافی است تا یک مقام سیاسی، حرفی ناراست بر زبان آورد و پس از آن، دیگر نتوان درباره‌ی سخنان بعدی‌اش اطمینان داشت... مگر آن‌که سند بیاورد. تا پیش از این ما از او سند نمی‌خواستیم، اما از آن پس، هرگاه سخنی می‌گفت، سند مطالبه می‌کردیم.

این نیز نکته‌ای دیگر درباره آقای عبدالجلیل است؛ او مواضع متضاد زیادی داشته و این نخستین بارش نیست. اما درباره امام موسی صدر، دست‌کم سه بار نظر غلط داده و پس از فهمیدن اشتباه، آن را تصحیح نکرده است.

در مستند گفته می‌شود که این تیم، در سال ۲۰۱۳، زمانی که به لیبی رفته و حتی مجوز فیلم‌برداری داشته‌اند، توسط گروهی ناشناس ربوده شده‌اند. بعدا مشخص شده این گروه، متعلق به سازمان اطلاعات و امنیت لیبی بوده است. آنان را به سلول‌های انفرادی برده‌اند. مجموعه می‌گوید که این افراد، در واقع طرفداران قذافی بوده‌اند، اما در حکومت جدید حضور داشته‌اند؛ و این‌ها، از وجود آن سردخانه و جسد خبر داشته‌اند. این‌جا پرسش مهمی پیش می‌آید: در حکومت جدید لیبی، آیا واقعا چنین چنددستگی‌ای وجود داشته که باعث شود خبرنگاران را بازداشت کنند؟ یا این‌که خود خبرنگاران، در حال گفتن مطلبی نادرست‌اند؟

ممکن است. به یاد دارم همان زمان که ما به لیبی رفتیم، فرودگاه در اختیار عشیره‌ «زنتانی» بود. یک منطقه‌ شهری، دست قبیله‌ای دیگر بود. یعنی به نظر من کاملا امکان دارد که دستگاه امنیتیِ انقلاب، این افراد را بگیرد؛ و در دل همان دستگاه امنیتیِ انقلاب، راننده‌ای باشد که طرفدار قذافی است.

چون آن کسی که ایشان می‌گویند، راننده بوده، نه مأمور رسمی. طبیعی است که اگر ببینند گروهی چشم‌آبی وارد لیبی شده و به دنبال زندان یا مسجد می‌گردند، از خود می‌پرسند: «این‌ها برای امروز لیبی پیگیری می‌کنند یا برای گذشته؟» و خب، نتیجه‌اش این است که آن‌ها را بگیرند.

این اتفاق، به نظر من، در کشورهای انقلاب‌زده کاملا طبیعی است و حتی طبیعی‌تر که راننده‌ای از همان مجموعه، هنوز طرفدار قذافی باشد.

ولی در این مستند خبرنگاران می‌گویند از طریق همان مامورین اطلاعاتی که دستگیرشان کرده‌اند یکسری اطلاعاتی گرفته‌اند مبنی بر این‌که بله سردخانه و اجساد یادشده وجود داشته‌اند...

بله، گفتند سردخانه همان‌جاست، اما تخریب شده و امروز دیگر وجود ندارد و همه‌ی اجساد دفن شده‌اند. این اطلاعات، به خودی خود اشکالی ندارد؛ اما شما وقتی بخواهید یک خبر نادرست را در ذهن مخاطب به‌خوبی تثبیت کنید، کافی است هشت تا نه خبر درست بگویید و در میان‌شان یک خبر نادرست قرار دهید. مقدمات این فیلم بسیار حرفه‌ای تهیه شده … (در حالی که هیچ‌گاه بی‌بی‌سی حاضر نبود درباره امام موسی صدر چنین قدردانی کند) به ابتدای فیلم نگاه کنید: تصویری که از امام موسی صدر می‌دهد، تصویر یک منجی، یک مصلح انسان‌دوست و چهره‌ای والا است. همان تصویری که امام در واقعیت نیز دارد. من وقتی این را می‌دیدم، با خود فکر می‌کردم: «تهِ این فیلم چه می‌خواهد بکند با این‌همه تعریف و تحسین، ما را به کجا می‌برد؟» و بعد، وقتی دیدم آن عکس را بهانه کرده‌اند، تقریبا همه چیز برایم روشن شد.

موضوع فیلم شهادت امام موسی صدر به دست برخی از ایرانی‌ها بوده؛ اما ناگهان در سال ۲۰۱۹ این تئوری کنار گذاشته می‌شود، چون ثابت‌کردنش ممکن نبوده

یعنی سود بی‌بی‌سی در پخش این مستند فقط (ادعای) کشف یک ماجرایی است که چهل و اندی سال مجهول بوده؟

آخر کشفی در کار نبوده. مسئله‌ امام، مسئله‌ای بسیار مهم در منطقه است؛ بسیار مهم. حوادث اخیر لبنان، موضوع تضعیف مقاومت، و سقوط شام – یعنی سوریه – همگی از مسائل کلیدی‌اند. حالا اگر بخواهم وارد تحلیل شوم، باید بگویم چرا این فیلم در این زمان ساخته شده است؟ این عکس، مربوط به سال ۲۰۱۱ است! چرا باید چنین عکسی، در فرایندی که اصل موضوعِ فیلم نبوده، موضوع فیلم شهادت امام موسی صدر به دست برخی از ایرانی‌ها بوده؛ اما ناگهان در سال ۲۰۱۹ این تئوری کنار گذاشته می‌شود، چون ثابت‌کردنش ممکن نبوده. آقای رئیسی‌نژاد می‌گوید: «آمدند اسنادشان را نشان دادند. گفتم با این اسناد نمی‌شود چیزی را ثابت کرد.»

ما هرگز نامه‌ای از امام موسی صدر به شاه را در تشکیلات مجلس اعلای شیعیان یا نزد امام موسی صدر و اسناد ساواک ندیده‌ایم

در مستند، مصاحبه‌ای انجام می‌شود با پژوهشگری بلژیکی به نام «اندرو کوپر» که زندگی‌نامه‌ شاه را نوشته است. این گفت‌وگو در بروکسل انجام می‌گیرد. او می‌گوید با چند تن از مقامات ساواک و حتی با خود پرویز ثابتی ارتباط داشته است. طبق روایتش، نامه‌ای از امام موسی صدر در ابتدای تابستان سال ۵۷ به دست شاه رسیده است. (پیش‌تر هم چند بار در فیلم تأکید می‌شود از طرق مختلف که امام موسی صدر کاملا مخالف شاه بوده و معتقد بوده باید شاه برود و حکومتی دیگر جایگزین شود.) کوپر به نقل از سفیر وقت لبنان در ایران، آقای الخلیل، می‌گوید: نصیری، رئیس ساواک، مرا به صرف ناهار دعوت کرد. در آن دیدار گفت نامه‌ای به دست ما رسیده که در آن، امام موسی صدر دست‌کم بر اساس برداشت آن‌ها خطاب به شاه گفته است: «برای مشکلات کنونی کشور را راهکار دارم، آن‌ها را حل، و اسلام را پررنگ‌تر می‌کنم. انقلابیون تندرو را نیز حذف خواهم کرد.» بر همین اساس، قرار ملاقاتی در آلمان میان امام موسی صدر و چند نفر از مسئولان سازمان اطلاعات و امنیت ایران تنظیم می‌شود. اما طبق گفته‌های الخلیل و نیز کوپر در ساواک افرادی بوده‌اند که چون پایان کار رژیم را نزدیک می‌دیدند، برای نجات جان خود، گزارش این جلسه را به انقلابیون تندرو داده‌اند. آن‌ها هم باعث لغو جلسه شده‌اند و این دیدار هرگز صورت نگرفته است. اما پرسش جدی این‌جاست: آیا اساسا چنین نامه‌ای وجود داشته است؟

ما هرگز چنین نامه‌ای را در تشکیلات مجلس اعلای شیعیان یا نزد امام موسی صدر ندیده‌ایم. اما اگر کسی بخواهد ادعا کند که انقلابیون ایران در ربودن امام دست داشته‌اند، ناچار است داستانی بسازد که این فرضیه را قابل باور جلوه دهد. خب، اگر واقعا چنین نامه‌ای فرستاده شده بود، باید نسخه‌ای از آن در ساواک موجود باشد. مکاتبه‌ها، گفت‌وگوها و حتی تصمیمی که به چنین نامه‌ای منتهی شده، می‌بایست اثری از خود در بایگانی ساواک بجا گذاشته باشد. اما هیچ سندی از این دست وجود ندارد. در آن سه جلد کتاب اسناد ساواک که منتشر شده، تمام مدارک مربوط به امام موسی صدر بررسی شده و چنین چیزی دیده نمی‌شود.

پرویز ثابتی – به‌عنوان یک عنصر امنیتی و مغز استراتژیک در ساختار ساواک – همچنان معتقد بود که انقلاب رفتنی است و جمهوری اسلامی دوام نخواهد آورد. او استراتژی مشخصی داشت: نخست، هنگامی که تغییر حکومت قطعی شد، بتواند در براندازی نقش ایفا کند؛ و دوم، در ساختار حکومت بعدی جایگاهی برای خود دست‌وپا کند. ثابتی و جمعی از رجال ردیف اول شاه، حتی تا پنج شش ماه پس از بهمن ۵۷، بر این باور بودند که رژیم جدید سقوط خواهد کرد و برای آن طرح‌های فراوان می‌ریختند. بنابراین، باید اظهارات ثابتی را بر اساس دستورکار سیاسی خودش سنجید.

هیچ سندی دال بر نقش انقلابیون ایران در ربودن امام، وجود ندارد

حال، اگر ادعا بر این است که این نامه را ثابتی دیده، کوپر به آن اشاره کرده و نصیری هم از آن سخن گفته، معنایش این است که در ساختار ساواک گردش کرده است. پس باید نسخه‌ای از آن جایی باقی مانده باشد. اما نه در اسناد ساواک اثری از آن هست، و نه در دفتر امام، نامه‌ای با آن مضامین خطاب به شاه وجود دارد.

افرادی که در روزهای نخست ربوده ‌شدن امام، با اعتقاد به شهادت ایشان، عملا سبب شدند پیگیری این پرونده توسط دولت ایران متوقف شود، امروز باید پاسخ‌گو باشند

همه اسناد ساواک در اختیار ما قرار گرفته و این صرفا تحلیل نیست، بلکه عین واقعیت است: هیچ نامه‌ای از امام با چنین متن و محتوایی، و هیچ سندی دال بر نقش انقلابیون ایران در ربودن امام، وجود ندارد.

بسیار کوشیده شد که قذافی از اتهام ربودن امام تبرئه شود، و برای این هدف داستان‌های بسیاری ساخته شد. تا پیش از سقوط قذافی، خانواده‌ امام همواره درگیر رد کردن این سناریوهای جعلی بود. بدتر از همه این‌که برخی مسئولان ما این جعلیات را باور می‌کردند و ما مجبور بودیم آن‌ها را متقاعد کنیم که اشتباه می‌کنند.

واقعیت آن است که افرادی که در روزهای نخست ربوده ‌شدن امام، با اعتقاد به شهادت ایشان، عملا سبب شدند پیگیری این پرونده توسط دولت ایران متوقف شود، امروز باید پاسخ‌گو باشند. براساس اظهارات هانیبال قذافی، امام تا سال ۲۰۰۹ در قید حیات بوده و از زندانی به زندان دیگر منتقل می‌شده است.

به گمان من آگاهی آقای جلال‌الدین فارسی از ماجرای ربودن، درست است

در مستند بر نقش جلال‌الدین فارسی در ربایش امام موسی صدر تاکید و گفته می‌شود او همزمان با حضور امام در لیبی، در آن کشور بوده و یکی از کسانی است که قذافی را متقاعد به کشتن ایشان کرده است. حتی مصاحبه‌ای با او انجام شده که در آن‌جا صراحتا گفته از امام خوشش نمی‌آمده...

به‌گمان من، آگاهی آقای جلال‌الدین فارسی از ماجرای ربودن، درست است. او خود نیز در کتابش، «زوایای تاریک»، به این موضوع اشاره کرده است.

یکی از گلایه‌های ما، در همه‌ی این سال‌ها، از وزارت اطلاعات و کل حاکمیت این بود که چرا حتی یک‌بار، آقای فارسی را بازجویی نکردید تا اطلاعاتش را بگیرید؟!

ایشان در مستند می‌گوید امام موسی صدر قطعا توسط قذافی کشته شده است.

در آن کتاب، آقای جلال‌الدین فارسی می‌نویسد که امام را در فرودگاه ربودند و... این‌ها اطلاعاتی است که او در اختیار دارد.

یکی از گلایه‌های ما، در همه‌ی این سال‌ها، از وزارت اطلاعات و کل حاکمیت این بود که چرا حتی یک‌بار، آقای فارسی را بازجویی نکردید تا اطلاعاتش را بگیرید؟! ما خودمان نیز تلاش کردیم با او مصاحبه کنیم؛ در برخی موارد موفق شدیم و در برخی دیگر نه.

فارسی و عده‌ای از کسانی که با امام موسی صدر مخالف بودند، دو علت عمده برای این مخالفت داشتند:

۱. امام معتقد بود فلسطینی‌ها باید از خاک لبنان خارج شوند، به سرزمین‌های اشغالی بروند، عملیات انجام دهند و برگردند. اما این‌که در خانه‌ی یک روستایی محرومِ شیعه در نزدیکی مرز، چهار موشک شلیک کنند و سپس خودشان کنار بکشند، و اسرائیل هم بیاید و همان خانه را ویران کند، مورد مخالفت امام بود. در عین حال، هیچ‌کس به اندازه‌ی امام از فلسطینی‌ها حمایت نکرده بود؛ حتی بیش از برخی رهبران فلسطینی. او با تمام توان از آزادی قدس و بازگشت فلسطینی‌ها به سرزمینشان پشتیبانی می‌کرد. یک اختلاف استراتژیک میان برخی ایرانی‌ها – که نخستین بار از ایران خارج شدند – و امام موسی صدر وجود داشت. این افراد، ابتدا در کنار امام قرار گرفتند، از حمایت او بهره‌مند شدند، سامان گرفتند و به سازمان‌های فلسطینی معرفی شدند. اما بعدها، تأثیر خطوط فکری جناح چپ فلسطینی بر این ایرانی‌ها، باعث فاصله افتادنشان از مواضع امام شد.

امام خمینی، وقتی متوجه شدند برخی ایرانی‌ها بر سر این موضوع به دشمنی میان او و امام موسی صدر دامن می‌زنند، درس خود را تعطیل کردند و همین آقای کروبی و دیگران را فرا خواندند و با عتاب به آن‌ها سخن گفتند

۲. مسئله‌ رهبری امام خمینی بود. پس از درگذشت آیت‌الله حکیم، جهان عرب آیت‌الله خویی را می‌شناخت و طبیعی بود که ایشان به‌عنوان مرجعیت تام مطرح شود. برخی از ایرانی‌ها اما به ‌دنبال آن بودند که امام خمینی به ‌عنوان مرجعیت تامه شناخته شود. امام موسی صدر این ظرفیت را در لبنان نمی‌دید که در خلأ حضور آقای حکیم، امام خمینی را به ‌عنوان مرجعیت تامه معرفی کند؛ چرا که آیت‌الله خویی تشکیلات گسترده‌ای در لبنان داشت و چنین اقدامی عملا ضدتبلیغ بود و نتیجه‌ای معکوس می‌داد. اختلاف هم از همین‌جا شکل گرفت. جالب این‌جاست که خود امام خمینی، وقتی متوجه شدند برخی ایرانی‌ها بر سر این موضوع به دشمنی میان او و امام موسی صدر دامن می‌زنند، درس خود را تعطیل کردند و همین آقای کروبی و دیگران را فرا خواندند و با عتاب به آن‌ها سخن گفتند. گروهی که پس از انقلاب از لیبی حمایت می‌کرد، همان گروهی بود که از فلسطین هم پشتیبانی می‌کرد. حقیقتا، تیزبینی آن زمان آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی در پاک‌سازی وزارت خارجه و وزارت اطلاعات از ردپای لیبی و قذافی، انصافا چیزی کمتر از یک معجزه نبود.

مشخصا چه کسانی را تصفیه کردند؟

خیلی‌ها؛ برخی ترور شدند، آیت ترور شد، ابوشریف از سپاه کنار گذاشته شد، و خود جلال‌الدین فارسی نیز از رقابت ریاست‌جمهوری کنار رفت. در سطوحی چون سفیر، کاردار و دیگر مسئولیت‌ها نیز افرادی کنار گذاشته شدند. چون هنوز در قید حیات‌اند، نمی‌خواهم نام‌شان را ببرم.

خانم ربابه صدر خواهر امام موسی صدر در مستند «امام و سرهنگ» که از شبکه الجزیره پخش شد، می‌گوید که قطعا ربایش امام موسی صدر کار قذافی است ولی این توطئه درکل بین‌المللی بود، منظورشان چیست؟

او می‌گوید ربایش کار قذافی است، اما نیتِ ربودن و دور کردن امام از صحنه‌ی لبنان، یک توطئه‌ی بین‌المللی بود. اسناد موجود نشان می‌دهد که اسرائیل، سوریه و ساواک، همگی در پی آن بودند که ترکیب جمعیتی لبنان و قدرت شیعه را کاهش دهند.

امام، با اسکان فلسطینی‌ها در لبنان مخالف بود و اعتقاد داشت که آن‌ها باید به فلسطین بازگردند. بازگشتشان، به معنای برهم زدن ترکیب جمعیتی فلسطینی‌ها در سرزمین‌های اشغالی بود. همچنین، امام با تقسیم لبنان مخالف بود، در حالی که قذافی به تقسیم آن اعتقاد داشت.

جالب‌تر این‌که قذافی جمله‌ای دارد که می‌گوید: «راه قدس از جونیه می‌گذرد.» جونیه منطقه‌ای مسیحی‌نشین است؛ یعنی از نظر او، تا زمانی که مسیحیان لبنان را نکشید و کشور را تجزیه نکردید، راهی به سوی قدس نخواهید داشت.

آقای صدرالدین صدر فرزند امام موسی صدر نیز در همان مستند «امام و سرهنگ» می‌گویند که تمام کسانی که ادعای کشته شدن امام موسی صدر را مطرح می‌کنند یک هدف خاصی رو دنبال می‌کنند. آن هدف چیست؟

به نظر من، امروز اسرائیل برای منطقه طرحی ویژه دارد. این دیگر خبری نیست که من بدهم؛ همه آن را می‌دانند. موضوع هم مربوط به امروز نیست. دست‌کم، همان‌طور که آقای ساکس می‌گوید، این طراحی به پانزده سال پیش بازمی‌گردد. سؤال این است: چه زمانی می‌توان شیعیان لبنان – که ستون اصلی مقاومت هستند – را تضعیف کرد؟ پاسخ روشن است: وقتی رهبری آن‌ها را بگیریم.

رهبر میدانی شیعیان لبنان، سید حسن نصرالله است؛ رهبر معنوی‌شان، امام موسی صدر. تا همین پیش از پخش فیلم بی‌بی‌سی، اگر در لبنان از هر کس در مورد امام موسی صدر می‌پرسیدی، می‌گفت: «ان‌شاءالله برمی‌گردد (أعاده‌الله).» این باور، در عمق ذهن و قلب هر شیعه‌ مقاومی جای دارد.

ما حرکتی را با عنوان «مقاومت» آغاز کردیم که بنیان‌گذارش امام موسی صدر بود؛ رهبری میدانی‌اش سید حسن نصرالله. حالا تصور کنید سید را بگیرند، امام را هم گرفته باشند، آن‌وقت با چه انگیزه‌ای باید جانفشانی شود؟ چه امیدی باقی خواهد ماند؟ و در همین شرایط، یک ماه پیش به او می‌گویند باید خلع سلاح هم بشوی!

یک ماه قبل، خلع سلاح را در دستور کار شیعیان لبنان می‌گذارند، دولتی در لبنان تشکیل می‌دهند که معتقد است باید مناقشات خود را با اسرائیل و دیگران حل کند. ایران نیز از جنگ دوازده‌روزه عبور کرده، و درست در همین موقع، پخش فیلم بی‌بی‌سی آغاز می‌شود. آیا این کار، خلع‌سلاح را تسهیل می‌کند یا نه؟

از سوی دیگر، هانیبال هم‌اکنون در زندان لبنان است. اگر تا دو سه ماه دیگر شنیدید که هانیبال آزاد شد، بدانید این فیلم بی‌بی‌سی برای چه ساخته شده بود: برای این‌که بگویند «دیگر امامی وجود ندارد؛ پس چرا این فرد را نگه داشته‌اید؟»

این ماجراها به هم پیوند دارند. ارتباط این فیلم بی‌بی‌سی در این زمان با حضور هانیبال در زندان، با موضوع خلع‌سلاح مقاومت، و با طرح تغییر خاورمیانه براساس نقشه‌ اسرائیل، چیزی نیست جز همان‌که قدیمی‌ها می‌گفتند: «جاده‌صاف‌کن امپریالیسم.»

۲۵۹

کد خبر 2118454

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین