به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، کتاب «اخگر به گریبان» برگهایی از خاطرات منیر شفیق، متفکر و استراتژیست فلسطینی با ترجمه حسین جابری انصاری، دیپلمات و مدیرعامل ایرنا در انتشارات روزنامه ایران به چاپ رسیده است. این کتاب علاوه بر روایت زندگی شفیق به شرح چگونگی اشغال فلسطین در طی سالهای متمادی، تشکیل گروههای مقاومت، مسئله فلسطین و اشغال این سرزمین پرداخته است. مرور برخی از نکاتی که این مبارز فلسطینی به آنها اشاره کرده در فضای امروز که غزه در محاصره رژیم صهیونیستی قرار دارد و نیاز است که جهان اسلام پیش از پیش به فلسطین توجه نشان دهد، اهمیت دارد.
جنگ اکتبر ۱۹۷۳ ازجمله رویدادهایی بود که در شکل دادن به خط سیاسی و فکری درون جنبش فتح نقش آفرید، ما این جنگ را جنگ خوب و موفقیت بزرگی میدانستیم که در جرأت ارتش مصر و سوریه و ارتشهای عربی برای رویارویی با ارتش صهیونیستی و تحمیل شکست اولیه به آن نمود یافته بود. از این رو، به لحاظ اصولی نمیشد این جنگ را تایید نکرد، اما تبدیل این پیروزی از سوی انور سادات به عاملی برای به حرکت درآوردن قطار سازش، موضوع دیگری بود. با این حال، آنچه در این جنگ اهمیت داشت، همپیمانی انجامشده بین سوریه و مصر و سازمان آزادیبخش فلسطین بود که در اندازه خود در این جنگ شرکت کرد. جرأت این ارتشها برای درنوردیدن سرزمین اشغالی و پشت سر گذاشتن خط پارلف، موضوع کوچکی نیست، افزون بر اینکه، این تحول، پیشینهای در تجربه ارتشهای عربی علیه رژیم صهیونیستی ندارد. این جنگ دستاورد مهمی بود، بهویژه که با نوعی همبستگی عربی گسترده همراه شد و شماری از کشورهای عربی ازجمله مغرب، عراق، الجزایر و سعودی نیز در آن مشارکت داشتند و در جریان جنگ تصمیم به توقف صادرات نفت گرفته شد. همه این جنبهها از نظر ما مثبت و زمینهساز حمایت از این جنگ بود. طبیعی است که برخی صداهای انتقادی نسبت به این رویداد، بهویژه از سوی نیروهای چپگرا وجود داشت که جنگ اکتبر را تحریککننده سازش و نه جنگی آزادیبخش میدانستند. سیاستهای پسینی سادات نیز به رواج این نظریه کمک کرد.
پاسخ من به صاحبان این صداها این بود که حتی اگر این جنگ نیمه آزادیبخش هم باشد، باز موفقیتی در رویارویی با دشمن است. بر این باور بودم که جنگ اکتبر حتی اگر تنها نوعی تیراندازی پراکنده هم بود، نشانه جرأتورزی در نبرد با دشمن صهیونیستی بود تا چه رسد به اینکه جنگی انجام شد که در طی آن، سربازان مصری با شکستن خط پارلف در سینا پیشروی کرده و نیروهای سوری هم پیشروی زیادی در جولان کردند. از این رو، این دستاورد در ارزیابی جنگ اولویت داشت و نه سیاستهای پسینی سادات که به معاهده فاجعهبار و محکوم کمپدیوید میان مصر و اسرائیل انجامید؛ معاهدهای که باطل کردن آن، امری ضروری است. از همین جا، خط جریان ما از نظر مواضع سیاسی که میگرفتیم از دیگر مواضع پرشمار موجود در فتح و سازمان آزادیبخش تمایز مییافت. مهمتر از همه اینها، تشکیل هستههای اولیه یک نیروی جنگجو زیر نظر و فرماندهی ابوحسن قاسم، سعد جرادات و حمدی بود.
شفیق در خاطراتش اشاراتی به امام موسی صدر و دوستی با او دارد که البته این دوستی برای او مسائلی به همراه دارد. او در برگهایی از خاطراتش به مسائل این نزدیکی اشاره کرده است:
باور ما بر این بود که باید قویترین روابط با همه گروههای لبنانی برقرار شود. در عمل نیز رابطه استواری با جنبش محرومین به رهبری [امام] سید موسی صدر و جنبشهای ناصر بهویژه اتحادیه نیروهای کارگری به رهبری استاد کمال شائیلا ایجاد کردیم. همچنین، با علمای بزرگ سنی و شیعه در لبنان مانند شیخ حسن خالد، شیخ صبحی صالح و برخی رهبران سنتی اهلسنت و نیز [علامه] سید محمدحسین فضل الله، علاوه بر مجموعههای مائوئیستی و برخی رهبران جنبش ملی، جنبشهای رو به اوج چپگرا، جوانان و شماری از کادرهای سازمان کار کمونیستی ارتباط برقرار شد.
همین جا میتوان به شکل ویژه به رابطه صمیمی و دوستانهای اشاره کرد که میان من و امام موسی صدر برقرار شد و به اندازهای رسید که او مرا به عنوان عضو رهبری جنبش محرومین برگزید. در عمل هم در شمار زیادی از جلسات رهبری جنبش محرومین شرکت کردم. همین رابطه موجب حملههای بیامان از داخل و خارج حتی از سوی رهبری فتح به من شد. این حملهها هنگامی به اوج خود رسید که با موسی صدر در بستنشینی و اعتصاب غذای او در عاملیه علیه استمرار جنگ داخلی لبنان همراه شدم. رهبری فتح در واکنش به این موضوع کمیتهای به ریاست ابوالهول (هایل عبدالحمید) و عضویت ابوصالح تشکیل داد تا از من درباره رابطه با موسی صدر و مخالفان اسلامگرای دولت ایران پرسوجو کند. البته من با چپگرایان ایران و بهویژه حزب انقلابی توده هم ارتباطی داشتم. به اعضای کمیته گفتم: «رابطه من با آنها همانند رابطه شما با شوروی و حزب کمونیست لبنان است.» آنها نیز تا واکنش مرا به این شکل هجومی دیدند، پرونده را بستند و گفتند: «دوباره باز خواهیم گشت.» وقتی میخواستند از اتاق بیرون بروند به آنها گفتم: «فراموش نکنید جبههای که فتح برای تشکیل آن فراخوان میداد، همه هواداران مسئله فلسطین و مقاومت را از راست، چپ و میانه در برمیگرفت و تنها دشمنان مقاومت یا کسانی را استٍثنا میکرد که کشور اسرائیل را به رسمیت شناختهاند یا یک وجب از خاک فلسطین کوتاه آمدهاند. اما الان شما میخواهید همپیمانان ما منحصر به اتحاد شوروی و نیروهای محلی همراه با آن باشند!» رفتند و دیگر بازنگشتند.
منیر شفیق در مروری که بر کارنامه خود دارد، نوع نگاهش را به مسائل کشورهای عربی ازجمله سوریه هم بیان کرده است. مسائلی در آن زمان در رابطه با سوریه روی داد و شفیق نگاه متفاوتی نسبت به سایر همحزبیهایش دارد.
شاید یکی از مثالهای بارز رویارویی ما با رهبری فتح و جریان چپ ملی لبنان، موضعگیری درباره سوریه بر سر ورود ارتش این کشور به لبنان و نبرد با ارتش عربی سوریه باشد. ما از اساس با تشدید اختلاف با سوریه مخالف بوده و از همان نقطه آغاز علیه درگیری با این کشور موضع گرفتیم. با تحریکهایی که برخی علیه سوریه انجام میدادند مخالف بودیم و نپذیرفتیم که ورود ارتش سوریه را به معنای اشغال لبنان بدانیم یا خواهان سرنگونی نظام سوریه شویم. برخی شعارهای عجیبی میدادند و حتی از آزادی دمشق سخن میگفتند ما با همه اینها مخالف بودیم و میگفتیم «از انقلاب فلسطین و اردوگاه تل زعتر دفاع میکنیم. اما با این هدف که تفنگها به سوی درست نشانه گرفته شوند، زیرا شعار ما این است که همه سلاحها باید به سوی دشمن صهیونیستی نشانه گرفته شود.» این شعار اصیل و تاریخی جنبش فتح، شعار سادهای نبود. با این موضع بهمرور زمان ما را متهم به توطئهگری همراه با سوریها کردند. چون میبایست همراه با آنها نیروهای ارتش سوریه در لبنان را مهاجم و حتی دشمن بپنداریم؛ دشمنانی که میبایست با آنها جنگید. جنگ با سوریه، کاری جنونآمیز بود.
۲۵۹
نظر شما