به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدینشاه قاجار در خاطرات روز شنبه ۱۲ رجب ۱۲۸۷ (۱۶ مهر ۱۲۴۹) نوشت: امروز باید از بوبوکآباد به سرخآباد برویم. میگفتند چهار فرسنگی است، اما شش فرسنگ سنگین بود. اما راهی از بالا داشت که در سرخآباد، اماناللهخان گفت: راه کالسکه را هم ساخته بودیم و چهار فرسنگ بود. نوری هم از آن راه آمده بود. اینطور گفت، اما صبح کسی به ما نگفت.
خلاصه سوار اسب قزلقیر خراسانی (پیشکشی سپهسالار مرحوم [۱]) شده راندیم. از پهلوی ده و غیره، راههای بد گذشته. صبح میرزا محمدعلی همدانی و صاحب بوبوکآباد که اسمش حاجی میرزا لطفالله، برادر حاجی میرزا علینقی و غیره آمده بودند، دیده شدند.
خلاصه با وزیر خارجه، حسامالسلطنه، معتمدالدوله صحبتکنان راندیم. بعد سوار کالسکه شدم. راه صاف و صحرای وسیعی داشت. بوتهزار بی آب و آبادی، اما طرف دست راست و چپ از خیلی راه دور (سه فرسنگ چهار فرسنگ) آبادی و دهات زیاد پیدا بود. کوهها هم خیلی دور. در این صحرا آهو زیاد بوده است؛ سوارههایی که پیش رفتهاند، مغشوش کردهاند.
رحمتالل یک تکّه آهوی بزرگی زده بود. یک ماده آهو هم جهانگیر زده بود، اما در منزل، حاجی غلامعلی شِکوه میکرد که تازیِ من گرفته بود، آدمهای میرشکار بهزور از دست آدمهای ما گرفتهاند.
الی سه فرسنگ که رفتیم همهجا صحرا صاف بود. روی تپه کوچکی به ناهار افتادیم. معیرالممالک و غیره بودند. معیر میگفت چند روز ناخوش بودم. با دوربین به صحرا نگاه کردیم. بعد از ناهار سوار کالسکه شده راندیم. کمکم راه هردهماهور شد و از طرفین راه، کوه و تپه به هم نزدیک شد. یک چاه آبی بود در سر راه، گفتند آبش سرد و شیرین است. قدری که رفتیم مثل برج چیزی سر راه بود، مردم جمع بودند. پرسیدم، سیاچی آمد گفت: چشمه آبی است، تلخ است و شور. حرم دست چپ به ناهار افتاده بود. سوار شده رفتم پیش حرم قدری ایستادیم.
رفتیم، قدری سواره، باز سوار کالسکه شدم. راه همهجا هردهماهور است. سلطان سلیم لال پیدا شد، از ملایر تویسرکان [تویسرکان] آمده بود؛ قدری صحبت شد، خیلی خندیدم.
راندیم، هی راندیم، آخر هردههورده تمام شد به جلگه همدان رسیدیم. کوه الوند جلو، دهات زیاد در صحرا پیدا بود. از ده رباط گذشته، یک فرسنگ و نیم هم راندیم خلاف جهت تا رسیدیم به سرخآباد. ده معتبری است، مال اماناللهخان است. حسینخان، اماناللهخان، حاجی حمزهخان، صاحبمنصبان و ریشسفیدان عاشقلو همه آمده بودند.
دو ساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم. گرد و خاک زیادی بود. قناتی از توی سراپرده درمیآید، آبش به قدر قصرفیروزه بود، اما صاف بود. گربهها را آوردم.
رفتم اندرون، عایشه، تارچی، دلبر، اصفهانی کوچک و غیره که ناخوش بودند جلو آمده بودند؛ احوالپرسی کردم. ناخوش بودند. انشاءالله خوب میشوند. آمدم بیرون. حرم هم رسیدند.
شب بعد از شام آتشبازی خوبی یوسف در بالای تپه کرد. بعد خوابیدیم. انیسالدوله...
روز یکشنبه ۱۳ رجب ۱۲۸۷ [۱۷ مهر ۱۲۴۹)
عید مبارک جناب امیرالمومنین اسداللهالغالب صلواتالله علیه و آله بود. امروز باید به شهر همدان برویم. سه فرسنگ راه بود. صبح توی رختخواب بودم، ببریخان [گربه ناصرالدینشاه] از سرما آمد توی بغل ما خوابید، خیلی خوابید. بچههاش را هم آوردند. بعد برخاستم. زیاد سر بود. رفتم حمام، رخت پوشیده آمدیم سوار اسب شدیم. امروز کل غلام و سایرین و پیشخدمتها و همه فراشها، شاطر و غیره لباس خوب پوشیدهاند. بسیار بسیار باشکوه. محمدعلیخان چماق مرصع، میرزا محمدخان تفنگ یراق مرصع برداشته بودند.
خلاصه سواره همهجا راندیم. با وزیر، حسامالسلطنه، مجدالدوله، دبیرالملک، معیر و غیره صحبتکنان رفتیم. مجدالدوله به دهاتش نرفت. آمدیم به قریه و باغ شِوَرین. جمعیت زیادی بود از رعایا و زن زیاد، مرد. در توی ده شورین، حسنعلیخان گرّوسی را دیدم. چند روز بود که از گرّوس آمده بود؛ شورین بوده است. رفتم باغ، بالای سردر ناهار خوردیم. باغ بزرگ خوبی است. وقتی که ۱۲ سال قبل از این سفر سلطانیه و آذربایجان و غیره میرفتم، در شورین منزل کرده بودیم؛ آن وقتها به خاطرم آمد. پیشخدمتها همه سرداری مفتولدوزی پوشیده بودند. حاجی میرزا علی مقدس پیدا شد، میگفت همهجا عقب اردو بودم. قدری به حاجی خندیدم.
بعد سرداری الماس پوشیده، جقّه گذاشته شد. پیاده از باغ خیلی راه رفتم، تا از دری وسط باغ باز کرده بودند، سوار شدیم. با خسرومیرزای کور، صحبتکنان پیاده در باغ میرفتیم. ریش خسرومیرزا بعینها به رنگ سنجاب شده است.
محمدمهدیمیرزا پسر مویدالدوله و غیره آمده بودند. خلاصه صوار شده راندیم. همهجا با معیرالممالک، یحییخان صحبت میکردیم. مستقبلین زیادی آمده بودند. همدان خیلی جمعیت دارد. بعضی کلاهبلندها دیده میشد، خیلی عجیب بودند، بسیار خنده داشتند. همهجا با ازدحام و مردم زیاد، همینطور آمدیم تا رسیدیم به بالای تپه که قلعه قزلارسلان از قدیم آنجا ساخته بوده است. مشرف است به کل شهر همدان. آنجا ایستادیم تماشا کردیم. خیلی تپه باصفایی است. جای دوربین است. در راه سالار و اولاد شیخ علیمیرزا و اولاد جهانگیرمیرزا و غیره، علما و غیره و غیره.
از باغ شورین که درآمدم، شاطرباشی بزرگ، اسحاقخان پیشخدمت، میرزا بزرگخان کارپرداز سابق بغداد از طهران آمده بودند، ملاحظه شدند.
خلاصه بعد از اندکی مکث در روی تپه، رفتیم از کنار شهر همهجا تا رسیدیم به قلعه محمدعلیمیرزای مرحوم [۲] که حالا خراب است. چادرهای ما [و] حرم توی قلعه است. مردم متفرق افتادهاند. دریاچه بزرگی جلوی چادر ما است اما آب نمیآید، گفتهایم آب بیندازند. اما حوض پر آب است.
در شورین محمدعلیخان میگفت: دیروز صبح جلو آمدم، در صحرا آهو دواندم، یک آهو را خسته کردم خوابید. یک سواری آمد گرفت؛ بعد سلیم (سیاهِ والده شاه) با سوار زیاد آمدند قمه و قداره کشیده. سلیم گریه میکرده است که آهو مال من است، دعوا کرده آهو را از محمدعلیخان و آن سوار گرفته برده بودند. محمدعلیخان بسیار جِر آمده بود. یک آهوی نر، بره امساله هم آورده بود، میگفت یک تفنگدار زده است. تازیهای میرزا محمدخان هم دو تا دیروز گرفته بودند. حسینقلیخان، عبداللهخان امروز دیده شدند. از طهران آمده بودند. خلاصه شب شد. شام خورده خوابیدیم. سالار....
پینوشت
۱- سپهسالار، لقب میرزا محمدخان قاجار دولو، پسر امیرخان سردار ایروانی بود که در سال ۱۲۷۵ ق به وزارت جنگ و لقب سپهسالاری نایل شد. وی را سپهسالار ایروانی هم نوشتهاند تا با سپهسالار قزوینی (میرزا حسینخان مشیرالدوله) اشتباه نشود. چنانکه مسجد و مدرسه میرزا محمدخان را مسجد سپهسالار قدیم نوشتهاند در مقابل مسجد و مدرسه سپهسالار میرزا حسینخان که مدرسه سپهسالار جدید خوانده میشد. میرزا محمدخان خود پسردایی عباسمیرزا نایبالسلطنه بوده و ظاهرا او اول کسی بوده که لباس کوتاه ملیلهدوزی و سردوشی را لباس همیشگی خود قرار داد، و بعد از او بهتدریج این پوشش نظامی مرسوم شد، در حالی که پیشتر جبه و شال و کلاه میپوشیدند. در ۱۲۸۱ ق صدراعظم شد و لقب سپهسالار اعظم یافت، ولی چون در سختگیری و قشریگری مذهبی موجب اخلال در امور و مایه اعتراض همگان گردید، شاه او را عزل کرد و در ۱۲۸۳ ق به حکومت و تولیت آستان قدس رضوی منصوب گردید. میرزا محمدخان در هفدهم صفر ۱۲۸۴ ق و هنگام اقامت ناصرالدینشاه در شهر مشهد درگذشت. («شرححال رجال ایران»، ص ۵۶۲ و ۵۶۴ و توضیحات مرحوم حسین محبوبی اردکانی بر «چهل سال تاریخ ایران، ص ۴۵۹)
۲- محمدعلیمیرزا متخلص به دولت و ملقب به دولتشاه، پسر بزرگ فتحعلیشاه بود.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار از ربیعالاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۹۰-۸۷.
۲۵۹
نظر شما