به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایسنا، علی یاری، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی همزمان با سالگرد تولد نیما یوشیج در ۲۱ آبان، در یادداشت خود با عنوان «مهمانخانه لندن: درنگی بر گزارشی از نیما یوشیج در سفرنامههای بارفروش و رشت» به مسئله زبان فارسی پرداخته و نوشته است:
یکی از موضوعاتی که همزمان با بیداری ایرانیان در دوره قاجار توجه نویسندگان و اهل فضل و کنشگران سیاسی آن روزگار را به خود جلب کرد، پرهیز از نثر منشیانه و متکلف، گرایش به سادهنویسی در نثر فارسی و توجه بیشتر به کاربرد واژههای فارسی بود. با چنین رویکردی نثر فارسی روی به سادگی گذاشت. با روی کار آمدن رضاشاه در آغاز سده چهاردهم خورشیدی، کمکم مسائلی همچون ایرانگرایی، ستایش تاریخ ایران باستان و پالایش زبان فارسی از واژههای بیگانه جنبهای سیاسی و ملی به خود گرفت. از این دوره به بعد، زیر تأثیر تبلیغات حکومت، توجه به زبان فارسی اهمیتی درخور یافت و فضای فرهنگی و اجتماعی کشور را آکند.
در روزگار سلطنت مظفرالدینشاه قاجار کوششهای پراکندهای برای برگرداندن واژههای بیگانه به فارسی صورت گرفت. پس از آن، در سال ۱۳۰۳ خورشیدی، انجمنی مرکب از نمایندگان وزارتخانههای جنگ و معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه تشکیل شد تا با بررسیِ نیاز زیرمجموعههای وزارت جنگ یعنی ساختارها و رستههای نظامی، به وضع واژههای جدید بپردازد، اما نخستین اقدام جدی در این باره راهاندازی «آکادمی ادبیات و صنایع ظریفه» با تلاش شخصی تنی چند از اصحاب فرهنگ و ادب و هنر بود که گویا تقلیدی از آکادمی فرانسه بود. جلسه نخست آکادمی در چهارشنبه دهم فروردین ۱۳۰۵ با حضور مرتضیقلیخان بیات، غلامرضا رشید یاسمی، احمد خانملک ساسانی، رضا کمال شهرزاد، محمود عرفان شیرازی، نصرالله فلسفی، حیدرعلی کمالی، سعید نفیسی، حسنعلی وزیری، علینقی وزیری و سید رضا هنری تشکیل شد.[۱] یوسف اعتصامی، ملکالشعرا بهار، علی دشتی، علیاکبر دهخدا، بدیعالزمان فروزانفر، عبدالعظیم قریب، حسین گلگلاب، مجتبی مینوی و... نیز در ادامه نشستهای آکادمی به عضویت آن درآمدند.
کمکم پالودن زبان فارسی از واژههای بیگانه و برابرگزینی برای نامها و اصطلاحات غیرِفارسی، در فضاهایی که بیش از منش علمی، احساسات وطنی بر آنها حاکم بود، بیشتر در عربیزدایی از زبان فارسی نمود پیدا کرد، اما با بنیانگذاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سال ۱۳۱۴ این کار تاحدودی سامانی علمی به خود گرفت و بهرغم وجود دانشمند معتدلی همچون محمدعلی فروغی در ترکیب اعضای فرهنگستان، در زدودن واژههای عربی از فارسی زیادهرویهایی صورت میگرفت.
نیما از مهر ۱۳۰۷ تا خرداد ۱۳۰۸ در بارفروش قدیم و بابُل امروز زندگی کرده است. عالیه خانم آنجا آموزگار بوده، نیما هم ناگزیر این مدت را در بابل زندگی کرده است. جز نامههایی که نیما در این مدت برای خویشان و دوستان نوشته سفرنامهای نیز از روزهای اقامت او در بابل به یادگار مانده است. گزیدهای از این سفرنامه از روی اوراق بهجامانده نیما که پیشتر به سازمان اسناد ملی اهدا شده بود، نسخهبرداری، تدوین و بار نخست در ضمن کتابی با نام «اسنادی درباره نیما یوشیج»[۲] به مناسبت یکصدمین سالروز تولد نیما در انتشارات این سازمان منتشر شد. سپس سال ۱۳۷۹ با کوشش علی میرانصاری نسخه کامل آن در قالب کتابی با نام «دو سفرنامه» در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. دو سفرنامه شامل یادداشتهای نیما از دوره اقامت در بارفروش/ بابل (از ۲۰ مهر تا ۲۴ اسفند ۱۳۰۷) و رشت (۲۶ شهریور تا ۳ دیماه ۱۳۰۹) است.[۳] سفرنامه بارفروش از سفرنامه رشت مفصلتر است. نیما در سفرنامه بارفروش آگاهیهای بسیار دقیق و جزئیات ارزندهای از تاریخ، جغرافیا، مردمشناسی، معماری و شهرسازی، باورهای عامه، آغاز روند توسعه این شهر و... به دست داده است.
در روزگاری که نیما در بارفروش به سر میبرده است، هنوز چند سالی مانده بود تا فرهنگستان راهاندازی شود، اما اشارهای از نیما در دست است که نشان میدهد حالوهوای پرهیز از کاربرد واژههای بیگانه کمابیش به گوشهوکنار کشور راه یافته بود. نیما در سفرنامه بارفروش در یادداشتی به تاریخ بیستوسوم مهرماه ۱۳۰۷ نوشته است: «در خیابان شاهپور این شهر که شهرداری (بلدیه) بهتازگی با کوبیدن خانههای قدیمی کشیده، دو مهمانخانه هست، یکی به نام بارفروش و دیگری به نام شمال. هر دو مهمانخانه را هم ارمنیان شهر اداره میکردهاند. صاحب مهمانخانه شمال، اول نام مهمانخانهاش را لندن گذاشته و بر سردر نیز همین عنوان را نوشته بوده است.»
به تعبیر نیما کارِ صاحب مهمانخانه «تقلید و هوسی» از روی مهمانخانههای پایتخت بوده است، چون در آن روزگار مهمانخانهای هم به همین نام در تهران وجود داشته است. حکایت تغییر نام مهمانخانه را از قول نیما بخوانیم: «رئیس معارف سابق، مهمانخانهچی را احضار کرد، از او پرسید: خودتان را مسخره کردهاید یا ما را؟ مهمانخانهچی جواب نداشت. دوباره پرسید: چرا یک اسم فارسی مناسب به مهمانخانه خودتان نگذاردهاید؟ و پس از آن کلمه لندن را پاک کردند و کلمه شمال جانشین آن شد.» [۴]
عالیه خانم سال تحصیلی بعد (۱۳۰۸-۱۳۰۹) به معارف گیلان منتقل میشود. اول قرار میشود در لنگرود به کار آموزگاری بپردازد که میسر نمیشود. نیما و عالیه خانم به رشت برمیگردند. بعد از نامهنگاریهایی چند و مدتی سرگردانی، سرانجام عالیه خانم در دارالمعلمات رشت مشغول خدمت میشود. نیما روز سهشنبه نُهم مهرماه ۱۳۰۸ با کسی به نام آرینپور ماشینی کرایه میکنند که به لنگرود بروند تا از آنجا هم مقداری اسباب خانه بخرند هم باقی اثاثیه خود را به رشت بیاورند. نیما و آرینپور سرِ راه در لاهیجان برای ناهار توقف میکنند. به نوشته نیما آنها در «مهمانخانه اروپا» ناهار خوردهاند و آرینپور پول آن را حساب کرده است. [۵]
این اشاره نشان میدهد دستکم تا یک سال بعد، دستگاه معارف ولایت گیلان درباره گزینش نام ایرانی برای مکانهای شهری به اندازه اداره معارف بارفروش سختگیری نداشته است یا اینکه هنوز در این باره قانون روشنی تدوین و ابلاغ نشده بوده است. اگر چنین باشد، دستور رئیس معارف بارفروش هم گویا بیشتر برخاسته از احساسات وطنی و دقت و توجه شخصی او به پاسداری از زبان فارسی بوده است.
پینوشت
۱. نخستین فرهنگستان به روایت اسناد: صورتجلسات آکادمی ادبیات و صنایع ظریفه (۱۳۰۵-۱۳۰۶)، جواد مهرویان، چ نخست، فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران و مؤسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری «متن»، تهران: ۱۳۹۲، ص ۱۷.
۲. نک اسناد دربارۀ نیما یوشیج، به کوشش علی میرانصاری، چ نخست، انتشارات سازمان انساد ملی، تهران: ۱۳۷۵.
۳. دو سفرنامه از نیما یوشیج، تصحیح و تحقیق: علی میرانصاری، چ نخست، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، تهران: ۱۳۷۹، ص سیزده.
۴. دو سفرنامه از نیما یوشیج، صص ۱۲-۱۳.
۵. همان، ص ۱۴۴.
۲۵۹







نظر شما