۰ نفر
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۶:۰۰

روسیه ای که در تمام زمینه های علمی و فرهنگی و ادبیات و هنر زمانی سرآمد بوده است. اما در صحنه سیاسی چرا ناتوان است؟

*بهرام امیراحمدیان

 

هنگامی که خبرگزاری ها مراسم تحلیف ریاست جمهوری پوتین را در کاخ کرملین نمایش دادند، که با ابهت تمام وارد تالاری می شود که در دو سوی راهروی آن مردان و زنانی از طبقه اشراف جدید شکل گرفته در سایه زماداری اش صف کشیده اند و پوتین با گامهای استوار و چهره ای جدی و خشن از میان آنها می گذرد و حتی نیم نگاهی به آنها نمی اندازد، چهره ای از تزار را در نظر مجسم می کنی. آیا روسیه به گذشته خویش بازگرد کرده است؟ آیا تزاریسم از نوع جدید شکل گرفته است؟ آیا در جهان کنونی باز هم افرادی روش کیش شخصیت را به پرسش گرفته اند؟ پرسشهای زیادی پیش رو قرار می گیرد. هنگامی که در تالار اعلام می شود ولادیمیر ولادیمیریویچ پوتین وارد می شود و دروازه بزرگ تالار توسط دو سرباز جوان با یونیفورم دوره تزار باز می شود و پوتین در آستانه در ظاهر می گردد، می پنداری که همان تزار است. اما لباس خود پوتین نمایشگر لباسی مدرن است که شاید از بهترین بوتیکهای غربی خریداری شده است. آیا بهتر نبود او هم لباس تزارها را به تن می کرد؟ او که خود را تزار می پندارد و تزارانه عمل می کند پس این تضاد در چیست؟ این تضاد همان عقاب دو سر است که زینت بخش آرم دولتی روسیه است. آیا پرنده ای دو سر می تواند یگانه تصمیم بگیرد و به یک سو برود؟ این نماد روسیه واقعا جالب است. روسیه در بین مدرنیته و سنت، بین گرایش به شرق یا غرب گرفتار آمده است. اندیشه های پوتین و اینکه مردی نظامی و رزمی کار بخواهد دنیا را دگرگون سازد به دوره های گذشته باز می گردد. او ذهنی امنیتی نظامی دارد. او رهبر کشوری است که خاک کشوری دیگر را اشغال کرده است (گرجستان) و می خواهد با تکیه بر سلاحهای هسته ای دوره شوروی جهان را مطیع خود سازد. دولتی که او ریاست آن را بر عهده دارد با چالشهای اقتصادی و اجتماعی بسیار جدی روبروست. هنوز پاسخ معترضان به تخلف انتحاباتی داده نشده است. یکشنبه گذشته به دعوت نویسندگان معترض به شیوه اداره کشور و انتقاد شدید از پوتین و زمامداری اش و نیز تقلب در انتخابات تظاهراتی در مسکو شکل دادند و گفته شد که ای تظاهرات همچنان ادامه خواد داشت. این گونه رفتارهای معترضان خواب را در چشمان کرملین نشینان آشفته می سازد.
در دوره انتخابات ریاست جمهوری روسیه جهان شاهد خودنمایی های نمایشی پوتین برای جلب آرا بود. از موتور سواری و غواصی و خلبانی تا نمایش کاراته و دیگر. در ذهن برخی از مردم روسیه این اندیشه شکل گرفته است که قهرمانی از راه می رسد و منجی می شود و تمام ظلم و ستم را ریشه کن و محرومان را پشتیبان خواهد شد. طبقه ای از جامعه روسیه او را قهرمان مبارزه با غرب می دانند. همانهایی که حتی آموختن زبان انگلیسی را هم چون دوره جنگ سرد نشان همدلی با آمریکا و غربگرایی می دانند و آن را ارزشی منفی می پندارند.
گفته می شود که حتی جنگ هم ادامه همان سیاست است اما به زبانی دیگر. حتی مساله جنگ هم آنقدر مهم است که اداره آن را خارج از حوزه نظامی می دانند. به همین استدلال است که در کشورهای پیشرفته غربی وزیر دفاع هم باید غیر نظامی باشد. البته توانایی نظامیان در صحنه نبرد بلا منازع است. آنها نیک می دانند که چگونه با کاربست تاکتیکهای جنگی، استراتژی های نظامی را برای پیروزی در جنگ بکارگیرند. همان گونه که هیچ سیاستمدار و دیپلماتی نمی تواند صحنه عملیات نظامی در تاکتیکهای رزمی را بکار گیرد، یک نظامی هم نمی تواند در صحنه سیاست کارایی داشته باشد. اکنون پرسش می شود آیا فردی با اندیشه های رزمی، امنیتی و نظامی پوتین می تواند سیاستمداری برحسته برای هدایت کشوری به بزرگی روسیه در دنیای پیچیده امروز باشد؟ ممکن است گفته شود که پوتین راس امور است و در کنار وی هیات حاکمه ای متشکل از خبرگان و سیاستمداران و دیپلماتهای برجسته حضور دارند. اما سوال اینجاست که در دو دوره ریاست جمهوری او و یک دوره نخست وزیری او، روسیه به کجا رسیده است؟ طبقه متوسطی که در روسیه شکل گرفته است نیازمند فضای باز سیاسی است که هیات حاکمه امکان دسترسی بدان را نمی دهند. مطبوعات آن طور که باید آزادی ندارند، رسانه ها در کنترل شدید دولت هستند و جامعه مدنی کامل شکل نگرفته است.
اگرچه پوتین منجی روسیه بعد از یلتسین است و به یاری افزایش قیمت جهانی نفت بسیاری از حفره را پر کرده و خلا ها را پوشاند، اما اکنون پس از گذشت بیش از یک دهه این سیستم نتوانسته است به غیر از پوتین یک شخصیت سیاسی بوجود آورد. روسیه ای که در تمام زمینه های علمی و فرهنگی و ادبیات و هنر زمانی سرآمد بوده است. اما در صحنه سیاسی چرا ناتوان است؟ از هدایت ناکارآمد هر نظام سیاسی، نبود شخصیتهای جایگزین است که پس از برکناری رهبران بتواند رهبری یک نظام را بر عهده بگیرد. روسیه اگرچه جزو کشورهای بریکس شمرده می شود، ولی هر یک از آنها دارای ویژگیهای خود هستند از جمله روسیه نیازمند بازسازی صنایع و بهره گیری از فناوری های پیشرفته و روزآمد است (های تک) تا بتواند به کشوری صنعتی تبدیل شود.
روسیه به علت جغرافیای آن ناگزیر است قدرتمند باشد(17 میلیون کیومتر مربع مساحت و 54 هزار کیلومتر طول مرزها و طولی به اندازه بیش از 11 هزار کیلومتر) و باید به شیوه ای کارآمد باید اداره شود. و به همین سبب زمامداران روسیه به این نتیجه رسیده اند که بجز حکومت مقتدر نوع دیگر کارآمدی نخواهد داشت. این تفکر خود آغاز چالش است. حکومتهای دیکتاتوری همه همین گونه باور دارند و می خواهند به ملتهای خود بباورانند که بجز آنها هیچ جریان و شخصیتی قادر به اداره کشور نیست. در همین نقطه تمرکز قدرت مطرح می شود. تمرکز قدرت نیز فساد آورده است. در دوره تزاریسم حکومتی اقتدار گرا بر روی کار بود و ناکارآمدی این نظام سبب روی کار آمدن حکومت بلشویکها شد. آنها هم همان طریق اقتدار و دیکتاتوری را پیش کشیدند. لنین جای تزار را گرفت و حکومت او استالین را روی کار آورد که بزرگترین دیکتاتور تاریخ شد، بطوری که نزدیکترین یاران خود را از دم تیغ گذراند تا خود سر کار باشد. آنها تحمل شنیدن هیچ صدای مخالف از یاران و میهن پرستان نبودند. حکومت اقتدارگرای شوروی پس از 70 سال فروپاشید. اکنون پوتین هم می خواهد دوره سوم دیکتاتوری در روسیه را پیش برد. حکومتهای تزارها و شوروی ها در دوره خود که جامعه جهانی از این پیچیدگی برخوردار نبود، روسیه را ناگزیر به فروپاشی رهنمون شدند. اکنون پوتین می خواهد هم تزار باشد و هم دیکتاتوری چون استالین و این آغاز چالش بزرگی در تاریخ روسیه است که از هم اکنون معترضانی از جامعه مدنی و روشنفکران و نخبگان را در خود گردآورده است. این بار مخالفان را نمی توان ضد شوروی ضد انقلاب یا ضد تزار نامید و سرکوب کرد. جامعه جهانی بیدار است و ابزارهای خود را داراست که می تواند کارآمد باشد. معترضان روسیه مردمانی خردمند و با هوش هستند و برای خود هدفی معین را دنبال می کنند.

 

*کارشناس مسائل سیاسی


26349
 

کد خبر 214357

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 4 =