تلاش محسن نامجو برای دیده شدنِ دوباره یا پیشنهادی خیرخواهانه به همایون شجریان؟!/ نامجو: به عنوان یک موزیسین از گور بازگشته، دیگر غروری و شانی ندارم

محسن نامجو در نامه‌ای طولانی خطاب به همایون شجریان نوشته است نه کردیت می‌خواهد، نه دستمزد و نه همکاری یا همخوانی. او می‌گوید همایون شجریان فرض کند ۱۰ ملودی و شعر همراه آن را (متعلق به نامجو) در کیسه‌ای در بیابان یافته و اصلا صاحب ندارد. چون نامجو دلش می‌خواهد آل پاچینوی نسلش (همایون شجریان)، در کارنامه‌اش تعداد بیشتری اثر ماندگار داشته باشد!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از بیلبورد فارسی، محسن نامجو در نامه‌ای طولانی به همایون شجریان چنین نوشته است:

«گمانم این یادداشت با این لحن و محتوا، باید اولین در نوع خود باشد در جهان موسیقی و موزیسین‌ها. قصد این نگاشته را همین ابتدا می‌گویم. یک موزیسین جافتاده و دارای مخاطب باید خیلی پا روی ایگو و غرورش بگذارد که چنین نامه‌ای با چنین درخواستی از یک موزیسین جاافتاده و معتبر با انبوهی علاقه‌مند بکند.

من سال‌هاست که به آن‌چه می‌خواهم در ادامه بگویم فکر کرده‌ام و همه‌ی اطرافیانم که بیش از من نگران تصویر و غرور و شان من بوده‌اند، مرا تا اکنون از ابراز آن بازداشته‌اند. اما چنان که خیلی‌ها می‌دانند من بعد از اعدام و ارسال به مرده‌شورخانه، حذف شدن به تلاش حداکثری انبوهی رسانه و وبسایت و اشخاص تنگ‌نظر، در سال ۲۰۲۰، برخلاف انتظار آنان، از گور به خانه و صحنه بازگشتم با استقبالی بیش از گذشته… وقتی بازگشت مخاطبم را دیدم فهمیدم، که ما اکثریت خاموشی داریم که سکوت می‌کنند چون نجیب‌اند و نمی‌خواهند لجن‌مال شوند. منظور از این سخنان این است که عرض کنم بنده به عنوان یک موزیسین از گور بازگشته، دیگر تصویری و غروری و شآنی برای دفاع ندارم… حالا می‌توانم ترانه‌های چیپ روحوضی بخوانم، می‌توانم در اجرای سولوام استنداپ کنم… می‌توانم عکس در مهمانی مختلط بیندازم و نگران از دست رفتن چیزی نباشم. چون بزرگ‌ترین از دست دادن‌ها را تجربه کردم. حالا درس بزرگی در سینه دارم. قدردان هوش و توجه مردم بودن. پس با چنین موقعیت آزادی می‌خواهم رک و بی‌پرده و از سر عمیق‌ترین علاقه‌ها و احترام‌ها به خانواده‌ی شجریان و همایون عزیز، پیشنهادم را مطرح کنم.

اما قبل از آن لازم است به نکته‌ای بپردازم.

حدود ۲۰ سال از آن ظهر جمعه در تاکسی‌مان که به سمت استودیوی ضبط در خیابان ویلا می‌رفتیم می‌گذرد. دقیقا یادم است که موسیقی داخل تاکسی که دل مرا از لحظاتی قبل ربوده بود روی پل کریمخان رسید به آواز همایون که «نبسته‌ام به کس دل» را خواند… تمام موهای بدنم سیخ شده بود و اشکم -که بهانه‌ای از قبل داشت- با چاشنی آن ارکستر و آواز، سرازیر شد. پاهایم شل شده بود. دوست داشتم تمدید شود. دوست داشتم به استودیو نرسیم. اصلا ما می‌خواهیم چی‌چی ضبط کنیم؟ شاهکار و فصل‌الخطاب اینجاست. از آن‌جا من فن همایون شدم.

تا گذشت و سال ۲۰۱۱ در شب هیجان‌انگیز برنده شدن اسکار توسط اصغر فرهادی به اجرای او با علی قمصری رفتیم در برکلی. البته من کمک‌هایی تکنیکال هم به آن اجرا کرده بودم که قابل به ذکر نیست. فقط می‌گویم تا هیجان خودم را برسانم. علی قمصری در کار خود استاد است. ذهن پیچیده‌اش در ارکستراسیون سنتی، واقعا حسادت‌برانگیز است. اما در پایان کنسرت، لحظه‌ای مخاطب به هیجان تام رسید، که همان «نبسته‌ام به کس دل» خوانده شد. آن ملودی شاهکار، اثر آقای ضرابیان است و شاید کمتر کسانی بدانند چون کسی به نام او کردیت نمی‌دهد. بگذریم. آن شب این نطفه در ذهن من نقش بست که قطعه‌ی هیت hit چه خصوصیاتی دارد؟ چه چیز یک قطعه‌ی موسیقی را برخوردار از عشق جاودان توده‌ها می‌کند؟ چه‌طور مرغ سحر، امشب شب مهتابه، از خون جوانان، اگه یه روز بری سفر، سوغاتی هایده و انبوهی مثال دیگر اصطلاحا هیت می‌شوند؟ چرا همایون از آن تجربه‌ی ظهر جمعه چندان هیت دیگری ندارد؟ آقای نامجو مگر خودت داری؟

من حاضرم ۱۰ تا از قطعات کارنشده‌ام را رایگان در اختیار استاد همایون بگذارم و در تایید ادعایم این‌جا تضمین می‌کنم که از آن ۱۰ تا اگر ۵ تایش را همایون بپسندد، چک سفید امضا می‌گذارم که اگر از آن ۵ تا بعد از تنظیم و اجرای ایشان، حداقل ۲ یا ۳ تای آن تبدیل به هیت نشد، آن چک را بنویسند و از من تقاضای ضرر کنند 

عرض می‌کنم: من بعد از موفقیت «ترنج» و مهاجرت بلافاصله بعد از آن، دیگر در جامعه‌ی میزبانم سلبریتی نبودم و این انتخابم بود تا کمی از جو شلوغ بعد از «ترنج» به خلوت خود بروم، پس مسیری را رفتم که کسی انتظار نداشت. مسیری دقیقا خلاف جهت بیشتر پاپیولار شدن. بعد از مهاجرت اولین آلبومم شخصی‌ترین آلبومم بود با موسیقی‌های عموما انتخابی. دکلمه‌ی اشعار عاشقانه‌ای که طی ده سال برای یک انسان خاص سروده بودم. رنج شخصی‌ام بود که آن‌قدر طولانی شده بود که ۲-۳ بار سبک شعری‌ام تحول یافته بود، اما همه راجع به رنج عشق بود. بدیهی بود که می‌دانستم آلبوم «بوسه‌های بیهوده» ناامیدکننده است. خودزنی است. آخر برای  کسی که با «ترنج» و «جبر» و «ای ساربان» حال کرده، چرا باید تجربه‌ی رمانتیک من مهم باشد؟! «نامجوجان! ببخشید گور بابات با عشق‌ات». و انبوهی قضاوت در طی سالیان که: فلانی مهاجرت کرد و تمام شد و…

اما به مرور زمان از بی‌شمار تجربه‌ی ساختن و اجرا فهمیدم هیت یعنی چه؟ هیت به آن اثری می‌گویند که آن‌قدر در ذهن مردم ثبت شده و مقبول شده که با شنیدن اولین اکورد آن در ۵ ثانیه اول در کنسرت، صدای کف زدن‌شان را بشنوی… هر موزیسینی باید از خود بپرسد که در کنسرت‌هایش در شروع ۵ ثانیه‌ی اول کدام قطعاتش، مردم به هیجان می‌آیند و دست می‌زنند.

خود من این تجربه را بارها با «ای ساربان» یا «ترنج» یا و… داشته‌ام اما بعد از مهاجرت، از بین ۱۰-۱۲ آلبوم از تعداد هیت‌هایم راضی بودم: «من مست» و «چه خبر» و شاید «همش دلم می‌گیره» و نیز «می‌باره بارون» و یکی، دو تا بیشتر مثل «گیس» و «نوبهاری» و یکی، دو تا ترانه فولکلور را می‌توان هیت‌های موزیک بنده نامید. قطعا به اندازه بزرگان پاپ نیست اما با کمال تواضع از متوسط دیگران بالاتر است. خب منصفانه است که روزگار به جای قیافه و تیپ جذاب، رنج محرومیت از وطن و هموطن و… بسیاری مصادیق شقاوت، یک مصداق سعادت و استعداد به من داده است… من ملودی بسیار ساخته‌ام و می‌سازم اگر رجزخوانی برداشت نشود، بی‌اغراق هفته‌ای سه تا از ۷-۸ تا را لایق ثبت در گوشی می‌یابم که بعدا تبدیل به نت شوند… البته هیت در محدوده‌ی مخاطب همین موزیک نه در حد شاهکارهای قدما…

من نه کردیت می‌خواهم، نه دستمزد و نه همکاری یا همخوانی. استاد همایون فرض کند آن ۱۰ ملودی و شعر همراه آن را در کیسه‌ای در بیابان یافته و اصلا صاحب ندارد. من تمام این‌ها را گفتم که عمر ما دارد می‌گذرد و مثل همایون حالا حالاها نخواهد آمد و دلم می‌خواهد آل پاچینوی نسل ما، در کارنامه‌اش تعداد بیشتری اثر ماندگار داشته باشد

حالا به همایون برگردیم. می‌دانید تعریف من از همایون چیست. اگر مثال سینمایی بزنم او ال پاچینوست، اگر مثال از ماشین بزنم او مازراتی است، در حالی که من و بقیه در امر آواز، یک سری سمند و تویوتا کرونا و … هستیم که کمی از هم بهتریم. بگذارید تواضع نکنم، من نمی‌توانم توانایی‌های تکنیکالم را با بقیه مقایسه کنم چون من زیست‌ام زیست یک مجنون موسیقی نیست. از یک اجرا تا اجرای بعد ممکن است دست به سازم نزنم، اما دیوانه‌ی شعر و ادبیات و سینما هستم. لذتی که از دیدن و یادگرفتن از هنرهای تجسمی می‌برم چند برابر موسیقی است. در ماشین‌ام در مسیرها، تنها وقتی همسرم هست موزیک پخش می‌شود. اگر خودم تنها باشم می‌روم سراغ قصه‌ها و پرونده‌های صوتی. در خانه اگر غمگین شوم کمتر با سه‌تار درمانش می‌کنم. حال آنکه بی‌اغراق بگویم آن‌قدر ساختن ملودی برای من اتوماتیک شده که امکان ندارد ساز را بردارم و یک ملودی ساخته نشود. امکان ندارد به موزه بروم و بعد از یک ربع به خودم نیایم که الهام فضا ملودی‌ای را در ذهنم نشانده… پس من نمی‌توانم ادعایی در سه‌تارنوازی داشته باشم. هر کس در این سال‌ها با استدلال این‌که «نامجو سه‌تار بلد نیست» مرا لایق این توجه ندانسته واقعا از نظر من حق دارد. چون او عمرش را در تمرین صرف کرده و من همان وقت را صرف علایق فرهنگی دیگر کرده‌ام…

اما آواز تنها عرصه‌ای است که از ۱۲ سالگی در آن استخوان خرد کرده‌ام. به راحتی می‌توانم ضعف و قوت همه خوانندگان را تحلیل کنم اما همایون شجریان ورای تحلیل است. اگر همایون و محمدرضا در سال‌های آخر دهه ۴۰ و دهه ۵۰ دو رقیب چهل ساله بودند، از من قبول کنید که محمدرضا حذف می‌شد. همایون نت ر تا سل بالا را در چند کنسرت یک تور، بعضی اوقات ۳-۴ بار درهفته اجرا می‌کند، در حالی که استاد شجریان فقط دوبار و  فقط در ضبط استودیو به آن نت‌ها دست انداخته است. یک بار در مناجات ربنا و یک بار در تصنیف «صبح است ساقیا» در آلبوم دستان. من و امثال من سیصد سال هم عمر کنیم به پای حنجره‌ی همایون نمی‌رسیم . در قطعه‌ای که براساس «نصرت فاتیح علیخان» خوانده -ایده از سهراب پورناظری- یک بار دیگر دقیق شوید. مهم‌ترین خواننده‌ی جنوب شرقی آسیا را مثل یک مار قورت می‌دهد. با آوازش در زیر و بالای آن آواز معروف، حرکت می‌کند طوری که آدم حسرت می‌خورد که همه آن غربی‌ها که از استاد هندی اسطوره ساختند، چرا نسخه‌ی همایون را نشنیده‌اند؟ او در میان‌سالی‌اش از هر لحاظ از میان‌سالی پدر جلوتر است… اما فرق چیست؟

من بعد از کنسرت برکلی، ۷-۸ سال بعد، در اجرای «ایران من» در سن خوزه هم بودم. موزیک سهراب و اجرای همایون شاهکار بود… ولی انتهای کنسرت باز «نبسته‌ام به کس دل» اگر نبود مخاطب هیجان نمی‌یافت. گذشت و دوستی خبر داد، همایون و قربانی دارند آلبوم مشترک می‌دهند. من گفتم: من فن هردوشان هستم. اما این آلبوم باید یک اسکورسیزی (به عنوان سازنده، انتخاب شعر و هدایت دو غول) داشته باشد تا بتواند یک ال پاچینو و یک داستین هافمن را هدایت کند وگرنه من از الان نتیجه را حدس می‌زنم. دوستم پرسید: نتیجه چیست؟ گفتم نتیجه رقابت متمدن و محترم سر اجرای نتهای زیر حنجره است از اول تا آخر آن اثر. هردوشان نت بالا اجرا خواهند کرد تا محترمانه توانایی‌شان را به رخ بکشند که قابل درک است ولی نتیجه اثری نیست که بیش از سه ماه در یادها بماند. پیش‌بینی‌ام درست از آب درآمد. آیا از آن آلبوم مشترک همایون و قربانی، قطعه‌ای به یاد دارید؟ قطعا نه…

خواندن ملودی مقام کردی مشهور «یاوران مستم» روی شعر حافظ، نه تنها محبوبیت ورژن کردی را نمی‌یابد بلکه نشان از عدم دریافت بمباران طنز و کنایه و متلک حضرت حافظ به روزگار و هستی است. درست است بیشتر مقام‌های کردی وزن ۵ هجایی دارند و «عیش‌ام مدام است…» نیز بر همان وزن است… اما حافظ در بیت مطلع ذره‌ای نالان نیست دارد تیکه می‌اندازد به خودش. یعنی: از حالم می‌پرسی؟ آره خیرسرم توپ توپم. این‌جا جای نقد نیست فقط قصدم اشاره به از دست رفتن فرصت‌های هیت شدن یک نابغه است.

هر آن‌چه مربوط به نعمات درون موسیقی است، همایون از پدرش بیشتر دارد. شان پدر را هم خوب به ارث برده. هوش اجتماعی پدر را نیز. این‌که کمتر دیده می‌شود، کم مصاحبه می‌کند و…همه از هوش آرتیست برمی‌آید، اما افسوس که او در زمانه‌ی ما می‌زید نه زمانه‌ی پدرش. در زمانه‌ی استاد شجریان اگر ایشان آل پاچینوی عرصه‌ی خودش بود، شاعر همنشین‌اش هم کم از او نداشت. نوازنده‌ی کنار استاد، لطفی و شهناز و مشکاتیان و علیزاده و هوشنگ ظریف بودند. آهنگسازان در هر سبکی نابغه‌ی دوران بودند از لطفی تا حسن یوسف‌زمانی، شاعر معاصر ابتهاج و شفیعی کدکنی و مشیری بودند. اما زمانه‌ی ما و همایون از این همنشین‌ها خالی است. کدام یک از آن دایره‌ی بازیگران طنز و سلبریتی‌های سینما و موسیقی می‌توانند به کوه استعداد همایون، حتی تخته سنگی بیفزایند؟ برای همین است که مهم‌ترین استعداد دوران ما تعداد کمی از قطعات هیت، مثل «نبسته‌ام به کس دل» دارد.

مطلب را با این ادعا به پایان می‌برم. من حاضرم ۱۰ تا از قطعات کارنشده‌ام را رایگان در اختیار استاد همایون بگذارم و در تایید ادعایم این‌جا تضمین می‌کنم که از آن ۱۰ تا اگر ۵ تایش را همایون بپسندد، چک سفید امضا می‌گذارم که اگر از آن ۵ تا بعد از تنظیم و اجرای ایشان، حداقل ۲ یا ۳ تای آن تبدیل به هیت نشد، آن چک را بنویسند و از من تقاضای ضرر کنند. حالا این جملات که مزاح است ولی نکته‌ی جدی این است. من نه کردیت می‌خواهم، نه دستمزد و نه همکاری یا همخوانی. استاد همایون فرض کند آن ۱۰ ملودی و شعر همراه آن را در کیسه‌ای در بیابان یافته و اصلا صاحب ندارد. من تمام این‌ها را گفتم که عمر ما دارد می‌گذرد و مثل همایون حالا حالاها نخواهد آمد و دلم می‌خواهد آل پاچینوی نسل ما، در کارنامه‌اش تعداد بیشتری اثر ماندگار داشته باشد.

اگر او پایه باشد، من حاضرم.

من از غرور نداشته گذشتم و حرف دلم را زدم.

محسن نامجو ۱۹ اگوست ۲۰۲۵- نیویورک» 

۲۴۲۲۴۳

کد خبر 2143820

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار