نماینده‌ای که گزارش‌های مجلس را به بقال محل می‌داد

دیدیم آقا در دکان یک بقالی ایستاده و دارد با او حرف می‌زند. یک آقای دیگری هم همراه مدرس آمد گفت آقا شما اسرار مملکت را می‌آیید برای یک بقال می‌گویید مدرس گفت که آقا آخر من نماینده این‌ها هستم این‌ها باید بدانند که من چه گفته‌ام و چه کار کرده‌ام در مجلس اسراری نیست مطالبی است که گفته شده و این‌ها باید بدانند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دهم آذر ماه سالروز شهادت آیت‌الله سید حسن مدرس بزرگداشت یکی از شخصیت‌های برجسته عالم دین و سیاست در ایران است که از جهات مختلف به ویژه در قامت یک نماینده مجلس خصوصیات منحصربفرد او زبانزد عام و خاص است.

عبدالباقی مدرس از بازماندگان خانواده مدرس در خاطرات خود که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است در بیان یادمانده‌های شهید مدرس روایت جالبی از دیدار جالب امام خمینی و برادرش آیت‌الله پسندیده با مرحوم مدرس در ایام جوانی دارد که در ادامه از نظر می‌گذرد.

عبدالباقی مدرس می‌گوید: هیچ‌کس را امام خمینی به اندازه مدرس تجلیل نکرد، اما علتش این بود که یک سفری که خدمت آقای پسندیده بودیم یک داستانی را ایشان نقل کردند یکی را هم خود امام نقل کردند گفتند یک سالی من طلبه بودم ۱۴،۱۵ ساله به اتفاق اخوی که ایشان ۷،۸  سال از من بزرگ‌تر بود از اراک بلند شدیم رفتیم خدمت آقای مدرس. علتش هم این بود که یک بی‌نظمی‌هایی در شهر ما خمین که آن روزها به آن کمره می‌گفتند و بعداً شد خمین و از توابع گلپایگان بود پیش آمده بود ما رفتیم شهرمان گفتند یک آقایی رئیس فرهنگ است آمده این‌جا و مشغول تبلیغ بهائیت است. علاوه بر این‌که در مدارس تا بتوانند جلساتی دارند و دبیران را جمع می‌کنند و دیگران را و تبلیغ بهائیت می‌کنند. گفتند خوب ما چه کار کنیم راهی نداشتیم جز این‌که برویم خدمت مرحوم آقای مدرس ببینیم ایشان نظرشان چیست؟ گفتند یک روز اول وقت رفتیم مسجد سپهسالار نشستیم آقا مشغول درس بود نشستیم یک ساعت و نیم درس‌شان تمام شد، دنبال‌شان راه افتادیم رو به مجلس گفتند شما کجا بودید؟ گفتیم ما یک مطلبی داریم باید عرض کنیم، گفتند حالا جایش نیست من باید بروم به مجلس اگر می‌خواهید شما هم بیایید در مجلس اما ظهر ناهار بیایید پهلوی من آن‌جا مطالب را با هم صحبت می‌کنیم. گفتند ما اتفاقا آن روز رفتیم در مجلس کارت می‌دادند رفتیم نشستیم و مدرس با اقلیت مجلس چنان وارد شدند که گویی پهلوانی بزرگ و یارانش می‌آیند به مجلس. تا مدرس نمی‌آمد مجلس نمی‌شد.

خلاصه نشستند و صحبت‌ها شد و آقا بیرون آمدند و ما آمدیم بیرون و دم سرچشمه دیدیم آقا در دکان یک بقالی ایستاده و دارد با او حرف می‌زند آن بقال را می‌گفتند عمو باقر بقال! دوره اول انتخابات اصناف بوده یعنی طبقات مختلف اصناف هر صنفی یک وکیل انتخاب می‌کردند ازجمله این عمو باقر وکیل صنف سقط فروش بوده در تهران و وارد به مسائل مجلس، گفتند ما آن‌جا ایستادیم و مدرس گفت بله امروز در مجلس این‌طور گفته شده و ما این‌طور گفته‌ایم، و رفتیم گفتند یک آقای دیگری هم بود که روحانی نبود همراه آقای مدرس آمد در کوچه میرزامحمود گفت آقا شما اسرار مملکت را می‌آیید برای یک بقال می‌گویید، مدرس گفت که آقا آخر من نماینده این‌ها هستم این‌ها باید بدانند که من چه گفته‌ام و چه کار کرده‌ام در مجلس اسراری نیست مطالبی است که گفته شده و این‌ها باید بدانند.

خلاصه آن مرد رفت و من و اخوی رفتیم خانه در یک اتاقی بود که نمد کفش افتاده بود و از آن اتاق قدیمی‌ها و منقلی بود در آن‌جا گفتند مال آقای مدرس است دو تا ذغال گذاشت پهلویش و صدا کرد عموقلی، عموقلی مگر نمی‌دانی که امروز مهمان داریم برو ناهار بیاور نامفهوم] معلوم شد که این عموقلی پیشکار و خدمتکار مدرس است و برای آقا کاری، یا ناهاری، آبگوشتی چیزی درست می‌کرده امروز چیزی درست نکرده بود رفت بیرون سر کوچه  ۵ عدد نان ۵ عدد تخم‌مرغ گرفت و برداشت آورد یک سفره انداختند آن‌جا و مدرس آمد و نشست تخم‌مرغ را خودش برداشت و خرد کرده روی نانش یک دانه هم سید عبدالباقی پسر مدرس یک دانه هم خودمان و همگی نشستند خوردند. گفت این پذیرایی مدرس بود که این قدر بی‌ریا و خودمانی برگزار شد.

خوب ناهار که خوردیم یک دانه چای هم به ما دادند گفتند خوب حالا بگویید شما چه کسی هستید و از کجا آمده‌اید چه کاره‌اید ما داستان را نقل کردیم که پدرمان کیست و خودمان چه هستیم و... از گلپایگان رفتیم داستان چنین بود و گفتند یک شخص بهایی است. مدرس گفت برای شما مسلم شده قطعی مسلم شده؟ خوب این مرتد است و مرتد باید کشته شود پس دیگر منتظر چه هستید نباید از دستش شکایت کنید مرتد حکمش قتل است. خیلی سریع! گفتیم: همین! راه دیگری؟ گفتند نه اگر این باشد که مرتد است.

۲۵۹

کد مطلب 2149910

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 9 =