مشروطه‌خواه یا دلال سیاسی؟/ کسی که تاسیس عدالتخانه را در شروط روحانیون گنجاند

بخش مهمی از مطالب «حیات یحیی» درباره توسعه معارف عمومی و نوین در دوره مظفری است. دوره کوتاه صدراعظمی میرزا علی‌خان امین‌‎الدوله چنین فرصتی را برای منورالفکرانی مانند دولت‌‎آبادی فراهم آورد تا در انجمن معارف عضو و فعال شوند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، رضا مختاری اصفهانی، سندپژوه‌، در ایبنا نوشت: واسطه یا دلال سیاسی، رهبر آینده بابی ازلیان، تذبذب سیاسی و اتهامات سیاسی و عقیدتی از این دست اتهاماتی هستند که یحیی دولت‎‌آبادی را نشانه رفته‌‎اند. آن‌چه اما کارنامه او نشان می‌‎دهد، منورالفکری مشروطه‎‌خواه و از فعالان معارف نوین در ایران است. دولت‎‌آبادی همچنین یکی از راویان تاریخ مشروطه است. او که با بسیاری از مشروطه‎‌خواهان و رجال سیاسی در ارتباط بود، درباره پشت پرده و جزئیات بعضی از وقایع روایاتی متفاوت دارد. از همین رو کتاب «حیات یحیی» تنها کتاب خاطرات و زندگی‌نامه خودنوشت نیست. چه دولت‎‌آبادی در این کتاب به جز ذکر احوال خود و خانواده‎‌اش، به حوادث مهم نیز نظری دقیق هرچند از زاویه نگاه خود دارد. او آن‎چنان که در مقدمه کتابش نوشته، با نگارش خاطراتش به مقابله با تاریخ‌‎سازان رفته است: «بعضی از ناکسان و ستمکاران خواسته‌‎اند در سایه زور و زر و به قلم مزاح‎‌گویان حقایق را پنهان نموده، مساوی اعمال خود را محسّنات جلوه داده، تاریخ‎‌سازی نمایند. اما بدیهی است که این‌‎گونه کتاب‌‎ها را روزگار خاصه بعد از مرگ صاحبش رخصت نمی‌‎دهد قدم به میدان عالم معلومات بگذارد و دست با قدرت طبیعت آن‌ها را به زودی محو و نابود می‌‎سازد.»

یحیی فرزند میرزا هادی دولت‌‎آبادی و از احفاد قاضی نورالله شوشتری، صاحب کتاب «مجالس‌المؤمنین» بود. میرزا هادی در اصفهان صاحب مکنت و مرجعیت دینی بود. در این باره با حاج‎ شیخ محمدتقی نجفی معروف به آقانجفی رقابت داشت. در این رقابت، مسعود میرزا ظل‎‌السلطان پشتیبان آقانجفی بود. این رقابت که به اتهام بددینی به خانواده دولت‎‌آبادی منجر شد، در کتاب حیات یحیی نیز نمایان است. به طوری‎‌که با وجود اعتراف به تبار شریف پدر آقانجفی، حاج‎ شیخ محمدباقر و «تقدم» او بر دیگر فقیهان شهر به جهت «حُسن معاشرت»، به تلاش پدر برای رساندن فرزندان به ویژه آقانجفی به مرجعیت دینی از طریق «وراثت» انتقاد می‎‌کند.

چنین نگاهی بر روایت و قضاوت دولت‌‎آبادی از دیگر فقیهان شیعه حاکم است. از همین رو درباره برخی از این قشر از اصطلاح «روحانی‌‎نمایان» استفاده و فقیهان و ملایان را به دو دسته تقسیم می‎‌کند: «... یک طایفه کسانی که صورت ظاهر روحانیت را رعایت کرده، از تجملات دوری نموده، زندگانی سهل و ساده‌‎ای دارند؛ با دولتیان مراوده نمی‎‌کنند و آن‌ها را ظلمه می‎‌خوانند و به قضاوت شرعی کردن کاری ندارند. این قبیل روحانیان بیشتر با کسبه و عوام سروکار دارند. مردم در نماز جماعت آن‌ها ازدحام کرده، به ایشان اظهار عقیدت نموده، [وجوهات] تقدیم‌شان می‌‎نمایند....» در مقابل، گروهی بودند که به واسطه وراثت به این مقام رسیده و از طریق رابطه با دولتی‎‌ها به کار خود رونق می‎‌بخشیدند: آنان «به جای علم و فضل تشبّث به القاب می‌‎جویند.»

دولت‌‎آبادی البته به این نکته نیز معترف است که گاه در میان صاحبان القاب نیز «صاحب فضل و کمال» پیدا می‎‌شد «اما به ندرت». با چنین نگاهی از مراجع تقلید مانند ملا زین‎‌العابدین مازندرانی، میرزا محمدحسن شیرازی و میرزا محمدتقی شیرازی تجلیل می‎‌کند. از آن جمله درباره شیخ ‎زین‌‎العابدین مازندرانی می‎‌نویسد: «... قریب هشتاد سال از عمرش گذشته، در فقاهت و تقوا ضرب‎‌المثل است، حُسن خُلق سرشاری دارد.»

دولت‎‌آبادی که سابقه تحصیل و زندگی در شهرهای اصفهان، تهران، نجف، کربلا و سامرا داشت، اطلاعات ذی‌قیمتی درباره فقیهان این شهرها و زیست مردمان آن‌ها می‌‎دهد. انشعاب مرجعیت تامه شیخ ‎مرتضی انصاری میان دو فقیه پس از او: سیدحسین کوه‎‌کمری و ملا محمد ایروانی و امتداد آن تا زمان میرزای شیرازی، نقش شیعیان هند در تقویت نفوذ مراجع نجف و دلایل انتخاب سامرا از جانب میرزا برای اقامت و تدریس ازجمله اطلاعاتی است که نویسنده به تجربه و مشاهده دریافته است. همچنین از غلبه درویشی‎‌گری و حکمت بر محافل دینی و فکری تهران نکات جالبی می‎‌آورد. چنان‌چه با وجود حکیمانی چون میرزا ابوالحسن جلوه، آقاعلی حکیم و آقامحمد قمشه‎‌ای، بساط دراویش و متصوفه نیز گرم بود. این گرمی بازار به دلیل توجه ناصرالدین‌شاه به تبع پدرش، محمدشاه و رجالی مانند میرزا یوسف‌خان مستوفی‌‎الممالک بود. در کنار این ریزبینی‌‎ها، به معیشت، آداب و رسوم مذهبی حاکمان و مردمان نیز توجه دارد. چنان‌چه به باور او، مراسم تعزیه و روضه‎‌خوانی برای برگزارکنندگان «کسب شرف و درک ثواب» بود و برای شرکت‎‌کنندگان به جز اجر معنوی، صورت «تفنن» داشت. در این میان، فقرا علاوه بر دو مورد پیشین، به نان و نوایی نیز می‎‌رسیدند.

توجه دولت‎‌آبادی به جزئیات، گاه توصیف ظاهر جسمانی افراد را نیز در بر می‎‌گرفت. چنان‌چه درباره میرزا آقا خان کرمانی که مدتی در اصفهان با او مؤانست داشت، می‌‎نویسد: «... جوانی است بلندقامت، خوش‌‎اندام، نیکوصورت با چشم‎‌های درشت گیرنده و پیشانی فراخ، موهایش سیاه، بشره‌‎اش سفید، لب‎‌هایش نسبت به باقی اجزای صورت او درشت، در حال تبسم دندان‎‌های سفید او نمایان و با ملاحت مخصوصی آثار بشاشت از صورت وی هویدا می‎‌شود و در حال حزن حالت بهت در بشره‌‎اش پدید می‎‌گردد…» یا چنین توصیفی از میرزاکوچک‎ خان جنگلی دارد: «… یکی از مجاهدین گیلان است. در این وقت سالش به ظاهر میان پنجاه و شصت است. مردی است قوی‎‌بنیه، سیه‎‌چرده، موی سر و صورتش انبوه، دارای اخلاق نیکو و در عین صلح و سلامت‎‌خواهی سلحشور، دوستدار عالم اسلامیت و طرفدار استقلال و آزادی ایران و مخالف حکومت‎‌های استبدادی خودی و بیگانه.» در این باره توصیف و تصویرسازی او شباهت با احمد بن ابی‌‎یعقوب بن واضح، صاحب تاریخ یعقوبی، دارد.

کتاب «حیات یحیی» اما بیشتر از جهت روایت تاریخ مشروطه مورد توجه است. نویسنده در این بخش از وساطت‎‌هایی که در میان دو سوی ماجرا کرده، سخن گفته است؛ ایفای چنین نقشی موجب شده که برخی نقش مثبت او را در حد واسطه و دلال سیاسی تنزل دهند.

بخش مهمی از مطالب «حیات یحیی» درباره توسعه معارف عمومی و نوین در دوره مظفری است. دوره کوتاه صدراعظمی میرزا علی‌خان امین‌‎الدوله چنین فرصتی را برای منورالفکرانی مانند دولت‌‎آبادی فراهم آورد تا در انجمن معارف عضو و فعال شوند. ریاست میرزا محمودخان احتشام‌‎السلطنه بر انجمن معارف مهم‎ترین اتفاقی است که در این حوزه روی می‌‎دهد. روایت دولت‌‎آبادی از انجمن معارف منحصر به فرد است و جز ذکر موانع متعدد، از دودستگی‌‎ها در انجمن نیز روایت می‌کند. چنان‌چه از «تفرد و انحصار» میرزا حسن رشدیه سخن می‎‌گوید و اختلافات بعدی بعضی از اعضای انجمن با رئیس‌شان. انجمن معارف اما با همه موانع و مشکلات به ایجاد مدارس جدید، کتابخانه ملی، دارالتألیف و دارالترجمه موفق شد. دولت‌‎آبادی خودش نیز مدرسه متبرکه سادات را تأسیس کرد تا «اطفال فقیر سادات را… در آن‌جا جمع نموده، نگاهداری و تربیت نماید.» او در روایت این اقدام، روایتی منحصر به فرد درباره وضعیت و معیشت سادات در دوره قاجاریه دارد. مدرسه سادات نیز مانند بسیاری از مؤسسات جدید از دشمنی و سنگ‌‎اندازی مصون نبود و به قول دولت‎‌آبادی: «… هرچه در اطراف خود نظر می‎‌کند، از دور و نزدیک مخالف می‎‌بیند»؛ مخالفانی که بعضی از اعضای انجمن معارف، «مباشرین مدارس و مکاتب» تا «روحانی‌نمایان و دشمنان معارف» را شامل می‌‎شد.

کتاب «حیات یحیی» اما بیشتر از جهت روایت تاریخ مشروطه مورد توجه است. نویسنده در این بخش از وساطت‎‌هایی که در میان دو سوی ماجرا کرده، سخن گفته است؛ ایفای چنین نقشی موجب شده که برخی نقش مثبت او را در حد واسطه و دلال سیاسی تنزل دهند. یکی از این وساطت‌‎ها در زمان مهاجرت فقیهان تهران به شاه‎ عبدالعظیم حسنی است. او که واسطه رساندن مستدعیات فقیهان به شاه از طریق سفیرکبیر عثمانی است، بند هفتم مبنی بر «برداشتن قیمت تمبر دولتی از مستمریات روحانیان» را که تقاضایی صنفی بود، چنین تغییر داد: «قراردادی در اصلاح کلیه امور با رعایت حقوق علما». این بند بعدا در توضیح او و به خط میرزا نصرالله‎‌خان ملک‎‌المتکلمین چنین آمد: «مراد از قرارداد در اصلاح کلیه امور تأسیس دیوان عدالتی است بر طبق شرع مقدس از روی کتاب و تشکیل یک مجلس مشورتخانه ملی برای اجرای قانون مساوات در تمام بلاد ایران که فرق فی‎مابین وضیع و شریف گذارده نشود و هر ذی‎حق به حق خود برسد.»

ناظم‌‎الاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان» ضمن تأکید بر مقصود فقیهانی مانند سیدمحمد طباطبایی از همان ابتدا بر «تأسیس عدالتخانه»، به جمع این دو قول چنین صحه می‎‌گذارد: «… در عریضه‌‎ای که آقایان به توسط سفیر عثمانی به شاه عرض کرده بودند، این استدعا را ننوشته بودند و جناب حاج ‎میرزا یحیی نسیان آقایان را متذکر شده و آنان را متذکر نمود که بنویسند.»

دولت‌‎آبادی اگرچه به مشروطه‎‌خواهی شناخته می‌‎شد، اما ارتباط با طرفین را حفظ کرد. چنان‌چه پس از آمدن امین‌‎السلطان به ایران و نیل به رئیس‌‎الوزرایی، در دیداری با او، توصیه به تغییر رویه‌اش کرد: «در این سفر اگر بگیری یا بدهی، هر دو خون‎بهای تو خواهد بود… اگر تغییر وضع ندهد و این‎‌گونه مردمان [متملقان] را از خود دور ننماید، برای او خطرناک خواهد بود.» به دلیل همین خصیصه بود که کسانی چون شیخ‎ فضل‎‌الله نوری چشم به وساطتش برای مصالحه با فقیهان مشروطه‎‌خواه داشتند. همچنین برای مصالحه مشروطه‎‌خواهان با محمدعلی شاه پس از ترور ناکام او، از انتشار مطلب تند خود امتناع کرد و با خطیبان تندرو و همشهری‎انش، ملک‎‌المتکلمین و سیدجمال‎‌الدین واعظ اصفهانی، برای «سازش و جلب قلب شاه» به توافق رسید؛ توافق و تلاشی که با مقاله سیدمحمد شیرازی، مدیر روزنامه مساوات و «نسبت بدعملی» به مادر شاه بر باد رفت.

خاطرات یحیی دولت‎‌آبادی اما به مشروطه و مجلس اول محدود نمی‎‌شود. او در سیر حوادث تجربه‎‌های بسیار از سر گذراند و نسبت به وقایعی چون جنگ جهانی اول و تشکیل دولت ملی، قرارداد ۱۹۱۹، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، مجلس پنجم، جمهوری‎‌خواهی و انقراض قاجاریه روایت خود را دارد؛ روایت‎‌هایی که آمیخته به وساطت‎‌های سیاسی است. او که در جلسه نهم آبان ۱۳۰۴ در مخالفت با ماده‌واحده انقراض قاجاریه سخن گفت، پس از مجلس پنجم از سیاست کناره گرفت و به کارهای معارفی مشغول شد. چه به گفته او: «دو سال نمایندگی مجلس طوری روح مرا خسته کرد که رغبتی به نمایندگی ندارم.» دولت‌‎آبادی اگرچه از سیاست کناره گرفت، اما با بسیاری از سیاست‎‌های دوره پهلوی اول به ویژه برگزاری هزاره فردوسی موافقت داشت.

نکته پایانی آن‎که «حیات یحیی» زندگی‌نامه خودنوشتی است که با خاطرات، گزارش خاطرات و وقایع‌‎نگاری حوادث مهم ممزوج شده و روایتی دلنشین از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران از اواخر دوره ناصری تا سلطنت پهلوی اول است. در این باره شاید بتوان «شرح زندگانی من» نوشته عبدالله مستوفی را در شکلی گسترده‌‎تر به آن شبیه دانست.

259

کد مطلب 2151272

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 12 =

آخرین اخبار