به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا - طاهره مهری، در مورد اینکه مشروطه مهمترین واقعه تاریخ سیاسی است، تفاسیر زیادی وجود دارد، در سالهای اخیر دو جریان با انگیزههای مختلف یکی در داخل و دیگری در خارج سعی میکنند، مشروطه و خاستگاه آن را به جریان بابی منتسب کنند. این موضوع در کتاب «مشروطه همگان، نقدی بر بابینمایی انقلاب مشروطه» تالیف محمدرضا جوادی یگانه و علی راغب مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این زمینه با محمدرضا جوادییگانه و علی راغب به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
بحث بابینمایی انقلاب مشروطه از چه زمانی شروع شد؟
آغاز بحث بابینمایی انقلاب مشروطه در ایران، تاریخ مشخص و دقیقی ندارد و مقالات جسته گریختهای در دهههای مختلف در این زمینه وجود دارد اما با رجوع به تاریخ انتشار مهمترین کتابهای منتشر شده در این حوزه تقریبا میشود گفت آغاز این بحث به صورت منسجم به اواخر دهه ۱۳۸۰ و آغاز دهه ۱۳۹۰ خورشیدی بازمیگردد. برای مثال کتاب «رستاخیز پنهان» اثر تورج امینی در سال ۲۰۱۲ (۱۳۹۱-۱۳۹۰) منتشر شد و موژان مؤمن مقاله «جنبش مشروطه و بهائیان ایران؛ آفرینش یک دشمن داخلی»، را در سال ۱۳۹۴ منتشر کرد. همچنین در طیف داخل ایران نیز مقداد نبوی رضوی مقاله «نقش وقایعنگاران بابی در گزارشگری جنبش مشروطیت ایران» را در سال ۱۳۹۱ و کتاب «تاریخ مکتوم» را در سال ۱۳۹۳ منتشر کرد.
در زمانه ما پرداختن به این موضوع چه ضرورت و اهمیتی دارد، یا به عبارتی دیگر چرا در کتاب «مشروطه همگان، نقدی بر بابینمایی انقلاب مشروطه» به این موضوع پرداختهاید؟
همانطور که در خود کتاب توضیح دادیم، پرداختن بدین موضوع از این جهت بسیار مهم است که ما شاهد مصادره یک انقلاب مردمی در تاریخ ایران هستیم. میبینیم که یک دستاورد جمعی ایرانیان از یک سو در حال بیارزش شدن و از سوی دیگر در حال مصادره به مطلوب است و این دستاورد جمعی بازیچه دست گروههای ایدئولوژیک شده است. همچنین شاهد این هستیم که پروژه تقبیح انقلاب مشروطه و بزرگنمایی در «شکست» نامیدن آن تلاش جمعی، به نوعی تأثیر بسیار مهمی در امروز جامعه ما میگذارد که نتیجهاش میشود ترساندن مردم از هرگونه حرکت و تلاش جمعی. از این مهمتر اینکه از منظر جامعهشناسی تاریخی، پس از گذشت بیش از ۱۲۰ سال از انقلاب مشروطه، جامعه ایرانی همچنان درگیر همان دو مسأله بنیادین مطرحشده در آن زمان است: یعنی حریت و مساوات. هنوز مطالبه بسیاری از اعتراضات مردمی در ایران در حول دو مسأله کلان آزادی و برابری میگردد.

اصولا بابینمایی مشروطه به چه معناست؟
ابتدا باید بگوییم که صرفا بابینمایی نیست. بهائینمایی هم هست. بدین معنا که دو طیف با دو ایدئولوژی متفاوت به دنبال چسباندن برچسب بابی و بهائی بودن به یک تلاش جمعی در انقلاب مشروطه ایران هستند. بگذارید برای تقریب به ذهن یک مثال بزنیم. برای مثال دگرگونی اجتماعی و سیاسی رخ داده شده در سال ۱۳۵۷ را در نظر بگیرید. هنوز بر سر نام این انقلاب دعوا است. در دهههای اولیه نام آن انقلاب اسلامی بود، اما اکنون انقلابیون حاکم بدان میگویند «انقلاب اسلامی» اما برخی دیگر ازجمله اپوزیسیون میگویند «انقلاب ۵۷». نمیخواهیم وارد این بحث شویم. فقط به صورت مختصر اشاره میکنیم که امر به ظاهر سادهای مانند اضافه کردن یک مضافالیه یا یک صفت به اسم یک انقلاب چه زمینهها و پیامدهای عمیقی دربردارد.
بابینمایی مشروطه توسط چه کسانی و به چه منظوری صورت میگیرد؟
دو طیف فکری متضاد به دنبال بابی و بهائی نامیدن انقلاب مشروطه هستند: طیف اول گروهی عمدتا از بهائیان هستند که به دنبال بهائی نامیدن انقلاب مشروطه هستند. به طور کلی میتوان گفت دلیل آنها برای این کار اعتبارافزایی به فرقه خود و متجدد نامیدن آن است.
اما طیف دوم، جناحی نزدیک به مشروعهخواهان و تندروها در جمهوری اسلامی و با تفکری شبیه به تفکرات انجمن حجتیه هستند. دلیل اصلی این دسته برای بابی و بهائی نامیدن انقلاب مشروطه، تقبیح آن به عنوان یک انقلاب غیراسلامی و تشویق به بازگشت به ایدههای بنیادگرایانه است.
به اختصار بیان کنید که استنادات و استدلالهای موافقان بابینمایی مشروطه چیست؟
به طور کلی میتوان استدلالهای مدعیان را در این زمینه به سه دسته کلی تقسیم کرد:
- بابی ازلی یا بهائی بودن نظریهپردازان و کنشگران برجسته انقلاب مشروطه.
- همسویی ایدههای باب، بهاءالله و عبدالبهاء با ایدههای مشروطیت.
- ارجاع به اتهام بابی یا بهائی بودن کنشگران از سوی مخالفان مشروطه در آن روزگار.
نویسندگان طیف بهائی، اکثر نظریهپردازان و کنشگران برجسته انقلاب مشروطه ایران (افرادی چون شیخالرئیس قاجار، سیدجمالالدین واعظ اصفهانی، ملکالمتکلمین، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، نسیم شمال، محمدحسین فروغی) را بابی ازلی یا بهائی معرفی میکنند و برای اثبات ادعای خود به اتهاماتی که در همان زمان از سوی دشمنان مشروطه علیه مشروطهخواهان مطرح میشد، استناد میکنند. از این گذشته، نویسندگان بهائی ادعا میکنند که آیین باب خود بهمثابه پروتستانتیسم و نوزایی در اروپا برای ایران است و آیین بهائیت و رهبرانش پیش از آغاز جنبش مشروطه آرمانهایی مشابه با آرمانهای مشروطه را ترویج میکردند.
از سوی دیگر، نویسندگان طیف دوم تنها از دو نوع استدلال مطرح شده استفاده میکنند و دلایلشان برای ادعای بابی یا بهائی بودن انقلاب مشروطه، بیشتر بابی یا بهائی خواندن کنشگران آن است، نه همسویی آموزههای این دو آیین و رهبران آنها با آرمانها و اصول مشروطهخواهی.
نقد شما به این استدلالها چیست؟
ما به طور کامل استدلالهای آنها را در کتاب پاسخ دادهایم و اگر به طور خلاصه بخواهیم بگوییم باید گفت که این آثار ظاهرا به صورتی علمی و محققانه نوشته شدهاند اما در باطن به طرزی غیرمنطقی، غیرواقعی و پنهانکار هستند. در اغلب آثار مورد بررسی، آشفتگی و تناقضهای بسیاری دیده میشود و اینگونه به نظر میرسد که نویسندگان هر دو طیف، قصدی برای مباحثه اقناعی براساس استدلالهای محکم ندارند و تنها هدف آنها مجاب کردن خواننده است. به همین دلیل از کلیه ابزارهای لازم استفاده میکنند تا ادعای خود را به کرسی بنشانند. اما عمده این آثار فاقد بحث نظری درباره ارتباط تعاریف، مفاهیم و اندیشههای کنشگران مشروطه با مفاهیم و آرمانهای آیینهای بابی ازلی و بهائی است. به طور کلی، روح حاکم بر این آثار، جدل و سفسطه در جهت تبلیغات سیاسی است.
اصولا مشروطه از نظر شما چیست، یک انقلاب سیاسی است، یک دگرگونی اجتماعی است، شورش و بلواست یا...
حرکت جمعی موسوم به مشروطه در ایران را میتوان یک انقلاب اجتماعی-سیاسی نامید. با وجود اینکه مطالبات اولیه معترضان بسیار محدود و طبقاتی بود اما در ادامه جنبش شاهد این هستیم که نوعی دگرگونی اجتماعی رخ میدهد که منجر به تغییر ساختار سیاسی نیز میشود. به عنوان مثال مختصرا به دو تغییر بزرگ اجتماعی و سیاسی اشاره میکنیم: از منظر اجتماعی، شاهد این هستیم که در انقلاب مشروطه برای نخستین بار، حداقل بخشی از ساکنان حاضر در جغرافیای ایران، از «رعیت» به «شهروند» دارای حق رأی تبدیل میشوند. انقلاب مشروطه لحظه زاده شدن «مردم» از دل «رعیت» در ایران است. همچنین شاهد بروز جمعی زنان و به صحنه آمدن زنان در تاریخ ایران هستیم. از منظر سیاسی نیز، جامعه ایرانی برای نخستین بار، ساختار سلطه مبتنی بر پادشاهی و فره ایزدی را به چالش میکشد. جنبش قانونخواهی انقلاب مشروطه برای نخستین بار به جنگ ساختار سیاسی با عمری بیش از دو هزار سال میرود و نخستین پایههای ساختار سیاسی جمهوری فعلی را برقرار میکند.
اصولا پرداختن به مشروطه در زمانه حاضر چه ضرورت و اهمیتی دارد؟
بهویژه پس از ۱۴۰۱، گروهی از اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی که پیشتر خود را «سلطنتطلب» مینامیدند، شروع به نوعی بازتعریف و یا به اصطلاح «ریبرندینگ» خود کردند و خود را «مشروطهخواه» نامیدند. از سوی دیگر، [برخی از] ایدئولوژیستها و استراتژیستهای نظام کنونی در واکنش به اپوزیسیون و یا «امپریالیسم غربی» و «تهاجم فرهنگی» به دنبال تأکید بر ایدههای بنیادگرایانه هستند. مثال اصلی آنها برای این نزاع نیز چیزی نیست جز انقلاب مشروطه. آنها با اشاره به اعدام شیخ فضلالله نوری و خارجی دانستن انقلاب مشروطه به دنبال تکریم ایدههای بنیادگرایانه و تقبیح ایدههای متجددانه روشنفکران هستند.
از نظر شما چه جنبههایی از مشروطه مغفول واقع شده و بهتر است درباره آنها کارهای بیشتری صورت گیرد؟
وقتی در جلسات اول کلاس جامعهشناسی مشروطه به معرفی منابع و ادبیات تحقیق در این زمینه میپردازیم، دانشجویان ابتدا از حجم زیاد آن شوکه میشوند اما هرچه جلوتر میرویم و بحثهای مختلف را مطرح میکنیم، آنها متوجه میشوند که جنبهها و زوایای بسیاری از مشروطه هست که همچنان پس از ۱۲۰ سال مغفول باقی مانده است. البته شما ممکن است الان ببینید که در هر موضوعی حداقل یکی دو مقاله درباره انقلاب مشروطه نوشته شده است اما مسأله عمق و کیفیت پرداختن به یک موضوع و یا بحث است نه کمیت آن.
اما به طور کلی باید گفت که بیشتر ادبیاتی که درباره مشروطه نوشته شده است اغلب از سوی مورخان و متخصصان و دانشگاهیان رشته تاریخ بوده است. متأسفانه تعداد کمی جامعهشناس و متخصص علوم اجتماعی وجود دارد که به مشروطه پرداخته باشند. برای مثال تا پیش از سال ۱۴۰۲ که ما برای نخستین بار درس جامعهشناسی مشروطه را ارائه کردیم، مشروطه هیچگاه در کانون توجه رشته علوم اجتماعی در دانشگاه به طور عام قرار نداشت.
برای خوانندگان غیرمتخصص خواندن چه آثار و کتابهایی را درباره مشروطه ضروری میدانید؟
اولین توصیه ما خواندن منابع، اسناد و روایتهای دست اول است. اما بدیهی است که خواننده غیرمتخصص و تازهوارد بدین موضوع چندان آشنایی و یا تمایل به خواندن این قبیل آثار را نداشته باشد و برود سراغ منابع دست دوم و مطالب خلاصه شده. یا چیزی که امروزه بسیار رایج شده: پادکست. ظهور میانجیهایی مانند پادکست بسیار خوب است و به دموکراتیزه و عمومی کردن دانش تا حدی کمک کرده است اما از سوی دیگر هم به تولید نوعی «دانش پادکستی» انجامیده است که دانشی محدود و گاه مغرضانه است. در مجموع توصیه ما به خوانندگان غیرمتخصص این است که به خواندن یک کتاب و یا شنیدن یک روایت اکتفا نکنند و چند منبع را بخوانند تا بهتر متوجه سوگیریها و ایدئولوژیهای حاکم و تبلیغاتی بشوند. البته بدیهی است که «هیچ» اثر و یا روایت «بیطرفی» وجود ندارد اما میتوان برای مثال به کتاب تاریخ انقلاب مشروطه ایران اثر ژانت آفاری اشاره کرد که رویکردی تحلیلی به روایت تاریخی دارد.
۲۵۹






نظر شما