به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به مناسبت روز دانشجو، روایتی کمتر شنیدهشده از حسین شریعتمداری، مدیرمسؤول روزنامه کیهان را بازخوانی کردیم، خاطراتی از دیدار مخفیانه وی و مرتضی الویری با آیتالله شهید سعیدی که به پیشنهاد آن روحانی مبارز، شعارهای دانشجویی مسیر تازهای یافت و نام امام خمینی برای نخستینبار در تظاهرات دانشگاهی طنینانداز شد.
بنابر گزارش فارس، این روایت در ادامه آمده است:
«آن روزها جوانی ۲۱ ساله بودم و دانشجوی دانشگاه تهران. آیت الله سعیدی پیغام داده بودند که برای کار مهمی به دیدارشان برویم . ایشان به شدت تحت نظر ساواک بودند و سرانجام نیز پس از بازداشت , تحت شکنجه های وحشیانه ساواک به شهادت رسیدند.
آن روز به اتفاق آقای مرتضی الویری که دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف ( آریامهر سابق ) بود به دیدار ایشان رفتیم. آیت الله شهید از شاگردان حضرت امام، نماینده ایشان و امام جماعت مسجد موسی بن جعفر(ع) در خیابان غیاٍثی تهران بود. چند ساعت بعد از نماز ظهر و عصر که خیابان ها خلوت تر بود به منزل ایشان که در همان حوالی مسجد بود، رفتیم. وقتی به محضر ایشان رسیدیم، فرمودند شما در تظاهرات دانشجوئی شعار می دهید که « من اگر بنشینم , تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ و من اگر برخیزم؛ تو اگر برخیزی؛ همه بر می خیزند ». این شعار بسیار خوبی است و مفهومی سازنده دارد ولی سئوالی که مطرح است این که همه برخیزیم تا چه کنیم ؟! برخاستن مقدمه است . برخیزیم تا به کدام سو برویم ؟! باید آدرس نقطه ای که قرار است به آنجا برویم را هم بیان کنید . حضرت آیت الله سعیدی فرمودند , من و آیت الله طالقانی به این نتیجه رسیدیم که شما باید در تظاهرات دانشجوئی نام مبارک آیت الله خمینی را هم مطرح کنید تا هدف و مقصود از برخاستن هم مشخص باشد . باید از ظرفیت این برخاستن و برانگیختگی برای رسیدن به نقطه و هدف مطلوب استفاده شود.
چند روز بعد تظاهرات دانشجوئی بزرگ و پُرشماری در دانشگاه تهران برپا شد و شعار « درود بر خمینی بت شکن » با صلابتی مثال زدنی در فضا پیچید.
شاید اشاره به این نکته هم خالی از لطف نباشد. شهید سعیدی در همان دیدار فرمودند آیت الله طالقانی هم نکاتی دارند و منتظر شما هستند که به ملاقاتشان بروید. من آن روزها تازه گواهینامه رانندگی گرفته بودم و ماشین دست چندم برادر بزرگترم عباس را که بعدها در جنگ شهید شد برای آن روز در اختیار داشتیم. از منزل آیت الله سعیدی که خارج شدیم، به پمپ بنزین خیابان آهنگ که امروز به بزرگراه شهید محلاتی تبدیل شده است رفتیم. بعد از سوخت گیری و خروج از پمپ بنزین ناگهان ماشین جوش آورد و خاموش شد.
روی رادیاتورش که آب می ریختیم، روشن می شد و چند دقیقه بعد دوباره خاموش می شد. این ماجرا تا نزدیک غرب ادامه داشت مرتضی گفت الان که آیت الله طالقانی برای نماز به مسجد رفته اند و باید وقت دیگری به ملاقاتشان برویم. قرار شد ماشین را کنار خیابان پارک کنیم و برویم . استارت زدیم . روشن شد، حرکت کردیم. انگار نه انگار که عیب و ایرادی دارد و… فردای آن روز آیت الله سعیدی پیام فرستادند که شما کجا هستید؟ خوب شد که به ملاقات آیت الله طالقانی نرفتید.
ایشان بعد از حرکت شما تماس گرفتند و فرمودند این ساواکی های خبیث و پلید ( عین عبارت ) تلفن را کنترل می کردند . به بچه ها بگوئید نیایند. آنها بیرون خانه منتظرند . وقتی ماجرا را از طریق آیت الله امامی کاشانی برای شهید سعیدی تعریف کردیم , فرموده بودند، ماشین مامور بود.
۲۹۲۱۸






نظر شما