تاثیر شعر و عرفان پارسی بر شکل گیری ادبیات مستقل امریکا / «حافظ» و «سعدی» در نظریه ترانسندنتالیسم و «خوداتکایی» امرسون

امرسون چندین شعر به سبک حافظ سرود و حتی مجموعه‌ای به نام "قصاید شرقی" (Oriental Odes) منتشر کرد که به وضوح تحت تأثیر حافظ است. معروف‌ترین شعر او در این زمینه شعر "از پارسی حافظ " (From the Persian of Hafiz) است که در واقع ترجمه‌ ای آزاد و اقتباسی از اشعار حافظ به زبان پارسی است و امرسون از زبان آلمانی آنرا به انگلیسی باز گردانده است... از طریق ترجمه‌های گلستان ، والدو امرسون با سعدی آشنا شد و از حکمت عملی و اخلاقی او بسیار الهام گرفت. سعدی برای امرسون پیامبری آورنده ی کهن‌الگوهای اخلاقی بود. داستان‌های کوتاه و پندآمیز سعدی در گلستان، برای امرسون نمونه‌ای از "خرد جاوادنی" بود و نوعی الگوی جهانی اخلاق و خرد برای او به همراه داشت. امرسون در یکی از نامه‌هایش به صراحت می‌گوید:"سعدی تاریخچه بشریت است و سخنانش برای تمام انسان ها با هر ملیتی است."

گروه اندیشه: متن حاضر، نوشته وحید جانفرسا پژوهشگر حوزه عرفانی پارسی است. این متن تحلیلی پیرامون جنبش فکری-فلسفی "فراگذرگرایی" یا "ترانسندنتالیسم" در آمریکا است . این جنبش فکری توسط رالف والدو امرسون با تمرکز ویژه تأثیرپذیری عمیق او از شعر و عرفان فارسی به‌ویژه حافظ و سعدی بنیادگذاری شد. نویسنده در معرفی ترانسندنتالیسم در مقاله خود تاکید دارد که این جنبش در دهه‌های ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰ در آمریکا به عنوان واکنشی علیه عقل‌گرایی خشک رایج (یونیتریانیسم) و فلسفه تجربه‌گرایی (جان لاک) ظهور کرد. این مکتب بر اهمیت فرد، شهود و ارتباط مستقیم با طبیعت و امر متعالی تأکید دارد. نویسنده سپس به معرفی امرسون به عنوان بنیان‌گذار این جنبش می پردازد. از نظر او رالف والدو امرسون، شاعر و متفکر برجسته قرن نوزدهم، بنیان‌گذار این مکتب است. او پس از کناره‌گیری از کسوت واعظی، به اروپا سفر کرد و تحت تأثیر رمانتیسیسم اروپایی و مهم‌تر از آن، عرفان و ادبیات شرقی (از جمله فلسفه هندی و شعر فارسی) قرار گرفت.

جانفرسا در مقاله خود اصول کلیدی ترانسندنتالیسم را شامل اصالت فرد با تأکید بر استقلال فردی و نفی تقلید کورکورانه از جامعه، شهود (Intuition) و برتری حقیقت درونی (وجدان) بر عقل و تجربه حسی، به عنوان راهی برای درک حقایق متعالی، تقدیس طبیعت به عنوان پیونددهنده انسان، خدا و هستی می داند. جانفرسا در بیان اصول کلیدی ترانسندنتالیسم، به بدبینی نسبت به نهادهای سنتی و ترویج نافرمانی مدنی و اعتقاد به باور به جریان داشتن «روح کل» در درون هر انسان و در کل طبیعت اشاره می کند. جانفرسا در ادامه به تأثیر عرفان فارسی بر امرسون می پردازد. از نظر او امرسون که شعر فارسی را گنجینه حکمت و خرد جاودان می‌دانست (هرچند از طریق ترجمه‌های اروپایی)، عمیقاً تحت تأثیر حافظ (که او را "شاعر شاعران" می‌نامید) و سعدی قرار گرفت. امرسون در حافظ هم‌صدایی با ایده‌های خود مانند نفی ریاکاری و استفاده از می معنوی به عنوان نماد شهود عارفانه می‌یافت. شعر «باخوس» امرسون، اقتباسی مستقیم و بیانیه شاعرانه ترانسندنتالیسم با الهام از تصاویر غزل عرفانی حافظ است.

از نظر جانفرسا، امرسون از سعدی نیز تاثیر بسیار زیادی پذیرفته است. از نظر جانفرسا، امرسون  سعدی را پیامبر خرد عملی و اخلاقی می‌دانست که حکمت جاویدان را فراتر از مرزهای جغرافیایی بیان می‌کند. در نهایت از نظر جانفرسا، ترانسندنتالیسم یک جنبش مثبت‌نگرانه بود که ندای قیام فرد در برابر جامعه را سر می‌داد و تأثیر عمیقی بر هویت فرهنگی و جنبش‌های اجتماعی آمریکا مانند حقوق زنان، لغو برده‌داری، و محیط زیست و ...گذاشت. امرسون با ترویج شعر پارسی، پلی فرهنگی بین شرق و غرب ایجاد کرد. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد: 

****

در سیر تفکر بشری منتهی به قرن بیست و یکم از جریانات برجسته ای با خبر می شویم که جستجوی بشر برای دستیابی به معنی و حقیقت زندگی را می نمایند. در این سیر تکاملی مکتب فراگذرگرایی یا ترانسندنتالیسم در امریکا حائز مختصات جالب توجهی است که برای خواننده ی پارسی زبان می تواند حیرت آور جلوه کند. در این مقاله به توصیف مشخصات مکتب فراگذرگرایی در امریکا نظر دارم و با دریافت اهمیت این مکتب فکری به پایه گذار آن یعنی شاعر و متفکر گرانقدر امریکایی رالف والدو امرسون نیز می پردازم.

با توصیفاتی که صورت می گیرد به ارزش والای این جنبش فکری در امریکا اشرافی نسبی پیدا می کنیم و تاثیر شگرف شاعران پارسی زبانی همچون حافظ و سعدی بر بنیانگذار این مکتب را واکاوی می نمایم. از رالف والدو امرسون به عنوان بنیان گذار این جنبش روایت می کنم و خدمات ارزشمند او در معرفی شعر و تفکر پارسی به جهانیان را برجسته می سازم. در انتها یک نمونه از اشعار والدو امرسون را نیز به زبان پارسی بازگردانی کرده ام که شمایلی کامل از تاثیر عمیق و ریشه ای شاعران ایرانی بر این جریان فکری را با جزئیات کامل نشان دهیم.

جنبش فراگذرگرایی

ترانسندنتالیسم یا فراگذرگرایی یک جنبش فکری، فلسفی و ادبی در امریکا بود که در دهه‌های ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰ در چندیدن ایالت در امریکا ظهور و گسترش پیدا کرد. این جنبش واکنشی علیه عقل‌گرایی سخت‌گیرانه و وضعیت فکری حاکم در آن زمان بود و بر اهمیت فرد، شهود و ارتباط مستقیم با طبیعت و امر متعالی تأکید داشت. به جهت ارتباط والدو امرسون با ادبیات و متفکران اروپایی، این مکتب ریشه در ایده‌های رمانتیسیسم اروپایی داشت که بر احساس، فردیت و طبیعت تأکید می‌کرد. با این حال، ترانسندنتالیست‌ها به "عقل‌گرایی" خشک مکتب وحدت گرایان یونیتریانیسم  (Unitarianism)که مذهب رایج روشنفکران بوستون (Boston) بود انتقاد داشتند. آنها فلسفه‌ی تجربه‌گرای جان لاک (John Lock) که معتقد بود ذهن انسان در بدو تولد لوح سفیدی (Tabula Rasa) است و تمام دانش از طریق حواس به دست می‌آید را نمی پذیرفتند و مترصد توجیهی کارآمد تر از تعاملات بشر در هستی بودند.

تاثیر شعر و عرفان پارسی بر شکل گیری ادبیات مستقل امریکا / «حافظ» و «سعدی» در نظریه ترانسندنتالیسم و «خوداتکایی» امرسون
شعار امرسون: خودباوری، اولین راز کامیابی است

والدو امرسون برای گذر از این انسداد نظری به اروپا و آسیا نظر داشت. او از ایده‌های فیلسوفان آلمانی مانند ایمانوئل کانت - در مورد "عقل محض" و تمایز بین پدیده و ذات - و همچنین از عرفان ایرانی، فلسفه ی هندی (اوپانیشادها) و آثار شاعران رمانتیکی مانند ویلیام وردزورث(William Wordsworth) و ساموئل تیلور کالریج (Samuel Taylor Coleridge)  الهام گرفت. اما امرسون که بود؟

متفکر و شاعر قرن نوزدهم امریکایی، رالف والدو امرسون (۱۸۸۲-۱۸۰۳) یکی از چهره‌های برجسته‌ی فکری و ادبیات آمریکا و بنیانگذار جنبش فلسفی-ادبی فراگذرگرایی در قرن نوزدهم محسوب می‌شود. او در بوستون امریکا در خانواده‌ای مذهبی از شاخه‌ی یونیتارین به دنیا آمد. ابتدا واعظ بود، اما به دلیل اختلاف با روش‌های سنتی کلیسا از این شغل کناره گرفت. سپس به اروپا سفر کرد و با اندیشمندانی چون توماس کارلایل (Thomas Carlyle) و ویلیام وردزورث ملاقات کرد. تاثیری که والدو امرسون از سفرش به اروپا گرفت حتی ریشه های تمایلات فکریش به عرفان شرقی را نیز در بر می گیرد. او با دسترسی به ترجمه ی آلمانی و انگلیسی آثار حافظ، سعدی و بسیاری دیگر از شاعران ایرانی نقبی به گنجینه ای اساطیری یافت که در کنار اسطوره های یونانی عطش اساطیری حقیقت یابیش را سیراب می کرد. در بازگشت به امریکا، والدو در کانکورد ایالت ماساچوست ساکن شد و به عنوان سخنران و نویسنده‌ای تأثیرگذار فعالیت کرد.

سیر و سلوک والدو امرسون بی شباهت به سفرهای عارفانه ی مشهور در ادب پارسی نیست. او از سفر به اروپا از آشنایی با متفکرین و اُدبای دوران خود به خرد دوران دست یافت و در این مکاشفه به ترجمه ی آثار بزرگان شعر ادب پارسی نیز دست یافت که به زبان انگلیسی و یا آلمانی در دسترسش قرار گرفت. به این ترتیب والدو امرسون گمشده ی خود را یافت و چهارچوب فکری آرمانی خود را بنا نهاد که در مقالات و نگاشته هایش می توان به خوبی آنها را مشاهده نمود.

در مقالات و اشعاری که امرسون نگاشته است ایده ها ی فلسفی فراگذر گرایی تشریح شده است. در حالیکه مقاله‌ی "طبیعت" (۱۸۳۶) را می توان بیانیه‌ی پایه‌گذاری تفکر ترانسندنتالیسم به حساب آورد، مقاله ی "خوداتکایی" (۱۸۴۱) که از مشهورترین مقالاتش و بیانیه‌ای در ستایش فردیت است که نکات بارزی از تفکرات او را بیان می دارد. در خود اتکایی (Self-Reliance) او علاوه بر تاکید بر شهود فردی و استقلال فردی، تقلید کورکورانه میان اعضای جامعه را به شدت رد می کند و حتی با وجود تجربیات دردناک شخصی - مرگ همسر و فرزندان - به نگرشی در بردارنده ی خیرِ پنهان در جلوه ی آشکار زندگی دعوت می کند.

او معتقد است طبیعت آینه ی روح هستی است و مطالعه طبیعت به عنوان راهی فرا روی بشر نهاده شده است تا به مقصد درک خویشتن و جهان رسد. در واقع او نظریه ای در باره ی یک روح جهانشمول دارد که تمام موجودات هستی را به هم پیوند می زند و این روح بالا (Over-soul) وحدت انسان، طبیعت و خدا را در پی دارد. با تجربیاتی که در اروپا کسب کرده بود و از مشاهده ی گروه های متفکرین همگرایی که می کوشیدند جریانات فکری زمان خود را رهبری نمایند، والدو امرسون انجمن ترانسندنتالیست ها یا همان فراگذرگرایان را به همراه هنری دیوید ثورو (Henry David Thoro) و برونسون آلکات (Bronson Alcott) تشکیل داد تا حلقه‌ی فکری تأثیرگذار یا همان پلیاد زمان خود باشند. اینگونه بود که او در شکل دهی به هویت فرهنگی مستقل امریکا از اروپا و آسیا نقش اساسی پیدا کرد و بر نویسندگان بزرگی همچون ثورو ، والت ویتمن و امیلی دیکینسون تاثیر گذاشت. ایده‌های او درباره‌ی آزادی فردی و رابطه با طبیعت، هنوز هم در فلسفه، ادبیات و جنبش‌های زیست‌محیطی الهام‌بخش است. هرچند برخی او را به دلیل تأکید افراطی بر فردگرایی و کمرنگ کردن مسئولیت اجتماعی مورد انتقاد قرار داده‌اند.

امرسون تنها یک نویسنده‌ی قرن نوزدهمی نیست؛ او صدایی ماندگار است که به اندیشیدن آزاد، هماهنگی با جهان طبیعی و جستجوی حقیقت از طریق تجربه‌ی درونی دعوت می‌کند. امروزه آثار او همچون پلی بین معنویت و خردگرایی، و بین فرد و امر مطلق خوانده می‌شود. اصول و باورهای کلیدی او را می توان در چند مورد دسته بندی کرد که شالوده ی تفکراتش را بنا می نهد. اولین مورد اصالت فرد (Individualism) است چراکه ترانسندنتالیست‌ها به شکوفایی و کمال فردی باور داشتند با شعار "خوداتکایی فرد" (Self-Reliance) که یعنی آنها از جامعه‌ی مادی‌گرا و قوانین سخت‌گیرانه‌ی اجتماعی که خلاقیت فردی را سرکوب می‌کرد گریزان بودند و به آن نقد داشتند.

دومین اصل را می توان شهود (Intuition) در نظر گرفت و به این قرار است که فراگذرگرایان شهود را برتر از عقل و تجربه می دانستند. آنها معتقد بودند که هر فردی دارای یک "حقیقت درونی" یا "وجدان" است که از طریق شهود و نه از طریق عقل یا آموزه‌های دینی، می‌تواند حقایق متعالی را درک کند، و همین شهود در نهایت اخلاق و رفتار انسان را به مقصد متعالی رهنمون خواهد شد. سومین اصل برای فراگذرگرایان طبیعت است. برای آنها طبیعت به عنوان تجلی امر متعالی (Nature as a Revelation) درنظر گرفته می شود و در نگاه آنها طبیعت تنها یک منبع مادی نبود، بلکه جلوه‌ای از روح الهی یا همان روح کامل است و دری به سوی درک راستین حقیقت.

در فراگذرگرایی انسان با تامل و اندیشیدن عمیق در طبیعت، فرد می‌تواند به درک بهتری از خود و جهان هستی دست یابد. چهارمین اصلی که در فراگذرگرایی به آن قائل بودند بدبینی نسبت به جامعه و تمدن (Distrust of Society and Institutions) است، یعنی آن‌ها نهادهای اجتماعی مانند دولت رسمی، کلیسای سازمان‌یافته و حتی دانشگاه‌ها را فاسد و مانع رشد معنوی فرد می‌دانستند و از همین رو بسیاری از آن‌ها اصل "نافرمانی مدنی" (Civil Disobedience) را تبلیغ می‌کردند -این ایده که اگر قوانین دولت با وجدان فرد در تضاد است، او حق دارد از اطاعت از آن سرباز زند. این نظریه تا حدی مورد توجه متفکرین عصر خود قرار گرفت که حتی شخصیت های سرشناسی همچون مهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ از آن الهام گرفتند. پنجمین اصلی که فراگذرگرایان برپا می داشتند حضور خداوند در درون (The Divine Within) بود؛ آنها به خدایی که در آسمان‌ها و دور از دسترس باشد، باور نداشتند و معتقد بودند که "روح کل" (Over-Soul) در تمامی طبیعت و در درون هر انسانی جریان دارد. بنابراین، هر فردی بالقوه دارای بخشی از ذات الهی است.

آیا همه «مِی» های حافظ شیرازی عرفانی است؟ [+ چند غزل و داستان دفن حافظ] |  پایگاه خبری تحلیلی انصاف نیوز
حافظ 

ترانسندنتالیسم تأثیری عمیق و ماندگار بر فرهنگ، ادبیات و سیاست آمریکا گذاشت. در حیطه ی ادبیات این جنبش به تولد یک ادبیات کاملاً آمریکایی کمک کرد که مستقل از سنت‌های اروپایی بود. در مورد اصلاحات اجتماعی، ایده‌های فراگذرگرایان منشاء الهام جنبش‌های لغو برده‌داری، حقوق زنان و آموزش و پرورش مترقی شد. همچنین این جنبش منجر به گونه ای حفاظت از محیط زیست شد. نگاه تقدیس‌آمیز به طبیعت، بنیان‌های فکری اولیه برای جنبش حفاظت از محیط زیست را با تکیه بر تفکر فراگذرگرایی فراهم آورد. حتی ایده‌های "خودیاری" و " بازگشت به طبیعت" که امروزه محبوب بسیاری هستند، ریشه در اندیشه‌های فراگذرگرایان دارند. به طور کلی، فراگذرگرایی یا همان ترانسندنتالیسم ترانسندنتالیسم در هستهٔ خود، یک جنبش مثبت نگرانه بود که به توانایی بی‌کران هر فرد برای رسیدن به حقیقت و کمال از طریق درون‌نگری و ارتباط با طبیعت اعتقاد داشت. این مکتب ندایی برای قیام فرد در برابر فشارهای همگون‌ساز جامعه و نهادهایش بود. با تشریح اهمیت و تاثیر گسترده ای که جنبش فراگذرگرایی از سده ی هجدهم تا به همین امروز در جامعه ی متفکر امریکایی و اروپایی داشته، در ادامه به ریشه های تفکر شعرا و عارفان ایرانی بر شکل گیری این مکتب می پردازیم.

فراگذرگرایی و زبان پارسی

 رابطه رالف والدو امرسون با شعر و عرفان پارسی یکی از جذاب‌ترین جنبه‌های مطالعات بینافرهنگی است. امرسون تحت تأثیر قابل توجهی از ادبیات و به ویژه شعر فارسی قرار داشت.

در قرن نوزدهم، روشنفکران و نویسندگان اروپا و آمریکا، علاقه‌مند به کشف شرق شدند. امرسون نیز که همواره در جستجوی حقیقت و خرد جاودان بود، به متون شرقی روی آورد. در این میان، شعر فارسی برای او گنجینه‌ای از حکمت و عرفان بود. با این حال امرسون مستقیماً زبان فارسی نمی‌دانست و از طریق ترجمه‌های اروپایی (عمدتاً به زبان‌های آلمانی، فرانسوی و لاتین) با شعر فارسی آشنا شد. مهم‌ترین این مترجمان و منابع عبارت بودند ازسِر ویلیام جونز (Sir William Jones) خاورشناس بریتانیایی که برای اولین بار آثار مهمی مانند حافظ و سعدی را به طور سیستماتیک به اروپا معرفی کرد، یوزف فون هامر-پورگشتال (Joseph von Hammer-Purgstall) خاورشناس اتریشی که ترجمه‌های گسترده‌ای از دیوان حافظ به آلمانی ارائه داد، و نویسنده و متفکر بزرگ آلمانی گوته.

از میان شاعران ایرانی که بیشترین تأثیر را بر والدو امرسون گذاشتند یکی حافظ بود یا به قول امرسون"شاعر شاعران".

حضرت حافظ بدون شک عمیق‌ترین تأثیر را بر امرسون گذاشت. امرسون او را نه فقط یک شاعر، بلکه یک فیلسوف عارف می‌دانست. او در حافظ، همان ایده‌های خودش را می‌دید. حافظ با تمسخر زاهدان ریاکار، همان کاری را می‌کرد که امرسون با نهادهای خشک مذهبی می‌کرد و از ریاکاری بیزار بود. یا برای مثال حافظ از "عشق" و "مستی" به عنوان راهی برای وصال به حقیقت یاد می‌کرد؛ همان "شهود عارفانه"ی امرسون که با تامل در طبیعت به آن می رسید. دیگر شباهت او با حافظ در اعتقاد به یک روح بالا بود و البته غزل‌های حافظ پر از اشارات به "معشوق ازلی" و "جاوید" بود که برای امرسون تجلی همان "روح برتر"  یا "روح کل" (Over-Soul) بود.

در نتیجه ی این همه تحسین و اکرامی که امرسون از حافظ شیرازی می نمود شاهد اقتباسات مستقیم او از شعر شرقی و به ویژه حافظ هستیم. امرسون چندین شعر به سبک حافظ سرود و حتی مجموعه‌ای به نام "قصاید شرقی" (Oriental Odes) منتشر کرد که به وضوح تحت تأثیر حافظ است. معروف‌ترین شعر او در این زمینه شعر "از پارسی حافظ " (From the Persian of Hafiz) است که در واقع ترجمه‌ ای آزاد و اقتباسی از اشعار حافظ به زبان پارسی است و امرسون از زبان آلمانی آنرا به انگلیسی باز گردانده است. امرسون در مقاله‌اش به نام "شاعر" (The Poet)، حافظ را به عنوان نماد یک شاعر کامل می‌ستاید و می‌گوید حافظ "شاعری است که توانسته است شادی و لذت معنوی را به ما بیاموزد" و از "قدرت و شجاعت اندیشه" او سخن می‌گوید.

زندگینامه کامل و رازهای زندگی شخصی سعدی شیرازی + آثار
سعدی

از طریق ترجمه‌های گلستان سعدی، والدو امرسون با سعدی آشنا شد و از حکمت عملی و اخلاقی او بسیار الهام گرفت. سعدی برای امرسون پیامبری آورنده ی کهن‌الگوهای اخلاقی بود. داستان‌های کوتاه و پندآمیز سعدی در گلستان، برای امرسون نمونه‌ای از "خرد جاوادنی" بود که در همه فرهنگ‌ها و زمان‌ها مشترک است. به علاوه، امرسون در سعدی، صدایی را می‌شنید که فراتر از زمان و مکان، درباره فضیلت‌هایی مانند عدالت، راستی و مهربانی سخن می‌گوید و این برای امرسون که به "حقیقت واحد" باور داشت، بسیار جذاب بود و نوعی الگوی جهانی اخلاق و خرد برای او به همراه داشت. امرسون در یکی از نامه‌هایش به صراحت می‌گوید:"سعدی تاریخچه بشریت است و سخنانش برای تمام انسان ها با هر ملیتی است."

امرسون با دیگر شاعران ایرانی از جمله خیام و مولوی نیز آشنایی داشته است و تاثیرات این شعرا بر نوشتاو و اندیشه های او قابل بررسی است. به هر ترتیب، این آشنایی و ارادت امرسون به زبان پارسی و شاعران عارف فیلسوفش با ظرفیت های جهانی، در او نوعی تایید فلسفی را نشان می داد. امرسون در شعر فارسی، شواهدی برای درستی ایده‌های خودش می‌یافت. وقتی می‌دید حافظ نیز از "می" و "عشق" به عنوان راهی برای رسیدن به حقیقت سخن می‌گوید، به مسیر "شهودگرایی" خود اطمینان بیشتری پیدا می‌کرد. همچنین آشنایی با شعر فارسی، به امرسون ثابت کرد که حقیقت تنها در انحصار فرهنگ غرب نیست. این دیدگاه، به "جهان‌وطنی" فکری او کمک کرد. یکی دیگر از تاثیرات شعر و عرفان پارسی بر امرسون، ایده ی "شاعر-پیامبر" است. تصور امرسون از شاعر به عنوان یک "مشاهده گر" (Seer) و کسی که به حقیقت متعالی وصل است، تا حد زیادی تحت تأثیر جایگاه عارف-شاعرانی مانند حافظ در فرهنگ ایران شکل گرفت.

به طور کلی، رالف والدو امرسون، یکی از بزرگ‌ترین مروجان و ستایندگان شعر و عرفان ایرانی در جهان غرب بود. او در حافظ و سعدی، همزبانان فکری خود را یافت که همان حقیقتی را که او در طبیعت و درون جستجو می‌کرد، در قالب شعر و با زبانی تغزلی و عارفانه بیان کرده بودند. این رابطه، یک دیالوگ فرهنگی عمیق و موفق بود که نشان می‌دهد خرد و زیبایی، مرزهای جغرافیایی و زبانی را درمی‌نوردد.امرسون با قلم توانای خود، سهم به‌سزایی در معرفی عرفان و شعر ایرانی به جامعه فکری آمریکا و غرب ایفا کرد و بدین ترتیب، پلی فرهنگی بین شرق و غرب ایجاد نمود. در پایان به شرح و ترجمه ی یکی از مهمترین اشعار امرسون می پردازیم تا علاوه بر کنکاش در اندیشه های این متفکر بزرگ، ارتباط نوشتار او با زبان و ادب فارسی را به طور نمونه بررسی کنیم.

باخوس

شعر "باخوس" (Bacchus)" اثر رالف والدو امرسون، یکی از عمیق‌ترین و نمادین‌ترین اشعار او را نشان می‌دهد. این شعر نمونه درخشانی از تأثیرپذیری امرسون از عرفان شرقی (به ویژه حافظ) و تلفیق آن با ایده‌های فراگذرگرایی است.شعر "باخوس" که در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، یک دعوتنامه شورانگیز و عرفانی است. برخلاف عنوان آن که به "باخوس"، خدای شراب و میگساری در اساطیر روم اشاره دارد، امرسون از این مفهوم برای خلق یک استعاره بزرگ معنوی استفاده می‌کند. شراب فیزیکی در این شعر تنها یک نماد است برای "شراب معنوی" یا "نوشداروی حقیقت" که شاعر را به حالت الهام و اتصال با "روح کل" (Over-Soul) می‌رساند.

شاعر از همان ابتدا شراب دنیوی را رد می‌کند و در طلب شرابی است که بتواند حقیقت متعالی را به او بنوشاند. امرسون از تصویر یک شاعر-پیامبر (مشابه تصویر حافظ از "رند میخواره") استفاده می‌کند که با نوشیدن این شراب معنوی، به بینایی می‌رسد و می‌تواند اسرار جهان را فاش کند. این شعر احتمالاً مستقیم‌ترین ادای احترام امرسون به حافظ است و تصاویر کلیدی آن مستقیماً از سنت غزل عرفانی فارسی وام گرفته شده است. در واقع، "باخوس" را می‌توان به عنوان "سرود فراگذرگرایی" در نظر گرفت، زیرا تمام اصول اصلی این مکتب را در خود جای داده است؛ از شهود گرفته - شراب نماد همان نیروی شهود است که فرد را مستقیماً به حقیقت متعالی وصل می‌کند- تا اتصال با روح کل (Over-Soul) -حالت مستی، همان حالت وحدت و اتصال با کل کائنات است- و یا نفی نهادهای دولتی و اجتماعی (Rejection of Institutions) - رد "شراب کهن" به معنای رد کلیسا، سنت و هر نهاد دیگری است که ادعا می‌کند تنها واسطه حقیقت است.

خلاصه اینکه، شعر "باخوس" اثر رالف والدو امرسون، یک دعوت عرفانی برای تجربه مستقیم حقیقت است تا پلی بین شرق و غرب باشد ساخته پرداخته با تصاویر عرفان ایرانی (حافظ) در تلفیق با ایده‌های فلسفی امرسون. بیانیه ی شاعرانه ی فراگذرگرایی در شعر "باخوس" عقل سلیم و سنت را به نفع الهام و شهود کنار می‌زند.

تاثیر شعر و عرفان پارسی بر شکل گیری ادبیات مستقل امریکا / «حافظ» و «سعدی» در نظریه ترانسندنتالیسم و «خوداتکایی» امرسون
رالف والدو امرسون

در اینجا، شعر "باخوس" (Bacchus) اثر رالف والدو امرسون به همراه بازگردان فارسی آن توسط وحید جانفرسا، به صورت جدول دو ستونه ارائه شده است:

متن انگلیسی (Original Text by Ralph Waldo Emerson) متن فارسی (بازگردان پارسی از وحید جانفرسا)
Bacchus باخوس
Bring me wine, but wine which never grew بده ساقی از آن مِی
In the belly of the grape, که در اشکم رَز نرست،
Or grew on vine whose tap-roots, reaching through نه در پای کوه های اَندی برش ریشه بود
Under the Andes to the Cape, نه در بستر دماغه های اقیانوس یابد مجال ورود،
Suffer no savor of the earth to scape. که از مزه های زمین هیچ یک را ندارد گریز.
Let its grapes the morn salute از آن دختر رَز که بر صبح گوید سلام
From a nocturnal root, از آن ریشه هایی که شب می زیند
Which feels the acrid juice که حسی از آن شیره ی تند دارند و تیز
Of Styx and Erebus; به رود اِستیکس در مرز تاریک اِرِبوس قعر زمین؛
And turns the woe of Night, به یمن هنرمندیش حزن شب را،
By its own craft, to a more rich delight. به شادی باقی بدل می کند.
We buy ashes for bread; خریدار خاکستریم ما جای نان؛
We buy diluted wine; خریدارِ مِیِ بی رمق؛
Give me of the true,— از آن مِی به من دِه که بی غش بود ---،
Whose ample leaves and tendrils curled به برگ ها ی پهن و برِ شاخسار پر پیچ و تاب
Among the silver hills of heaven, میان بلندی و پستی سیمگون بهشت،
Draw everlasting dew; ربایندگان شبنم های ابدی؛
Wine of wine, مِی ناب،
Blood of the world, خونِ جهان،
Form of forms, and mold of statures, صورتِ صورتها، قالب قامت‌ها،
That I intoxicated, که مستم کند بیخود از خویشتن
And by the draught assimilated, به یک جرعه در خشکسالی شباهت کند
May float at pleasure through all natures; به شادی شناور شود در تمام طبایع؛
The bird-language rightly spell, به الحان مرغان نیکو نبشت
And that which roses say so well. و آواز گل های سرخ بهشت
Wine that is shed ببار ای مِی ناب
Like the torrents of the sun به انوار مِهر ، چو سیلاب
Up the horizon walls, به بالای دیوارهای افق،
Or like the Atlantic streams, which run و یا همچو جریان آبی که می راندش
When the South Sea calls. چو بحر جنوب می خواندش
Water and bread, آب و نان،
Food which needs no transmuting, غذایی که بی نیاز از دگرگونی است
Rainbow-flowering, wisdom-fruiting, شکوفنده ی رنگین کمان، خرد را کند بارور،
Wine which is already man, شرابی که از پیش انسان بود،
Food which teach and reason can. غذایی که می آموزد و چون و چرا میکند
Wine which Music is,— می ناب صهبای موسیقی است، –
Music and wine are one,— که موسیقی هم خود می ناب و بس
That I, drinking this, که چون نوش کردم؛
Shall hear far Chaos talk with me; از آن دوردست ها به گوشم رساند نوای خوش هرج و مرج
Kings unborn shall walk with me; شهان تولد نیابیده با من قدم خواهند زد
And the poor grass shall plot and plan خس و خار نقشه و طرح خواهند کشید
What it will do when it is man. که وقتی انسان شدند چه خواهند کرد.
Quickened so, will I unlock چنین پر ز شوق، دری خواهم گشود
Every crypt of every rock. ز هر دخمه ای و زهر صخره ای
I thank the joyful juice از این شهد شیرین سپاس
For all I know;— برای تمامی آگاهیم؛
Winds of remembering ز بادی که یادآور است و
Of the ancient being blow, وزد بر وجود قدیم،
And seeming-solid walls of use و دیوارهای ستبر به کارآمدن
Open and flow. می گشاید و می تراود
Pour, Bacchus! the remembering wine; بنوشان، باخوس! مِیِ یادآوری را به نوش؛
Retrieve the loss of me and mine! به من باز بنما زمانی که من نیستم
Vine for vine be antidote, تاکِ تاکستان ها، تو نوشداری من باش،
And the grape require the lote! همه را به انگور جبران نما!
Haste to cure the old despair,— به درمان این غصه ی قدمت آمیز اشتاب کن --،
Reason in Nature’s lotus drenched, به عقلی که در گلِ اطلس هستی خورد غوطه،
The memory of ages quenched; و سیراب گردیده در خاطرات دوران ها؛
Give them again to shine; مجالی دوباره جلاِیی ببخش؛
Let wine repair what this undid; باشد که این مِی بازسازد آنچه اینها ناساز کردند؛
And where the infection slid, و جایی که آلودگی سُرخورد؛
A dazzling memory revive; خاطره ای خیره کننده زنده کند؛
Refresh the faded tints, رنگانه های محو را طراوت بخشد،
Recut the aged prints, نگاره های کهنه را باز حجّاری کند،
And write my old adventures with the pen و ماجراهای دوردست مرا با قلمی بنگارد
Which on the first day drew, که در روز نخست کشید،
Upon the tablets blue, بر الواح نیلگون،
The dancing Pleiads and eternal men. بزرگ فیلسوفان رقصان پلیاد و مردان جاویدان.

پانوشت ترجمه:

باخوس: در یونان باستان، باخوس یا دیونیسوس، ایزد شراب، تاک، قداست می، ناظر بر جشن‌های مقدس و حاصل‌خیزی طبیعت است و از طرفی دیگر نشان‌دهندهٔ ویژگی‌های برجسته ی هنر ادیان مختلف.
کوههای اندی:
طولانی ترین رشته کوه جهان که در لبه غربی امریکای جنوبی واقع شده است.

 استیکس:  در اساطیر یونانی استوکس نام یک الهه و همچنین رودخانه‌ای است که مرز بین زمین و جهان زیرین است. 
اربوس: خدای تاریکی و مه است؛ یکی از خدایان اصلی و کهن؛ یکی از فرزندان خائوس

پلیاد: یا همان پلئیاد (La Pléiade) نامی که به چند گروه از شخصیتهای برجسته، فیلسوفان یا شاعران، اطلاق کرده‌اند.

بیشتر بخوانید: 

 ناصر فکوهی از نفوذی ها و شکست توسعه در ایران می گوید/ اختلاف طبقاتی: برخی از دوبی پیتزا می خرند/ بقا در جهان قلدری:فضای فرهنگی باز و پرهیز از مدل چین
فتح الله مجتبایی: ایران در دنیا کم‌نظیر است آن را از دست ندهید / قدر هویت ملی و فرهنگی خودتان را بدانید
غول ها چگونه می اندیشند؟
وقتی انتخابات، مدیران وفادار سیاسی را جایگزین کارمندان با تجربه می کند/ پیامدهای منفی جابه‌جایی‌های سیاسی بر کیفیت ارائه خدمات

۲۱۶۲۱۶

کد مطلب 2154185

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 9 =

آخرین اخبار