خاطرات ناصرالدین‌شاه: تیمورمیرزا میوه درخت موز آورده بود، مثل خوشه انگور با هم آویزان است، اما میوه‌اش مثل بامیا است

امروز مشیرالدوله هم خلعت، شمسه مرصع و انگشتری الماس التفات شد؛ وزارت عدلیه اعظم، وزارت وظایف و اوقاف به او التفات شد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز شنبه یکم رمضان ۱۲۸۷ (سوم دی ۱۲۴۹) نوشت: ناهار را در طالار - یعنی در عمارت قصر ناصری - خوردیم. پیشخدمت‌ها و غیره بودند. تیمورمیرزا می‌گفت: «من به سامره نمی‌آیم، می‌خواهم بروم شهروان.» گفتم: «برو.» میرزا علی‌اکبر کارخانه هم مرخص شد برود طهران. حکیم‌الممالک هم با فسوه‌الممالک کجاوه ساخته به طهران می‌خواهند بروند، چون حکیم ناخوش است مرخص شد برود.

تیمورمیرزا میوه درخت موز از خانه اقبال‌الدوله آورده بود، مثل خوشه انگور با هم آویزان است، اما میوه‌اش بعینها مثل بامیا است که گبرها در سلطنت‌آباد کاشته‌اند.

خلاصه بعد از ناهار سلام عام شد. جقه آویز الماس، سرداری الماس، شمشیر الماس استعمال شد. همه نوکرها با لباس رسمی بودند و همه حاضر شدند. رو به طرف خیابان و باغ سلام شد. حکیم‌الممالک، قهوه‌چی‌باشی با شال و کلاه و غیره بودند. قلیان سلام طهران را حکیم‌الممالک آورد. ساری‌اصلان با سپر و تپز، میرزا محمدخان سیاچی با آلات جواهر ایستاده بودند. باشیِ غلام‌بچه، دولچه غلام‌بچه هم با عصاهای مرصع در سمت رحمت‌الله‌خان و غیره ایستاده بودند، پاشای بغداد، کمال پاشا، کل پاشایان و اعیان و اشراف و وجوه بغداد با لباس‌های رسمی ایستاده بودند. والی‌پاشا، کمال‌پاشا، ناظم‌افندی بالا ایستاده بودند، سایرین پایین - با افواج رومی. صاحب‌منصبان ایرانی، شاهزاده‌ها و غیره همه بالا پایین پُر بودند. فوج ایرانی، توپچی ایرانی و غیره هم طرف دیگر ایستاده بودند. خیلی سلام باشکوهی بود. مخاطب سلام وزیر دول خارجه بود. خیلی حرف زدیم.

بعد نقیب‌باشی ما، خطبه عربی و فارسی بسیار خوبی - که دیروز در کشتی وزیر خارجه مسوّده کرده بود - دست گرفته، خوب خواند. بعد از نعت پیغمبر(ص) و اسمی از خلفای راشدین برده، اسم مبارک جناب امیرالمؤمنین علی ابن ابی‌طالب را به آواز بلند ادا کرد. کمال فرح و انبساط به همه اهل تشیع دست داد. بعد اسم ما را ادا کرده، در آخر اسمی هم از سلطان عبدالعزیزخان پادشاه روم ذکر کرد. مفتی و قاضی و علمای سنی هم همه در پایین سلام ایستاده بودند. خلاصه همچه سلامی در هیچ زمانی نشده بود، الحمدلله تعالی. بسیار خوش و باشکوه گذشت.

بعد از اتمام سلام، رفتم زیارت کاظمین علیه‌السلام. بعد از زیارت نماز کردیم. بعد در گوشه ایوان طلای خودمان نشستیم. یوسف‌بیک – قهوه‌چی والده شاه - چای آورد با پرتقال خوردیم. حرم‌ها رسیدند. ما هم رفتیم دوباره از همان در ایوان طلا توی ضریح. انیس‌الدوله، کنیزها، زن و خانواده معیرالممالک، حرم دسته دوم هم همه آمدند؛ شلوق [شلوغ] شد. خیلی ایستاده، تماشای زیارت زن‌ها را کردم. زن سیدطالب کلیددار که دختر هلاکومیرزای پسر شجاع‌السلطنه مرحوم است این‌جا بود، روبندش را بالا کردند؛ زن فربهی، جوان خوشگلی است، اما چشمش یک خوابیدگی گویا داشت.

شیخ عیسی - برادر کلیددار – زیارت‌نامه برای زن‌ها می‌خواند. خواجه سیاه معیرالممالک هم زیارت‌نامه می‌خواند، زبانش نمی‌گشت، بسیار خنده داشت. شیخ عیسی یک پسر سه چهار ساله بسیار کوچک بسیار بامزه داشت، میان زن‌ها می‌دوید، بازی می‌کرد - با رخت عربی.

خلاصه آمدم بیرون، سوار شده رفتم. امروز هم سیصد تومان به علاوه انعامات سابق، باز به خدّام داده شد - یعنی گرفتند - طمع این‌ها چیز غریبی است. رفتیم منزل. طالار عمارت ناصری. معیرالممالک اسباب جواهر و چیزهای دیگر آورده بود، قدری اسباب خریدیم. تیمورمیرزا و غیره هم بودند. میرزاهادی معدل - پیشکار مشیرالملک - از فارس آمده بود، پیشکش، عریضه آورده بود، دیده شد. عجب مرد قرمصاقی است؛ با همان کشتی آمده بود از بصره که آن روز ما به سلمان می‌رفتیم، آمد از ما گذشت رفت بغداد.

جلال‌شاه یک جعبه تفنگ خوب که دولوله گلوله‌زنی [و] دولوله ساچمه‌زنی، در یک جعبه بود پیشکش آورده بود. بسیار خوب تفنگی بود. عکاس‌باشی یک آلبوم بزرگی از عکس‌های اسکندریه و مصر و سویس [سوئز] آورده بود - شخصی فرنگی آورده بود - تماشا کردم، الی یک ساعت از شب رفته میرزا علی‌خان حکیم‌الممالک، سیاچی، عکاس‌باشی بودند.

حرم دیر آمدند، بعد رفتم شام خوردم. بعد از شام آمدیم بالای مهتابی عمارت – زن‌ها هم بودند – آتش‌بازی کردند، تماشا شد، اما دیر کردند و کم و بد بود. بعد آمده خوابیدیم. مادر عباس‌میرزا نارنگی زیاد و دو تا توسرخ فرستاده بود. یک توسرخش را پاره کرده خوردم. عجب میوه‌ای بود! الی حال به این طعم و مزه خوبی توی‌سرخ ندیده بودم. تویش هم سرخ خوش‌رنگ بود. به عباس‌میرزا یک نشان تصویر و خلعت داده شد. یک شال و یک انگشتر هم برای مادر عباس‌میرزا فرستادم.

امروز مشیرالدوله هم خلعت، شمسه مرصع و انگشتری الماس التفات شد؛ وزارت عدلیه اعظم، وزارت وظایف و اوقاف به او التفات شد.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۲۲۱-۲۱۹

۲۵۹

کد مطلب 2160629

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین