نسرین وزیری: طرفداران دکتر محمد مصدق عمدتا تلاششان بر آن بوده و هست که مصدق را قربانی کودتا معرفی کنند و مخالفان او معتقدند که مصدق در جریان کودتای امریکایی 28 مرداد بی تقصیر نبوده و لجبازی های شخصی اش که از ویژگی های رفتاری او به حساب می آمده، کودتاگران را در رسیدن به اهداف شان یاری داده است.
برای تجسم محلههای آن روز تهران و حوادثی که رخ داد،با نصرالله حدادی مورخ و پژوهشگر تهران قدیم و نویسنده کتاب «خاطرات ناصر قشقایی» و «با من به تهران بیایید» هم کلام شدیم. اما بحث به اطرافیان اختلاف برانگیز کاشانی و مصدق کشید و او از تقلید خط آیتالله از سوی فرزندش سیدمحمد گفت و اینکه نامه 27 مرداد سال 1332 که از طرف آیت الله کاشانی به دکتر مصدق، نوشته شده از سوی او بوده است. نامهای که از سوی مصدق اینگونه پاسخ شنیده است که «بنده مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم».
کسانی که منکر نامه آیت الله کاشانی اند، معمولا در برابر این سوال که «اگر نامه کاشانی به مصدق وجود خارجی نداشته، پس جواب مصدق به کاشانی که دستخطش هم موجود است، چه دلیلی داشته؟» پاسخ روشنی ندارند. مصدق در جوابیه اش آورده که نامه شما توسط آقای حسن سالمی رسیده است. منکران نامه کاشانی به مصدق می گویند که در آن ایام، حسن سالمی (نوه دختری کاشانی) به دستور مصدق در زندان بوده است. حال آنکه حسن سالمی در نوشته های خود که در سال های اخیر در اروپا منتشر کرده است، ضمن تایید زندانی شدن توسط مصدق، می گوید که در روز 27 مرداد از زندان آزاد شده بود و شخصا نامه کاشانی را در خانه مصدق به وی تحویل داده و جواب کتبی آن را دریافت کرده است.
مشروح گفتوگو با نصرالله حدادی پژوهشگر تاریخ تهران را در ادامه بخوانید، به امید اینکه بتوانیم روایت های متفاوت از رخدادهای مربوط به کودتای 28مرداد را از زبان وقلم کسانی که به دیدگاه مرحوم آیت الله کاشانی نزدیکتر بوده اند هم منتشر کنیم.
اگر بخواهیم تصویری از تهران در 28 مرداد سال 32 داشته باشیم و ببینیم که اعتراضهای خیابانی از کجا شروع شد و به خانه مصدق رسید، باید ابتدا تصویر مشخصی از پایتخت آن روز داشته باشیم. در آن زمان تهران، چگونه شهری بود؟
محدوده شهری تهران در آن زمان، خیلی زیاد نبود. محله دولت در شمال، محله بازار در جنوب، محله چاله میدان در جنوب، پامنار در مرکز و محله سنگلج در غرب بود. با اسامی امروز هم خیابان بندیهای آن زمان تهران هم اینگونه بود که از جنوب، خیابان شوش بود، در شمال خیابان انقلاب، غرب خیابان کارگر بود و شرق هم خیابان 17 شهریور. میبینید که تهران وسیع نبود. البته محلههایی خارج از این محدوده بود، اما مرکز شهر در این محدوده بود. کما اینکه از محدوده انقلاب تا ده ونک کنونی، تماما بیابان بود.
اما محله اعیان نشین تهران، خیابان امیریه بود. حدفاصل چهارراه معین السلطان تا بالای منیریه. در این محله هم بسیاری از سران نظام پهلوی اول و دوم زندگی می کردند. محمدعلی فروغی و سهیلی که هر کدام در دورهای نخست وزیر بودند و بسیاری از نمایندگان مجلس، امیر احمدی اولین سپهبد ایران، محمد درباری رئیس پلیس نظمیه دوره رضا شاه، سرهنگ البرز و ...در این محدوده بودند.
عمدهترین مراکز تهران در آن زمان، «بازار»، «توپخانه» و «چهارراه سرچشمه» بود تا برسد به خیابان کاخ که از سال 1361 مسدودش کردهاند. خانه دکتر مصدق هم در همین خیابان کاخ بود. محدوده پرترافیک و پر رفت و آمد تهران در این محلههایی بود که نام بردم. خانه آیتالله کاشانی هم در محله پامنار و در نزدیکی بازار تهران بود.
روزنامهها و مجلات پرتیراژ نیز در همین محدوده خیابان خیام،جمهوری و لالهزار بودند. محل مرگ محمد منصور نشان میدهد که روزنامه پرطرفدار «مرد امروز» کجا بوده است. روزنامه کیهان و اطلاعات و دفتر روزنامه مرحوم دکتر حسین فاطمی نیز در نزدیکی مجلس و محله بهارستان بودند.
عمدهترین درگیریها در روز 28 مرداد هم در همین محدوده بود، اینطور نیست؟
بله. چون بهارستان از پایین به میدان سرچشمه و شاه آباد میرسید، از شرق به میدان مخبرالدوله و توپخانه و ارگ امتداد داشت و شمال اینها هم همان خیابان کاخ {خیابان فلسطین امروز} بود که منزل دکتر مصدق قرار داشت.
بله. چون بهارستان از پایین به میدان سرچشمه و شاه آباد میرسید، از شرق به میدان مخبرالدوله و توپخانه و ارگ امتداد داشت و شمال اینها هم همان خیابان کاخ {خیابان فلسطین امروز} بود که منزل دکتر مصدق قرار داشت.
جهت حرکت معترضین از میدان سرچشمه و میدان مخبرالدوله به سمت میدان بهارستان بود و بیشتر درگیریها در مقابل مجلس بود که از آنجا به سمت خانه مرحوم دکتر مصدق کشیده میشد. وقایع اسفند سال 31 و بعد هم اتفاقات سال 32 که منجر به تخریب خانه دکتر مصدق شد، در این محدوده رخ داد.

خیلیها از جمله پدر خود من و مرحوم شهریاری به چشم خود دیده بودند که ماشینی از ناصرخسرو به سمت بالا میرفته و مردم همراه ان شعار «زنده باد مصدق» و «دشمنان دق کنند، دق، زندهباد مصدق» سرمیدادند و همان ماشین و آدمها در مسیر بازگشت شعار «مرگ بر مصدق» را فریاد میکردند! این نشان میداد که خیلیها نمیدانستند که ماجرا چیست؟ و گول خورده یا پول گرفته بودند که بریزند در خیابان و شعار بدهند.
عوامل دخیل در آن کودتا از اهالی کدام محلهها بودند؟
آنها عمدتا میدانیها و بازاریها بودند. میدانیها در اهالی میدان «امین السلطان» طرفهای میدان شوش بودند و بازاریها هم که از محله بازار بودند. طیب حاج رضایی در همین میدان «امین السلطان» به فروش میوه و ترهبار میپرداخت. اکثر همراهانش هم در همان محله و حوالی خیابان مولوی امروز زندگی می کردند.
آنها عمدتا میدانیها و بازاریها بودند. میدانیها در اهالی میدان «امین السلطان» طرفهای میدان شوش بودند و بازاریها هم که از محله بازار بودند. طیب حاج رضایی در همین میدان «امین السلطان» به فروش میوه و ترهبار میپرداخت. اکثر همراهانش هم در همان محله و حوالی خیابان مولوی امروز زندگی می کردند.
عوامل ناآگاه و گول خورده کودتا مثل «ناصر جگرکی»، «حسین رمضانیخی»، «طیب حاجرضایی» و «شعبان جعفری» و .. در محدوده خیابان بوذرجمهری سابق میزیستند. خانه «طیب» در بازارچه سعادت بود و خانه «شعبان بیمخ» سرچهارراه بوذرجمهری گذر «دباغ خونه»، محله «درخونگاه» -نزدیک چهارراه ابوسعید- بود. «حسین رمضان یخی» هم بار فروش خیابان مولوی بود. «هفت کچلان» هم طرفهای میدان خراسان، چلوکبابی داشتند. کسانی چون پروین آژدان قزی، رجب واکسی و محمود مسگر هم در محله «بدنام» تهران که پایینتر از میدان قزوین بود و از مناطق پست و فرودست تهران به شمار میرفت، سکنی داشتند. {این محدوده الان به مجتمع فرهنگی تفریحی رازی تبدیل شده است}. اینها هم برای آن کودتا یارگیری شدند.
محل تلاقی «بازار تهران» و «میدان تهران»، محل کودتای 28 مرداد بود. در آن زمان میدانیها طرفدار شاه بودند و بازاریها مخالف شاه. اما وقایع سال 42، میدانیها را هم ضد شاه و طرفدار انقلاب کرد.
تمام عوامل «میدان» تا 9 آبان 1332، همراه شاه بودند. طیب و دار و دستهاش که اکثرا فریب خورده بودند و برای کودتا پول گرفته بودند، در این زمرهاند.
این پولها آنها را از این محلههای فرودست به کجا رساند؟ از نظر محدوده جغرفیایی و محل سکونت منظورم است.
«برادران لاله» از عوامل کودتا بودند که بعد از آن کودتا به واسطه صلهای که از حکومت گرفتند در محله سرچشمه سکونت گزیدند. «برادران طاهری» که از نوچهها و پرقیچیهای طیبخان بودند هم پاداششان را که گرفتند بعد از این کودتا در نزدیکی میدان گمرک، میدان طاهری را به نام خودشان زدند و بازار میوه و ترهبار در آنجا به راه انداختند که الان تبدیل به پارک شده است.
«برادران لاله» از عوامل کودتا بودند که بعد از آن کودتا به واسطه صلهای که از حکومت گرفتند در محله سرچشمه سکونت گزیدند. «برادران طاهری» که از نوچهها و پرقیچیهای طیبخان بودند هم پاداششان را که گرفتند بعد از این کودتا در نزدیکی میدان گمرک، میدان طاهری را به نام خودشان زدند و بازار میوه و ترهبار در آنجا به راه انداختند که الان تبدیل به پارک شده است.
بیژن حاجرضایی رئیس کل پمپبنزیندارها که پمپ بنزین خیابان ولیعصر نرسیده به میدان تجریش هم مال اوست از پسرهای «طیب» است. البته فرد صالحی است.

بله. بسیاری از ترس اینکه کمونیستها، تودهایها و مارکسیستها میخواهند ایران را بگیرند، به خیابان آمدند. در کتاب سرهنگ غلامرضا نجاتی، به خوبی به نقش تودهایها در تخریب این مساله اشاره شده است. به یاد داریم که پس از کودتای 28 مرداد مرحوم آیتالله بروجردی به شاه، تبریک ورود میگوید. چون بسیاری از علما بر این باور بودند که مصدق میخواهد کشور را به سوی مارکسیست شدن ببرد. این هم به خاطر این بود که عوامل آمریکاییها با تبلیغاتی که میکردند و پولهایی که خرج میکردند؛ چنین ترسی را به وجود آورده بودند.
یکی از کارهایشان این بود که تودهایها جسارت کرده و بر سگی نام آیتالله کاشانی را نوشته و از مجلس به سمت میدان مخبرالدوله برده بودند. خبر این موضوع اینگونه به علما رسید که چه نشستهاید که طرفداران مصدق این کار را کرده و به ساحت روحانیت بیاحترامی کرده است. این موضوع در کتاب خاطرات بسیاری از آمریکاییها فاش شد. عوامل آمریکایی این کارها را به اسم تودهایها و حامیان مصدق میکردند و متاسفانه تودهایها هم در بازیهای آنها بر میخوردند. حزب توده بیشترین خیانت را در این زمینه کرد. بسیاری از اختلافات میان کاشانی و مصدق را هم اینها به راه انداختند. این دو شخصیت اگرچه انسانهای شریفی بودند اما بعضا اطرافیانشان افراد مغرضی بودند. از جمله ابوالمعالی و پسران آیتالله کاشانی، بویژه سیدمحمد که خط پدرش را تقلید میکرد و بسیاری از نامههای مشکوک و اختلاف ساز آن زمان از آیت الله کاشانی به مصدق به خط سیدمحمد کاشانی است. حتی نامه 27 مرداد سال 1332 که از طرف آیتالله کاشانی به دکتر مصدق، نامهای که سیدمحمد کاشانی جعل کرده و از سوی مصدق اینگونه پاسخ شنیده است که «بنده مستظهر هستم به پشتیبانی ملت ایران». جعلی بودن این نامه از آن رو هویدا است که آقای ناصر قشقایی اصلا تهران نبوده که حامل این نامه باشد. از این رو این یک نامه جعلی است که از سوی فرزندان کاشانی جعل شده است. بنده در کتاب خودم «سالهای بحران؛ خاطرات ناصر قشقایی» این موضوع را نوشتهام که نامه منتسب به مرحوم کاشانی جعلی بوده است. مرحوم غلامرضا نجاتی در کتاب «کودتای 28 مرداد و جنبش ملی شدن صنعت نفت» و استاد ایرج افشار در کتاب دیگری نیز به این موضوع اشاره کرده است.
البته آیتالله کاشانی فرزندان صالحی مثل سیدمصطفی هم داشت که بسیار مرد خوبی بود. آیتالله کاشانی هم شخصا بسیار بسیار انسان شریفی بود و الحق و الانصاف در مبارزه سیاسی در موضعگیری در مقابل انگلیسیها بسیار شفاف عمل می کرد.
بعد از کودتای 28 مرداد که گرد و خاکها خوابید تودهای ها تازه فهمیدند که چه کلاه گشادی سرشان رفته است. به نظر من کودتای 28 مرداد حاصل «توطئه خارجی» و «مزدوری عوامل آگاه دربار و ارتش» و «گول خوردن عده ای آدم ساده دل که نقش بسیار مهمی داشتند» و پررنگترین نقطه آن «تشنج آفرینی و درگیری های حزب توده در داخل کشور» بود. ایران تنها کشوری در دنیا بود که و حزب کمونیست در آن پا نگرفت. چون تفکرات کمونیستی اصلا در ایران چسبندگی نداشت. حزب توده البته طرفداران زیادی داشت اما آنها نمیدانستند که اصل ماجرا چیست و تنها به چند شعار درباره کارگران و اتحاد، دلخوش بودند و خیلی ها گول آن ار خوردند.
اختلاف بین رهبران ملی و مذهبی هم از عوامل مهم در این کودتا بود. بعد از کودتای 28 مرداد همه این عوامل چوب آن را خوردند و در عوض آمریکاییها بردند که آن را مدلی برای کودتای سالوادر آلنده در شیلی کرد.
میزان تاثیرپذیری کلان شهرها و دیگر شهرها از پایتخت، موضوعی است که در طول تاریخ بارها عنوان شده است. آن زمان مسائل تهران چقدر تاثیرگذار بود در دخیل شدن دیگر شهرها در کودتای 28 مرداد؟
شهر کرمان در آن زمان از تهران تاثیر گرفته بود. مرحوم سرهنگ سخایی رئیس شهربانی آن روز کرمان بود که او را به ماشین بستند و تکه تکه کردند. تدابیری هم اندیشیده شده بود که از تیپی با همراهی تیمور بختیار از کرمانشاه به تهران بیاید برای حمایت از کودتا اما شهرها در سال 1332 خیلی در این موضوع دخیل نبودند. البته این تاثیرپذیری زیاد نبود چون کودتا در تهران به ثمر نشست و عوامل حکومتی مصدق را دستگیر و تبعید کردند. در زمان انقلاب هم همین گونه بود. ابتدا تهران سقوط کرد و بعد اعتراضات سراسری در تمام کشور منجر به سقوط دیگر شهرها شد. البته در زمان انقلاب هم یک لشگر زرهی از قزوین به سمت تهران در حال حرکت بود اما مردم در بین راه ان را متوقف کرده بودند.
شهر کرمان در آن زمان از تهران تاثیر گرفته بود. مرحوم سرهنگ سخایی رئیس شهربانی آن روز کرمان بود که او را به ماشین بستند و تکه تکه کردند. تدابیری هم اندیشیده شده بود که از تیپی با همراهی تیمور بختیار از کرمانشاه به تهران بیاید برای حمایت از کودتا اما شهرها در سال 1332 خیلی در این موضوع دخیل نبودند. البته این تاثیرپذیری زیاد نبود چون کودتا در تهران به ثمر نشست و عوامل حکومتی مصدق را دستگیر و تبعید کردند. در زمان انقلاب هم همین گونه بود. ابتدا تهران سقوط کرد و بعد اعتراضات سراسری در تمام کشور منجر به سقوط دیگر شهرها شد. البته در زمان انقلاب هم یک لشگر زرهی از قزوین به سمت تهران در حال حرکت بود اما مردم در بین راه ان را متوقف کرده بودند.
حرکتهای مردمی از 28 مرداد 32 تا خرداد 42 و بهمن 57، بیشتر از کدام منطقههای تهران آغاز شد و کجاها بیشتر درگیر این خواستهای انقلابی بودند؟
ماهیت اعتراضها از سال 32 تا 42 و پس از آن تغییر عمدهای یافته بود. معترضین در سال 32 به نفع شاه به خیابان ریختند اما در سال 42، تیپهای سنتی در حمایت از مخالفین شاه از جمله بازاریون وروحانیت به خیابان آمدند. اما توده مردم در سال 42، درگیر این موضوع نشد. حال آنکه انقلاب 57، خواست توده مردم بود که به خیابان آمده بودند. چون رژیم با همه رو در رو شده بود.
ماهیت اعتراضها از سال 32 تا 42 و پس از آن تغییر عمدهای یافته بود. معترضین در سال 32 به نفع شاه به خیابان ریختند اما در سال 42، تیپهای سنتی در حمایت از مخالفین شاه از جمله بازاریون وروحانیت به خیابان آمدند. اما توده مردم در سال 42، درگیر این موضوع نشد. حال آنکه انقلاب 57، خواست توده مردم بود که به خیابان آمده بودند. چون رژیم با همه رو در رو شده بود.
در سال 32، میدان بهارستان محل نزاع بود و در سال 57، روبروی دانشگاه تهران. درگیریها در میدان ژاله هم به خاطر این بود که بازاریها هنوز در مناطق جنوب شهر زندگی میکردند. یک حرف قشنگ دهنمکی -که من او را ده شاهی هم قبول ندارم- این است که اگر از بسیاری از کسانی که انقلاب کردند و امروز پست و مقام دارند و بالا شهر نشین هستند بپرسید قبل از انقلاب کجا بودند، میبینی که همه جنوب شهری و اهل خیابان ری و ایران و اطراف بازار بودهاند. اما پس از انقلاب، تهران به سه دلیل رشد انفجاری جمعیت، مهاجرت و ارزش کاذب زمین؛ به شکل انفجاری بزرگ شد.
اما در 30 سال گذشته، باز هم محل اعتراضها و راهپیماییها تغییر کرده است. حالا حدفاصل میدان آزادی تا میدان امام حسین، محل تجمع مردم است.
بله. چون بیشترین راهپیماییها و تاثیرگزارترین اتفاقات در حوادث منجر به انقلاب در این خیابان رخ داد و مرکزیت اعتراضها هم مقابل دانشگاه تهران بود. خیابانی به این بلندی که حدفاصل میدان فوزیه تا میدان شهناز و 17-18 کیلومتر و مسکونی بود، در آن زمان نداشتیم. اینکه همچنان این خیابان مرکز راهپیماییهای مردمی است به چند جهت است. یکی اینکه همچنان دانشگاه تهران از مرکزیت سابق خود برخوردار است و دوم اینکه این خیابان نقاط عطفی مثل چهارراه ولیعصر و میدان فردوسی را دارد و مردم مثل جویبارها به این سیل خروشان میپیوندند.
بله. چون بیشترین راهپیماییها و تاثیرگزارترین اتفاقات در حوادث منجر به انقلاب در این خیابان رخ داد و مرکزیت اعتراضها هم مقابل دانشگاه تهران بود. خیابانی به این بلندی که حدفاصل میدان فوزیه تا میدان شهناز و 17-18 کیلومتر و مسکونی بود، در آن زمان نداشتیم. اینکه همچنان این خیابان مرکز راهپیماییهای مردمی است به چند جهت است. یکی اینکه همچنان دانشگاه تهران از مرکزیت سابق خود برخوردار است و دوم اینکه این خیابان نقاط عطفی مثل چهارراه ولیعصر و میدان فردوسی را دارد و مردم مثل جویبارها به این سیل خروشان میپیوندند.
/2929
نظر شما