بی تدبیری و باورهای خرافی شاه سطان حسین، خود زمینه نابودی وی و سلطه افغانها بر خاک ایران و نابودی سلطه صفویه را فراهم ساخت و وی بالاخره با دست خود در سال 1125 تاج و تخت سلطنت را به محمود افغان واگذار کرد.
در زمان شاه سلطان حسین نیز نفوذ منجمین در دربار و افراط و خرابکاری آنها در امور درباری و کشوری، به وضوح مشاهده شده است. آورده اند: «تمام مشغولیت شاه سلطان حسین در زمان حکومتش این بود که به جای سپهسالاران افرادی چون منجمان، حکیمان و ملایان را به دور خود نشاند و درباره مسائل بسیار جزئی و پیش پا افتاده به بحث بپردازند.
مثلا در غیر موقع فصل سال، برای شاه خربزه می آورند. این جماعت تشکیل جلسه می دادند و حکیم باشی بر روی سرد و گرم بودن یا قابض و مسهل بودن آن نظر می داد و منجم هم برای قاچ کردن و خوردن خربزه اسطرلاب می انداخت و مورد ساعت سعد و نحس را مطرح می کرد و بعد ملاها باید فتوا می دادند که این خربزه پاک شرعی است یا خیر؟ و بخورد یا خیر؟ و پس از این نظریه چند دعا قبل از خوردن بخوانند و سایر جزئیات در خصوص چگونگی آوردن خربزه و در کدام سینی و ظرف و با چه کاردی قاچ شود نیز آنها نظر می دادند.(تاریخ نظامی و سیاسی نادرشاه افشار، ص 47)
گاه در دربار، بین منجمان و طبیبان درگیری و مراوداتی صورت می گرفت و به ظاهر منجمان مقتدرتر و عزیزتر از طبیبان بودند. فی المثل پزشکان در تداوی بیماران برحسب عوارض و علائم امراض و خصوصیات مشهود مرض اقدام می کردند و دارویی تجویز می نمودند، در صورتی که منجمان با این اقدامات مخالفت می ورزیدند و می گفتند: باید چرخ و سیر کواکب را نیز نگریست تا معلوم شود که آیا مراجعه به پزشک و تداوی سعد است یا نحس؟ (سیاحت نامه شاردن، ج 5، ص 182ـ 183)
ماجرای آبگوشت سحرآمیز و شاه سلطان حسین
در برخی مواقع، شاه به پیشگویی منجمان اکتفا نمی کرد و خود اوامری صادر می نمود، به عنوان مثال شاه سلطان حسین در چگونگی مقابله با افغان دستور پخت آبگوشتی سحرآمیز را داد و چنین می پنداشت که پس از اطعام سپاهیان، آنان به صورت نامرئی مبدل خواهند شد و در نتیجه مزیتی عظیم بر دشمن خواهند یافت. آبگوشت باید در ظرفی تهیه می شد که در هر یک از آنها دو پاچه بز نر با 325 غلاف سبز نخود و تلاوت 325 تشهد توسط دوشیزه ای بر سر آن خوانده می شد و این سفارشهایی بود که به شاه برای پخت این آبگوشت سحرآمیز داده بودند.(ر.ک: انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ص 158)
بی تدبیری و باورهای خرافی شاه سطان حسین، خود زمینه نابودی وی و سلطه افغانها بر خاک ایران و نابودی سلطه صفویه را فراهم ساخت و وی بالاخره با دست خود در سال 1125 تاج و تخت سلطنت را به محمود افغان واگذار کرد. بنا به گفته مرحوم زرین کوب، رسوخ این گونه خرافات را همراه با انس و علاقه به تقالید موروث و خوش باوری ساده لوحانه ای که مانع از عادت کردن به تفکر بود، در تمام طبقات شایع کردند و اذهان عام را آماده قبول و حتی دفاع و توجیه تعصب آمیز و برخورد با هرگونه دعاوی غریب و خیال انگیز را غیرممکن ساخت.(ر.ک: روزگاران، ص 83)
مواردی که مطرح گردید، نمونه هایی بودند از این سوء استفاده ها از طبقه حاکم و آمادگی انفعالی اذهان در تصدیق و تأیید و این دعاوی. تعیین زایچه از سوی ستاره ها و صور ملکی قبل از تولد کودک، تعیین مناسب برای رفتن به خانه نو، پوشیدن لباس نو، زمان مناسب برای عقد و روز عروسی و ... از دیگر مواردی بود که باید مورد تأیید منجمین قرار می گرفت.(ر.ک: مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ص 51)
خرافه ای درباره جسدهای به دار آویخته شده
افکار و باورهای خرافی در دوره صفویه فقط به این موارد ختم نمی شود و ما شاهد مقولاتی چون سحر، طلسم، جادو، پیشگویی و متوسل شدن بی حد و مرز به استخاره هستیم که زمینه های آمیختگی برخی مسائل و امور زندگی را با خرافات فراهم می ساخت. به عنوان مثال آدمی که به هنگام تولد باید انجام می گرفت و یک باور و اعتقاد خرافی بیش نبود، قرار دادن کلیدی در زیر بدن نوزاد به هنگام قطع بند ناف بود، تا احتمال اینکه او بعدا دزد شود کاهش یابد.(ر.ک: طب در دوره صفویه، ص 314)
و یا با استفاده از برخی دعاها می تواند قدرت گزش را از عقرب بکاهد که این عمل از سوی شخصی بنام مارگیر با گرفتن صورتش به صور فلکی عقرب در آسمان و زیر لب خواندن اورادی به مورد اجرا گذاشته می شد.(ر.ک: مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ص 52) عبور زنان سترون و نازا از زیر جسدهای به دار آویخته شده (ر.ک: سفرنامه کارری، ص 46) و یا شکستن گردو روی هر پله مناره مسجدی در اصفهان و جارو کردن پوسته های گردو به هنگام پائین آمدن از پله و دادن مغزهای گردو به مردانی که در راه با آنها رو به رو می شوند، که نازایی زنان را شفا خواهد داد،(ر.ک: سیاحت نامه شاردن، ج 7، ص 226ـ 227) از خرافات رایج در این عصر به شمار می رفت.
آنان همچنین هنگام بیمار شدن، از داروهای سحر و جادو و دیگر روشهای درمانی مشابه استفاده می کردند، به عنوان نمونه برای معالجه امراض خویش، به مقام روحانی و حتی روحانیون ملل مختلف از قبیل هندو و یهودی و مسیحی مراجعه می کردند و هر یک برای معالجه مراجعه کنندگان به قرائت بخشی از متون مذهبی مثل انجیل یوحنا می پرداختند.(ر.ک: همان، ج، ص 257)
این عمل ایرانیان مشابه کاری است که از سوی مغولان صورت می گرفت ، چنانکه گفته شد آنها نیز برای رفع تمامی حاجات، به روحانیون دیگر مذاهب مراجعه می کردند و برایشان احترام خاصی قائل بودند. در این دوره یهودیانی هم بودند که به انجام کارهای سحر و جادو متهم می شدند.(ر.ک: انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ص 85) این مسأله بی ارتباط با مراجعت ایرانیان به آنها برای بطلان سحر و جادو یا پیشگویی و رفع مشکلات نبود. انجام و پرداختن به چنین اموری از سوی اقلیتهای مذهبی، بی شک مخالفت روحانیت و علما و حکمای مسلمان را بر می انگیخت و باعث اعمال فشار بر اقلیتها می شد و آزادی نسبی یهودی و نصاری در دوره شاه عباس و در دوره شاه سلیمان و در نهایت در دوره سلطان حسین، با الزام و اعمال فشار روحانیت به حداقل رسید.(ر.ک: روزگاران، ص 99)
/30362
نظر شما