به گزارش خبرآنلاین، چاپ هفتم «سقای آب و ادب»، اثری است متفاوت از سید مهدی شجاعی، رمان و روایتی از زندگی حضرت عباس(ع)، که بعد از سالها، اندک اندک جامه خلق پوشیده و این روزها در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است. رمان به یقین متفاوت است با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی. اثر شامل ده فصل است: عباسِ علی، عباسِ امالبنین، عباسِ عباس، عباسِ سکینه، عباسِ مواسات، عباسِ زینب، عباسِ ادب، عباسِ حسین، عباسِ فرشتگان، عباسِ فاطمه...
در هر فصل رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده میشود و در حرکتی سیال، راویان جای به هم میدهند و شکستها به سرعت خوانش میافزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن میکند. اما آنچه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی متمایز میکند، بیشتر در فصل عباسِ فرشتگان به چشم میآید. در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) میپردازد؛ اما در فصل نهم، شجاعی شیوهای جدید را پیش میگیرد، روایتی متفاوت با مضامینی که بیشتر استحسان اوست، مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی (ع)
این فصل چنین آغاز میشود:
پیش از آنکه راوی این داستان، قدم به فصل پایان بگذارد، ما فرشتگان؛ فرشتگان هفت آسمان، بر خود فرض میشماریم که پا به میدان بگذاریم و پرده از رخسار حضرت ابوالفضائل برداریم. و ناگفته پیداست که این نه بدان معناست که ما قادریم پرده از اسرار حضرت ابوالفضائل برداریم. چرا که رخسار، جلوهای از جلوات حضور عیان است و اسرار، جنس و جوهری از علوم در پرده و معارف پنهان. و فاصلة میان این دو، فاصله میان زمین است تا آسمان. دلیل یا فلسفه حضورمان در این میدان را در سطور آتی در خواهید یافت، و امّا چرا این فصل را برای حضور انتخاب کردیم و در این مقطع از روایت داستان، وارد میدان شدیم!؟ پیش از این نیامدیم، چون امید یا انتظار یا توقع داشتیم که سایه و شبحی از رخسار حضرتش را در لابهلای خطوط داستان ببینیم ولی وقتی دیدیم که روایت رو به اتمام است بیرؤیت رخسار حضرت، و داستان در آستانة فصل پایان، ترسیدیم که مبادا نقطه ختم بر پایان داستان بنشیند و حرفهای اصلی و اصلیترین حرفها همچنان ناگفته بماند...
در بخش دیگری از کتاب میخوانیم:
عباس برای حسین فقط یک سردار نیست، یک فرمانده نیست، یک پرچمدار هم نیست، یک برادر هم نیست. عباس، عمود خیمه لشکر حسین است. نه عباس، عمود خیمه وجود حسین است. اگر عباس بشکند، خیمه وجود حسین فرو میریزد، اگر عباس بشکند، پشت حسین میشکند و اگر عباس بیفتد، حسین از پا می افتد.
عباس، بقیةالله جبهه حسین است. اما اینهمه را نمیتواند یکجا به عباس بگوید.
فقط گفته است: عباسم، تو علمدار لشکر منی! تو اگر نباشی، هیچکس نیست. اما... بیا و کاری بکن! حجت الاسلام را هزار باره بر این قوم، تمام کن! بگو که جنگ، جای خود، بستن آب بر کودکان و زنان، ناجوانمردانه است...
و عباس، رفته است، مقابل سپاه مقابل ایستاده و زبان به نصیحت گشوده است از خدا و پیامبر گفته است از نسبت بچههای حسین با پیامبر گفته است از انسانیت گفته است. از عربیت گفته است، از جوانمردی و فتوت گفته است و... تمام همت خود را برای نرم کردن دل دشمن، به کار گرفته است، اما پاسخی جز قساوت نگرفته است.
مقابل عمر سعد و لشگر او ایستاده و گفته است:
ای عمر سعد! این حسین، فرزند رسول خداست. شما یاران و برادران و عموزادگانش را کشتهاید و او را با کودکانش، تشنه و تنها گذاشته اید. تشگنی جگرهایشان را به آتش کشیده. جرعهای آب به آنان برسانید و گرنه زنان و کودکانش از تشنگی هلاک میشوند.
... و در مقابل موعظههای او، عدهای سکوت کردهاند، عدهای گریه کردهاند و شمر و شبث بن ربعی گفتهاند: ای فرزند ابوتراب! به برادرت بگو؛ اگر تمام روی زمین، بدل به آب شود و در اختیار ما باشد، ما قطرهای به شما نمیدهیم مگر که با یزید بیعت کنید.
هم دوست و هم دشمن، هم اهل زمین و هم اهل آسمان، هم ساکنان امروز و هم ساکنان فردا، همه و همه باید مشک آب را در دستهای عباس ببینند تا بدانند که هنگام عطش، به کدام دست باید چشم بدوزند و به هنگام نیاز به دامن که باید بیاویزند.
از وقتی سکینه چشم به جهان گشود، آرزو داشتم که برایش کاری کنم، دلش را به انجام کاری شاد گردانم، دل خودم را به انجام کاری برای او خوش کنم اما او هرگز لب به هیچ خواهشی تر نکرد حتی همان وقتی که کودک و کوچک بود.
بچهها همیشه سرشار از خواهشند اما او از همان ابتدا بزرگ بود، دهها برابر از سن و سال خودش بزرگتر.
... الان سکینه چه میکند؟ مگر نه او سقای کودکان است؟! مگر نه او سرپرست کودکان، در خیام حسین است؟! اکنون پاسخ العطش بچه ها را چه میدهد؟ بچههای بیتاب را چگونه سرگرم میکند؟
پیش از این اگر پاسخی نداشت، پیش از این اگر خودش هم بی تاب و کلافه بود، پیش از این اگر خودش هم امید به هیچ سو نبسته بود، اکنون، از ساعتی پیش تاکنون ماجرا فرق کرده است، از وقتی که مشک را به عمو سپرده است، همه چیز تغییر کرده است.
اکنون و از ساعتی پیش تاکنون، هر کودکی که می گوید: آب، سکینه می گوید: عمو.
و آنقدر مفهوم آب و عمو به هم گره خورده است که بچه ها به تدریج تشنگی را با گفتن عمو، اظهار می کنند.
آنچه اکنون سکینه در مورد عمو به بچهها میگوید، غلو و اغراق نیست، باور یقین آکنده سکینه است.
-دمی دیگر همگی به دستهای با کفایت عباس، سیراب میشوید.
- تاب بیاورید تا عمو برایتان آب بیاورد.
- عمو اگرچه مشک را برده است اما بعید نیست که فرات را بیاورد.
- دشمن!؟ دشمن از شنیدن نام ابوفاضل میگریزد، چه رسد به دیدن سایهاش، چه رسد به شنیدن صدای پای اسبش...
گویی که دلهای نازک همه کودکان، به ضریح دستهای ابوالفضل، گره خورده است.
بر اساس این گزارش، نیستان همچنین به تازگی «ماه به روایت آه» روایت متفاوت زندگانی و شخصیت حضرت ابوالفضل العباس(ع) را به قلم ابوالفضل زرویی نصرآباد و روایت او از منتشر کرده است. نویسنده در این کتاب کوشیده تا از زبان دوازده راوی، ناگفته هایی از قبل و بعد از شهادت پرچمدار کربلا را با امانتداری، پایبندی به مستندات تاریخی و روایی و پرهیز از اغراق، روایت کند.
بر خلاف انتظار، در کتاب به شکل و شیوه شهادت حضرت ابوالفضل(ع) اشارهای نشده و نویسنده عمده همت خود را صرف بازگویی و رازگشایی از اموری کرده که با وجود جذابیت برای مخاطب، متاسفانه کمتر بدانها پرداخته شده است؛ اموری همچون خانواده مادری، کودکی، ازدواج، فرزندان، برادران، حیطه دانش و معرفت و جایگاه آن حضرت در میان اهل بیت و مسلمانان آن روزگار. از دیگر جذابیتهای این کتاب، ذکر تاریخ شمسی تمامی رخدادهاست که خواننده فارسی زبان را با زمان وقوع حوادث در روز و ماه و سال هجری شمسی آن وقایع آشنا می کند.
زرویی در نگارش این دوازده روایت، با تکیه بر منابع دست اول تاریخی و مطالعه و فیش برداری از قریب شصت کتاب، ضمن رعایت ایجاز، پرهیز از اطناب و نگاه احساسی، متنی خواندنی و قابل اعتماد و استناد فراهم آورده است؛ متنی که در عین سادگی ساختار ادبی محکم و قابل تاملی دارد. به جز یک راوی (زید بازرگان) تمام راویان کتاب (مسلم بن عقیل، فاطمه کلابیه، حضرت زینب، امام حسین علیه السلام، ام کلثوم، لبابه، عبدالله بن ابی محلّ، کزمان، شبث بن ربعی، سرجون و عبیدالله بن عباس) شخصیتهای واقعیاند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
کجاست برادرم؟ کجاست یاورم؟ کجاست عباس؟
امروز پیش از همه، اجازه نبرد خواستی. گفتم: عباسم! اِذا مَضَیتَ تَفَرِّقَ عَسکَری ... اگر از دستم بروی، سپاهم از هم میگسلد.
نور چشمم علیاکبر، یادگار برادرم قاسم، تمام یاران، برادران، برادرزادگان و خواهرزادگانمان را پیش از تو به میدان فرستادم.
عزیزترینم! تا تو بودی، امید و رغبت و انگیزة حیات هم بود...
آن گاه که همه رفتند، با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه، آمدی که: «مولای من، به خدا که جگرم از داغ رفتگان میسوزد و زندگی را بیاینان خوش نمیدارم. آقای غریب و بیکَسَم! بگذارید بجنگم.»
ـ بگذارم بجنگی؟ تو آخرین امید و عزیزترین کس حسینی. تو ماه خاندان بنی هاشمی. تو جگر بند و تکیهگاه منی. اگر گزندی به وجود نازنینت برسد، چه؟ اگر زنان و اطفال خیمهگاه خبردار شوند که به تو چشم زخمی رسیده، بند دل و رشتة امیدشان پاره میشود... نه برادرم، نه امیدم، نه ... جنگ نه. امّا کودکان تشنهاند. اگر میتوانی، فقط قدری آب ...
*
آه، آه، آه ... عباسم! آیا در خوابی که امید بیداریات را داشته باشم؟ بر من دشوار است که تو را بر این زمین تفته، غرقه به خون بنگرم.
اَلآن اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلتی وَ شَمَت بی عَدُوّی ...
حال، کمرم شکست و رشته تدبیرم گسست و دشمنم زبان به شماتت دَر بَست ...»
نیستان همچنین کتاب «حضرت سکینه» به قلم سیدمجتبی حسینی را روانه بازار نشر کرده است. کتاب از سه بخش تشکیل شده؛ بخش نخست ترجه منتخبی از کتاب «بیوگرافی خانمهای خاندان نبوت» است که توسط خانم دکتر بنت النشاطی (استاد دانشگاه مغرب) به رشته تحریر درآمده است. بخش دوم اشارهای است کوتاه به برخی لحظهها و برشهای زندگی و شخصیت حضرت سکینه بر اساس متون موجود که به طور ضمنی حاوی برخی صحنه هایی است که ایشان دیده و حضور داشته است.
بخش سوم حاوی برداشت نویسنده از مطالعه متون مختلف در مورد این بزرگوار است که تحت عنوان «تحلیلی کوتاه از موقعیت حضرت سکینه» در متن آمده و پس از آن، در پیوست، ذکری از فرزندان حضرت امام حسین علیه السلام شده که بر اساس متون شیعی گردآوری گردیده است.
مطالعه این اثر کمحجم و پرمحتوا به پژوهشگران و دوستداران حضرت سیدالشهدا و خانواده ایشان توصیه میگردد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
آنچه از مجموع متون تاریخی و ادبی که در مورد حضرت سکینه بحث کرده اند برمیآید این است که این بزرگوار دارای شخصیت ممتاز و بینظیری بوده است. و در عین حال شخصیتی جامع اضداد. برخی از این صفات و رفتارها که گزارش شده در عین شگفتی برای ما قابل قبول میباشد. مثل این که ایشان در عین خوش سخنی، خوش مجلسی و حتی شوخ طبعی، غرق در ذات خدا بوده و از عرفان واقعی بسیار بالایی برخوردار بودهاند. چرا که مگر نه او دختر حسین است. از قلب مهربان و پرعاطفهای بهرهمند بوده و چه بسا عرفان و عاطفه او توان ادبی و نفوذ کلام او را به حد غیرقابل رقابتی رسانده بودند.
اما آنچه پذیرش آن برای ما دشوار است و معمولاً نویسندگان شیعی از آنها ذکری نکردهاند، حضور او در مجالس غنا یا به راه انداختن نشستهای به اصطلاح هنری است! که آوازهخوانان لاابالی میآمدند و به صورت غنایی آواز میخواندند و حتی او را سوژه غزلهای عاشقانه خود قرار میدادند و امثال این رفتارها.
اما این مطالب میتواند، ما را به امر مهمی توجه دهد. و آن اینکه ممکن است جلساتی ادبی تشکیل می شده و حضرت سکینه هم در آنها حضور مییافتند و مردم خصوصاً ادبا و شعرا از نقد دقیق و لطیف ایشان بهره میبردند، اما در گذر زمان با اغراقات و الحاقات زیادی عجین شده و این محافل ادبی در توصیف، تبدیل به محفلهایی ناسازگار با شخص و شخصیت سکینه (س) شدهاند.
ساکنان تهران برای تهیه این کتاب ها و سفارش هر محصول فرهنگی دیگر کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و سفارش خود را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.
6060
نظر شما