امیرحسین صدیق، بازیگر سینما و تلویزیون در گفتگویی اعلام کرده که این روزها مطالعه «شش و سی و دو دقیقه، میدان تجریش» نوشته حامد محمدی و «شما که غریبه نیستید» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی را تمام کرده است. او هر از گاهی شعر میخواند اما بیشتر رمانهایی را مطالعه میکند که نثر روانی دارند. صدیق به چلچراغ گفته است که در نوجوانی بیشتر آثار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را می خوانده که خیلی برایش تاثیرگذار بوده است. سه گانه «کوه های سفید»، شهر طلا و سرب، برکه آتش» نوشته جان کریستوفر از آن دسته آثار تاثیرگذار برای اوست.
او برای مطالعه کتاب «رمز داوینچی» دن براون را پیشنهاد می کند.
به گزارش خبرآنلاین، «شش و سی و دو دقیقه میدان تجریش»، مجموعه داستانی از حامد محمدی، از سوی انتشارات نیستان روانه بازار نشر شده است. در این مجموعه مساله مرگاندیشی و مضامین معنوی و درونی از نگاه فردی و اجتماعی آدمهای جامعه امروزی طرح شده است.
نویسنده در این کتاب تمرکزش بر مسایلی است که اغلب در ذهن انسان معاصر با پرسش همراه میشود. مسایلی که نویسنده آنها را با زبانی ساده بازگو میکند و از این رهگذر سعی دارد مخاطب را به راحتی با عمق این موضوعات و نقش آنها در زندگی روزمره آشنا کند.
بخشی از داستان «خوابهای سمانه» این کتاب: «سمانه اما این روزها مثل قدیم نبود. از آن سالها خیلی گذشته است. سمانه الان بیست و هفت سال دارد. دختری زیبا و مهربان و دوستداشتنی برای همه بود. موهایش هنوز طلایی و مجعد بود. پیچوتاب موهای طلاییاش او را زیباتر میکرد... سمانه بر عکس برادرش بیشتر آهنگهای سنتی گوش میداد. صدای تار و سه تار را که میشنید، حالش عوض میشد. چشمانش را آرام میبست و سرش را تکان میداد..»
و قسمتی از داستان کوتاه«شش و سی و دو دقیقه میدان تجریش» نیز اینگونه نوشته شده است: «داخل خیابان ولیعصر بودم و نمیدانم چه شد که ماشینم درست پشت موتور پسر جوان قرار گرفت. خیابان ولیعصر، از وقتی یادم میآید، با آن چنارهای بلند و رستورانهای اطراف خیابان و جوهای دو طرف خیابان که همیشه پر از آب هستند، هیچ فرقی با بیستوپنج سال پیش نکرده است..»
همچنین «شما که غریبه نیستید» زندگی نامه هوشنگ مرادی کرمانی است که در قالب اثری داستانی و با نثری شیرین و خواندنی نوشته شده است. او در این کتاب درباره ی رنج ها و سختی های زندگی اش، فقر و تنهایی اش می گوید و راه هایی که برای غلبه بر مشکلاتش پیدا می کند، داستانی سرشار از امید درباره یک زندگی واقعی. این کتاب را نشر معین به بازار کتاب عرضه کرده است. در فصلی از رمان «شما که غریثبه نیستید» می خوانیم: «ساعت 5/5 عصر قرص های معده ام را خورده ام. حالا می شود قرص ها را خورد و خوابید. درست سر ساعت. دکتر درخشان گفت باید سر ساعت بخوری. یک بار می خواستم بروم شیراز، توی فرودگاه یادم افتاد که کپسول هایم را نیاورده ام. موقع خوردنش بود. رفتم آب خوردم، آب بدون کپسول. تا رفتم و آمدم سر هر هشت ساعت فقط آب خوردم، خوب شدم. بروم آشپزخانه یواش آب بیاورم، همه خوابیده اند. یک بار می خواستم داستانی بنویسم از پسری که رفته بود آب بیاورد برای پدر بیمارش که قرص هایش را بخورد. کمی دیر کرده بود و پدر مرده بود. مرده هم که دیگر قرص نمی خورد، حالا پسر هر روز با یک پارچ آب و لیوان می رفت بالای قبر پدرش و عذرخواهی می کرد. بچه خوبی بود. بچه های حالایی خیلی از این کارها نمی کنند. عجب یادداشتی شد، از قبر شروع شد و به قبر هم تمام شد. بروم برای خودم آب بیاورم، دارد از وقتش می گذرد. اصلاً می روم توی آشپزخانه قرص هایم را می خورم. با زندگی به هر صورت باید کنار آمد. شما که غریبه نیستند...»
رمان «رمز داوینچی» را نیز ناشران مختلفی در کشور منتشر کرده اند که انتشارات افراز، 4ماه پس از انتشار کتاب به زبان انگلیسی، با نام «نماد گمشده» و ترجمه شبنم سعادت آن را منتشر و روانه بازار نشر کرد. این رمان خواندنی اینگونه آغاز می شود: «ساختمان معبد. ساعت هشت و سیوسه دقیقه بعدازظهر.
راز مگو در چگونه مردن نهفته است. از زمان ازل، چگونه مردن همواره اسرارآمیز بوده است.
مرد تازهوارد که 34 ساله مینمود، به جمجمه انسانی که میان دستانش جا خوش کرده بود، مینگریست. جمجمه چون کاسهای میانتهی و لبریز از شراب سرخ به رنگ خون بود. با خود گفت «بنوش. دلیلی ندارد که بترسی.»
چنانکه رسم بود، این سیر و سلوک را آراسته در جامه رسمی و آیینی یک مرتد محکوم به اعدام قرون وسطی آغاز کرده بود. سینه رنگپریدهاش از شکاف باز پیراهن گشاد نمایان، پاچه چپ شلوارش را تا زانو و آستین راستش را تا آرنج بالا زده بود. دور گردنش حلقه طناب سنگینی که برادرانش آن را «یدککش» میخواندند آویزان بود. امشب، همانند برادرانش که شاهد مراسم بودند، خود را اربابوار آراسته بود.
محفل برادران که دور او حلقه زده بودند همگی ملبس به جامه تشریفاتی شامل پیشبند پوست بره، حمایل و دستکش سفید بودند. جواهرات تشریفاتی که به گردنشان آویخته بودند در نور کمرنگ اتاق چون چشمهای اشباح میدرخشیدند. بسیاری از این مردان جایگاه اجتماعی قدرتمندی داشتند، با این وجود تازهوارد میدانست که مقامهای مادی آنها در میان این دیوارها بیمعناست. در اینجا همه برابر بودند، برادران قسمخوردهای که پیوندی معنوی داشتند...»
ساکنان تهران برای تهیه این کتاب ها و هر محصول فرهنگی دیگری کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند.
6060
6060
نظر شما