انتخاب جان کری از سوی باراک اوباما به عنوان جانشین هیلاری کلینتون، شائبه های تغییر در مناسبات خارجی ایالات متحدۀ آمریکا در کانون های بحران، به ویژه در رابطه با ایران را تقویت کرده است. تقویت زمزمه های تغییر در مناسبات میان ایران و آمریکا از جمله احتمالاتی است که طی هفته های اخیر تعابیر و تفاسیر زیادی را از سوی جامعۀ روشنفکری، نخبگان و سیاستمداران عنوان کرده است.
تردیدی وجود ندارد که جان کری چندین سال است که نسبت به سیاست اعمال فشارهای خارج از منطق ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی بیشتر علیه ایران مخالفت می کرد که البته این مخالفتها، ممکن است دلایل اقتصادی مربوط به خود را در حوزۀ تجارت داشته است که به اعتقاد من در بحث رابطۀ ایران و آمریکا نباید بیش از اندازه بر روی ابعاد منفی آن تاکید کرد، چون من بر این باور هستم که روابط ایران و آمریکا طی سالهای اخیر به گونه ای نبوده که سران و یا نمایندگان سیاسی دو کشور را جهت بهره برداری اقتصادی از وضعیت سیاسی آشفته و خطرناک ترغیب کرده و یا زمینه های آن را فراهم آورده باشد. لاجرم انتخاب کری به جای خانم کلینتون از مدتها قبل (و حتی قبل از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری اوباما) هم پیش بینی می شد و چندان هم دور از انتظار نبود. در این رابطه شایان دقت است که کلینتون به دلیل نزدیکی زیادی که به لابی یهودی و دولت اسراییل پیدا کرده بود، حداقل در یک سال و نیم گذشته سبب بروز ناهماهنگی و عدم توازن مشهودی در موضع گیریهای وی گردید و ایشان آگاهانه و یا ناخودآگاه سیاست های اسراییلی را زیر پوششی از سیاست های ایالات متحده آمریکا تبلیغ می کرد، و این در شرایطی بود که رئیس ایشان (رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا) با نخست وزیر اسراییل در تضاد تفاهم شدیدی قرار داشت و به زیر پوشش سیاست های امریکایی در آوردن امیال شرارت بار نخست وزیر اسرائیل، در عمل سیاست های صلح طلبانه جدید اوباما را به پرتگاه تحریف و گمراهی کشاند.
بدیهی است که تغییر چنین وضعیتی در دستگاه سیاستگذاری آمریکا در دور دوم ریاست جمهوری اوباما (فارغ از مسئلۀ ترمیم روابط با ایران) به شدت احساس می شد. وزیر خارجه ای که مجری همۀ خواسته های اسراییل بود، آنهم در حالیکه رئیس جمهور آمریکا در مسائل مهم و حساس دچار مشکلات اساسی با اسراییل شده بود، مشکل ساز شده و ادامه وزارت خارجه خانم کلینتون را غیر قابل دوام ساخته بود. از این رو، با نگاهی به شیوه کار در دموکراسی آمریکایی و روند سیاستگذاری اوباما، این نتیجه بدست می آید که او حتی پیش از انتخابات دور دوم، برای خانم کلینتون و همسرش، رئیس جمهور اسبق ایالات متحده آمریکا (بیل کلینتون) وضعیت را تشریح کرده و غیر قابل دوام بودن سمت خانم کلینتون را برایشان روشن کرده بود و اینکه وزارت خارجه به واقع نیازمند تغییر است و در شرایط جدید باید ظرفیت لازم را جهت پیگیری و به ثمر رساندن سیاستهای جدید حاصل نماید. همانگونه که پیش بینی می شد، این مسئله بحث و جدلی را ایجاد نکرد چرا که موضوع سیاست خارجی آمریکا مطرح بوده و در این زمینه در یک کشور دمکراتیک، همواره اجماع وجود داشته است. از این رو زمانی که وزیر خارجه آمریکا با این استدلال که تداوم وزارتش می تواند به منافع ملی آمریکا لطمه بزند وزیر خارجه با کمال میل پست خود را ترک می کند. لذا چندان دور از انتظار نبود که این مسئله بدون هیچ تشنج و یا تزلزلی صورت گیرد.
از سوی دیگر انتخاب شخص کری به جای کلینتون نیز قابل پیش بینی بود چرا که هیچ گزینۀ دیگری در طیف سیاستمداران طراز اول حزب دمکرات ایالات متحده آمریکا پیدا نمی شد که به اندازه کری به حل این بحران به درازای خارج از منطق کشیده شده میان تهران و واشنگتن علاقمند باشد.
بدون شک تغییر در مناسبات ایران-آمریکا کار آسان و ساده ای نمی تواند باشد و فرایند درازمدتی را در بر خواهد گرفت. با این حال در این پروسه به جای خوش بینی و یا بدبینی بیش از اندازه، باید واقع بینی را در پیش گرفت. چراکه باید این احتمال را در نظر گرفت که جان کری نیز نتواند کاری از پیش ببرد. از نگاه واقع بینانه، اینگونه به نظر می رسد که اوباما در حال آماده کردن وسائل و امکانات لازم است تا در ماه ژانویه دولت جدید مقدمات لازم برای تصمیم گیری های جدیدی که برای بسیاری در جامعه سیاسی امریکا غیر متعارف شمرده می شود را فراهم آورد.
برای ایران ترجیح باید بر این باشد که در تفسیرها و برآوردهای خود سعی کند واقعیت ها را در نظر گیرد، نه آنکه امید ها و آرزوهای مثبت یا منفی را ملاک داوری قرار دهد. نگاه غیر واقع گرایانه غالباً نتیجۀ مثبتی به همراه ندارد و چنین سمت و سویی در بررسی مسائل، بدون شک ایران را به بیراهه خواهد برد. به عنوان مثال تفسیری وجود دارد مبنی بر اینکه جان کری چندان تمایلی به برقراری رابطه با ایران ندارد و تنها انگیزه وی سر و سامان دادن به شرکتهایی است که در اختیار دارد. بدون شک چنین تفسیری به روند تصمیم گیری سیاسی ایران لطمه خواهد زد. در واقع چنین تفسیرهایی این سوال را به ذهن متبادر می سازد که ایران چه نیازی دارد که به نیات باطنی کری پی ببرد و آن را به حساب سودمندی و یا مضرات روابط ایران و آمریکا بگذارد؟ چنین نگاهی دستاوردی جر گمراهی در سیاست خارجی ندارد. از این رو توصیه من اینست که ایران باید به واقعیات بپردازد. واقعیت اینست که جان کری در میان سیاستمداران و سناتورهای امریکایی به عنوان فردی شناخته شده است که علاقمند است که مسائل مابین ایران و آمریکا حل بشود، حال انگیزه درونی وی چه می خواهد باشد، نمی تواند تفاوتی در کار تصمیم گیری ما ایجاد کند. واقعیت غیر قابل انکار اینست که وی در این مسیر تا آنجا پیش رفت که در مواقع ضروری انتقادات لازم را به نخست وزیر اسراییل و لابی یهودی وارد کرد.
تمایل ایران برای از میان برداشتن محدودیت های اقتصادی و حتی تمایل غرب برای باز کردن این فضا بر کسی پوشیده نیست؛ اما این واقعیت را نمی توان از نظر دور داشت که در این مسیر باید بیش از پرداختن به آرزوها و آمال های شخصی خود و کنکاش کردن در انگیزه جان کری درترمیم روابط کشورش با ایران ، باید واقعیت ها را یافت و بدیهیات را بر تصورات در آینۀ تخیل مان چیرگی دهیم.
(این یادداشت از گفت و گوی تلفنی با ایشان فراهم شده است)
5249
نظر شما