"پذیرایی ساده" فیلم بسیار تلخی است که چنان به روح آدمی سیلی می زند که جای زخم و خراشش باقی می ماند و دردش از یاد نمی رود.

                             
وقتی که مرد بالاخره تسلیم می شود، دست از کندن گور برای نوزاد مرده اش برمی دارد، پولها را از کاوه می گیرد و از او دور می شود، قاب بسته ای از چهره خسته کاوه می بینیم که آهی می کشد و به نقطه ای مبهم خیره می شود. انگار همه دردهای بشری در این چهره جمع شده است و تمام تنهایی که انسان از نخستین لحظه آفرینش تاکنون تحمل کرده، از نگاه اندوهگین او بیرون می ریزد.
بعد به سمت جنازه نوزاد می رود، پارچه روی صورتش را کنار می زند، به او نگاه می کند و سپس کنارش روی زمین یخ بسته وسط سنگ قبرهای ناشناس دراز می کشد و در خود فرو می رود. گویی که می خواهد با در آغوش کشیدن آخرین نشانه معصومیت از دست رفته خود را از ظلمت فراگیری که احاطه اش کرده، برهاند و دوباره به نخستین مأمنی که از آن رانده شده، بازگردد.
اینجا آخر دنیاست که چنان ناامیدی هراسناکی را به تصویر می کشد که به نظر می رسد هیچ راهی به سوی رستگاری نیست و همه ما دیر یا زود محکوم به دست کشیدن از انسانیت خود هستیم و تلاش برای یافتن نشانه ای از آدمی که بتواند ایمان ما را به نجات بشریت حفظ کند، وجود ندارد.
همه آن خشم، خشونت و بی رحمی که کاوه در طول داستان نسبت به دیگران نشان می دهد، فقط برای این است که ما به این لحظه دردناک در آن گورستان غریب نرسیم که احساس کنیم چنان همه ارزشها و باورهایمان فرو ریخته و متلاشی شده است که دیگر هیچ چیزی برای اتکا و اعتماد کردن به آن نداریم و در حال سقوط در جهنم ناامیدی و پوچی هستیم.
اگر کاوه حاضر می شود به عمیق ترین لایه های سیاه و تاریک روح خود قدم بگذارد و با تحقیر و آزار دیگران در مغاک هولناک انحطاط خویش سقوط کند و حس تنفر و بیزاری مخاطبان را به جان بخرد، فقط برای این است که شاید کسی را بیابد که این همه تیرگی و تباهی را پس بزند و از دل آن راهی به سوی پاکی و معصومیت بگشاید.
یک نفر که تن به بازی او ندهد، قواعدش را نپذیرد، تسلیم وسوسه هایش نشود، مقاومت کند، مقابلش بایستد، با او دست به یقه شود و به او بگوید که با همه پولهایش برود جهنم! که او حاضر نیست از شرافت و غرور و عزت نفس خود دست بکشد و تن به خواری و حقارت و پستی در برابر بخشش او دهد و اصول و باورها و ارزشهای خود را معامله کند.
آن وقت دیگر کار به آن لحظه نمی کشید که فرشته بال شکسته در آن برهوت بی انتها با دستهایش زمین را چنگ بزند تا گوری بکند برای آنکه همه سیاهی و پلیدی روح آدمی را در آنجا پنهان کند تا خداوند از خلقت انسان محبوبش ناامید نشود.
پس کاوه با همه سنگدلی و بی رحمی که نشان می دهند، آدم استثمارگر و سلطه جویی نیست که به طرز بیمارگونه و عقده مندی از تحقیر و آزار دیگران لذت ببرد، بلکه آرمانگرای شکست خورده و به آخر خط رسیده ای است که از بشریت ناامید شده و به دنبال روزنه نوری می گردد که او را از ظلمت هولناکی که در آن سقوط کرده، نجات دهد تا دوباره به انسان ایمان بیاورد.
"پذیرایی ساده" فیلم بسیار تلخی است که چنان به روح آدمی سیلی می زند که جای زخم و خراشش باقی می ماند و دردش از یاد نمی رود و به همین دلیل تعدادی از مخاطبان دوستش نخواهند داشت و آن را توهین و تحقیر خود می دانند و از دست مانی حقیقی عصبانی می شوند اما نمی دانند که حس خشم و ناراحتی که نسبت به او و فیلمش نشان می دهند، ناشی از سرخوردگی، دلزدگی و ناامیدی شان از باورهایی می شود که گمان می کردند هیچ چیزی نمی تواند آنها را زیر سوال ببرد و تخریبشان کند.
درواقع آنها از مواجهه با انفعال، عجز و ناتوانی همه شخصیتهایی که می توانند یکی از ما باشند، دلخور و خشمگین هستند ولی بجای اینکه دست به سرزنش و ملامت خود بزنند، انگشت اتهامشان را به سوی کسی می گیرند که تنها گناهش این است که حاضر می شود به تاریک ترین و هولناک ترین زوایای روح بشری رسوخ کند و شرارت، پلیدی و زشتی درون انسانها را بیرون  بریزد تا شاید کسی به خود بیاید و حالش دگرگون شود و روح تباه شده خود را نجات دهد.
پس آنهایی که با خودشان صادق ترند و از رویارویی با شخصیت واقعی شان نمی هراسند و حاضرند برای بازگشت به اصل پاک و نورانی خود دست به تلاشی دوباره بزنند، با همه نیست انگاری، پوچی و ناامیدی که در فیلم وجود دارد، تماشای فیلم به یکی از تکان دهنده ترین تجربیات زندگیشان تبدیل می شود که بعد از آن به طرز عجیبی دلشان می خواهد بر ایمان و آرمانخواهی شان پافشاری بیشتری نشان دهند و بکوشند تا حداقل دیرتر از پای بیفتند و تسلیم شوند.


 

کد خبر 270426

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مهدی US ۱۴:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۲۸
    8 1
    "پذیرایی ساده" فیلم بسیار تلخی است که چنان به روح آدمی سیلی می زند که جای زخم و خراشش باقی می ماند و دردش از یاد نمی رود و به همین دلیل تعدادی از مخاطبان دوستش نخواهند داشت و آن را توهین و تحقیر خود می دانند و از دست مانی حقیقی عصبانی می شوند اما نمی دانند که حس خشم و ناراحتی که نسبت به او و فیلمش نشان می دهند، ناشی از سرخوردگی، دلزدگی و ناامیدی شان از باورهایی می شود که گمان می کردند هیچ چیزی نمی تواند آنها را زیر سوال ببرد و تخریبشان کند. واقعاً زیبا نوشتید!