برخی فیلمها هستند که از چارچوب تعریف شده برایشان عبور میکنند. برخی از فیلمها هستند که دنباله فیلمهایی دیگرند اما نسبت به اثر یا آثار اولیه والاتر و بالاتر تعریف میشوند. برخی از فیلمها هستند که به ضد ژانر یا زیرژانر خود بدل میشوند و اتفاقاً با این تغییر رویه مورد استقبال بیشتری قرار میگیرند. برخی از فیلمها هستند که به رغم عدول روشن خود از قوانین صنعت سینما به موفقیتهای تجاری و اقبال عامه در سطحی وسیع دست مییابند.
«سلحشور تاریکی برمیخیزد» («شوالیه تاریکی برمیخیزد») کریستوفر نولان علنا همهٔ اینهاست. از دو فیلم نخست این سری جدید بتمن آشکارا بهتر است و این در حالیست که آن دو فیلم هم آثاری شاخص هستند که از قواعد ژانر دائم میگریزند و ایدئولوژی خاص خود را به تماشاگرانشان تحمیل و به ناخودآگاهشان تزریق میکنند.
فیلم سوم در رویکردی انتحاری نه تنها از ژانر کمیک استریپی خود میگ
ریزد که به لحاظ تصویری قهرمان خود را مسخره و عضوی زائد در کادر نشان میدهد. دو بار بتمن با «بین» روبرو میشود یک بار در تاریکی زیرزمین و بار دیگر در روشنایی روز و هر دو بار از شکوه و عظمت بتمن و لباساش خبری نیست و مثل دلقکی در سیرک به نظر میرسد همچون جهانبینی بورژوایی و دلقکمآبانهاش که به رغم احترام به جایگاه دموکراسی و حقوق شهروندی، مغلوب جهانبینی روشن، ساده و هوشمندانه اما بیترحم «بین» میشود.
«بین» با شخصیتی همچون «پزشکان مرگ» که مُبَلغ مرگ از روی ترحماند، به جنگ سلحشور تاریکی میآید. او از پیش برنده است حتی پیش از آنکه با اتکا به قدرت فیزیکیاش کمر سلحشور را خُرد کند. نولان در سکانس دادگاه ارتش سایهها، با بازگشت به دورهای تاریخی، دادگاههای پس از انقلاب فرانسه را بازسازی میکند و سکوت «بین» که در عمق صحنه با سری فرو افتاده به حرفهای رییس دادگاه گوش میدهد، یادآور حضور روبسپیر در دادگاههای دوران ترور است.
گرچه نولان در پایان قصه به جبر ژانر گردن مینهد و پایانی خوش را رقم میزند [پایانی که با وسواس و ابهام بیشتر -که نولان در آن استاد است- میتوانست پایانی واقعاً کم خسارتتر از لحاظ کیفی باشد اگر به جای نشان دادن صورت کامل کریستین بل، مایکل کین فقط نیم رخ وی را میدید و فیلم با تردید کین به آخر میرسید] با این همه برنده واقعی قصه «بین» است که به تمامی اهدافاش رسیده. او نه تنها شهر گاتهام که جامعه آمریکا را از درون متلاشی کردهاست. برای نخستین بار در اثری اَبَر قهرمانی ما از ضدقهرمانها متنفر نیستیم و حتی نسبت به قهرمان، حس بهتری به آنها داریم. حتی در بتمنهای تیم برتون یا در فیلم دوم سری بتمن نولان هم ما حس مشابهی را تجربه نکردهایم.
به گمانم حق دارد نولان که تصمیم گرفته دیگر به عنوان کارگردان سراغ پروژه بتمن نرود، او کار را تمام کرده و دیگر برگی نمانده که رو شود. ایدئولوژی این فیلم به قدری ژرف، تأثیرگذار و ویرانگر است که مایهٔ شگفتیست که تنها منجر به چند حادثه مرگبار در ایالات متحده شده و به انفجار اجتماعی اینجامعه نیانجامیده است؛ البته هنوز برای قضاوت زود است. تأثیر «ماتریکس» واچووسکیها هم با تأخیر بود گرچه ایدئولوژی آن فیلمها به قدر ایدئولوژی «سلحشور تاریکی برمیخیزد» غنی و کاربردی و قابل اجرا نبود. زلزله اجتماعی حاصل از فیلم نولان ممکن است آن قدر قوی باشد که حوادث تخیلی فیلم «روز بعد» [فیلمی که در دهه هشتاد جامعه آمریکا را عمیقاً شوکه کرد] به واقعیت بدل شوند. هنر هیچگاه در هیچ دورهای از تمدن بشری تا این حد ترسناک نبوده.
5858
نظر شما