به گزارش خبرآنلاین، مجموعه داستان «چیزی را به هم نریز» بیست و دومین کتاب از مجموعه «قصه نو» شامل 9 داستان کوتاه در حال و هوا و فضاهای متفاوت است و در عین مستقل بودن ارتباطهای معنایی هم با هم دارند. بعضی از داستانهای این مجموعه در فضای خدمت سربازی میگذرد و برخی هم به فضای شهرهای حاشیهای و روستایی کشیده میشود و آمیزهای است از خرافات و باورهای پوسیده.
«پُشت به باد، بُغ، نصفه و نیمه، خود معرف، بهشت برین و بالا حصار» نام برخی داستانهای این مجموعه است. فکری همچنین در نخستین مجموعه داستان خود به بازیهای زبانی روی آورده و سعی کرده تجربه تازهای در این عرصه از خود به جای بگذارد.
در پشت جلد کتاب که بخشی از داستان «نصفه و نیمه» کتاب میخوانیم:
«سوار ماشین که شد من هم یک شصتی نشانش دادم که برود و باهاش زندگی کند. نمیفهمد که اگر بخواهم پول شاگرد بدهم که دیگر چیزی ته اش نمیماند. از لیچار این یارو بدجوری دلم چرک شده بود. انگشتهام را به لبه عاج لاستیک گیر دادم و نیمچه بلندی کردمش و زانو زدم زیرش. بعد همه زورم را جمع کردم توی کمرم و یک یاعلی گفتم و لاستیک را بالا کشیدم. لاستیک را زیر کفی انداختم، فقط مانده بود هل آخر که یک چیزی گفت «تق» گفتم حتمی زهرهام ترکید که دهانم مثل زهر مار تلخ شد. با تنهام باقی لاستیک را سرجایش سر دادم. همان پشت ماشین پیراهنم را که دادم بالا و شوار کردیام را که زدم پایین دیدم درست همین جا زیر دلم یک چیزی به قاعده خرما از زیر پوستم قلنبه شده و زده بیرون...»
رضا فکری از هنرآموزان کارگاه داستاننویسی حسین سناپور است و تا امروز برخی از تک داستانها و نقدهایش در کتابها و روزنامههای مختلف چاپ شده است. او همچنین مسئولیت اجرایی دور دوم جایزه ادبی هفت اقلیم را به عهده داشته است.
همچنین مجموعه داستان «این سفیدی برف نیست؟» شامل 11 داستان کوتاه است با عناوین «آلبوم، انگشت بیحلقه، آذر، اسیر، شب کوتاه آذر، دلتنگی، پیرمرد و «نبرد الجزیره»، پنجره قدی، سرگرد جبرئیلی، چرا عشق نمیمیرد؟ و عکس».
این کتاب نخستین اثر حسن فرامرز است و داستانهایش را در فاصله سال 87 تا 90 نوشته است. عنصر مشترک داستانهای این مجموعه این است که قهرمانها همه خود را اسیر فرهنگشان میدانند و تصور میکنند بخشی از فرهنگ حق انتخاب آنها را نادیده میگیرد.
در پشت جلد کتاب میخوانیم:
«دلش میخواست برود سرش را روی شانه خورشید بگذارد و با همان آرامش و محبت گذشتهها صدایش کند: «خورشید، خورشید!» با این احساس ملافه را کنار زد و سر پا ایستاد و به سوی در رفت. اما خورشید که دیگر همسر او نبود... پرتو نقرهگون ماه جلو پنجره را نیمه روشن کرده بود. ضربانش تند و تندتر شد. خورشید کنار پنجره دراز کشیده بود و سایه بیحرکت چند شاخه از درخت توت روی پاهایش افتاده بود. پچ پچ کنان صدا زد: «خورشید!»»
بنابراین گزارش، «سوء قصد به ذات همایونی» نوشته رضا جولایی، «اقلیم گندم و گناه» نوشته خلیل جلیلیزاده، «تنها روی پله سوم با یک مشت عکس مضحک فوری» نوشته احسان علیرضایی، «کابوس بارانی گنجشکها» نوشته رسول آبادیان در مجموعه قصه نو از این سوی این ناشر روانه بازار نشر شده است.
مجموعه داستان «این سفیدی برف نیست؟» با قیمت 6هزار تومان و مجموعه داستان «چیزی را به هم نریز» با قیمت 6500تومان روانه بازار نشر شده است.
6060
نظر شما