مایکل سَندل در کتابش با عنوان لیبرالیسم و حدود عدالت «لیبرالهای کانتی» را به طور اعم، و راولز را به طور اخص، متهم میکند که در تصورشان از شخص، خود [نفس] به گونهای مقدم بر اهداف یا تعلقات، قائم به ذات است. در رویکردی که با عنوان «نقد اجتماعگرا به لیبرالیسم» شناخته میشود، تأکید میشود که این تفکیک درست نیست - مردم مشتمل بر اهداف و ارزشهایشان هستند، و نمیتوان آنان را از اهداف و تعهدات خاص اجتماعیشان منفک کرد تا در چشم اندازی «گسسته» به داوری درباب عدالت بپردازند. اگرچه محل تردید است که لیبرال ها حقیقتاً متعهد به کلیت چنان تصوری باشند، اما مسلم است که آنان قویاً معتقدند که از نظر هستیشناختی، اشخاص منفرد مقدم بر گروهها و روابط اجتماعی هستند، و لذا، اشخاص و هویتهای شخصی هستندههایی متمایزند، و ذات شخص بودن، دارا بودن قابلیت گزینش میان شیوههای آلترناتیو زیستن است.
یک مسأله همیشگی در نظریه لیبرال این بوده که این فردگرایی بنیادی تا چه حد میتواند با سرشت اجتماعی بشر ترکیب شود، و اهمیت محیط اجتماعی شخص در تشکیل شخصیت او تا چه حد است. استنلی بِن از جمله کسانی است که تأکید دارند تعهد لیبرالها به اشخاص به عنوان انتخابگران به هیچ وجه در تعارض با پذیرش اهمیت میراث اجتماعی نیست. او تأکید میکند که فرد لیبرال:
از ناکجاآباد به nomos اش نمینگرد، که آن را از سر تفنن و تصادف برگزیند، و nomoi فرهنگاش، سنتاش، را کنار نهد، و دچار سر درگمی شود. دلیل فرد برای ارزشمند دانستن و پرداختن به یک فعالیت، برای پذیرش اصول و استانداردهایی که عملکرد شخص را مقید میکنند، باید برمبنای تصور فرد از جهان ساخته شده باشد، تصوری که فرد باید از اطرافیانش دریافت کرده باشد، به عنوان منابعی مفهومی که توسط خرده فرهنگهایی ایجاد شده که با هم ترکیب میشوند تا شخص را آنی سازند که هست - یا موادی برای تشکیل هویت شخص فراهم کنند (1988: 220-221).
محاجه شده که فرانسویان، برخلاف سنت لیبرال انگلیسی، این تأثیرات اجتماع بر افراد و حیاتشان را جدیتر گرفتهاند (سیدِنتاپ، 1979). ویل کیملیکا (1989) به طور عامتری محاجه کرده که لیبرالیسم میتواند به «عضویت فرهنگی» و طرق وابستگی هویتهای فردی به آن معنا بخشد. اما همچنان آشکار نیست که فردگرایی ذاتی لیبرالیسم تا چه حد درک اجتماعگرا از هویت فردی را، که در آن هویت فرد بستگی به هویت گروه دارد، بپذیرد (گاوس، 1983). به رغم اینکه مسلماً یک لیبرال میتواند بپذیرد که ما هم موجوداتی فردی هستیم و هم اجتماعی، تردید است که لیبرالها بتوانند شخصیتهای فردیت یافته را صرفاً محصول اجتماعی یک فرهنگ خاص، فرهنگ غربی، بدانند: به قول جان چاپمن (1977)، قسمی تفرد ذاتی شخصیت، مؤلفه اصلی تصور لیبرال از سرشت بشری است. نگرانی تی.اچ.گرین یا برنارد بوزانکت در مورد اینکه نظریه نوهگلی شخص با سیاست لیبرال نمیخواند از همین بابت است. مطابق ایدهآلیسم مطلق بوزانکت، اشخاص منفرد کمتر واقعیت دارند، چرا که کمتر از کلیت جامعه کامل و منسجم هستند (گاوس، 1994b). به علاوه، بوزانکت تأکید میکند که «در یک تجربه اجتماعی بسیار دشوار بتوان تفاوتی اصولی میان وحدت آنچه که ذهنی یکه میخوانیم و همه «اذهان» یافت» (1923: 166).
مترجم: امین حامیخواه
منبع: دایرهالمعارف فلسفی استنفورد
نظر شما