آنچه می خوانید متن سخنرانی دکتر پیروز مجتهدزاده در دانشگاه جورج واشینگتن است که آن را برای انتشار در اختیار خبرآنلاین قرار داده است.

پیروز مجتهدزاده:

روز جمعه 29 شهریور 1392 (20 سپتامبر 2013) جلسه ای دردپارتمان جغرافیای دانشگاه جورج واشینگتن برای خوش آمد گویی به من بر گذار شد که طی آن ضمن معرفی عضو جدید از من دعوت شد تا در زمینه پیشینه های پژوهشی خود در جغرافیای سیاسی و ژئوپولینیک برای جمع حاضران سخنرانی نمایم - آنچه در پی آید خلاصه این سخنرانی است.

***

دانشمندان و دانشجویان ارجمند - ضمن سپاس از پرفسور ماری پرایس به خاطر دعوتم به اینجا،نخست باید عرض کنم که پیوستن به جمع شما در اینجا برای من افتخاری است و به من، در این سنین آغازین کهن سالی این فرصت را خواهد داد تا بار دیگر مطالعاتم را در جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک در دانشگاهی معتبر در غربادامه دهم.

هنگامی که از من خواسته شد در اینجا سخنرانی کنم: موضوع را پرسیدم، گفتندانتظار گروه این است که در باره پروژه تحقیقاتی خود صحبت کنید و من ماندم که کدام پروژه؟ من از آن دسته از معلمین هستم که علائق تحقیقاتیشان آنچنان گسترش پیدا می کند که سر انجام خودشان در آن گم میشوند (صدای خنده حاظران). ولی فکر کردم بهترین کاری که من در اینجا می توانم انجام دهم شاید این باشد که از آغاز کار تحقیقات دانشگاهیم شروع کنم و مراحل مختلف زندگی پژوهشی خود را به اختصار شرح دهم:

 مرحله اول زندگی پژوهشیم = مطالعات خلیج فارس

هنوز در سال دوم دوره لیسانس دانشگاه تهران بودم که خبر داده شد بریتانیا می خواهد حضور استعماری خودش را در خلیج فارس پایان دهد و واحد های قبیله ای تحت الحمایه خود را که بیش از دو هزار سال عضو خانواده بزرگ نظام حکومتی ایرانی بودند، به صورت امارات و کشورهای مستقل جدیدی در آورد. این یک تحول جغرافیای سیاسی بسیار چشمگیر بود و رفت و آمد روسای این امارت به تهران، شاید برای به دست آورن توجه ارباب منطقه ای به جای ارباب استعماری کهنه، توجه و علاقه فراوان مرا تحریک کرد. دیدن دو واحد درسی در رابطه با آن مناطق کمک فراوانی کرد تا در آن سنین پایین این درک را پیدا کنم که آنچه اتفاق می افتد یک نقطه عطف بزرگ تاریخی در جغرافیای سیاسی منطقه است. حاصل کار انتشار اولین کتاب من بود تحت عنوان شیخ نشین های خلیج فارس. اما پروژه های پژوهشی من به این کتاب ختم نشد، بلکه این کتاب آغاز کارم بود که هنوز ادامه دارد و شمار تالیفاتم در باره خلیج فارس و این کشورها تا این تاریخ از پانزده کتاب و صدها مقاله پژوهشی و سخنرانی و غیره  به زبان های مختلف گذشته است. آخرین تالیف تحقیقاتی من در این باره در حقیقت خلاصه پژوهش های دانشگاهیم در دانشگاه آکسفورد است که در سال های 1999 و 2002 تحت عنوان "امنیت و مسائل سرزمینی: جغرافیای سیاسی دریایی" توسط انتشارات بین المللی راتلج Routledge به ترتیب در لندن و نیویورک منتشر گردید.

 انرژی هسته ای ایران و ژئوپولیتیک هلال شیعی

همین مطالعات خلیج فارس بود که علاقه پژوهشی مرا به مباحث منطقه ای مربوط به آنچه ما خاور میانه می شناسیم گسترش داد. شما خوب می دانید که اصطلاح "خاور میانه" بیان کننده یک مفهوم واقعی جغرافیایی نیست بلکه در حقیقت یک مصلحت است که گمان می کنم هاتشورن برای نخستین بار مطرح کرد و در حقیقت بازگوینده یک مفهوم جغرافیایی ناشی از مصلحت سیاسی است. ژئوپولیتیک خاور میانه عبارت است از یک شکل سنتی چهار ظلعی  که چهار قدرت منطقه ای ایران، ترکیه، مصر و اسرائیل چهار ظلع آن را تشکیل می دهند، به اضافه نقش آفرینی های عربستان سعودی، عراق و سوریه بعثی که گاه برای دست یافتن به مقام قدرت برتر وارد این رقابت ها می شوند. امروز در حالی که ترکیه، پس از یک تهاجم قدرتی در جریان به اصطلاح "بهار عربی" برای رسیدن به مقام قدرت اول در منطقه، دچار تنش های درونی شد و به نظر می رسد که تصمیم گرفته است در این بازی های ژئوپولیتیکیبار دیگرموقتا به عقب رفتهو زندگی بدون علائق واقعی در خاور میانه را از سر گیرد، مصر به نظر می رسد که موقتا در وضعیت افول قدرتی قرار گرفته است و می کوشد جایگاه از دست رفته را دوباره بدست آورد، همانند موقعیت قاطعا بتر ایران در منطقه که به دلیل وقوع انقلاب اسلامی و جنگ هشت ساله دچار افول شد، ولی هم اکنون مدتی است که توانسته است مجددا قلل قدرتی منطقه را فتح نماید. در این قیاس به نظر می رسد که موقعیت کنونی ایران در بازی های خاور میانه ای چنان تقویت شده است که همگان اقرار دارند بدون مشارکت این کشور مسائل منطقه را نمی توان حل کرد. در رقابت با همین دگرگون شدن وضعیت قدرتی ایران در خاور میانه است که اسرائیل تلاش زیادی دارد تا برنامه هسته ای ایران را در انظار جهانی برای دست رسی به سلاح اتمی و خطرناک برای امنیت جهانی جلوه دهد و در این راه همهمه ژئوپولیتیکی گسترده ای را در پانزده سال گذشته راه انداخت. من که با توجه به نتایج بازرسی های دوارده ساله سازمان بین المللی انرزی هسته ای و در نتیجه مطالعات ژئوپولیتیک خاور میانه ای خودم از نزدیک به خلاف واقع بودن این تبلیغات اسرائیلی پی برده بودم، از همه توانم برای آگاه کردن جامعه جهانی از حقایق مربوط به غیر استراتژیک بودن برنامه هسته ای ایران و حق و حقوق ملت ایران در زمینه دست رسی به انرژی هسته ای برای فعالیت های اقتصادی و داروئی و غیره استفاده کردم. خوشبختانه به نظر می رسد که دگرگونی های سیاسی در مناسبات ایران و آژانس بین المللی انرژی هسته ای از یک طرف، و آرامش نسبی در مناسبات ایران و ایالات متحده امریکا از طرف دیگر، زمینه را برای بی تاثیر کردن تبلیغات اسرائیلی علیه برنامه هسته ای ایران فراهم می سازد.

در قیاس این وضعیت ایران،اسرائیل مانند همیشه می کوشد ایالات متحده و هم پیمانان را وادارد تا در حفظ اشکال ژئوپولیتیکی خاور میانه به سود اسرائیل مداخله کنند. مداخله ایالات متحده و متحدینش در عراق و سوریه که بهترین نمونه این استراتژی است در کنشی جنبی جهت گیری های ژئوپولیتیکی اسرائیل و عربستان سعودی را به هم نزدیک کرد.پیدایش یک ایده ژئوپولیتیکی جدید در خلال سال های 2004 تا 2006 که با مشارکت سران سیاسی اسرائیل، اردن، و مصر (زمان حسنی مبارک) پس از بروز آنچه غربی ها "بهار عربی" نامیده اند، وضعیت را در خاور میانه به صورتی در آورد که منجر به شکل گیری ژئوپولیتیک بسیار خطرناک کنونی در این منطقه شده است.

در کشاکش بحران لبنان در تابستان 2006،همهمه تازه ای در خاور میانه راه افتاد در راه تحریف توجه جهانیان از نقش اسرائیل در لبنان به سوی ایده ای ناپخته ولی خطرناک به نام "هلال شیعی Shi'itecrescent" در توجیه ژئوپولیتیک شیعه. شگفت انگیز ترین بخش از این طرح، هماهنگی و هماوایی حساب شده عبری و عربی است. چراکه این ایهود اولمرتEhud Olmertنخست وزیروقتاسرائیل بود که توانست از طریقملک عبدالله اردن و عمویش شاهزاده حسن توجه و همکاری ژئوپولیتیکی مصر حسنی مبارک و عربستان سعودی را چنان جلب کند که شاهزاده بندر سعودی ملک عبداله بیمار را تحت الشعاع افکار خود قرار داده و آن کشور را به وادی حمایت بی پروا از تروریزم هدایت کرد. هدف آشکار در طرح این توطئه عبارت بوده است از معرفی یک هلال ژئوپولیتیک که از ایران و به رهبری ایرانیان آغاز می شود، بحرین و عراق و سوریه را دربر می گیرد، و به حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین پایان می یابد. این مجموعه ژئوپولیتیک تخیلی که دست اندرکاران شکل جغرافیائیش را "هلال crescent" مانند ترسیم کرده اند و به گفته عموی پادشاه اردن بزرگترین منابع سوخت فسیلی جهان - از تنگه هرمز تا دریای خزر - را در اختیار دارد، می خواهد از راه گسترش عملیاتی مانند عملیات حماس و حزب الله، بر جهان اسلام برتری گرفته و اسرائیل را نابود کند.

آشکار است که در این سناریو سازی های شگفت انگیز واشینگتن تشویق می شود بن لادن ها، القاعده ها، طالبان ها، زرقاوی ها، و تروریست های مصری و اردنی در فاجعه 11 سپتامبر را فراموش کرده، توجه ژئوپولیتیک و ژئو- استراتژیک ضد تروریستی خود را روی مراکز شیعی در جهان اسلام، به عنوان مراکز اصلی تروریزم و تروریست پروری تمرکز دهد. اگرچه حادثه دلخراش یازده سپتامبر و چند رویداد تروریستی دلخراش دیگر در غرب برای ایالات متحده امریکا کاملا آشکار کرد که ایران و جوامع شیعی درگیر ژئوپولیتیک "تروریزم" نیستند، بلکه این جوامع شیعی است در کشورهایی مانند پاکستان که قربانی تروریزم طالبانی و القائده ای و جهادگری هستند. در بازگشت خود از سفارتعربستان سعودی در واشینگتن و قرار گرفتن در راس تشکیلات اطلاعات و امنیت سعودی،شاهزاده بندر سعودی توانست با استفاده از  بیماری ملک عبداله، کنترل امور را از دستش خارج کردهو سبب بالاگرفتن استراتژی سعودی حمایت از تروریست های اسلامی مانند القاعده و طالبان و سلفی گری و جهادی گرایی و غیره در پاکستان و افغانستان و عراق و سوریه و آسیای مرکزی و قفقاز شود. وی شرایطی را سبب گردید که در عمل نشان داده است که هدف از طرح "هلال شیعی"ایجاد شکافی بزرگ در جهان اسلام است:شکافی بس خطرناک برای صلح و امنیت جهان بشری.

نقطه ضعف بزرگ این سناریو سازی را در حقیقت باید در ناتوانی سناریو سازان دانست در زمینه تطبیق دادن ایده های خام با واقعیت های عملی که در این رابطه ویژه قابل تطبیق نیستند، چراکه:

1- اگرچه ایران یک کشور عمدتا شیعی مذهب است و حاکمانش بیشتر از شیعیانند، نظام حکومتی ایران یک نظام بنیاد گرای اسلامی است حاصل یک انقلاب اسلامی بنیاد گرا، و همگان دانند که شعبه گرایی سیاسی - مذهبی جایی در بنیاد گرایی اسلامی ندارد.

2- عراق کشوری است که اکثریت قاطع مردم آن شیعی مذهبند: ایالات متحده آن کشور را اشغال کرد تا با انتقال قدرت از اقلیت به اکثریت، دموکراسی را در آن کشور ایجاد کند.به این ترتیب آنچه سبب شد تا شیعیان در عراق قدرت را بدست گیرند همانا ایدهامریکایی دموکراسی برای عراق بوده است و نه خواسته های ایرانی. هنگامی که تحرکات تند برخی گروه های سنی، مانند طرفداران زرقاوی اردنی و صدام حسین بعثی سبب برخورد مستقیم آنان با نیروهای شیعیان مانند مقتدا صدر شد، واشینگتن رسما از جمهوری اسلامی ایران درخواست کمک کرد تا از برخورد شیعه و سنی در عراق و بروز جنگ داخلی جلوگیری کند. در این گونه رویدادهای تاریخی نمی توان نکته ای پیدا کرد دال بر آن که شیعیان ایران و عراق می خواهند هلالی ژئوپولیتیک به وجود آورند برای نابود کردن همزمان مسلمانان سنی و غرب نومحافظه کار و اسرائیل صهیونیستی و....

3- سوریه اساسا یک کشور سنی مذهب است و نشانه ای به دست نمی دهد دال بر علاقه خاص دروزی های حاکم در آن دیار به یک ژئوپولیتیک شیعی رهبری شده از سوی ایران. درگیری سوریه در مسائل لبنان و فلسطین اساسا ناشی از این حقیقت است که دمشق می خواهد در مقابله با نقش اسرائیل در منطقه، بلندی های جولان را، همراه و همزمان با دیگر سرزمین های اشغال شده عربی آزاد سازد. به این ترتیب،کمک گرفتن سوریه از ایران و کمک دادن به حماس و حزب الله صرفا جنبه تاکتیکی دارد برای حل مشکلات سرزمینی عربان با اسرائیل. به گفته دیگر، سوریه را نمی توان با هیچ انگیزه چسباننده ای به یک ژئوپولیتیک شیعی واقعی یا تخیلی چسباند.

4- در حالی که حزب الله لبنان یک حزب سیاسی رسمی در کشوری است که اکثریت جمعیت مسلمانش شیعی مذهبند، حماس یک حزب سیاسی است در کشور سنی مذهب فلسطین: هر دوی این احزاب لبنانی و فلسطینی به یک اندازه برای آزاد ساختن سرزمین های خود با نیروهای اشغالگر می جنگند و هر دوی آنها متهمند که به یک اندازه از سوی ایران حمایت می شوند. به این ترتیب، معلوم نیست چگونه حمایت ایران از یک گروه که تصادفا شیعی مذهب است به حساب ساختمان "هلال تروریستی شیعی" گذاشته می شود، ولی همان گونه حمایت از حماس را نمی توان به حساب ساختمان "هلال تروریستی شیعی" یاد شده گذاشت؟ من این تضادها و نارسائی ها را به صورت مقاله و سخنرانی در محافل بین المللی بر ملا کردم.

 مرحله دوم = زندگی مطالعاتی در غرب

مرحله بعدی زندگی دانشگاهی من به مهاجرت به غرب مربوط می شودو من که در اوایل دهه 1970 با استفاده از یک بورس تحصیلی دانشگاهی به غرب رفتم، مانند همه جوانان جویای نام در شرق، قصد ادامه تحصیل در ایالات متحده امریکا را داشتم و حتی پذیرش هایی از دانشگاه های ایلینویز و میشیگان دریافت کردم ولی در آن سنین کم فکر کردم منطقی است که آدم زبان انگلیسی را در انگلستان بیاموزد. البته در آن سنین بی تجربگی نمی دانستم که انگلیسی را امریکایی ها بهتر صحبت می کنند؟؟!! (کنایه ای ظریف در اشاره به رقابت های نهفته میان انگلیسی ها و امریکایی ها در این که انگلیسی کدام بهتر از دیگری است - صدای خنده بلند حاضران).

اول آکسفورد

به این تربیت، در انگلستان وارد مدرسه خاور و آفریقا شناسی SOASشدم. در آنجا از جغرافیای سیاسی فقط راجع به مرز بحث می کردندو البته برایم بسیار مفید بود ولی این آنی نبود که من بدنبالش به خارج رفته بودم. از این تاریخ به بعد دیگر تحولات زندگی دانشگاهی من بر اساس یک سلسله رویدادهای پیش بینی نشده ولی میمون شکل گرفت. یک دوره فوق لیسانس نا خواسته در منچستر چنان مرا از زندگی علمی مایوس کرد که تصمیم گرفته بودم به ایران برگردم، ولی فکر کردم خوب است پیش از بازگشت به ایران سردر بیاورم که آکسفور چگونه جایی است و چرا تبدیل شده است به کعبه آمال علمی همه راهیان زندگی دانشگاهی. به شهر آکسفور رفتم که البته شما می دانید بسیار دیدنی است. در خیابان ها از افراد نشانی دپارتمان جغرافیا را گرفتم. به من گفته شد همه کالج ها این رشته را دارند، ولی فرد آگاهی به من گفت که در آنجا یک مدرسه (دانشکده) جغرافیا نیز وجود دارد و نشانیش را به من داد.

در ساختمان مدرسه بالاخره کسی را پیدا کردم که مرا نزد منشی رئیس مدرسه ببرد. خانم میانسالی بود که از دیدن یک جوان بازدید کننده شرقی تعجب کرد و پرسید که موضوع چیست و چون شرح دادم که بر من چه گذشته است و حال در نا امیدی می خواهم به ایران برگردم، گفت چرا با پرفسور (رئیس مدرسه جغرافیا) دیدار نمی کنید؟ گفتم مگر می شود به همین سادگی؟ گفت چراکه نه و مرا به طرف اتاق رئیس مدرسه هدایت کرد. در زدم و از لای در نیمه باز به درون اتاق سرک کشیدم، دیدم مردی کهن سال و لاغر اندام در کنار میز بزرگی نشسته و مرا به داخل اتاق خواند. موضوع دیدارم را پرسید، خودم را معرفی کرده و ماجرا را تعریف نموده و افزودم که قصد بازگشت را دارم. پرسید چرا نمی آیی پیش ما؟ و من که از حیرت زبانم بند آمده بود و حتی نمی دانستم که ناخواسته با ژان گاتمن، پدر جغرافیای سیاسی جهان امروز همنشین شده ام،فقط توانستم من و من کنان این کلمات را بیان کنم: من؟ من در آکسفورد؟ مگر می شود؟ گفت مگر آنهایی که اینجا هستند با تو فرق می کنند؟ دیگر لازم به بحث نبود چون در یک آن فهمیدم کتاب شانس زندگی علمیم ورق خورده است. پیر مرد به من گفت برو و هفته آینده بیا تا چند نفر از همکارانم هم تورا ببینند و من حتی نمی دانستم که منظور انجام یک مصاحبه حضوری بوده است.

ثبت نام کردم و اندکی نگذشت که دیدم همه کس به من تبریک می گویند. چون شگفت زده پرس و جو کردم، در یافتم که گاتمن شخصا راهنمایی رساله دکتریم را به عهده گرفته است و این مطلب برای همه تعجب انگیز بود چون او بیش از بیست سال بود که راهنمایی رساله دانشجویی را نپذیرفته بود. من که تازه به اهمیت نام گاتمن و عظمت مقام علمی او در جغرافیای سیاسی پی برده بودم تصمیم گرفتم بحث های دوجانبه با وی را روی نوار ضبط کنم. در یکی از این دیدارها علت تصمیم او به راهنمایی رساله دکتریم را پرسیدم و او در پاسخی حیرت انگیز گفت: من یونان شناس ایران را لنگه دیگر بار تمدنی بشر می دانم و باز می دانم که یونان شناسی بدون ایران شناسی معنی ندارد: ایران نمونه کامل تئوری آیکونوگرافی من است و من می خواهم با راهنمایی رساله تو خود را ناچار به دانستن بیشتر در باره ایران نمایم.  به گفته دیگر،در حقیقت این گاتمن بود که پنجره بزرگ و فرحناکی را به سوی باغ پر گل فلسفه این علم پیش روی من باز کرد.

همه ما می دانیم که ژئوپولیتیک قبل از جغرافیای سیاسی آمدو در حقیقت یک فرانسوی دیگر به نام آلکسیس دو تکویل بود که پس از سفرش به امریکا در اواخر قرن نوزدهم، کتاب معروف "امریکا  -L' Amerique" را نوشت و در آن پیش بینی کرد که قرن آینده (قرن بیستم) اسیر جنگ های بزرگی خواهد شد و در انتهای این جنگ ها امریکا و روسیه زیر عنوان های "مرد شخم زن" و "مرد شمشیر زن" جهان را بین خود تقسیم خواهند کرد. و این اتفاقی است که دقیقا در انتهای جنگ جهانی دوم رخ داد. این دگرگون شدن حیرت انگیز نظام جهانی بیشتر ناشی از شکست ژئوپولیتیک آلمانی بود که در آن مباحث جبر گراییجغرافیایی سرانجام منجر به سقوط خود ژئوپولیتیک شد. ما می دانیم که تحت تاثیر داروینیزم،راتزل و هاوس هوفر وگروه پیروانش جبرگرایی جغرافیایی را آن گونه رواج دادند که در دیالکتیک حیاتبخش ساختار عمودی حکومت الزاماتمحیط جغرافیایی"اصل" فرض شدند و انسان "تاثیر گیرنده" بی اختیار. بدیهی است که گرایش به چنین فلسفه ای نمی توانست حاصلی جز آن داشته باشد که منجر به شعله ور شدن جنگ جهانی دوم گردید ونتیجه اش هم نمی توانست جز سقوط همان فلسفه باشد.

در نیمه قرن بیستم نسیم فکری کاملا تازه ای در عالم سیاست های جغرافیایی وزیدن گرفت که حاصلش پیدایش دانش جغرافیای سیاسی امروز ما است. در این دوره شماری از جهانی اندیشان برجسته مانند هارتشورن امریکایی و گاتمنفرانسوی توانستند با تمرکز روی اصل "حرکت" جبر گرایی در اندیشه های ژئوپولیتیکی را به اختیار گرایی در جغرافیای سیاسی تبدیل کنند. هارتشورندر طرح سخن خود در این راستا، از مفاهیم موجود در علم فیزیک یاری گرفت و اشاره کرد که تطور شکل جغرافیایی جوامع تابع عملکرد دو محرکه"مرکز گریز centrifugal forces" و"مرکز گراcentripetal forces" در جوامع انسانی است. گاتمن به این بحث جنبه ای فلسفی داده و توانست معنی گرایی و ماده گرایی در شکل گیری استیت را در قالب دو تئوری آیکونوگرافی iconography و "سیرکولاسیون circulation" عرضه کرد و با این عرضه توانست دانش "جغرافیای سیاسی" امروز را در چارچوب یک بحث دیالکتیکی دانشگاهی معرفی نماید که شمار دیگری از جهانی اندیشان مانند استیفن جونز با طرح تئوری میدان عمل یکپارجه the unified field theoryبه شکل گیری عملی آن فلسفه یاری دادند.

گاتمن در تئوری آیکونوگرافی از عوامل معنوی در مقام نیروهای گراینده به مرکز سخن گفته است که به عنوان عوامل تقسیم کننده فضای در دسترس انسان fragmentation (or partitioning) of space، جهان بشری را که اساسا یکپارچه است، آنچنان که در ادبیات انسان گرای فارسی آمده است: بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند، به گروه های قومی و ملی تقسیم کرده و کثرت در وحدت وجود سیاسی انسان را سبب شده و منجر به پیدایش "فضای حقیقی" به گونه واحد های کشوری - ملتی جدا از هم می گردد. ولی در تئوری سیرکولاسیونگاتمن از نیروی هایی می گوید که به حرکت در آمدن انگیزه ارتباط های فراملتی را برای به هم پیوستن قطعات از هم گسیخته (ملت های جدا از هم) تشویق می کند و این گونه ارتباط است  که فرا آمدن محیط یکپارچه انسانی unified spaceرا سبب می شودووحدت در کثرت را واقعیت می بخشد که "یکپارچه" بودنش در فضای مجازی کاملا قابل تصویر است. به این ترتیب،سیرکولاسیون در مقام نیرویی که جهان بشری را به سوی "حقیقت" یکپارچه هدایت می کند، در مقام این خرد ورزی عرفانی ایرانی که: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند، گرایش به سوی یکپارچه شدن عالم انسانی (وحدت وجود) را توصیه می کند. گاتمن در نوشته های میانه قرن بیستم خود آشکارا سخن از "جهانی شدن globalization" به میان می آورد و می گوید که سیرکولاسیون در دهه های بعدی (اوایل قرن 21) به صورت "جهانی شدن" بر جامعه انسانی تاثیر گذار خواهد شد.

شایان توجه است که اندیشه یکپارچه بودن فضا و رسیدن به یکپارچگی فضای سیاسی ریشه در تاریخ تحولات سیاسی بشر دارد. حتی نخستین نظام حکومتی در تاریخ بشر، یعنی شاهنشاهی هخامنشی بر اساس فدرال بودن حکومت و برابری اقوام و دادگری برای ملل در آن فدرالیته ایجاد "حکومت جهانی" را هدف داشت. ما شاهد هستیم که اسکندر کبیر مقدونی به ایران رفت تا ایده حکومت جهانی را از ایرانیان هخامنشی بیاموزد: سپس تلاش امپراتوریروم مقدس برای دست رسی به حکومت جهانی را در تاریخ شاهد بودیم و آنگاه خلافت اسلامی گونه دیگری از حکومت جهانی را بر اساس الگوهای ساسانی ارائه کرد: امپراتوری های استعماری روسیه و بریتانیا آرزوی ایجاد حکومت جهانی را پنهان نکردند. پس آنگاه تلاش آلمان نازی و شوروی و ایالات متحده امریکا برای یکدست ساختن جامعه بشری در مفاهیم سیاسی ویژه هر یک، یاد آور آن است که اگر ایده "سازمان ملل متحد" به معنی واقعی خود و در قیاس الزامات مطرح شده در گستره فضاهای حقیقی و مجازی قرن بیست و یکم واقعیت یابد، همان ایده حکومت جهانی را واقعیت داده است.

آشنایی با این گونه اندیشیدن در جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک و سال ها تلاش تحقیقاتی و فکری کارم را به تالیف آثاری در این وادی کشاند مانند "جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی"،"فلسفه ژئوپولیتیک" و "ژئوپولیتیک فضای مجازی" که بیشتر به فارسی و به صورت کتب درسی دانشگاهی textbookانتشار یافته اند.

 

آیکونوگرافی ایرانی تهدیدها و تحریم ها را خنثی می کند

ما در جغرافیای سیاسی بر این باور هستیم که کشورها برای موجودیت دارای علت وجودی raison de etre خاص خود هستند که از آیکونوگرافی ویژه آن کشور بر می خیزد و هویت ملی همان پدیده کشوری شمرده می شود. شناخت این آیکونوگرافی در روابط ژئوپولیتیک قدرت ها و ملت ها اهمیت زیادی دارد و ما در دو - سه دهه اخیر شاهد آن هستیم که عدم آشنایی با آیکونوگرافی ایرانی چه نتایج منفی دلخراشی برای ایالات متحده امریکا به بار آورده است. بهترین نمونه این وضع شکست استراتژی تهدید های جنگی و تحریم های اقتصادی امریکایی بوده است. هنگامی که تهدید های جنگی و تحریم های اقتصادی علیه ایران اوج می گرفت فکر کردم وظیفه دارم به عنوان یک جغرافیای دان سیاسی ایرانی و فرزند آزاده جامعه بشری، خوب است طی نامه ای به رئیس جمهور ایالات متحده امریکا که به هر حال یک دموکراسی سربلند است،یاد آور شوم که اگر می خواهد به ایران بیاید بهتر است قبلا آگاهی هایی را در باره فرهنگ سیاسی ایرانیان کسب کند.

در آن نامه به طنز خلاصه کردم که: اسکندر کبیر مقدونی به ایران آمد و سراسر امپراتوری هخامنشی را فتح کرد، ولی بعد از دوازده سال زندگی در آن سرزمین ها کارش به جایی رسید که دست به خود کشی زد: بعدها عربان آمدند و سراسر امپراتوری ساسانی را فتح کردندو دین اسلام را به ایران هدیه دادند. ایرانیان هم اسلام را با آغوش باز پذیرفتند وبا افزودن جلوه های والایی از فرهنگ سیاسی خود مانند اعتقاد به عدل و امامت جنبه ای کاملا ایرانی به اسلام شیعی دادند که منجر به خورده گیری های چهارده قرنه عربان سنی شده است: چند قرن بعد مغول به طرف غرب حرکت کرد و سراسر آسیای باختری را ترک زبان نمود وچون که به ایران رسیدند، خود عهده دار انتشار زبان و ادب و هنر فارسی در خاور و باختر گیتی شدند. امپراتوری مغولی هندوستان در شرق و امپراتوری عثمانی در غرب زبان فارسی را از دیوار چین تا قلب اروپا زبان رسمی ملل مترقی قرار داده و به نخستین زبان بین المللی تبدیل کردند: و در عصر حاضر شرق و غرب جهان به عراق بعثی صدام حسین یاری دادند تا ایران را شکست دهد و ما دیدیم که در سال دوم جنگ او دست ها را به علامت تسلیم بالا برد و سعودیان را مامور تامین همه خسارت های جنگی ایران کرد تا ایران او را رها کند.

در آن نامه نوشتم اگر عالیجناب پرزیدنت بوش پس از کسب این آگاهی ها در باره آیکونوگرافی ایرانی بازهم بخواهد به ایران حمله کند،بدیهی است که با همان واکنش جادوئی آیکونوگرافیک برخورد خواهد کرد که قبل از ایشان اسکندر مقدونی و عربان حجاز و ترکان مغولستان و بعثیان عراقی تجربه کردند. به همان سیاق امروز ما شاهد آن هستیم که گسترده ترین و پیچیده ترین تحریم های اعمال شده علیه این کشور اگرچه فشارهای زیادی بر مردم ایران وارد آورده است، در تغییر سیاست های ملی ایران کمترین تاثیری نداشته است.

مرحله سوم = نقش آفرینی علمی بین المللی

در نیمه دوم دهه 1980 بود که دانشکده خاور و آفریقا شناسی دانشگاه لندن SOASاز من دعوت کرد تا برای انجام چند پروژه مربوط به سرزمین گرایی در خلیج فارس و سرزمین های مرزی خاور ایران به آنجا برگردم. پروژه های انجام شده در مورد جغرافیای سیاسی کشورهای عربی خلیج فارس سر انجام منجر به تهیه لایحه جغرافیای سیاسی دریایی و حقوق بین الملل دریاها برای دادگاه بین الملل ICJشدکه به عنوان رفرانس اصلی در داوری های آن دادگاه میان کشورهای عربی قطر و بحرین مورد استفاده قرار گرفت. یک پروژه دیگر مربوط می شد به نقش حکومت های محلی در شکل گیری جغرافیای سیاسی سرزمین های خاوری ایران.

پروژه مطالعاتیمربوط به ژئوپولیتیک سرزمین های واقع شده در خاور ایران که تبدیل شد به رساله دکترای جدیدم در مدرسه خاور و آفریقا شناسی دانشگاه لندن، مسیر تحقیقات دانشگاهیم در جغرافیای سیاسی سرزمین های خاوری ایران را به سوی سه مورد از مطالعات عمده و اساسی در این دانش هدایت کرد:

1-  مطالعه همه مرزهای ایران که مرا با این حقیقت آشنا کرد که ایران پر همسایه ترین کشور دنیا است. اگر چین و روسیه هر یک پانزده همسایه داشته باشند، شمار همسایگاه ایران به شانزده می رسد و ما می دانیم که هرچه شمار همسایه یک کشور بیشتر باشد میزان دردسر در روابط خارجی و منطقه ای آن کشور بیشتر است. در این مطالعات چندین ساله چند کنفرانس بین المللی را در باره مرزهای ایران برگزار کردم،از جمله برگزاری کنفرانسبین المللی بسیار پر اهمیت "مرزهای ایران" در دانشگاه لندن.به اضافه انتشار چندین مقاله پژوهشی به زبان های فارسی و انگلیس: آغاز تدریس چهار واحد درسی در دانشگاه های ایران: و تدوین کتاب مفصلی به انگلیسی زیر عنوان "سیاست های مرزی و مرزهای بین المللی ایران"، منتشر شده از سوی انتشارات یونیورسال در ایالات متحده امریکا که امروز از منابع مهم فهرست شده برای مطالعات مرزی و سرزمینی کشورهای منطقه شمرده می شود. در همین رابطه چند کتاب و صدها مقاله به فارسی و انگلیسی در باره وضعیت جزایر تنب و ابوموسی منتشر کردم که آخرین آن کتابی است مفصل در باره جغرافیای سیاسی دریایی در رابطه با وضعیت حقوقی جزایر یاد شده که در ایالات متحده امریکا در دست چاپ و انتشار است.

2-  مطالعه ژئوپولیتیک استعماری میان روس و بریتانیا در قرون نوزده و بیست که به "بازی بزرگ" معروف است و از پدیده های سرنوشت ساز در شکل گیری جغرافیای سیاسی آسیای باختری شمرده شده و زمینه را برای فرا آمدن ژئوپولیتیک جهان دو قطبی در دوران جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم فراهم کرد. این مطالعات روشن کرد که بازی ژئوپولیتیک استعمارییاد شده میان روس و انگلیس در حقیقت روی صفحه شطرنج سرزمین های ایرانی انجام شده و معادلات ژئوپولیتیک جهانی عصر بازی بزرگ به بهای دخل و تصرف در سرزمین هایی شکل گرفت که امروز آسیای مرکزی خوانده می شود و آن هنگام "خراسان بزرگ" شناخته می شد: استعمار روسیه سرزمین هایی را که در آسیای مرکزی تصرف می کرد به خاک خود می افزود و این سرزمین ها بعدا به جمهوری های آسیای مرکزی تبدیل شدند. ولی بریتانیا که در فاصله سرزمینی زیادی نسبت به این منطقه زندگی می کرد، سرزمین های به اختیار گرفته را به مستعمرات ماورای دریاهای خود تبدیل می کرد. هندوستان به مستعمره اصلی امپراتوری بریتانیا تبدیل شده و کشورهایی مانند افغانستان و شیخ نشین های خلیج فارس به عنوان کشورهای سپری در برابر پیشروی روسیه در آسیای مرکزی و خلیج فارس به تحت الحمایگان استعماری بریتانیا تبدیل شدند. در رابطه با این پروژه مطالعاتی چند ساله دو اثر پژوهشی به زبان انگلیسی منتشر شد تحت عنوان "امیران مرزدار و مرزهای خاوری ایران" و "بازیگران کوچک در بازی بزرگ" که به نقش قدرت های محلی در بازی بزرگ در شکل دادن به جغرافیای سیاسی کنونی آسیای باختری می پردازد. این هر دو اثر در رده های بالای فهرست مطالعات ژئوپولیتیکی کشورهای منطقه آسیای باختری قرار دارند. همین مطالعات مرا با اقیانوس بی کران اسناد دولتی بریتانیا در روابطش با شکل گیری تاریخ سیاسی ایران آشنا کرد. از همین شناخت کتاب هایی را به فارسی تالیف کردم در باره حقایق تاریخی مربوط به نقش "سیاست انگلیسی" در بدنام کردن سیاستمداران ایرانی که در برابر امیال آن قدرت ایستادگی کردند.

3-  همین مطالعات در برگیرندهپژوهش های مفصلی بود در رابطه با وضعیت حقوقی و فیزیکی دریای خزر و وضعیت حقوقی و جغرافیای سیاسی رودخانه مرزی هیرمند و دریاچه مرزی هامون که منجر شد به انتشار مقاله هایی تحقیقاتی چندی به زبان انگلیسی، از جمله تهیه پروژه تحقیقاتی مفصلی برای دانشگاه سازمان ملل متحد در توکیو در مورد هر دو دریاچه خزر و هامون که در نشریات مربوطه سازمان ملل متحد منعکس شد و استقبال از طرح پژوهشی مربوط به رود هیرمند و دریاچه هامون تا آن اندازه بود که پروژه مطالعاتی یاد شده دانشگاه سازمان ملل متحد دریاچه هامون را در جمع آب ها (دریاچه های) تحت تهدید نابودی قرار داد.

در همین رابطه بوده است که نظریه "پبوندهای ارتباط اقتصادی شمال و جنوب ایران" را در ایجاد ارتباط سرزمینی میان کشورهای محاصره شده در خشکی های آسیای مرکزیو قفقاز با بنادر فراوان در جنوب ایران مطرح کردم که برخی از دیگران ایده گنجانده شده در آن نظریه را زیر عنوان "کریدور شمال و جنوب" در نشریات ایرانی مطرح  کردند.

4-  مهمترین دست آورد مطالعات مربوط به ژئوپولیتیک بازی بزرگ و شکل گیری های جغرافیای سیاسی آسیای مرکزی در رابطه با سرزمین های خاوری ایران بزرگ که همزمان بوده است با گسترش یافتن مطالعاتم در مفاهیم و فلسفه ژئوپولیتیک و جغرافیای سیاسی، جلب توجه تحقیقاتی من بود به مطالعاتی کاملا نو در زمینه پیدایش مفهوم استیت state = کشور یا ساختار عمودی حکومت که در روالی عادی در علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی آغازش به پیمان وستفالیا در سال 1648 نسبت داده می شود. در نتیجه آشنایی با گستره بحث در منابع یونانی و رومی و ایرانی در تاثیر تمدن ایران بر غرب، پی به حقایقی بزرگی بردم در آشنایی با این واقعیت که بزرگترین عامل در تاثیر گذاری تمدنی ایران بر غرب،ساختار حکومتی پیشرفته ای بوده است که در نتیجه شیوه سازمان دادن سرزمین در رابطه با مفهوم دادگری میان مردمان، توسط ایرانیان عصر هخامنشی پدید آمد.

به این ترتیب برای من تردیدی باقی نماند که ایران نخستین پدیدار آورنده مفهوم کشور state است و زادگاه همه عناصری است که دانش جغرافیای سیاسی را به مفهم کنونیش واقعیت می بخشد: چنان که از همان آغاز حکومت ایرانی بر اساس ایده عدالت سرزمینی، یعنی واگذاری مدیریت سیاسی سرزمین ها به عهده مردمان در یک نظام چند ملیتی فدرال مانند شکل گرفت. به این دلیل است که باید توجه داشت در حالی که دموکراسی یونانی بر اساس نظام تک شهری یا city state پی گیری می شد، ایران نظام حکومتی فراشهری را در چارچوب احترام به حاکمیت محلی اقوام و ملل به وجود آورد و نام "آریانا = ایران" به عنوان نام یک "کشور" بر آن نهاده شد.دانشمندان برجسته ای مانند نیچه و آربری و ویل دورانت بر این واقعیت که غرب شیوه کشورداری را از ایرانیان آموخته است تاکید زیادی دارند و دانشمند برجسته ای مانند گلوور به صراحت می گوید: "ایرانیانایده‌های جدیدی را برای حکومت کردن عادلانه = good government به پیشگاه بشریت تقدیم کردندبا حد اعلای وحدت و انسجام به همراه بیشترین آزادی ممکن برای توسعه سیاسی اقوام و افراد". نخستین تلاش غرب برای آموختن شیوه پیشرفته کشورداری از ایرانیان را باید در کار اسکندر مقدنی جست و جو کرد. اگرچه آمدن او به ایران منجر به برخوردهای نظامی ناخوشایندی شد،ولی به گفته تاریخ نویسان یونانی و به اعتبار شاهنامه فردوسی او نیامده بود که ایران را فتح کند، بلکه آمده بود شیوه کشورداری ایرانیان را بیاموزد.به اعتبار شاهنامه،او حتی خود را جانشین داریوش سوم و از خاندان هخامنشی خواند: "بدانید که امروز دارا منم،  گرو شد نهان آشکارا منم".

مفهوم استیت = کشور دارنده سازمان حکومتی در دوران ساسانی با تعاریف دقیق سرزمینی و برخوردار از مفهوم "مرز" و "سامان" تکامل پیدا کرد. ایرانیان در رویارویی رقابتی با قدرت رومی در جناح غربی خود دست به تاسیس مناطق یا کشورهای سپری (حائل) زدند و در شرق، و در رویارویی رقابت قدرتی با توران مفهوم مرز به معنی امروزین را واقعیت دادند. فردوسی  که هزار سال پیش از این می زیست به ما گفت که ششصد سال پیش از روزگار اوایرانیان ستونهایی به عنوان مرز میان ایران و ترکان شرقی احداث کردند کهمردمان از هر دو سواز عبور از آنها بدون اجازه شخص شاه منع شدند. بر اساس همان گفته ایرانیان رود جیحون را نیز به عنوان بخشی از مرز دو سرزمین (مرز رودخانه‌ای) تعیین کردند. این رویداد می‌تواند به عنوان نمونه بارز ایجاد "خط مرزی" در ایران باستان قلمداد شود که شباهت زیادی با فهم مدرن از مفهوم سامان داشته است. همچنین، شایان توجه است که گرفتن اجازه از شاه برای عبور از مرز را می‌توان شکل اولیه "گذرنامه"، بر اساس مفاهیم جاری، در نظر گرفت.

پس از اثبات علمی، این نظریه به عنوان یک پروژه تحقیقاتی مهم، فصل نوزدهم آخرین پروژه بین المللی در باره جغرافیای سیاسی سر زمین و مرز، تهیه شده در دانشگاه برن و انتشار یافته در بریتانیا در سال 2011 زیر عنوان "مطالعات همراهان آشگیت در باره سامان =The Ashgate Companion for the Study of Border ارائه شد و من امیدوارم در مدت همکاریم با دانشگاه جورج واشینکتن در دپارتمان شما بتوانم مطالعه برای تکمیل این نظریه را ادامه دهم.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 315634

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۲۳:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۹
    9 4
    آقای مجتهد زاده بنظر شما انکار هولوکاست بدتره یا انکار کودتا علیه مصدق؟
  • علیرضا DE ۰۹:۲۶ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۰
    10 4
    خوشم میاد مثل بعضی ها جو گیر نیست.
  • بی نام A1 ۱۹:۰۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
    3 0
    دانشمندی بی همتاست دانشجوی ایشان البته از راه دور....
  • ابراهیم A1 ۱۰:۰۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۵
    3 0
    جناب پروفسور جغرافیای سیاسی ایران به شما نیاز داره...دانشجوی ایرانی به شما نیاز داره..دانشگاه ایرانی به شما نیاز داره