بسیاری از مدیرانی که در حوزه روابط عمومی کار می کنند، سابقه کار در مجموعه های خبری و رسانه های جمعی را دارند؛ بنابراین هنگامی که قرار است در روابط عمومی مسئولیتی را عهده دار شوند، به آسانی نمی توانند بین دو شخصیت پاسخگو(ویژه کارگزاران روابط عمومی) و پرسشگر(ویژه روزنامه نگاران) تعادل ایجاد کنند، در نتیجه در محیط های کاری خود با مشکلات بسیاری مواجه شده و استرس فراوانی را متحمل می شوند.
این دسته از مدیران، بنا بر نقل قولی از یکی از اساتید حوزه مدیریت، شخصیتی «ابهام گریز» داشته و چون به سازو کارهای پاسخگویی به درستی آشنا نبوده و یا به برخی از الزامات ناگزیر آن تن در نمی دهند، با مشکلات بسیاری مواجهند و به طور جدی سلامت آنان نیز در معرض انواع تهدیدهاست.
خوب که دقت کنیم، مدیرانی که از حوزه های دیگر در راس روابط عمومی ها قرار می گیرند قدرت تطابق و انعطاف بیشتری در قبال تغییرات مدیریتی، ساختاری و مسائل محیطی - اجتماعی سازمان دارند و به اصطلاح ، بیشتر « کارمند» هستند. حال آنکه تجربه نشان داده است بسیاری از مدیران رسانه ای- روابط عمومی، یا خیلی زود این حوزه را واگذار می کنند و یا کارایی لازم را نداشته و بسیاری از آنها فعالیت های خود را عموما حول ایجاد و یا توسعه نشریات سازمان متمرکز می کنند؛ هر چند نباید و نمی توان منکر آن شد که برخی مدیران رسانه ای نیز به سرعت، با وضعیت جدید مطابقت می یابند.
از سوی دیگر نمی توان توانمندی و نقش موثر مدیران آشنا با رسانه را در توسعه اهداف سازمان نادیده گرفت چرا که شخصیت مستقل و منتقد مدیران رسانه ای -روابط عمومی ها ، در شناسایی درست مسائل و مشکلات سازمان ، انعکاس درست و صحیح آن به مدیران عالی و تصمیم گیر و ارتباط خوبی که می توانند با ذینفعان سازمان برقرار کنند ، راهگشا و قابل ملاحظه است. شاید این موضوع و اهمیت آن است که این دسته از مسئولان ترجیح می دهند با یک مدیر کار کرده و با همان مدیردر سازمان های مختلف«جابجا» شوند و یا خیلی زیرکانه از «اجرا »به «مشاوره» نقل مسئولیت کنند.
بنابراین آنچه برای مدیران روابط عمومی و سازمان ها در باز تعریف رابطه مدیران عالی با مدیران روابط عمومی حائز اهمیت است آنکه باید با یک نفر به عنوان عالی ترین مقام سازمان و یا به نمایندگی از او با اختیارت کامل کار کنند کهدر غیر این صورت تعدد حوزه های تصمیم گیری، کارکردهای روابط عمومی را زیر سئوال می برد، مدیر روابط عمومی و نیروهای این حوزه آسیب می بینند، عملکردها کیفیت و مطلوبیت لازم را ندارد و از همه مهم تر، روابط عمومی ها به سرعت به حاشیه می گرایند. وجود چنین فضاهایی در سازمان ، مدیران کارآمد روابط عمومی که ظرفیت های رسانه ای بالایی دارند را هم گریزان خواهد کرد ؛ شاید این مساله مهم ترین عامل خروج این دسته از مدیران، از سازمان بوده و منجر به اتخاذ تصمیم در خصوص کار کردن با افرادی شود که با سلایق و دیدگاه هایشان آشنا هستند.
به هر روی، به عقیده نگارنده، مدیران روابط عمومی فارغ از تخصص و تجاربشان، ضروری است با توجه به سختی کار در شرایط امروزی و پیچیدگی سازمان ها،نسبت به فراگیری مهارت و آموزش های لازم در حوزه خطیری همچون پاسخگویی و شیوه تعامل با نهادهای مختلف و متنوع درون و برون سازمانی اقدام کنند .همچنین لازم است بستر و الگویی فراهم کرد تا سرعت شتابنده استهلاک مدیران روابط عمومی و روابط عمومی ها را کاهش داد . باید الگوی حاضر حاکم بر روابط عمومی ها را که بیشتر تبلیغی ودارای ماهیتی دستوری است به سمت تعاملی و جست و جوگر سوق داد، ماهیتی که اساس و فلسفه روابط عمومی بر آن استوار است.
درک ناصحیح مدیران سازمان ها از روابط عمومی و استفاده نادرست از کارکردها و ابزارهای آن و در یک کلام ارجحیت «برند ساختن مدیر» بر «توسعه برند سازمان» و بسیاری مشکلات دیگر، قصه پرغصه دیگری است که پرداختن به آن مجالی دیگر میطلبد.
*کارشناس ارشد ارتباطات
2321
نظر شما