دین برای سختی و مشقت نیست
طه (1) ما انزلنا علیک القرآن لتشقی (2) الا تذکره لمن یخشی (3) « ای مشتاق حق و هادی حق و ای رسول، ما قرآن را از آن برای تو نازل نکردیم که خویشتن را به رنج در افکنی، تنها غرض از نزول قران آن است که مردم خداترس را متذکر و بیدار سازی»
خداوند در این آیات می فرماید ما قرآن را برای این نازل نکردیم که شما را به سختی و مشقت بیاندازیم بلکه این کتاب تنها وسیله ای برای ذکر و یادآوری خداوند است. حقیقت دین برای سختی و مشقت ما نیست بلکه این ما هستیم که دین را به این صورت درآورده ایم و با برداشت های غلط خود از دین که متاسفانه آن هم ناشی از عدم مطالعه قرآن و تکیه به ملاحظات شخصی خودمان است، به دین لطمه زده ایم.
ما باید سعی کنیم با مدد از آیات قرآن، برداشت صحیح و درستی از واقعه عاشورا داشته باشیم، چرا که این قیام تاریخی درست مثل قرآن در معرض برداشت های بسیار مختلفی قرار گرفته است که اکثرا از زمین تا آسمان با معنای حقیقی آن متفاوت است.
در این آیات قرآن دو صفت برای اسلام بیان کرده است:
اول عدم مشقت و خودآزاری.
دوم خشوع در برابر خدا برای فهم حقیقت.
و دقیقا همین دو صفت در فهم واقعه عاشورا مصداق پیدا می کند.
اما آموزه دیگر قرآن در اینجا این است که اسلام، قرآن و اساسا دین برای سختی و مشقت نیست. همین طور هم ایام محرم و واقعه عاشورا تنها برای مشقت انداختن ما نیست. اما اگر منصفانه نگاه کنیم خواهیم دید که صرف نظر از همه ایام سال که معمولا توجه به امام حسین (ع) برای اکثر ما بی معناست، در خود ایام محرم و صفر نیز تنها درگیر یک سلسله مناسک غیر ضروری و گاه بدعت آمیز شده ایم.
آیا امام حسین را باید به این مشقت های من درآوردی محدود کنیم؟
متاسفانه امروزه جوان های ما آنقدر مشغول ادا و اطوار عزاداری شده اند که فراموش کرده اند باید دنبال دریافت پیام امام حسین (ع) بروند و به معنا و حقیقت عاشورا توجه کنند. از طرفی از همین روش غلط چنان جانب گیرانه و متعصبانه حمایت می شود که اگر کسی کوچک ترین ایرادی به آن بگیرد فورا فریادها بلند می شود که ای وای! اسلام در خطر است، خون امام حسین (ع) پایمال شد، ما هرچه داریم از امام حسین است و مرتب هم سخنان امام خمینی (ره) درباره عزاداری را تکرار می کنند. ما هم قبول داریم که هرچه داریم از امام حسین است اما آیا او که به فرموده پیامبر چراغ هدایت؛ «مصباح الهدی»، است باید محدود شود به این مشقت های من درآوردی؟!
در تمام طول سال وجود مقدس ایشان را بگذاریم سرتاقچه و تا محرم فرا رسید سیاه بپوشیم و زنجیر بزنیم و علم بلند کنیم! و اسم خودمان را هم بگذاریم دوست دار امام حسین؟!
آیا منظور امام خمینی از عزاداری همین بود؟! اگر اینطور بود که رضاخان جلوتر از همه سینه می زد و به تکیه دئولت می رفت. و اگر عزاداری محدود به سیاه پوشیدن بود که ناصرالدین شاه قاجار هم با آن وضع شراب و سکس و خوشگذرانی این ایام را سیاه می پوشید!
شکل امروزی عزاداری این شده که دخترها و پسرهای جوان چون از برنامه های تلویزیون و سینما و کنسرت و تئاتر محروم شده اند، روز عاشورا به خیابان ها هجوم می آورند، تا سینه زدن دیگران را نگاه کنند، یا اگر کمی معتقدتر باشند مشکی بپوشند و سینه بزنند. ظهر عاشورا هم که به اصطلاح امام حسین را کشتند همه دنبال کار خودشان می روند! در این میان آنهایی که خیلی متدین هستند غروب هم شام غریبان می گیرند. آیا این عزاداری است؟! آیا به واقع این حرکت عظیم دینی و این مظهر بزرگ اسلامی برای این است که هزار سال بعد یک عده در کوچه و خیابان جمع شوند و با زنجیر و قمه و هرچیز دیگری به سر و سینه خود بزنند؟! یا اینکه در این حرکت یک بیداری و آگاهی نهفته است که باید درصدد دریافت آن باشیم؟!
آخر زنده نگه داشتن دینی که اساسش روی استدلال و فهم و بصیرت و عقلانیت است مسئولیت کوچکی نیست که با سالی ده روز سینه زنی و روضه خوانی، آن هم روضه ای که آمیخته به صدها بدعت و دروغ است بتوان رفع و رجوعش کرد. دین خدا از مقوله « کلمه الله هی العلیا» است. مگر می شود با این کارها مبلغ دین خدا شد؟!باید به دینی که بنیانش بر عقلانیت است صورتی عقلانی داد. البته نه به این معنا که اعتقادات را دستکاری کنیم، بلکه باید صور بیان دین و نمایش مناسک دینی و حتی زبان هنری دین را معقول ارائه دهیم.
البته اگر کسی با نیت خالص سینه بزند از آنجا که اهل بیت بسیار کریمند شاید بهشتی هم بشود ولی دیگر اسلام را که نمی تواند احیاء کند. آنچه که اکثر ما از آن غافلیم این است که ساحت شور و شعور از یکدیگر جداست. چنانچه در وادی عرفان ساحت حال و مقام از یکدیگر جداست. «حال» اگرچه خوب و گاهی لازم است اما در واقع حقیقت عرفان رسیدن به مقامات عرفانی است نه به دست آوردن «حال». شور حسین اولین قدم برای یاد اباعبدالله و رسیدن به شعور حسینی است و در لسان ائمه هم توصیه شده، اما هدف از عزاداری، رسیدن به شعور حسینی است.
شیوه عزاداری بزرگان هم با سینه زنی و ریتم و شعر بود؟
آیا هرگز شنیده اید یا دیده اید که بزرگان دین سینه زنی کرده باشند؟ یعنی با ریتم و اشعار بی معنایی که فقط موسیقی شان مد نظر است نه به آن معنا که گاهی انسان از شدت غم و درد بی اختیار بر پا و سینه خود می زند هرچند آن هم زمانی ارزشمند است که با شناخت امام حسین همراه باشند. مرحوم علامه جعفری همیشه در عزاداری ها سخنرانی می کردند. همین مرحوم آقای مطهری به رغم اینکه انتهای سخنرانی هایشان روضه می خواندند، هرگز مراسم سینه زنی نداشتند.
ائمه معصومین هم فقط در این ده روز مکرر حضرت را یاد می کردند، مغموم بودند و شادی نمی کردند، به خصوص تا بعد از ظهر عاشورا حزن سنگینی داشتند. امام جعفر صادق همیشه توصیه می کردند مجالس ذکر اباعبدالله برگزار کنید، اما باید توجه داشته باشیم که ذکر به معنای زنده کردن یاد و بازگویی سخنان و شخصیت حضرت است و هرگز چنین سنتی در ائمه رواج نداشته است.
پس اگر بزرگان ما این گونه عزاداری نمی کردند آیا درست است که بگوییم شیوه عزاداری علما و عامه مردم باید با هم متفاوت باشد. مثلا مرحوم مطهری با شناختن و شناساندن اباعبدالله به بهشت می روند ولی ما با سینه زدن برای او؟! آیا ما حق ما حق شناخت ایشان را نداریم و یا توان درک آن را ؟! یقینا پاسخ همه این سوال ها منفی است.
ما که برای مردن امام گریه نمی کنیم
در طول تاریخ جنایات و جنگ های خونین زیادی رخ داده ولی ما برای هیچ کدام گریه نمی کنیم. اما در رابطه با واقعه عاشورا به ما توصیه کرده اند که بگرییم و بگریانیم و حتی ادای گریه را در آوریم. به واقع این توصیه چه معنایی می تواند داشته باشد جز اینکه بزرگان ما خواسته اند با این حرکت احساسی صورت واقعه را در ذهن ما زنده نگه دارند تا پیام آن همیشه قابل دریافت باشد. و الا خدا و پیامبر و امام به گریه ما نیازی ندارند. این گریه برای مردن آنها هم نیست. آخر امام که مرگ ندارد. او همیشه حی و ناظر است و این ما هستیم که با نشناختن و با پیروی نکردن از راه ایشان خود را از دیدار حضرت محروم کرده ایم. البته قطعا اشکی که از سر سوز دل باشد موثر خواهد بود امام بحث سر این است که وظیفه ما تلاش برای شناخت و معرفت است نه سعی برای گریه کردن و گریاندن و این مطلب هم برای رسیدن به آن هدف توصیه شده است.
این جاست که معلوم می شود شناخت امام حسین و شناخت عاشورا چه ضرورتی دارد. در واقع آنچه همیشه اسلام را زنده نگه می دارد حسین شناسی، بنی امیه شناسی، تاریخ شناسی و سیره شناسی است.
چرا هر روز صبح بچه ها را مجبور می کنیم زیارت عاشورا بخوانند؟
باید قیام امام حسین را شناخت و بر اساس آن برای نیاز امروز جوان مسلمان، علی الخصوص ایرانی، دستورالعمل ارائه داد. این تنها تضمین برای جلوگیری از تکرار واقعه در تاریخ است.
«کل یوم عاشورا» یعنی هر روز تلاش کنیم، مبارزه کنیم تا آن واقعه تکرار نشود نه اینکه هر روز صبح بچه ها را مجبور کنیم چند خط زیارت عاشورا بخوانند.
یاد اباعبدااله درست است، عزاداری هم جای خودش را دارد، امام شاید شیوه عزاداری و نحوه بیان ما از عاشورا باید روزآمدتر شود. البته «بیان» به معنای ظهور و بروز یافتن؛ چرا که ممکن است هیچ لفظی در این «بیان» به کار نرود، مثل زبان هنر و نمایش.
هنر بیان اباعبدالله هم باید روزآمد باشد. اگر روزهای عاشورا در خیابان ها گهواره و قنداق درست کنند، و یا اگر در میدان تجریش سقاخانه بنا کنند و از این قبیل کارهای سمبلیک، شاید چندان موثر نباشد و حتی گاهی هم تاثیر منفی داشته باشد. باید تلاش خود را برای ایجاد طرح های جدید به کار گیریم البته طراحی یک بیان هنری روزآمد برای شناخت امام حسین کاری نیست که در توان امثال بنده باشد بلکه این کار نیاز به یک گروه مهندس طراح، یک گروه آرشیتکت و یک گروه هنرمند مسلمان خلاق و دین شناس دارد تا دست به دست هم بدهند و انقلابی ایجاد کنند و «طرحی نو براندازند».
ما امام حسین خراب کن هستیم!
یکی از مشکلات ما این است که بسیاری از جوان ها دین گریز شده اند، در حالی که واقعا هیچ دشمنی با خدا و اسلام و امام حسین ندارند. اینها بی دین نیستند بلکه تنها به زبان دینی ما معترضند. واژگان دینی اینها باید واژگان فلسفه علم روز باشد و الگوی دینی ای که وجه عقلانی شان را اشباع کند. مشکل اینجاست که مبلغان دین، روی همان بیان های کهنه چند صد سال پیش توقف کرده اند! این کاری است که در نهایت جوان را به سوی مسلمان نما شدن می کشاند!
در حالی که حماسه حسینی الگویی است که می تواند وجه عقلانیت دینی ما را تا قیامت اشباع کند. یک الگوی سرآمد و کامل، متشکل از خطبه ها، شعارها، سلوک، مناجات، پیام و راه اباعبدالله و همین جاست که مطهری، آن اسلام شناس دلسوز و آن روشنفکر دینی زحمت کشیده، با سوز سینه فریاد می زند:«ما امام حسین خراب کن هستیم!»
شیعه امام حسین شدن یعنی پیروی از راه ایشان، اما راه امام حسین کدام است؟ کدام راه لازمه حسینی شدن است؟ اباعبداللهی که در زیارت عاشورا شناختش را از خدا طلب می کنیم و می گوییم «اللهم ارزقنا شفاعه الحسین»، اباعبداللهی که ثبات قدم در کنار او را آرزوی خود قرار داده ایم و دعا می کنیم« و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین» کیست؟ آیا پیرو راه او هستیم؟ آیا اصلا راه او را می شناسیم؟ امام شناسی طریقی است که برای طی آن باید وقت گذاشت و هزینه صرف کرد. امام آیا به اندازه ای که برای تجارت و سفرهای خودمان صرف وقت و تحمل مشقت می کنیم، برای شناخت امام خود نیز وقت گذاشته ایم؟ شیعه به معنای رهرو است و ما تا اولا راه خویش را نشناسیم و ثانیا در آن صادقانه قدم نگذاریم نباید نام خود را شیعه بگذاریم و شفاعت ایشان را طلب کنیم.
ما اولین قدم برای نزدیکی به اباعبدلله شنیدن و فهمیدن پیام ایشان است و آن هم چندان دشوار نیست. چرا که امام حسین در آخرین خطبه هایشان پیام خود را به ما اعلام کرده اند. می فرمایند:« آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و جلوی باطل را نمی گیرند؟ این امری است که حقیقتا انسان مومن را به دیدار خداوند راغب می کند ( کنایه از آماده شدن برای مبارزه و جهاد و شهادت)
این کلام حکایت از این دارد که امام حسین کسی است که حق را شناخته است. همان حقی که به خاطر آن انجام عمل حج را نیمه کاره رها کرد. حقی که بالاتر از احکام و بالاتر از همه تکالیف و عبادات است یعنی شناخت امام!
آیا حق این است که هر کس عقیده اش مخالف ما بود سر به نیست شود؟
امام حسین در محیطی که شیخ الاسلام و فقیه و محدث هم داشت، به پا می خیزد و قیام می کند و می فرماید:« من از باب شرارت و ظلم و فساد از حکومت خروج نکردم. بلکه خروج کردم تا امت را اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر کنم.»
شنیدن این پیام وظیفه ما را سنگین می کند. به خصوص ما که در حکومت اسلامی زندگی می کنیم. چون اگر در حکومت داریوش و کوروش و بوش هر غلطی بکنند حداقل به اسلام ضربه نمی خورد، امام شناسی مردم اشکال پیدا نمی کند، سخنان و درس ها و زحمات رسول الله منحرف نمی شود. لیکن ما که در این عصر و حکومت زندگی می کنیم باید ببینیم الان حق چیست؟ اگر کسی می خواهد راه امام حسین را طی کند باید در زمان خودش و حداقل در جامعه خودش حق را بشناسد و آن را به پا دارد. باید به قول مرحوم شریعتی حسینی شویم و الا ناخودآگاه در صف یزیدیان قرار خواهیم گرفت. العیاذ باالله.
باید درباره پیام های امام حسین اندیشید و دید که آیا جامعه ما مصداق عمل به حق و سیره رسول الله است؟ اما در این زمانه راه حق کدام است؟ آیا به واقع این حق است که هر کس عقیده اش مخالف ما بود سر به نیست شود؟ آیا شیوه رسول الله و حضرت علی در حکومت این بود. و یا اینکه برعکس این دو بزرگوار به معنای تام و حقیقی کلمه ، لیبرال و آزاد اندیش بودند.
آیا در تاریخ خوانده اید که حضرت علی العیاذ باالله، همانند کاری که یزید با مخالفانش می کرد انجام داده باشد؟ و یا اینکه شنیده اید رسول الله دهان هرکس را که نظرش مخالف ایشان بود می بست؟ خیر، بزرگان ما هرگز چنین مسلکی نداشته اند و آن را نمی پذیرفته اند ولی متاسفانه ما برای دو روز حکومت دنیا به نام دین، چهره این بزرگان را هم در ذهن خلق اللله خراب کرده ایم. به نام اسلام تیشه به ریشه معانی اسلامی زده ایم و باز گمان می کنیم شیعه امام حسین هستیم!
باطل کدام است؟ روزنامه اصلاح طلب باز کردن است یا تعطیل آن؟ ترور است یا جلوگیری از آن؟ تایید است یا تکذیب...؟!
اصلاح چه معنایی می دهد؟ اصلاح خود و خانواده و یا اصلاح جامعه و وزارت خانه؟ و یا اصلاح همه امت اسلامی، یعنی اصلاحی که حضرت اباعبدالله تا قیام قیامت به میراث گذاشت.
آیا امر به معروف به زور مردم را به دین اسلام درآوردن است؟
امر به معروف چیست؟ با زنجیر دوچرخه دختر مردم را به دلیل بی حجابی کتک زدن است؟ امر به معروف این است که صبح تا شب مواظب باشیم موی کسی از روسری بیرون نیاید؟ امر به معروف به زور مردم را به دین اسلام درآوردن است یا ایجاد یک ارتباط درست و سالم با مردم و برقراری یک زبان مشترک با همسر و فرزندان، تا اسلام را به آنها بشناسانید؟
متاسفانه آنچه امروز به عنوان امر به معروف و نهی از منکر انجام می شود تا حدود زیادی به شکل پوستین وارونه ای از اسلام است! یکی از اساسی ترین شرایط امر به معروف و نهی از منکر نرم خویی و لینت کلام و خوش خلقی و خوش بیانی و در نهایت جذب دل هاست، کاری که پیامبر انجام می داد. بهترین آمرین به معروف وناحیان از منکر وجود مقدس رسول الله و ائمه طاهرین بودند. آیا هیچ شنیده اید که مثلا حضرت امام سجاد به خانمی توهین کند که چرا مثلا قدری از موی تو پیداست؟! آن اسلام ائمه است که سراسر رافت و رحمت بود و این اسلامی است که اکنون در کشورهای اسلامی رایج است!
وقتی در امر دین بدعت گذاشته می شود تکلیف سنگین تر است. آن وقت مسئله به سادگی و روشنی جنگ حق و باطل نیست. بدعت در دین یعنی دین خدا عوض شود، معیار حق و باطل عوض شود! چنانچه این روزها نیز ملاحظه می کنید اختلاف گروه ها و دعوای هر دو جناح برای حفظ اسلام است!
در همین کشور خودمان یک نفر می گوید برای پیشرفت یک کشور مسلمان باید با همه کشورهای پیشرفته ارتباط داشته باشیم و دیگری هم می گوید برای حفظ عزت مسلمین باید بعضی ارتباط ها قطع شود! هر دو هم سنگ اسلام را به سینه می زنند!
این گونه تشخیص حق و باطل مشکل می شود. سختی کار مسلمانان هم این جاست، یعنی تشخیص حق و باطل در هر زمان.
این نکته را هم باید بدانیم که همیشه اولین قدم برای شناخت حق و اولین معیار برای جدا کردن مرز حق و باطل صداقت است. درک معنای آن هم بسیار ساده است. خداوند فقط از ما می خواهد همیشه راستگو باشیم.
اگر واقعا علاقه مند باشیم که حداقل راه اباعبدالله را بشناسیم، نه اینکه حتی پیرو ایشان هم باشیم، باید این مانع بزرگ را از سر راه خود برداریم و دروغ گویی را به کل ترک کنیم که دروغ از هر سنخی باشد دروغ است و به روح انسان لطمه می زند. اکنون خود قضاوت کنید که همین صفت ساده را چقدر در خود احیا کرده اید تا بتوانید ادعا کنید که قادر به تشخیص حق از باطل هستید؟ در واقع انسان اول باید خودش مصداق حق باشد تا بعد بتواند حق را در جامعه احیا کند. اول باید به اصلاح نفس خود بپردازد تا بعد بتواند جامعه اسلامی را اصلاح کند.
وقتی ما برای همه امور دنیوی خودمان برنامه و هدف داریم آیا حیف نیست که برای این بزرگ ترین نیاز روحانی خود برنامه ای نداشته باشیم؟! آیا درست است که هیچ هزینه ای صرف آخرت نکنیم؛ دور فلک درنگ ندارد شتاب کن!
/6262
نظر شما