حسین عیدیزاده: ولادمیر استانیفسکی، موسس گروه تئاتر گارجندیزه در سال 1977 است. گروهی با سبک تجربی انسانشناسانه که موجب شهرت جهانی استانیفسکی و گروه تئاترش شد و بدین ترتیب سنت کهن تئاتر را به زمان حال آورد.
او متولد 1950 در روستای باردو در نزدیکی کلوجکو است. در رشته ادبیات لهستان تحصیل کرد و به دانشگاه وروکلاو رفت. او در دوران دانشجویی به گروه تئاتر کراکوف پیوست و در فاصله 1971 تا 1975 با یرژی گروتفسکی، کارگردان و محقق سرشناس تئاتر در «مرکز تئاتر تجربی» همکاری کرد.
استانیفسکی در دهه 1970 و تا پیش از تاسیس گروه تئاتر خود، در سراسر لهستان به سفر پرداخت. تحقیات انسانشناسانه او در این سفرها به منظور پیدا کردن محیطی بکر و تازه برای بروز خلاقیت، مخاطب «ناآلوده» و خلق تاتئری بود که در آن خط میان فرهنگ بالادستان و پاییندستان برداشته شود.
او از سال 2010 سمینارهای مختلفی برگزار کرده است و آخرین اثری که از او روی صحنه رفته «The Master Builder in India» براساس متنی از هنریک ایبسن در جشنواره بینالمللی ایبسن در دهلی بوده.
گروه گارجنیدزه در طول سالیان فعالیت خود جوایز مختلفی برده است؛ از مهمترین جوایز این گروه جایزه منتقدان و مخاطبان برای نمایش «کارمین بورانا» در بخش تئاتر تجربی در جشنواره بینالمللی قاهره (1996) و جایزه اول برای نمایش «مسخ» در جشنواره تئاتر سارایهوو (1999) بوده است.
این گروه قرار است نمایش «پتیان اوراتوریو» را در تالار وحدت تهران به صحنه ببرد. در این اجرا که تجربهای متفاوت است، تعدادی از هنرمندان ایرانی هم استانیفسکی را همراهی میکنند.
گفتوگو با استانیفسکی زمانی انجام شد که در لهستان بود و یک روز صبح تلفنی با او صحبت کردم و چون میخواست به فرودگاه به استقبال همسرش برود، خیلی کوتاه و سریع انجام شد. استانیفسکی انگلیسی را خیلی غلیظ اما آرام و شمرده صحبت میکرد و شور و علاقه خاصی به صحبت درباره شیوه کار خودش داشت.
چه شد که تصمیم گرفتید به ایران بیایید؟
خیلی وقت پیش دعوت شدم به ایران بیایم اما به خاطر کارها و برنامه کاریام نتوانستم. یکی از آثارم هم ترجمه شده و قرار بود در ایران منتشر شود. اینها قدمهای اول بود و خیلی سال پیش بود. تا اینکه... میدانید من در مرکز تئاتر بازیگران ایرانی دارم و آنها خیلی مشتاق بودند که به ایران بیایند. یک زمانی هم قرار بود به عنوان داور به ایران بیایم. همه اینه باعث شد وقتی دوباره به من پیشنهاد شد به ایران بیایم، جدیتر روی آن فکر کنم.
چطور با گروه نمایشی آو آشنا شدید؟
بابک مهری، مدیر این گروه در یکی از برنامههای کارگاهی آموزشی تابستانه ما حضور داشت. این برنامه سالانه برگزار میشود و یک مسترکلاس است و همه کسانی که دوست دارند از سراسر دنیا میتوانند در آن شرکت کنند. این برنامه دو هفته است و من متود خودم را در آن درس میدهم. او عضو گروهی بزرگتر از هنرمندان ایرانی بود که به دعوت وزیر فرهنگ لهستان به کشور ما آمده بودند. حدود پنج شش سال پیش بود و این گروه از هنرمندان 10 نفری میشدند و برای دیدن آثاری از ما آمده بودند. او از کار من خیلی خوشش آمد و اینطور بود که رابطه ما شروع شد. بعد من او و گروهش را برای اجرای اثری در جشنواره مرکز تئاتر خودم دعوت کردم. سال پیش بود که آنها با «گیل گمش» در این جشنواره حضور داشتند. اجرای آنها با استقبال روبرو شد. من خیلی از کار رو براساس متود خودم خیلی خوشم آمد.
چه شد که از گروتفسکی جدا شدید، مدتی شاگرد او بودید؟
من فقط هفت هشت سال با او کار کردم، شیوه خودم را دارم و دوست ندارم نامم در کنار نام او دیگری برده شود. سوال بعدی لطفا.
درباره روش کاری خود توضیح میدهید؟
شیوه من ترکیبی از متن و موسیقی و البته آواز است. این شیوه از تئاتر باستانی یونان میآید، شیوهای که در اپرا هم استفاده میشود. بعدش ما این شیوه را فراموش کردیم. اساس این شیوه آواز، کوروگرافی و رقص است. من تحقیقات بسیاری درباره این شیوه کردم و به گوشههای مختلفی از دنیا سفر کردم و در مراسمهای آئینی خیلی از کشورها حضور پیدا کردم. مثلا شما تعزیه را دارید. اغلب این مراسمها ریشه مذهبی دارند و برخی هم ندارند. اما نکته مشترک در همه آنها این است که کلام موزون و حرکات بدن روشی برای بیان است. من میخواستم این شیوه را امروزی کنم نه اینکه فقط روشی کهن را دوباره اجرا کنم. هدفم تکرار نبود، میخواستم آن را امروزی کنیم. برای همین ابدعات بسیاری در زمینه حرکت و بیان بازیگران ایجاد کردم. در نتیجه به متودی رسیدم که حالا سالهاست دارم با آن کار میکنم. این روزها حتی مدرسهای دارم که این شیوه در آن آموزش داده میشود. در اجراهای جدیدمان البته زبان بدن هم نقش مهمی پیدا کرده است.
چطور شد که گارجنیدزه را به عنوان مرکز فعالیت خود انتخاب کردید؟
خیلی وقت پیش بود، حدود 40 سال پیش. من به دنبال جایی میگشتم که دست نخورده باشد. جایی که مردم به شیوه سنتی زندگی میکنند و فرهنگ طبیعی خود را دارند. رابطهای با دنیای شهری خود ندارند. مردمی که با گذشته خود رابطه سنگینتری دارند. میدانید وقتی مردم زندگی سادهای دارند بیشتر دوست دارند در جمعهای خود حضور داشته باشند و بدین ترتیب فرهنگ خود را بیشتر حفظ میکنند. این یک دلیل بود و دلیل دیگرش این بود که میخواستم از جریان روز دور باشم، از جریان اصلی تئاتر دور باشم و البته با آن مبارزه کنم. راستش را بخواهید من یک یاغی بودم، یک انقلابی بودم که جریان رایج تئاتر را پس زد.
درباره اثری که در ایران اجرا میکنید هم توضیح میدهد؟
اثری که قرار است در تالار وحدت اجرا کنیم، جدیدترین کار ماست و نامش «Pythian Oratorio» است. پیتین کسی بوده که در یونان بوستان به نوعی پیشگو بوده، بخشی از متن ما براساس گفتهها و پیشگوییهای اوست. نام او حتی در کتاب تاریخ هرودوت هم برده شده. بخشی از این اجرا هم ریشه گرفته از کلام و گفتارهای «فرزانگان هفتگانه» در قرن هفتم پیش از میلاد مسیح است. کار آنها حفظ کردن نکات برجسته فلسفه یونان باستان و بیان آنها برای مردم بود تا بدانند مردی دانا باید چگونه رفتار کند. موسیقی این کار هم اثری است اریژینال و البته برگرفته از موسیقی کهن و باستان نوشته آهنگساز گروه ما. این اثر درباره اخلاق و رفتار درس بشر است، درباره این است که بدانید خیر چیست و شر چیست.
شما پیش از این هم به ایران سفر کرده بودید؟
بله، من به عنوان توریست حدود شش سال پیش به ایران آمدم. من خیلی به تاریخ و بناهای تاریخی علاقه دارم و برای همین وقتی به ایران آمدم به تخت جمشید رفتم، شیراز را گشتم و به اصفهان هم رفتم. من متون تاریخی زیادی درباره سنت و فرهنگ شما خواندهام. البته تعداد کمی تئاتر در آن زمان دیدم. اما امیدوارم این بار نمایشهای بیشتری ببینم. البته حتما میدانید که ماها بیشتر با سینمای شما آشنا هستیم تا تئاتر شما. مثلا «جدایی نادر از سیمین» را دیدم و چند فیلم دیگر.
57241
نظر شما