انتشار گزیدهای از یادداشتهای روزانه و دفترچههای شخصی سوزان سونتاگ مربوط به سال های 64-1947 دری به سوی زندگی شخصی او بر روی عموم خوانندگان میگشاید. سونتاگ نوشتههایش را در سال 2002، دو سال پیش از مرگش، به دانشگاه کالیفرنیا فروخته بود. ویرایش کتاب توسط پسرش، دیوید ریف، دلالتگر پیچیدگیهای تصمیمگیری بر سر انتشار این کتاب خصوصی و افشاگرانه است. مقدمه ریف بیش از هر چیز بیانگر نگرانیهایش دراین زمینه است، و سپس دلالت بر این امر دارد که او بیش از هر کس دیگری به شخصیت سونتاگ ارج مینهد و جریان ویرایش را به درستی انجام میدهد.
ویرایش این اثر ریف را در موقعیت سخت و کمسابقهای قرار میدهد: پسری در مواجهه با افکار درونی مادرش قرار میگیرد، افکار مربوط به دوران نوجوانی او، (در زمان شروع مجلات تنها 14 سال داشته)، آن زمان که شروع به یادگیری حسی میکند همراه با معصومیت پر نشاط، خودکاوی حریصانه و اشتیاق فکری عنانگسیخته. نظارهگر بسیار محتاط آینده دوست دارد بر سرش فریاد بکشد که مراقب باشد، خطرات دل دادن به عشاق بیاعتنا را به او هشدار دهد؛ و این نگرانیهای خاص یک فرزند به گونهای با متن همراه است.
در عین حال ویرایش ریف، حسابشده، آکادمیک، و حاکی از احترام است؛ و به این ترتیب حق مادرش را به تمامی ادا میکند. سونتاگ - کسی که تا این اواخر به دیده جهانیان، فردی معتقد به اصول اخلاقی و طرفدار جدیت در هر زمان بود، از درون این صفحات بیرون میریزد. او خودش را مینمایاند، خود را در عشق و درگیریهای عاطفی غرق میکند، به شیوهای که فعالیتهای فکریاش جان یافته و شکل پیدا میکنند، فعالیتهایی که او با شور و انرژی آنها را در آغوش میکشد.
فهرست خواندههایش و آنچه میخواهد در زمینه ارتقای خود انجام دهد، در کنار نظرات و آرای او درباره رمانها، اپراها، نمایشگاههای هنری، کنسرتها، و شماتت خود برای نداشتن برخی مهارتها - تمامی اینها نه تنها کتاب را غنی و جذاب میکند، بلکه آن را به نوبه خود به اثری هنری تبدیل میکند.
این کتاب همچنین یک مکاشفه ادبی است. شهرت سوزان سونتاگ به واسطه مقالاتش در زمینه زندگی، مرگ، بیماری و رنج، عکاسی، فیلم، داستان مدرن، و فرهنگ عامه است. داستانهای اولیه او تلاش میکنند صدای رسای مدرن را تولید کنند، و در سرسختی فکریشان بسیار آشفته و سردند؛ داستانهای متاخرش در مسیری مخالف قرار میگیرند. از چنین منظری خاطرات او داستانی میشوند که هرگز نوشته نشدهاند.
اما این مکاشفات چیزی بیش از مکاشفاتی ادبیاند. عزم او برای بنا کردن زندگی فکری خویش [سونتاگ خانهاش واقع در حومه شهر را در اولین فرصت ترک کرد و در 15 سالگی به برکلی رفت] موجب شده است که نسبت به هر مانعی بیاعتنا باشد، و هرگز به «سد»های اجتماعی و تاریخی که دیگرانی همچون او انتظار مواجهه با آن را دارند، اهمیتی نداده است. به نظر میرسد سونتاگ در طول سالهایی که به این خاطرات مربوط میشود هیچ مانعی را که پایه در جنسیت یا هویت جنسی داشته باشد، تجربه نکرده است.
پس از چندین تجربه و شور و شر نوجوانی با یک استاد دانشگاه ملاقات میکند و چند هفته بعد با او نامزد میکند، با او ازدواج میکند و دیوید را به دنیا میآورد. تقریباً بلافاصله بعد از ازدواجش درباره «میل به خودکشی» مینویسد. نقشهای همسر و مادری جوان، به نظر موانع واقعی در برابر دنبال کردن آزادیاند، طوری که حتی در یادداشتنویسی روزانه او وقفه ایجاد میکنند. او آشکارا افسرده میشود، و دست آخر با بورسی تحصیلی خود را از خانواده دور میکند؛ این امر او را در آغاز به آکسفورد و در آخر به پاریس میکشاند. از این زمان به بعد خاطرات دوباره جان میگیرند.
در دوران تاهل، یادداشتهای روزانه پراکنده ارائهگر مجموعهای از تاملاتاند. سونتاگ به شدت درباره تحلیل رفتن احساسات مینویسد. او در امنیت و روال تکراری خانوادگی در این سالها، آسایش چندانی نمییابد. او یادداشتهایی مینویسد که میتواند به مقالهای درباره ازدواج یا داستانی کوتاه بدل شود، اما آنچه از خلال آنها بیشتر نمود مییابد، نیاز او به آزادی است.
بسیاری از خاطرات سونتاگ تصویرگر تمایل شدید او به یادگیری، به فرهنگ، و به «حیات ذهن» است. او از پاریس به نیویورک بر میگردد، حضانت پسرش را بر عهده میگیرد، زندگی را به عنوان مادری جوان از سر میگیرد و سیریناپذیر باقی میماند. او میتواند به طور منظم روزانه در سه فیلم شرکت کند، همچنین پیش از رفتن به اپرا به پسرش رسیدگی کند.
نکته مهم این است که آنچه با شکوه فکری سوزان سونتاگ گره خورده است یعنی دنبال کردن آزادی ما را از واقعیت دور نکند. همچنین نباید درباره جوانی و پیشافتادگی او اغراق کرد. رها شدن از قیود زندگی خانوادگی بیش از هر چیز ویژگی مشخصه زندگی «بیتنیک» بود، و در این زمینه سونتاگ تنها نبود. اما آزادی جدید او هیچ ضمانتی نداشت: سالهای بسیار، سونتاگ مورد انتقاد گروههای بسیاری بود، و به حاضر نشدن در مجامع عمومی و عدم ارتباط نزدیک با جنبشهای زنان متهم میشد. خاطرات او از لحاظی، پاسخ به اینگونه انتقادات است و خودداری او نشانگر این است که به رغم شور و نشاط زندگی مایل به دوری جستن از کانون توجهات بوده است.
منبع: اوپن دموکراسی، 22 ژانویه 2009 / ترجمه: سارا خلیلی
نظر شما