پا جای پای پدرانمان که با عشق میان خار مغیلان رفتند

حائل شهری که ایرانیان به آن جبل می گفتند و همان جبل شمّر به نام یکی از مهم ترین قبایل عربی است. شهری که ایرانیان برای بیش از 120 سال از آن عبور کرده به به حج می رفتند. حکایت عاشقانی که باید در این راه، خار مغیلان و دهها مصیبت دیگر را تحمل کنند تا به معشوق برسند. این گزارش سفر به شهر حائل واقع در شمال غرب عربستان سعودی حد فاصله ریاض و تبوک است.



گزارش سفر به حائل

 10 تا 14 اردیبهشت 1393

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

راه جبل و شهر حائل

نخستین بار نام راه جبل را در سالهای نخست  دهه هفتاد زمانی که برخی از سفرنامه های حج را تصحیح و آماده نشر می کردم شنیدم. این چه راهی بود؟ راهی از میانه بادیه، بیابانی وسیع که بخش مهمی از آن را نفود می خوانند و بخشی را به اسامی دیگر. از دیر زمان، این راه بغداد تا حجاز در یک خط مستقیم بود، اما هر بار به دلایلی، به چپ و راست متمایل می شد.  شهرت این راه قرنها به نام زبیده همسر هارون بود.

در دوره قاجاری این مسیر که کمی به غرب مایل شد به نام جبل نامیده شد، جایی که جبل شمّر بود و سلسله جبالی که به نام اجأ بخش مهمی از طول این مسیر را از شمال به جنوب پوشش داده بود و کوه سلمی که برابر آن بود. در حاشیه این کوه در نقطه ای که حائل قرار دارد و مرکز یک استان بزرگ است، مرکزیتی برای قبیله شمر بود که زمانی شاخه ای با نام آل علی و زمانی  متأخر در نیمه دوم قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجری آل رشید حکومت می کردند.

بیشتر داستانهای حجاج ایرانی در این دوره با آل رشید است، کسانی که از نظر ایرانی ها شیخ جبل یا امیر آن نامیده می شدند. این شیوخ با اعراب تابع خود زندگی بدوی داشتند و بر این بادیه وسیع حکومت می کردند. رقبایی هم از قبای دیگر داشتند که در این دوره به خصوص آل سعود بودند، کسانی که نجد یعنی در بخش شرقی آنها مرکزیت داشتند. آل رشید به عثمانی ها تمایل داشت و با حمایت آنها برابر آل سعود ایستاد، اما زمانی که دولت عثمانی ضعیف شد، آل سعود بر آنان غلبه یافتند و دولت آنان را برانداختند. اکنون وضع به گونه ای است که آل سعود بر عربستان و طبعا بر جبل شمر و حائل و قبیله بزرگی چون شمر هم که نیمی در سعودی و نیمی در عراق است، حکمرانی می کند.

آل رشید به حکم زندگی بدوی، کم آبی و دشواری های دیگر، یکی از درآمدهای مالی مهمشان مسافرانی بود که از عراق به حجاز می رفتند. بیشتر این مسافران به خصوص در ایام حج، حجاج بودند، حجاجی که از شهرهای ایران و عراق در نجف گردآمده از آنجا وارد این بیابان عریض و طویل شده از منطقه جبل عبور کرده و به سمت مدینه و مکه می رفتند. درآمد آنها از چندین راه بودت: رسومی که به عنوان مالیات و سرانه گرفته می شد. شترانی که کرایه داده می شدند. مردمانی از بدوی ها که به عنوان ساربان و راهنما و محافظ آنها را همراهی می کردند. و همین طور خرید و فروشی که در بازار حائل و طول مسیر صورت می گرفت و حاجی وسائلی را برای راه خود خریداری می کرد.

رسول جعفریان

در تعاملی که امیر جبل و مردمانش با حجاج داشتند، گاه اوضاع شکل عادی داشت، اما گاه صورت تجاوز و تعدی به خود می گرفت. البته از نظر حاجی، همان مبلغی هم که گرفته می شد به زور و تعدی بود، اما امارت رشید، طبق یک سنت قدیمی، این پول را حق خود می دانستد. به علاوه می گفتند این پولی است که برای حمایت و حفاظت آنها تا حرمین از آنها می گیرند تا قبایل دیگر تعدی نکنند. با این حال و حتی زمانی که تعهد می کردند، اغلب یا به تعهد خود عمل نمی کردند یا آن که پس قبایل دیگر که عمده آنها از حرب و عتیبه بود، بر نمی آمدند و آنان نیز پولی را به عنوان اخوه می گرفتند.

این مشکل به ضمیمه صدها مشکل دیگر که در برخی از سالها جدی بود، بارها سروصدای حجاج را درآورد. با فشار مردم و علما و دخالت دولت قاجار چندین بار این راه تحریم شد. بارها علمای نجف مداخله کردند و فتوای تحریم این راه را دادند. بسیاری از حجاج فهمیده و قلم بدست، سفرنامه ها نوشتند تا خطرات این راه را گوشزد کنند.

اما در این میان، یک رساله استثنایی در سال 1299 ق نوشته شد که فهرست بلندی از مشکلات و دشواری های کشنده این راه را برای شاه بنویسد. نمی دانیم این گزارش به دست شاه رسیده است یا نه، اما برای تاریخ یک سند زنده و شگفت شده و بسیاری از جزئیات این راه را گزارش کرده است. نام این رساله «تیر اجل در صدمات راه جبل » بود. این چند سطر را ملاحظه فرمایید:

شیخ جبل در وقت رفتن به مکه معظمه از هر حاجی اگر مرد و از عجم باشد، قریب‌ سی تومان می‌ گیرد و از زن عجمی و مرد عرب‌، نصف آن‌؛ و از زن عربی رُبْع و اگرحاجی از اهل سنّت باشد قدری قلیل‌، گاهی هیچ‌؛ و در برگشتن بدون تفاوت‌ِ امتیاز از هر یک قریب ده تومان‌؛ و در نزدیکی جبل مأموری از شیخ جبل با جماعتی از راهزنان به جهت شمردن حاج می‌آیند و اطراف را به نحوی مسدود می‌ نمایند که ‌احدی را مجال گریز نیست و در آن روز حمله‌دارها به جهت گریز از این خاوه‌، بلاها بر سر حاجی می‌آورند.

در سفرنامه هدایۀ الحجاج هم فصل مفصلی از دشواری های راه جبل دارد و این شعر را که او آورده گواه آن مصائب است:

بــه دریا رفتن و مردن به از راه جبل باشد      که در راه جبل حاجی حقیر و مبتذل باشد

یکی در چنگ جمّال و دگر عکّام بد اخـتر      سیم زان حمله‌دار دون که سرتاپا حِیَل باشد

به هر حال این مشکلات از نگاه حجاجی بود که وقتی در این سفر با این دشواری ها می شدند، به بدترین شکل آنها را تصویر می کردند و در سفرنامه ها می نوشتند. اما از قبایل بدوی چه انتظاری بود؟ افراد گرسنه ای که چشم به جیب حجاج دوخته بودند و آن را حق خود می دانستند!

درطول بیست و اندی سال نام راه جبل را می شنیدم، اما حقیقت تصور روشنی از فضای آن منطقه، جغرافیای آن، تاریخچه دقیق و غیر آن نداشتم. در این اواخر به تدریج اطلاعات بیشتری بدست آوردم. همین اواخر مقاله ای با عنوان « یک گزارش و  چند سند در باره حجاج ایرانی در راه جبل» نوشتم که دوستانی که علاقه مند هستند از گزارش ذیل استفاده کنند بهتر است مروری بر آن داشته باشند

رسول جعفریان

طی سال گذشته با اقای دکتر خلیف الصغیر آشنا شدم که از اهالی حائل و علاقه مند به تاریخ منطق و شاغل در دانشگاه حائل است. وی از طریق آقای خامه یار با بنده آشنا شده و تماس گرفتند. اوائل تماسها اندک بود اما به تدریج بیشتر و بیشتر شد. آنچه از سفرنامه ها چاپ کرده بودم در اختیارش گذاشتم. ایشان بخش های مهم مربوط به منطقه را استخراج کرده و برای ترجمه به یک مترجم فارسی دان مصری سپرده بود. از زمانی که بحث ملتقی الثانی حاتم طائی با عنوان «حائل فی عیون الرحّالۀ» مطرح شد، صحبت از دعوت بنده نیز شد.

منطقه حائل جایی بود که جهانگردان اروپایی متعدد اما با هوشی از آنجا عبور کرده بودند. مسیر آنان غرب به شرق بود، یعنی از دمشق به تبوک آمده از آنجا به حائل و سپس به جوف و ریاض و مرکز جزیره العرب می رفتند. این گروه معمولا ا آنجا راهی سواحل جنوبی خلیج فارس شده از بصره یا به بغداد می رفتند یا مجددا راهی شام می شدند. سفرنامه های این گروه بسیار با ارزش است و در این همایش نیز بیشتر مقالات بر محور نوشته های آنها به خصوص فردی انگلیسی با نام بالگریو است که متاسفانه سفرنامه ی وی تاکنون به فارسی درنیامده است. اما آنچه تازگی داشت این بود که اطلاعات قابل توجهی هم در باره این منطقه در سفرنامه های ایرانی یا به عبارتی فارسی هست. سفرنامه نویسان ایرانی، طبعا زمینه هایی شبیه فکر اروپایی، نداشتند، چنان که آن تجربه را هم در نگارش و نگاه های خاص نداشتند. با این حال این آثار ارزش ویژه برای منطقه ای دارد که تنها منابعش همین آثار سفرنامه ای اعم از فرنگی و ایرانی است. تلاش ما در این همایش همراه دکتر خلیف و دیگران تفهمیم این نکته بود که منبع و دریچه تازه ای برای شناخت این منطقه فراهم شده است.

رسول جعفریان


رسول جعفریان

به روی پس از گذشت ماهها به نتیجه رسید و به رغم آن که دشواری هایی در ویزا بود، در نهایت زمینه فراهم شد و بنده توفیق یافتم تا پا جای پای اجداد ایرانی خود بگذارم که تقریبا از حوالی سالهای 1220 تا 1335 با وسائل قدیم از این راه عبور می کردند. البته بعدها هم با ماشین از راه بریده و عنیزه به حج می رفتند.

احساس این که جبل شمر را خواهم دید برایم بسیار عالی بود. این منطقه جایی بود که طی بیش از صد سال، ایرانی ها از آن عبور کرده و به طور معمول در رفت یا برگشت یا هر دو، بین ده تا بیست روز در آنجا اقامت داشتند. شمار زیادی از ایرانیان به دلایل مختلف در این شهر درگذشته بودند. دیدن این منطقه برایم بسیار جالب بود، طبعا وظیفه خود دانستم تا گزارش علمی این سفر را برای هم وطنان بنویسم و آنها را در جریان سخنرانی ها و آثار متشره قرار دهم.

***

 رسول جعفریان

 

مقدمات سفر

به طور کلی این سفر از دو جهت برایم اهمیت داشت. نخست آن که ولو هدف مستقیم عمره و زیارت قبر شریف نبوی (ص) نبود اما مشتمل بر آن بود و همین کافی بود تا بنده را تحریک به رفتن به این سفر کند. طبعا جای رد کردن آن وجود نداشت. دوم آن که دیدار راه جبل و شهر حائل بود. جایی که از گذرگارهای اصلی عبور حجاج ایرانی در طول بیش از 120 سال به حج بود. این حائل قلعه ای بود که در مرکز حائل که آن را محله برزان می نامیدند.

دعوت اولیه از حدود یک سال پیش مطرح بود، اما از چند ماه قبل جدی تر شد. این از وقتی بود خلاصه مقاله خواستند و مطلبی کوتاه نوشتم که البته بعدها اندکی تغییر کرد. کم کم که سفر جدی تر شد، مقاله ام را نوشتم و این اواخر آن را به دست مترجم که جناب آقای عصامی بود سپردم. از قریب بیست روز قبل از رفتن بلیط آمد، اما از ویزا تا روز شنبه گذشته خبری نبود. دوشنبه ای که باید چهارشنبه آن (10 اردیبهشت) حرکت می کردم. به سفارت سعودی رفتم. از آنجا به هواپیمایی سعودی. و بالاخره روز دوشنبه ویزا را گرفتم. سه شنبه را قم بودم و آخر شب از همانجا به فرودگاه آمدم. ساعت پنج و نیم پرواز از تهران انجام شد و من  هفت و نیم به فرودگاه دبی رسیدم. مدتی در سالن ترانزیت چرخیدم که معلوم شد باید به ترمینال 2 بروم. اتوبوس آمد و بیش از بیست دقیقه در راه بود. فرودگاه دوبی در حال بازسازی بسیار گسترده است و بنابرین محدودیت های زیادی گذاشته اند. همین که بلیط بیزینس کلاس بود سبب شد تا در محله تعبیه شده در گوشه دنجی بنشینم و مطالعه کنم. قدری هم به سایت همین نادی الادبی الثقافی حائل ور رفتم.

به طور کلی باید عرض کنم که از حدود بیست سال قبل یا بیشتر در برخی از شهرهای سعودی و احتمالا درحال حاضر در همه آنها، یک انجمن ادبی و فرهنگی تاسیس شده که مسائل مربوط به شهر و تاریخ و فرهنگ آن را دنبال می کند. سالها قبل از این نادی الثقافی  مکه را دیده بودم که ساختمان کهنه ای بود و فعالیت زیادی نداشت. مدینه را نیز یک بار دیدم. خیلی محتاطانه برخورد می کردند. آن شهرها خیلی مذهبی هستند و این مراکز خیلی نمی توانند فعال باشند. منشورات نادی الادبی مدینه بهتر از مکه بود. در حائل نیز برگزار کننده این مراسم همین انجمن ادبی – فرهنگی است. واسطه هم آقای خلیف الشمری بود که این روزها متوجه شدم رئیس بخش علمی همین همایش است. عنوان آن هم حائل فی عیون الرحاله است، یعنی حائل از چشم سفرنامه نویسان. ماندن هفت ساعت در فرودگاه واقعا دشوار است و حالا که این متن را می نویسم کم کم دارم آخرین دقایق آن را پشت سر می گذارم. تا خداوند چه مقدر کرده باشد.

پرواز با تاخیر یک ساعته انجام شد. وقتی به اطراف نگاه کردم از حدود یک صد و بیست مسافر بالغ بر نود درصد آنها افغانی و عمدتا از کابل بودند. اینها برای کار و گویا از طرف شرکتی آمده بودند. درست مثل همان کارگران افغانی که در بلاد خودمان است. تعدادی از سعودی ها نیز بودند. خوردن یک چای سبز در فرودگاه سبب شد تا در طول مسیر خواب باشم. این تجربه سالیان بنده است. اواخر کار بیدار شدم. وقتی هواپیما نزدیک زمین شده بود صحنه های جالبی بود. درک بادیه از همین جا ممکن بود. وادی های فراوان که در اثر باران ها ایجاد می شود. در هر وادی درختان کوچک  و گیاهان سبز می رویند و از بالا کاملا مشخص بود. این مسیر سبز دقیقا مسیری بود که آب باران حرکت کرده بود. حائل یا همان جبل قدیم به خوش آب و هوایی معروف است. امیدوارم این را تجربه کنم.

 رسول جعفریان

ورود به حائل

وقتی از فرودگاه درآمدم ماشینی را دیدم که روی آن نوشته شده بود مخصوص ضیوف موتمر حائل فی عیون الرحاله است. خودم را به آن ماشین رساندم و معرفی کردم. معلوم شد در این پرواز غیر از من مهمان دیگری نبوده است. همراه راننده به هتل آمدم. در راه برایم از حائل گفت و این که شهر کوچکی است. او گفت که حائل قدیم و جدید هست و افزود که اینجا هوا در حال حاضر شبها سرد است. از کودکیش گفت که اینجا باغات زیادی داشته و اکنون هم پرتغال و غیره دارد. امیدوارم فرصتی باشد تا گردشی در شهر داشته باشم.

وارد هتل شدم. در لابی هتل تعداد زیادی مشغول گفتگو بودند. دکتر خلیف آمد و روبوسی مفصل کرد. خیلی ابراز خوشحالی کرد. از این که دوباره همدیگر را دیدیم. از این که موفق شده است تا ویزای مرا درست کند. این که برای این شهر توانسته چنین مراسمی را بگذارد برای او و همکارانش یک موفقیت است. ویزا دادن به یک ایرانی در شرایط کنونی برای آمدن به یک شهری در این نقطه از سعودی کار آسانی نیست. طبعا من تنها میهمان ایرانی بودم. خلیف به این نکته واقف بود و یادآور شد. حتی جدای از مسائل سیاسی جنبه های مذهبی هم مانع مهمی است که خلیف در این زمینه بیشتر دانشگاهی می اندیشد.

اتاق 140 به بنده اختصاص داده شد. با خلیف آمدیم. کیفی که برنامه ها در آن بود را باز کرد و برنامه را آورد. امشب که چهارشنبه شب است مراسم افتتاحیه است و از فردا صبح برنامه ها آغاز می شود. جمعا هفت جلسه خواهد بود. هر کدام با یک رئیس جلسه و چند سخنران. برنامه ها فردا صبح خواهد بود. خلیف خیلی اظهار شادمانی کرد و گفت که همه منتظر آمدن دکتر رسول بودند. ظاهرا خیلی در باره من و سفرنامه های حج صحبت کرده بود. او گفت هم در پایان نامه و هم کتاب جبل شمر خود از من یاد و تشکر کرده است. امیدوارم همه چیز به خوبی بگذرد. من مقاله خودم را شنبه که دیگر از آمدن ناامید شده بودم برای ایشان فرستادم. طبعا در جای خود خواهم آورد.

 رسول جعفریان

کتابهای منتشره در باره حائل

این را بگویم که در کیف چند کتاب بود که مهم بود. یکی یک دو جلدی قطور با عنوان «الرحالۀ الاروبیون فی شمال وسط الجزیرۀ العربیل منطقه حائل 1845 – 1921» تدوین عوض البادی و چاپ همین نادی حائل الادبی الثقافی که به مناسبت همین همایش چاپ شده و تاریخ 2014 داشت و جمعا 990 صفحه بود. یکی هم کتاب خود آقای خلیف الصغیر الشمری با عنوان «جبل شمر فی الرحلات الشرقیه خلال العصر الحدیث» القسم الاول: نماذج من الرحلات الهندیۀ و الفارسیه». این اثر را دارالثلوثیه للنشر در 2014 چاپ کرده است. آقای خلیف در سطوری چند در ابتدای کتاب از آقای خامه یار و بنده تشکر کرده است. کتاب تصایور بسیاری زیبایی از خیمه گاه حجاج  قافله آنها دارد که اغلب آنها از سفرنامه های خارجی گرفته شده است. اینها مجموعه عکس های کم نظیر از ایرانیان حاجی است که از این منطقه عبور می کرده اند. بیشتر مطالب این کتاب از رساله تیر اجل، سفرنامه محمد ولی میرزا و شماری دیگر از آثار سفرنامه ای ایرانی گرفته شده است. همینجا به مناسبت اشاره کنم که ادبیات سفرنامه های در باره عربستان به طور عموم و حرمین به طور خاص خیلی گسترده است و بارها و بارها کتاب هایی در سعودی در این باره نوشته شده است. کتاب دیگری با عنوا ن «حائل فی کتاب الرحاله ویلیام بالجریف» بود که محمد بن عبدالله آل زلفه آن را تدوین کرده و انتشارات دار بلاد العربیه همین امسال یعنی 2014 آن را چاپ کرده است. این آل زلفه که در همایش هم حضور داشت و یک جلسه هم رئیس بود آثار دیگری هم در باره منطقه عسیر و حجاز و نجد و یمن دارد. کتاب دیگری هم در همین زمینه با عنوان الصلات التجاریه بین جبل شمر و جنوبی العراق: دراسه تاریخیه فی الجوانب الاجتماعیه و الاقتصادیه و العلمیه و الثقافیه (1250 – 1340) بود که نشر جداول آن را چاپ کرده است.  

 

مراسم افتتاحیه

به بحث از همایش بپردازم. ساعت هشت و نیم شب بود که میهمانان با چند ماشین به محل برگزاری مراسم انتقال یافتند. نود و هفت درصد با لباس دشداشه عربی و شاید یکی دو سه درصد هم افرادی با کت و شلوار بودند. یعنی اغلب آنها سعودی بودند بقیه از بلاد دیگر. سالن نسبتا بزرگی تدارک دیده شده بود. با گلهای فراوان و تشکری که برای میهمانان از طرف مدیریت موتمر نوشته شده و در بالای سن نصب شده بود. مقامات شهری از لشکری و کشوری آمدند و در جایگاه نشستند. هیچ توجهی به این چند میهمان خارجی نبود و بنده در ردیف چهارم جایی برای خودم پیدا کردم و نشستم. کلا اعتماد به نفس سعودی ها بالاست و برای دیگران محلی از اعراب قائل نیستند. این ا حساس من بود، گرچه جسارتی به بنده یا دیگران نداشتند.

پذیرایی مختصری از قهوه و چایی برای صفوف جلو وجود داشت. طبعا به همان سبک عربی. برنامه ای تدارک دیده شده بود که عینا اجرا شد، بدون هیچ کم و کاستی و اضافاتی. همه سخنرانان کوتاه از روی متن خواندند یا دقایقی صحبت کردند. عنوان اصلی این موتمر «ملتقی الثانی الحاتم الطائی» است که دومین آن با عنوان حائل فی عیون الرحاله نام گرفته است. می دانیم که حاتم طایی اسلام را ندید اما پیامبر (ص) ستایش مختصری از ایشان کردند. پسرش عدی اسلام آورد و از یاران بسیار خوب امام علی (ع) بود.  این که این همایش به نام یک غیر مسلمان نامیده شده نشان می دهد که وجه ملی منطقه قوی است.

حدود 250 نفری در سالن بودند. بعد از قرآنی که توسط جوانی به صورت ترتیل سعودی آن هم سوره دهر خوانده شد، فیلمی پخش شد که در موضوع کنفرانس بود. از جمله از سه نویسنده ایرانی و شیعی مطالبی در باره حائل نقل شده بود. محمد ولی میرزا. میرزا محمد حسن موسوی اصفهانی و عبدالحسین کربلایی. از عده ای اروپایی ها هم جملاتی انتخاب شده بود. رئیس نادی الثقافی حائل سخنان کوتاهی داشت که از روی متن خواند. سخن از رحله آسمانی رسول (ص) در معراج گفت و رحله زمینی «قریش» که همان ایلاف است. و این طور وارد بحث شد. نام وی نایف بن مهیلیب است. رئیس نادی الادبی مدینه هم که آقای عسیلان بود قصیده ای در وصف حائل خواند. ناصر الجهیمی که معاون موسسه «داره ملک عبدالعزیز» است هم سخنان کوتاهی داشت و گفت که داره مسوول تدوین تاریخ مملکت و جغرافیای آن است. آقای عجیلان هم که به عنوان وکیل الوزاره فی امور الثقافی معرفی شد سخنانی در باره حائل داشت. بعد هم به بیست سی نفر از کسانی که در باره سفرنامه های مربوط به سعودی کار کرده بودند و برخی هم از دست اندرکاران این نشست و انجمن ادبی حائل جایزه گرفتند.از جمله جناب خلیف شمری دوست ما:

رسول جعفریان

یک شماره از مجله توارن را که متعلق به انجمن حائل است در پوشه گذاشته و کنار برنامه های همایش به افراد می دادند. جالب است که یک مقاله در باره اهمیت رحلات یا سفرنامه های ایرانی برای شناخت جبل داشت که خلاصه همان مطالبی بود که در مقدمه های این سفرنامه ها نوشته ام. عکس روی جلد را گرفتم. مقاله از دوست خود ما جناب خلیف بود.

امروز پنج شنبه از صبح برنامه های سخنرانی آغاز شد. سخنرانی های جلسه اول در باره سفرنامه های فرنگی و حائل بود. آقای صالح السنیدی در باره سفرنامه بالگریو صحبت کرد که بسیار مهم است. یک زن اطریشی در باره سفرنامه ای دیگر و آقای عبدالله العسکر هم در باره سفرنامه یک انگلیسی صحبت کرد. جالب است که پس از سخنرانی ها کسانی که سوال یا به قول خودشان مداخله داشتند چند بار این سفرنامه ها را مغلوط و نویسنده ها را جاسوس خواندند.

 

چند سخنرانی در باره اطلاعات سفرنامه های ایرانی در باره حائل

پس از آن جلسه دوم شروع شد که من در همین جلسه سخنرانی داشتم. سخنرانی من در باره این موضوع بود که در حوالی سالهای 1200 تا 1233 به دلیل مشکلات ظهور دولت اول وهابی به تدریج ایرانی ها مسیر خود را از راه نجد به راه حائل تغییر دادند و پس از آن تا صد سال از حائل عازم حج می شدند. حتی پس از سقوط  وهابی ها نیز ناامنی در آن منطقه ادامه داشت. تعصبات مذهبی هم بود.

رسول جعفریان

بعد از من خانم هویدا عزت صحبت کرد. وی دکترای ادبیات فارسی دارد و در مصر تدریس فارسی دارد و مکرر هم به ایران آمده است. گویا در سال گذشته با دکتر خلیف در باره ترجمه سفرنامه های فارسی به او کمک کرده است. بعد خانم دوغان در باره برخی از نکات مربوط به جبل در سفرنامه های فارسی صحبت کرد. در واقع هر دو در باره ویژگی های راه جبل بود و هر کدام به بخشی از مسائل اشاره کردند. تا اینجا بحث این جلسه در باره نقش ایرانی ها بود. بنده سخنرانیم را با چاشنی کارهایی که در باره سفرنامه ها کرده ام آغاز کردم و به اهمیت و گستردگی آنها را بر شمردم. همین طور از اطلاعاتی که از دوره صفوی در باره حج و راه حج در دست است، سخن گفتم. با این سه سخنرانی فضا کاملا ایرانی شد و این عالی بود. تاثیر آن تا اکنون که این مطالب را می نویسم و عصر همین پنج شنبه است، معلوم بود. نهایت احترام را به بنده گذاشتند و محتوای بحث را خوب وصف کردند. تا حوالی ساعت دو به جز جلسه ما، دو جلسه دیگر هم برگزار شد که در آنها بین چهار تا شش سخنرانی ده تا سیزده دقیقه ای می شد. بعد از هر جلسه، مداخله یعنی پرسش و پاسخ بود که گاه جوابی داده می شد و گاهی هم خیر. از من چند سوال شد که به سرعت جواب دادم. یکی این که آیا تعصب دینی در نجد سبب تغییر مسیر شد؟ گفتم بله. بالگریونوشته است. پرسیدند آیا سفرنامه های ایرانی به خصوص دوره صفوی احتمال دارد از طرف جاسوس ها نوشته شده باشد؟ گفتم خیر. افزودم: اوائل دولت صفوی، عثمانی ها به ایرانی ها ی حاج مشکوک بودند، اما بعدا همه چیز حل شد. در باره اهمیت مشهد علی یعنی نجف و ارتباط آن با حائل صحبت شد. گفتم بسیار مهم بوده است. امرای حائل با نجف در ارتباط بودند. بسیار از نیازهای اقتصادی آنها از آنجا تامین می شد و با علما در ارتباط بودند.  پرسیدند: آیا کسی سفرنامه های دوره پهلوی را هم مدون کرده که گفتم در صدد هستم. همین طور اشاره به تسامح مذهبی امرای حائل هم کردم که دلایل دارد.

بعد از تمام شدن این جلسه کسی آمد گفت که حوالی دویست سال قبل، هفتاد خانوار شیعی برای کارهای یدوی و فنی به جبل آورده شدند. اینها تا حدود هفتاد سال قبل هم بودند که به تدریج در اثر فشارهای ایجاد شده پراکنده شده حتی بعضی به ریاض رفتند. فامیل مشهدی متعلق به اینهاست. در سخنرانی های امروزدست کم سه سخنرانی از سه خارجی یکی زن و دو مرد در باره اسب های نجدی و حائلی بود.

 رسول جعفریان

در منطقه عقده

ساعت دو و نیم ماشین ها حرکت کرده به منطقه عقده رفتیم. جایی در کوهستان با یک وادی بزرگ و بسیار زیبا. دیروز اینجا باران بوده و همه جا آب جمع شده بود. در خبرها دیدم که چند روز قبل، سه روز متوالی باران بوده و تصاویری که انداخته بودند بسیار شگفت بود. روزنامه عیون حائل که سایت هم دارد، تصاویر زیبایی از این باران گذاشته بود.

http://www.aenhail.com/news.php?action=show&id=25733

 به هر حال در این وادی بسیار زیبا باغها و نخلستانهای زیادی بود. همین طور کشاورزی.  در این فصل میوه های جالبی مانند زرد آلو و سیب و پرتغال هم بود که کنار خیابان می فروختند. همین طور بلالی که درست مثل ایران روی آتش گرفته، سرخ کرده و به مردم می فروختند. در تمام این باغات مردم با خانواده برای تفریح آمده بودند. آب بسیار فراوان بود. جایی که ما رفتیم شاید بهترین نقطه بود که از قبل مهیا کرده بودند. جمعیت بیش از یک صد نفر بود. یک قلعه طبیعی که اطرافش کوه بود و گویا به آن مناع می گفتند. شبه قلعه ای نیز وسط آن بود. کنارش یک سد که آب پشت آن جمع شده و بسیار بسیار عالی بود. اول در یک فضای مسقف بسته قهوه مفصل دادند. نوع دادن قهوه هم این است که جوانی قوری قهوه را دست گرفته بسیار اندک ته یک فنجان می ریزد. برای بار دوم. برای بار سوم. ادامه دارد. فلسفه آن هم این است که این شخص در خدمت شماست. قوری را هم آماده نگه می دارد. خوب، اگر یک مرتبه یک فنجان پر به شما می داد، این احساس که در خدمت شماست، پدید نمی آمد. این وضعیت همه جا همین طور بود. بعدا برای ناهار به سالن دیگر رفتیم. بسیار متنوع.

رسول جعفریان

سپس در حیاط باز دست های عرضه و سامری آمدند و عربی مثل هوسه عراقی ها خواندند و تنبک فروان زدند. ایستاده را عرضه و نشسته را سامری می گفتند. روی طبل های انها نوشته شده بود: فنون حائل، فرقۀ غیاض. چند شتر هم در جمع بود که گاهی این طرف و آن طرف حرکت می کردند. اینجا حائل؛ آنچه اساس است همین مسأله سفر است. پیرمردی در جلسه نشسته بود به نام الجُمیعی که گفتند از نسل حاتم طائی است و ثروتمند است. وی 500 هزار ریال به این همایش کمک کرده بدون آن که کسی از او چیزی بخواهد. جالب است که قبیله شمّر آن چنان که کسی از این جمع به من گفت خودش را شعبه ای از طائی ها می داند که همان بنی طی هستند. هرچه هست سرزمین آنها در اختیار شمر قرار گرفته است.

رسول جعفریان
در راه و آنجا فرصت های زیادی برای صحبت با اساتید بود. اگر بگویم غالبا علاقه مند به گسترش روابط فرهنگی با ایران بودند خلاف عرض نکرده ام. یکی از آنها گفت: روزگاری در اینجا شیعه و سنی کنار هم زندگی می کردند و هیچ مشکلی نداشتند. مادر من در احساء کنار خانواده های شیعی بود و اصلا نمی دانست اختلاف یعنی چی. دوست دیگری از موسسه داره عبدالعزیز بود که در کار نوشتن یک دایره المعارف بیست جلدی از حج فعال است. استادان دیگر هم اغلب برای همکاری علمی اظهار تمایل می کردند. حتی یک نگاه سنگین در مجموع این جمعیت نسبت به خود به عنوان یک ایرانی ندیدم. تا ساعت پنج و نیم بودیم و به هتل آمدیم.

 رسول جعفریان

سخنرانی دکاتره زن دور از چشم مردان

نیم ساعتی استراحت کردیم و مطالب را نوشتم. نزدیک ساعت هفت دوباره حرکت کردیم. قرار بود جلسه از هفت تا هشت و نیم باشد که نزدیک ده تمام شد. مدیر جلسه شخصی به نام دکتر محمد بن عبدالله آل زلفه بود. دو سخنران عرب و دو سخنران فرنگی بودند که فرنگی ها هر دو زن بودند، هرچند اولی ظاهرا مسلمان بود. سه سخنران از این جمع روی جاسوس بودن سفرنامه نویسان تاکید کردند! دکتر عبدالعزیز عبدالغنی در باره بالگریو صحبت کرد. صهیل صابان که با کارهای او در باره آرشیو عثمانی و معلومات آن در باره جزیره العرب آشنا بودم، در باره اسنادی صحبت کرد که در باره اجازه گرفتن سفرنامه نویسان برای رفتن به جزیره العرب بود. او در باره انگیزه های ظاهر و پنهان آنها صحبت کرد. خانم تانیا کاریینا سو هم که یکسره حکم به جاسوس بودن سفرنامه نویسان و یهودی بودن آنها و مسائل دیگر کرد. جالب است که گفتند او اصلا مسلمان نیست! یک خانم دیگر هم در باره یک سفرنامه آلمانی در باره این منطقه صحبت کرد.

امشب در جلسه یک اتفاق جالب افتاد. قبلا توجه دادم که زنها اصلا در سالن مردانه نیستند بلکه در طبقه بالا هستند. این شامل سخنرانان هم می شود. آنها از همانجا سخنرانی می کنند و مترجم آن را از عربی به انگلیسی یا به عکس ترجمه می کند. امشب وقتی نوبت خانم اول شد صدای آنها به مترجم نمی رسید تا مطالبشان را ترجمه کند. این وضعیت ادامه یافت. رئیس گفت: این خانم بیاید پایین و صحبت کند. یکی از مسوولان نادی الادبی پشت بلند گو رفت و با پایین آمدن آن خانم در میان مردها مخالفت کرد. قدری مجادله ادامه یافت. صدا هم درست نشد. عاقبت آل زلفه قهر کرد و رفت. همان جوان، خودش جای وی نشست و جلسه را اداره کرد. عده ای اندک هم رفتند. اما سایرین ماندند. وقتی آل زلفه گفت خانم بیایید پایین کف محکمی زدند که به معنای موافقت با او بود. آل زلفه گفت چطور در فلان جا - شاید جایی داخل ریاض را می گفت - این شدنی است اما اینجا نه. امروز ظهر هم من در این باره پرسیدم. یکی از مسوولان گفت اگر زنها برابر مردها سخنرانی کنند عده ای در شهر سروصدا خواهند کرد.

 

جاسوسی و سفرنامه نویسی!

بالاخره سخنرانی ها تمام شد. عبدالعزیز عبدالغنی به جای یک ربع بیش از 25 دقیقه صحبت کرد. صهیل هم با اعتراض به این امر بیشتر از حد معمولش صحبت کرد. نوبت به مداخله ها و منتقدین رسید. من هم ثبت نام کردم. وقتی نوبت من شد گفتم: از صبح تا به حال مرتب بحث شده که این جهانگردان اروپایی همه جاسوس بوده اند. مگر ما این جا جمع شده ایم به حرف مشتی جاسوس توجه کنیم؟ اگر عنوان موتمر ما حائل در نگاه سفرنامه نوسان است معنایش این است که حرفی برای گفتن هست. بعد اشاره کردم که این وضعیت برای ایران دوره قدیم ما نیز همین طور است. در دوره صفوی دهها سفرنامه نوشته شد. مگر می شود با حکم به جاسوس بودن آنها را دور ریخت؟ تواریخ ما از خانه پادشاه بیرون نمی آید، اما اینها اطلاعات اجتماعی مهمی به ما می دهد. اصلا فرض کنیم جاسوس، وظیفه ما به عنوان یک مورخ مطالعه تاریخی این آثار است نه توجه به این ابعاد با این همه تاکید. من گفتم که سفرنامه نویسی مرحله ای است در تمدن غربی که آنها حس استکشاف دارند. چرا یک عرب یا ایرانی در قرن 16 در باره اروپا نمی نویسد؟ معلوم است که به این مرحله نرسیده است. حتی تاکید کردم که این روش ما در تحقیر نوشته های سفرنامه ای غربی ها ما را به جلو نخواهد برد. وظیفه ما استفاده علمی از این نوشته هاست. حتی اضافه کردم که جاسوسان شاه در آن دوره اطلاعاتی را نوشته اند و حالا که آن رژیم رفته این اطلاعات از نظر تاریخی برای ما ارزشمند است. بنابرین وظیفه ما به عنوان یک مورخ، این همه تاکید بر این امر نیست. صهیل صابان در دادن جواب تقریبا عصبانی شد و گفت: من کارم اسناد آرشیو عثمانی است و اطلاعاتی که در این باره دادم از آنجاست. اما با این حال اشکال من همچنان باقی ماند و بعد از سخنرانی چندین نفر تاکید کردند که نکته مهمی بود.

رسول جعفریان

بعد از شام یک مصاحبه کوتاه با نشریه عیون حائل داشتم. بعد هم در طبقه دوم یک سالن را به شکل سنتی زینت داده و همه نشسته بودند. هر کسی چیزی از شعر یا نکته می گفت. به تدریج بحث در باره همان پرسش عصر مطرح شد که چرا ما باید این قدر روی جاسوس بودن این اشخاص تکیه کنیم. جالب است که این سی نفری که بودند همه مخالف آن سخنرانی ها بودند.

به سایت عیون حائل رفتم. گزارش جلسات را خیلی کوتاه هر کدام دو سه سطر با عکس گذاشته بود. تازه عکسی که از من گذاشته بود، لب میکروفن روی یک چشم من افتاده بود و صورت زشتی پیدا کرده بود.

 

شهر جُبّه و مردم دست ودلباز آن

ساعت ده صبح روز جمعه 12 اردیبهشت برای رفتن به شهر جبه آماده شدیم. این شهر در مسیر حج قرار نداشته اما جهانگردان اروپایی برای عبور از شام به مرکز جزیره العرب از این راه استفاده می کردند و از جبه دیدار داشته و در باره آن مطالبی نوشته اند. حدودا صد کیلومتر با حائل فاصله دارد. دارای دو مسیر قدیم و جدید است. جدید آن اتوبان است و در مسیر رفتن به جوف است. این راه تا نقطه که فاصله 255 کیلومتری جوف است ادامه یافته از آنجا به سمت جبه منحرف می شود. راه قدیم مستقیم از حائل به جبه است که در میانه راه چند روستای دیگر از جمله قناء نیز وجود دارد. مسیر را با یک مینی بوس رفتیم. جمعا  سه مینی بوس و چندین ماشین بودیم. زنها که  تعدادی فرنگی و سعودی هستند در این سفر هستند، اما ما اصلا آنها را نمی بینیم کما این که دیروز هم چنین بود.

در راه با یکی از میهمانان صحبت کردم. کارش روزنامه نگاری بود از روزنامه های سعودی و درجه بندی آنها از نظر تیراژ پرسیدم. ترتیب آنها را این طور گفت: عکاظ، الریاض، الجزیره، المدینه، الشرق، الوطن، الیوم، مکه، البلاد. اما دو روزنامه بین المللی وابسته به سعودی یکی الشراق الاوسط و دیگری الحیات است. روزنامه ام القری هم قدیمی ترین است که اعلانات دولتی را چاپ می کند. چندین سایت خبری مهم هم هست که یکی سبق، دیگری الوئام و المواطن است. روزنامه المدینه روزهای جمعه یک ویژه نامه به نام الرساله دارد. یکی هم روزهای چهارشنبه. شبکه های دولتی اینها هم السعودیه، الثقافه، الاخباریه، الاقتصادیه، الریاضه، القرآن الکریم (روی حرم مکی متمرکز است) السنه نبویه (روی حرم مدنی متمرکز است). شبکه اقرأ هم خصوصی است که بهترین است. شبکه های دیگر هم هست که به گفته وی اعتبار چندانی ندارد.

مسیر ما به سمت جبه از میان همین بادیه هاست و تنها درختی که گهگاه دیده می شود نخل است که هم وسط خیابان را با آن زینت داده اند و هم گاه نخلستانی یافت می شود. بعد از گذشت بیست کیلومتر ساختمان جدید البنای دانشگاه حائل را دیدیم که زیبا بود. بنای آن تازه تازه بود. گفتند بالغ بر 250 استاد اردنی در آنجا درس می دهند. تعدادی هم استاد مصری هست که امروز دست کم سه نفر آنها را در گروه تاریخ فعال دیدم که شاگردان محمود اسماعیل هستند. یکی که استاد مشارک داشت ماهانه 12 هزار ریال می گرفت هرچند می گفت به مشابه من از خود سعودی ها تا 25 هزار داده می شود. البته مبلغی هم سالانه برای خانه به مصری ها داده می شود.

نفس این که سعودی ها برای ایجاد تحرک در یک دانشگاه تازه تاسیس از اردنی ها و مصری ها استفاده می کنند و بعد از چند سال که سعودی ها رشد کردند انها را بیرون می اندازند، تجربه ای است که از این کشور می شناسیم.

نزدیک جبه که شدیم نخلستانهای پیوسته مشاهده شد. اینها وسط یک وادی است و آب کافی دارد و شهر مستقری است. اول خیال کردم هم باغستان است اما بعدا به تدریج خانه ها ومحله یافت شد. خانه های بزرگ وکوچک فراوانی دارد. نزدیک مسجد پیاده شدیم. بنده باید وضو می گرفتم. خطیب هم مشغول خواندن خطبه های نماز جمعه بود. فردی جلوی من روی جوراب هایش مسح کاملی کرد و رفت. بنده هم وضو گرفتم. وارد مسجد شدم. دقایقی بعد نماز شروع شد خواندیم و بیرون آمدیم. وارد خانه ای شدیم که معلوم شد یکی از بزرگان این شهر است. یک سالن بزرگ، وسط آن میوه فراوان. اطراف آن تخت برای نشستن گذاشته اند. تا نشستیم قهوه آوردند. همین طور خرما. اندکی قهوه ته یک فنجان کوچک می ریزند. خوشمزه بود. دقایقی نشستیم و برخاستیم. در حین برخاستن باید از میوه ها هم می خوردیم. گفتند اگر نخورید بسیار بد می شود. از آنجا بیرون آمدیم. منزل دیگری وارد شدیم. همین داستان تکرار شد. هر کدام این خانه های بزرگ، یک سالن برای مجلس دارد که تمام معیت ما را جا می گرفت. باز قهوه و خرما و میوه. بسیار عالی بود. خانه سوم، خانه چهارم فکر کنم تا هفت خانه رفتیم. دیگر از خوردن میوه اجباری و قهوه واقعا خسته شده بودیم. در یک مورد قهوه با زعفران درست شده بود و یکی از میهمانان به من گفت که این با زعفران شماست. در یکی دو خانه کسی چند بیت شعر شعبی و  مردمی هم خواند. گفتنی است که عبدالله رشید در حین فرار در جبه پناه داده شد. زنش هم آبستن بود و بچه در جوف بدنیا آمد که به خاطر همین زحمت نامش را متعب گذاشتند. این هم از افاضات یکی از میهمانان بود.

بین اینها یک موزه کوچک اما بسیار زیبا بود که بخش های مختلف آن آثار متفاوتی بود. یک چاه قدیمی در وسط حیاط بود. یک اتاق مخصوص تفنگهای قدیمی که فراوان بود همه اسم و رسم داشت. یک اتاق مخصوص احجاز قیمتی. یک جا برای انواع چراغهای روشنایی قدیم که زیبا بود و با آنچه ما داشتیم تفاوتی نمی کرد الا یکی دو مورد که ندیده بودم.

رسول جعفریان

در ماشین ما چند تن از استادان دانشگاه ملک سعود ریاض از گروه تاریخ بودند. دو نفر از آنها خاطرشان بود که چندین سال قبل ما آنجا رفته بودیم. صهیل صابان هم با ما بود. گفت که در وبسایتش تمامی کتابهایش هست. از جمله مداخل و اعلام رجال جزیره العرب در آرشیو عثمانی و کتابها و مقالات دیگرش. از کتاب تقاریر نجدش برایش گفتم که طبعا ندیده بود و باید در اولین فرصت آن را برایش برستم. می گفت شاید بخشی از آنها همان باشد که زکریا کورشون چاپ کرده است.

یکی از استادان گفت که در عُنیزه محلی بود که دروایش ایرانی بودند و همانجا می ماندند و زمان حج همراه حجاج به مکه می رفتند و باز می  گشتند و باز همانجا اقامت می کردند تا سال بعد. او گفت دو راننده ایرانی هم که اسمشان حسن و حسین بودند آنجا ماندند و الان از نسل آنها مشایخ و برخی از علما هم برخاسته اند!

یکی از افراد که با منطقه آشنا بود از راه زبیده گفت و افزود که نزدیک ترین نقطه به محل ما جمیمه است. او گفت جمعا از راه زبیده، پنج برکه در عراق است و باقی آن ادامه راه در سعودی است او گفت که این برکه ها گاه تا سی متر در سی متر می شود. آنها را طوری درست کرده اند که آب در وادی های کوچک جمع شده به آنجا سرازیر می شود و در طول سال آب دارد که مورد استفاده بدوی ها هم هست. در واقع هندسه آن ها نوع خاصی است که سبب جمع شدن آب در یک نقطه که همان برکه است می شود. او گفت که در حال حاضر از برکه ها با شبکه ای که اطرافش گذاشته اند محافظت می شود. بادیه های وحشتناکی که در این مسیرها هست موی را به اندام آدمی راست می کند آن هم وقتی تصور می شود که یک قافله شتر سوار که کلی آدم پیاده هم از دروایش و افراد فقیر همراهشان هست، چگونه از این مسیر ها عبور می کرده است.

بعد از خانه های هفت گانه وارد سالن اصلی یا القاعه که برای مراسم های شهر درست کرده اند شدیم. جای بسیار بزرگی بود. چندین سالن فرعی داشت. در ورودی آن که جای همه می شد و فضای اضافه هم داشت روی مبل ها نشستیم. باز هم میوه و قهوه. باید می ماندیم تا ناهار بدهند. بالاخره ناهار را آماده کردند. دهها سینی بزرگ که روی هر بچه گوسفندی و بچه شتری بود آودرند. همراه آن برنج ومخلفات دیگر هم بود. با تواضع کامل آن را میل کردیم و بیرون آمدیم.

 رسول جعفریان


رسول جعفریان

نماز بخوانیم یا جلسه را ادامه بدهیم؟

حالا نوبت دو جلسه علمی بود. خسته و کوفته با ناهار آنچنانی، نشتین پای مباحث کار سختی بود. فقط با قهوه و چای امکان خواب نرفتن بود. هر فنجان قهوه ده دقیقه ما را سر پا نگه می داشت. پنچ سخنران در یک جلسه و چهار سخنران هم در جلسه دیگر. بحث ها باز در باره حائل در سفرنامه ها بود. یکی اوضاع پزشکی دیگری اوضاع فرهنگی و ... را بحث می کرد و منبع هم همین سفرنامه های جهانگردان اروپایی بود که به آنها جاسوس می گفتند. در این میانه یک استاد سوری بود که یک بار به عنوان سوال و البته محترمانه پرسید که نظر مردم در باره رفتاردولتشان نسبت به سوریه چیست؟ من جوابی نگفتم و خودش با ناراحتی مطالب دیگری گفت. طبعا در میان این هم آدمی که آنجا بود امکان بحث و جدل در این موضوع نبود. به خصوص که تا این لحظه احترام بنده را نگاه داشته و ابدا و ا بدا نگاه معنا داری نشده و همه اش احترام بود.

در تمام این مدت با بیشتر کسانی که صحبت شد از افراط و تشدد بیزار بودند و رفتارهای تند را نمی پذیرفتند. خاستگاه برخی مواضع دولت بود که ضد تشدد القاعده ای است و برخی هم به طور کلی از این رفتار متنفر بودند. هرچه بود در این دو سه روز کمترین اعتراضی و سخنی به بنده نشده و هم به دلیل احترامی که دکتر خلیف به بنده می گذاشت و هم سخنرانی فقیر که اهمیت حائل را در سفرنامه های ایرانی نشان می داد، اوضاع خوب بود.

در این مدت با تعدادی از استادان در باره دایره المعارف حج صحبت شد که در ریاض در حال گردآوری و تدوین است و بیست جلد خواهد شد. در هر دو مورد کسانی که مسوول بودند درخواست همکاری داشتند که بنا  شد خودشان پیگیری کنند تا بتوانیم اطلاعات مروط به حج ایرانیان را در آن بیاوریم. به آنها گفتم که دانشنامه حج هم در ایران به تازگی پنج جلدش چاپ شده است.

در جلسه دوم بود که وقت نماز شد. مدیر جلسه پرسید ادامه بدهیم یا برویم نماز که گفتند ادامه بدهیم. کسی که کنار من نشسته بود گفت قبلا بدون سوال تعطیل می کردند اما حالا سوال می کنند و این طور جواب می شنوند و ادامه می یابد. آخرین سخنران جلسه هم خلف الصغیر برادر خلیف بود که در باره امورحسبه در حائل بر اساس سفرنامه های خارجی صحبت کرد. وی عضو هیئت امر به معروف و به قول آنها از مطوعه است که ریش بلندی دارد و صدای قرائت نمازش هم که بعد از جلسه، به عنوان امام جلو ایستاد قشنگ بود.

 رسول جعفریان

رالی در صحرای نفود

در حین جلسه با یکی از مشایخ جبه در بیرون صحبت کردیم. آدم فرهنگی بسیار جالبی بود. او گفت که چندین فیلم تولید کرده که در باره صحراء است و برخی از شبکه های مهم آن را پخش کرده اند. نداء الصحراء، بحر الرمال، حکایۀ عمان نام آنهاست که در یوتیوپ هم می شود آنها را دید. جایی که ایستاده بودیم رو به شمال کرده گفت از اینجا به بالا نفود است و بدوها در آن کم و بیش هستند. یک مسابقه رالی هم در این صحرا داریم که سالانه برگزار می شود. دوستان خلیف مرتب روی کرم مردم جبه تاکید داشت و می گفت آنچه از حاتم طائی مانده الان عَلَم آن را مردم جبه در دست دارند. اغلب خانه ها در طول روز باز است و مجلس برقرار. هر وقت ممکن است کسی جایی برود و بنشینند و صحبت کنند. برخی از خانه ها اصلا در ندارد و برخی هم همیشه باز است. حداقل ساعات بخصوصی باز است.

در طول جلسه یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه مدینه بود که درخواست داشت حتما به آنجا برویم. مرکز مدینه شناسی که مشابه مرکز مکه شناسی است و هر دو زیر نظر داره است در خود دانشگاه مدینه استقرار دارد و فعالیت خود را آغاز کرده است. او گفت که من یک وهابی هستم اما در چیزی که ما می شناسیم تشدد و افراط وجود ندارد و فقط بحث دعوت است. بارها تاکید کرد که این رفتارهای خشن درست نیست وحتی حکومت علیه آنهاست. او می گفت این تشدد مربوط به شخصی به نام عبدالکریم مغربی است که او در این اندیشه وارد کرد. یک اشکال تاریخ نگارانه هم داشت که آثاری که در باره شیخ محمد بن عبدالوهاب نوشته شده غالبا در دوره بعد که تشدد و افراط بیشتر و بیشتر شده بود به نگارش درآمد. به هر حال این هم یک قرائت از این جریان است. بد نیست اضافه کنم که حتی در طول جلسه، توزیع قهوه ادامه دارد. گرچه بیشتر به صفوف اول می دهند و چون برخی چند بار می خورند، ممکن است نوبت بعدی ها نشود اما استثناءا در جبه دادن قهوه عمومی تر بود. به هر حال هرچه باشد اصل کرم شمری در همین جبه است. این قهوه سبب می شود تا خواب از سر افراد پریده شود و لو برای ده بیست دقیقه. شاید دوباره رسید.

استاد دیگری را از مردمان اینجا دیدم که گفت در استانبول تدریس می کند. رسما گفت که معاویه را به هیچ قبول ندارد چون او بود که اندیشه سیاسی اسلام را ذبح کرد. وی گفت: او نخستین شورشی بر امام رسمی و خلیفه رسمی است. و ادامه داد: من یک سنی هستم اما رسما این مطالب را در توبیتر می نویسم و حتی متهم به رافضی می شوم. او گفت من برترین صحابه را بعد از پیامبر (ص) امام علی می دانم و در این باره صریح هستم. ایشان گفت وهابی ها نه فقط از اهل بیت بلکه از پیغمبر هم خوششان نمی آید برای همین کمتر به مدینه می روند. یک مجله ای را هم چاپ ترکیه نشان داد که در مقاله ای از آن از نظام ایران به عنوان تنها نظام اسلامی در دنیا یاد کرده بود. نویسنده مقاله هم از وابستگان به دولت اردوغان بود. مجله بسیار زیبا و رنگی و شکیل بود.

بالاخره مجلس تمام شد. همانجا نماز جماعت مختصری برگزار شد و آمدیم بیرون. آقای خلیف گفت که با هم برویم. چنین شد. وی که روحیات خاصی دارد و اهل رفاقت و دوستی است، مواجه با درخواست برخی از دوستانش در جبه شد که باید به منزل ما بیایید. این رفتن ولو در حد یک ورود و خوردن یک قهوه و خرما و میوه باید انجام می شد. راه افتادیم و در واقع از بقیه جدا شدیم. یک منزل رفتیم که همان وضعیت تکرار شد. باز کسی دیگر تلفن زد و اصرار کرد. آنجا هم رفتیم. نایب شهرداری جبه بود. رفتار بسیار صمیمانه بود. به هر حال تا حوالی ساعت هشت و نیم آنجا بودیم. سپس حرکت کردیم. خلیف راه مستقیم را انتخاب کرد که از قناء گذشتیم و نه و نیم بود که به حائل رسیدم.

رسول جعفریان 

بازدید از چند نقطه تاریخی حائل

از دکتر خلیف پرسیدم که آیا قلعه حائل مانده است یا خیر؟ برای پاسخ به سوال من به حائل قدیم رفت. سه محله قدیمی در مرکز حائل بوده که قلعه اصلی حائل یعنی جایی که آل رشید در آن بوده اند به نام برزان شناخته شده و هنوز نیز کوچه ای به این نام هست. این برزان بهترین قلعه در شرق جزیره العرب بوده است. بخش کوچکی از  دیوارهای آن و یکی دو مورد ستونهایی که برای دیدبانی در میان دیوارها می سازند وجود داشت. طبعا وقتی صبحت از اقامت حجاج و قافله ایرانی در کنار قلعه می شود مقصود همین محله است. استاد خلیف گفتند که به طور تقریبا محل استقرار کاروانهای ایرانی که گاه تا 15 روز بلکه بیشتر اینجا بودند معلوم است.

رسول جعفریان

در کنار برزان بازار مشاهد بود که مربوط به همان محله نجفی های مقیم اینجا و شیعیان بوده که قبلا اشاره کردم. دو محله دیگر هم بود یکی مغیض و دیگری لبده. در کوچه های آن جا گردش کردیم. گویا دکتر کتابی در باره این بخش نوشته که زیر چاپ است. ایشان گفت که هنوز در اینجا خانه های قدیمی هست که بسیار زیبا و با صفا و پردرخت است. در یکی از آنها باز بود و از دور معلوم بود جماعتی نشسته اند. ماشین را کناری گذاشته وارد شدیم. از نوع همان مجالس رجالی بود که دیده بودیم. کسی دکتر را نمی شناخت. نشستیم و گرم صحبت شدیم. وقتی فهمیدند که برای همین همایش حائل آمده ایم بیشتر توجه کردند. یکی پرسید که شما باغ فاطمه را هم دیده اید؟ مقصودش شهر حائط بود و گفتند که زمانی آقای هاشمی رفسنجانی آنجا را دید. این دومین بار در این سفر بود که کسی از مردم محلی یاد آن سفر می کرد و پیدا بود که عمیقا در اینجا مورد توجه بوده است. آنها همچنین با شنیدن این که من ایرانی هستم از همان بازار مشاهد یاد کردند. صحبت های متفرقه دیگری هم شد.

بالاخره برخاسته بیرون آمدیم. از آنجا به سمت کوه و منطقه سمراء رفتیم. کوهی که در کنار آن یک پارک تفریحی هم ساخته شده است. راهی به بالای کوه بود که از همان طریق به بالا رفتیم. در قلعه آن جایی است که گفته می شود حاتم طائی در آنجا آتش روشن می کرده تا میهمانانی که به این سمت می آیند راه را گم نکنند. در تابستان این آتش روشن است ولی ما که رفتیم و شب بود تاریک بود. اما تجهیزات روشن کردن به صورت یک جای بزرگ کاملا روشن بود. از آن بالا شهر حائل کاملا مشخص بود. بین شهر و این کوه و منطقه سمراء نهری به نام اُدیره هست که دو سه ماه در سال آب دارد  دو هفته است خشک شده. ولی هنوز آب در گوشه و کنار آن هست. بخشی از حیات حائل باید مدیون این نهر باشد. اینجا ده پانزده متر به آب می رسد و اگر واقعا چنین باشد امتیاز بزرگی است. دو گروه اجأ و سلمی هم در دو سوی حائل هست و کوه اجأ از کوره های بسیار طولانی این منطقه به حساب می آید. این منطقه که مجموعا جبل شمر خوانده می شود محل استقرار طایفه شمر است که تا عراق استمرار دارد و حتی در عراق هم فراوان هستند.

از منطقه سمراء عازم هتل شدیم. در راه توقفی در کنار همان مرکز تجاری که همایش آنجا برگزار می شود داشتیم. جالب است که این مرکز را مجانا در اختیار همایش گذاشته اند. یک ساختمانی هم در کنار مرکز تجاری بود که چندین سالن داشت. در آن هم باز بود. اینجا برای استفاده های حاشیه ای است از جمله برگزاری جلسات و مجلس تفریح و انس. دقیقا مطابق همان اخلاق عربی از نوع شمری آن. ساعت یازده و نیم شب بود که برگشتیم.

رسول جعفریان

جلسه اختتامیه

صبح شنبه 13اردیبهشت ساعت نه به سمت محل برگزاری همایش رفتیم. یک جلسه هست با شش سخنرانی که دو زن و چهار مرد هستند. همه آنها قرار است در باره وضعیت اجتماعی و اقتصادی حائل در نوشته های جهانگردان صحبت کنند. از میان اینها نوشته احمد شبعان استاد دانشگاه قصیم در باره فدک بود. او این منطقه را که از قرن چهارم به حائط معروف شده جزو حائل تلقی کرد که بعدا هم دو سه اعتراض به وی شد که آنها نزدیک حجاز است نه حائل. در باره نام گذاری آن، تاریخ قبل و بعد از اسلام آن سخن گفت و پیش از ورود به بیان جنبه های اقتصادی آن اشاره هم به نزاع سر فدک کرد و همان حرف مشهور که ابوبکر گفت که پیامبر فرموده که ما چیزی به ارث نمی گذاریم. بعد هم در باره جنبه های زراعی آن گفت. این بحث در مداخلات ادامه یافت. جوانی اعتراض کرد که چرا این جنبه را مطرح کردید. بعد هم آیه و ورث سلیمان داود را خواند که معلوم بود حرف معروف اهل سنت را قبول ندارد. به هر حال شبعان از موقعیت ممتاز فدک سخن گفت و این که یک در تابناک در صحرا است. او گفت که می تواند یک نقطه سیاحتی خوبی هم باشد. خلاصه نوشته اش را در چند صفحه روی پرده انداخته بود که عکس گرفتم.

خانمی هم به نام مرام در باره نقش زنان در حائل در سفرنامه  ها صحبت کرد که خوب بود و صدای رسایی داشت. ریاست جلسه را دکتر بسام داشت که خیلی آرام برخورد می کرد و برای همین یک ساعتی به جلسه اضافه شد، چون هر کسی هرچه خواست صحبت کرد. مداخلات هم طولانی شد. یک زن دیگر هم گویا اشاره کرده بود که مثلا در اینجا گرایش غیر سنی نبوده است. یک پیرمردی در مداخله صحبت کرد و گفت این طور نیست. اینجا مَشاهده بودند که بازاری داشتند و در دوره عبدالله و محمد رشید بودند و شیخی هم داشتند که نامش فلان بود. بعد از جلسه از او خواستم این چند سطر را بنویسد ننوشت. اما همان لحظه جوانی آمد و گفت: فرق ال سعود و ال رشید این است که ال سعود به لباس دین چسبیدند و آل رشید به قبیله تکیه کردند. آنها اهل تسامح بودند و شیعه هم اینجا بود و قبرستان هایی هست که شیعه و سنی در آنجا بوده است. او هم هیچ منافرتی میان شیعه و سنی نبوده است به خصوص که نصف شمری ها در عراق شیعه هستند.

آخرین مداخلات در بحث هم تمام شد و آقای نایف رئیس نادی الادبی حائل که مرد بسیار مودبی است، سخنانی ایراد کرد و گفت: ما فکر می کنیم تنها با اکرام به شما ایمانمان کامل می شود.

این همایش مجموعا و با توجه به محدودیت موضوع، خوب برگزار شد. دوست ما خُلیف که خیلی زحمت کشیده بود برای خودش که متخصص این موضوع بود حتی یک دقیقه وقت نگذاشت و گفت ما این را برای شما آماده کرده بودیم. خودمان که اینجا هستیم. به عکس ما که هر وقت مراسم می گذاریم سخنران اول خودمان هستیم!

در اینجا استادان فراوانی بودند که تمایل به آمدن به ایران و برقراری تماس های علمی و فکری داشتند. صبح یکی از آنها می گفت این سیاست به ما ستم کرده و اجازه نمی دهد که بین محققان کشورها ارتباط برقرار باشد.

 

بازدید از یک موزه

عصری حوالی ساعت سه و نیم همراه آقای دکتر خلیف بیرون رفتیم. هدف دیدن یک موزه اجتماعی بود. وقتی رسیدیم متوجه شدیم که موزه شخصی است. در این شهر حدود هفت هشت موزه شخصی هست و دولت موزه ای ندارد. این افراد با درست کردن موزه درآمدی هم برای خود درست می کنند. موزه بسیار قشنگی بود. بسیاری از اشیائی که زمانی خودمان دیده و دور ریخته بودیم در اینجا جمع شده بود. وسائل آشپزخانه، غرفه ای برای بنات یعنی دختران، حجره جایی که عروس را با زندگی جدید آشنا می کردند و به یک سنت محلی در اینجا باز می گردد. همین طور انواع وسائل روشنایی و بسیاری از چیزها دیگر مانند نمره های قدیمی ماشین ها در سعودی.

به مرکز شهر آمدیم. جایی که قلعه برزان یعنی آل رشید بوده است. آقای خلیف محل سوق الایرانیین را نشان داد. ایرانی ها در رفتن یا بازگشت ده تا پانزده روز می ماندند و خرید و فروش داشتند. مرکز شهر شامل سه محله قدیمی است که برزان، مغیضه و لبده نام دارد. محل ایرانی ها پشت ساختمان مدرنی بود که تازگی به اسم سماح سنتر ساخته شده است. این ساختمان هم در جای مهم ترین چاه شهر بوده که آب بخش مهمی را تامین می کرده است. گاهی ماندن ایرانیها در اینجا برای پرداخت رسوم و مالیات بود که اغلب از آن ناله می کنند. آنها علاوه بر این به قبایل دیگر طول مسیر هم اخوه یا مخاوه میدادند. شاید معنایش این بود که این پول سبب حمایت برادرانه می شده است.

جایی در وسط شهر یک قبرستان بزرگ، اما متروک است که قبور ایرانی ها نیز در آنجا بوده است. اشاراتی در این باره در سفرنامه ها هم هست. جبل بویضه در کنار آن و اسم خیابانی که در کنار آن است شارع غطاط است. امکان ایستادن و ملاحظه کردن نبود. باز به مرکز شهر آمدیم. بازار مشاهده را دقیقا ملاحظه کردیم. اینها در وقت آمدن 35 خانواده بوده اند و در نهایت تا 80 هم رسیده است.

 رسول جعفریان

پرواز به جده و انجام عمره در مکه

تلاش کردم تا از حائل با ماشین به مدینه رفته و از آنجا محرما به مکه بروم. اما این امکان فراهم نشد و عاقبت با همان پروازی که از قبل تعیین شده بود، صبح یکشنبه 14 اردیبهشت از حائل عازم جده شدم. ساعت نه و نیم رسیدم. از آنجا به کنسولگری ایران رفتم که دوستان عزیزم جناب آقای دکتر دهقانی و آقای احسن زمینه رفتن به مکه را فراهم کنند. خیلی محبت کردند. دیشب تا آخر شب با دکتر خلیف بودیم اما صبح به دلیل آن که رفتن ما زود بود و ایشان در خواب، امکان خداحافظی فراهم نشد.

 ناهار را با دوستان بودیم بعد از آن قدری استراحت کرده و مغرب پس از خواندن نماز با نذر محرم شده به سمت مکه آمدم. ساعت هشت و  نیم بود که به دارالهادی رسیدم. وسائل را گذشته به مسجد الحرام رفتم. اعمال تا ساعت یازده و اندی طول کشید. طبقه دومی که برای مطاف در داخل مسجد الحرام زده اند، از روز شنبه باز شده است. پیش از آن فقط یک طبقه بود که بسیار بالا بود و برخی شبهه داشتند که طواف از آنجا برای ویلچری ها درست است یا خیر. اما اکنون طبقه میانی آن  درست در میانه دیوار کعبه است و دیگر نباید شبهه ای باشد. در سال گذشته چندین نوع فتوا در این باره بود که واقعا معرکه آراء بود و شگفت. طرح های توسعه همچنان ادامه دارد و در بخش شرقی و  شمالی تخریب های گسترده و بازسازی ها  هست. ساعت دوازده بود که به هتل برگشتم. تا خداوند چه خواهد.

صبح روز دوشنبه 15 اردیبهشت راهی مدینه منوره شدم. اوائل صبح، صبحانه را خدمت آقای حجت الاسلام و المسلمین خادمی بودم که بعثه رهبری را در مکه هدایت می کند. حضرت حجت الاسلام و المسلمین قاضی عسکر سفارش لازم را کرده بودند. از هر دو عزیز سپاسگزارم.

 

زیارت مدینه

ساعت نه و نیم راه افتادم. این نخستین بار است که روز این راه را می بینم. وقتی از جنوب به شمال می رویم، دهها بلکه صدها وادی وجود دارد که از شرق به غرب می آید. بسیاری از موارد پل زده اند. در داخل این وادی ها درختانی روییده که گهگاه سبزی هم دارد. در واقع نقاط آباد این مسیر چهار صد و اندی کیلومتر همین وادی هاست که گاه تبدیل به یک منطقه مسکونی مانند خلیص یا عسفان شده است. شاید خلیص بزرگترین آنهاست و دیدم که شعبه ای هم از دانشگاه ملک عبدالعزیز جده در آنجا هم هست. خارهای مغیلان را هم به وضوح دیدم. درختانی که گاه تا دو متر هستند و شوک نامیده می شوند. این ها گاه به صورت جنگلی در هم هست و همان طور که در سفرنامه ها آمده مردم که سوار شتر بودند گاه پاهایشان به آنها گیر کرده و خون آلود می شد. شعر سعدی را هم در باره راه کعبه و خار مغیلان به یاد داشته باشید که فرمود: در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور. اینها همه مربوط به راه مکه و مدینه است. در راه وادی فرع را هم دیدم که البته از جاده اصلی جدا می شود. این منطقه سابقا روستاهای شیعه نشین داشته و احتمال می دهم در حال حاضر هم داشته باشد.

رسول جعفریان

حوالی ساعت دو به مدینه رسیدم. به هتل جلنار رفتم که گفتند همان گلنار است و فعلا بعثه ها در آنجا مستقر هستند. بعد از ناهار دقایقی استراحت کردم و ساعت سه پس از غسل به حرم مشرف شدم. تا ساعت پنج در حرم و بقیع بودم. نماز ظهر و عصر را در حرم خواندم. همین طور زیارت نامه ها و نماز زیارت را. چون حس می کردم فقط امروز اینجا هست، وضعم بهتر بود. به خاطر خلوتی چند عکس هم از طرفی که درب ورودی مرقد حضرت زهرا (س) هست گرفتم. عمده آن که به اسم و رسم برای همه دعا کردم.


رسول جعفریان


رسول جعفریان

در بقیع داستانهای تکراری و برخورد با زائران ادامه دارد. یک جوان سفید رو که حدس می زنم از بوسنی یا مناطق مشابه است خیلی با شدت و حدت برخورد می کرد و گفت همه این قبرها زمان عثمانی ها درآمده  و قبل از آن نبوده است! ساعت شش برای زیارت حمزه عازم احد شدم. بسیار خلوت بود. تلق هایی را که برابر پنجره ها زده بودن، غالبا خرد شده و طبعا این کار توسط مردم انجام شده است. هنوز دو محافظ بود. مسجد بزرگ منطقه احد نیز پیشرفت زیادی کرده و سفت کاری آن تمام شده بود.

رسول جعفریان


رسول جعفریان

از آنجا راهی قبا شدیم. مغرب شده بود. سفره های فراوانی برای روزه داران که اغلب افغانی و غیر عرب بودند پهن شده بود. تا اذان مغرب را سر دادند شروع به خوردن کردند. پس از آن نماز مغرب. نماز عشاء را هم خواندیم و حرکت کردیم. ساعت یازدهم و نیم شب بود که به هتل دارالهادی در مکه رسیدم.

حدود ده کیلومتری شهر مکه، در کنار خیابان، بنای چهار دیواری حدودا دویست متری هست که در آن به سمت شهر مکه است و بنا تا لب خیابان ادامه یافته است. اینجا مقبره میمونه همسر رسول خدا(ص) است که از خرابی مصون مانده و ظاهرا بنای حفظ آن را دارند.

 

خرید چند کتاب در مکه

امروز سه شنبه 16 اردیبهشت ساعت نه و نیم به مکتبه اسدی رفتم. جایی که همیشه بخش عمده کتابهایمان را تهیه می کنیم. چندین کتاب جدید ضد شیعه بود که گرفتم. یکی با عنوان «مبدأ التقیه بین اهل السنه و الشیعه الامامیه»  (نوشته احمد قوشتی عبدالرحیم چاپ 2014) از موسسه التاصیل بود که از موسسات روشنفکری اینجاست و به تازگی کتابهای زیادی منتشر کرده بود. کتاب دیگری با عنوان عقلنۀ الاسطوره: قراءۀ نقدیۀ للتناقض المنهجی فی اصول العقیدۀ الشیعه الاثنی عشریه: الغیبه الکبری نموذجا» از عبدالله بن نافع الدعجانی است که از موسسه ای به نام التکوین است. این کتاب سال 2014 منتشر شده است. کتاب دیگری با عنوان «وحدویه العلمانی و الدینی عند الشیعی» (چاپ 2013) نقدی است بر کتاب حسن العلوی با عنوان عمر و التشیع از طه حامد الدلیمی که اخیرا آثار دیگری هم علیه شیعه دارد. یکی از آنها کتابی با عنوان «نکاح المتعه: نظرۀ قرانیۀ جدیده» (چاپ 2013) است که آن را هم امروز گرفتم. کتاب های او را انتشاراتی با عنوان دارالجزیره چاپ می کند.

یک کتاب هم بیت خدیجه کار احمد زکی یمانی که به صورت رحلی درآمده وهمراه با تصاویر و بسیار زیبا چاپ 2013. نامش «دار السیده خدیجه بنت خویلد» که نویسنده آن احمد زکی یمانی وزیر نفت اسبق عربستان است.  کتابی رحلی شامل تحقیق و متن. داستان خانه خدیجه به دلیل واقع شدن آن در محوطه بیرون مروه آن هم در نقطه ای بسیار  دردناک است. کتابهای دیگری هم بود که باید در ماه شعبان تهیه کنیم. از همانجا به محل مرکز دراسات مکۀ المکرمه رفتم. ساختمان بزرگی داشت. اینجا شعبه ای از موسسه الداره است که در ریاض قرار دارد. قبلا هم اشاره کردم که اینها در حال نگارش موسوعه الحج هستند. آقای زهرانی که من با او ملاقات کردم گفت که اینجا بیشتر کارهای هماهنگی انجام می شود. الداره موسسه رسمی تاریخ نگاری سعودی است و بالغ بر صدها عنوان کتاب چاپ کرده است. عکسی هم از بیرون ساختمان گرفتم و به هتل برگشتم.

رسول جعفریان

کتابی هم با عنوان «موقف شیخ الاسلام ابن تیمیه من النواصب» از عمر بن صالح القرموشی باز هم چاپ 2014 و از همان مرکز التاصیل. یک کتاب مفصل دیگر هم در باره این تمیه و دیدگاه های معرفتی او بود که سنگین بود و فعلا جدا گذاشتم تا اگر سفری دیگر آمدم تهیه کنم. کتاب دیگری هم با عنوان «احادیث الفتن و الملاحم و اشراط الساعه المتعلقۀ بالشام (سوریۀ)، کاری از موسسه الدرر السنیه. جالب است که این کتاب به همان احادیث ظهور و قصه های سفیانی و مسائل مربوط به شام پرداخته است، روایاتی که این اواخر مورد استفاده موافقان و مخالفان ماجراهای سوریه بوده است. اسباب تاسف است که مسلمانان این اندازه ساده اندیش هستند.

قرار است امشب با پرواز ایران ایر راهی ایران شوم. الان که این مطالب را می نویسم آخرین ساعات اقامت در مکه و بعد از انجام طواف وداع است. سعی کردم به یاد همه دوستان باشم. در این نوشته تمام تلاشم این بود تا گزارش نسبتا جامعی از این همایش بدهم. خدای را بر نگارش این امر شاکرم. از تمام دوستان به خصوص آقای خلیف الشمری که زمینه این سفر را فراهم کرد و دوستانی که در جده و مکه و مدینه به بنده یاری رساندند سپاسگزارم.

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 353643

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 17 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 11
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آوین A1 ۱۶:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
    6 3
    سلام حضرت استاد، رسیدن بخیر و زیارت قبول خداییش خیلی طولانی بود و جالب؛ واقعا خداقوت ضمنا یه چیز اونورتر از توفیق نصیب شما میشه ها... که گاه و بیگاه مشرف میشین مکه. ما که خیلی مقرب درگاه بشیم و عنایتی بشه، میریم تکیه صاحب روضات سر قبر کشیکچی
  • کتابخانه A1 ۱۹:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
    10 5
    اول آنکه زیارت قبول. دوم آنکه عکسی که همه اطراف ظرف میوه نشسته اید جالب بود پذیرایی عربها هنوز مثل اوایل صدر اسلام که تو فیلما نشون میدن. سوم آنکه با کت و شلوار خوشتیپ تر هستید.
    • بوالفضول A1 ۰۹:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۸
      6 12
      الکی میگه. با کت و شلوار همچین خوشتیپ هم نشده بودی.اصلا خوشم نیومد که بدون لباس روحانیت به این سفر رفته بودی. ضمنا همانطوریکه از غربزده ها بدم میاد از عربزده ها هم خوشم نمیاد.اصلا اسم عربستان رو که میشنوم روح و روانم کهیر میزنه.
  • سعید IR ۲۳:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۶
    8 2
    با اینکه زیاد اهل مطالبی شبیه مطالب شما نبودم و نیستم، ولی هربار که گذرم میوفته به مطالب شما، کلا خیلی خوشم میاد : موفق باشین
  • منصور IR ۰۶:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۷
    10 1
    جدا خیلی ممنون .همیشه از خواندن سفرنامه های شما لذت می برم و خودم را همسفر شما می پندارم.بما کمک می کنیدکه با حداقل هزینه به سفر برویم و شادمان برگردیم.دست مریزاد استاذنا الکرام.
  • محمّد IR ۰۷:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۸
    6 1
    نوشته‌هایِ شما مرا به فرهنگ‌وتمدن اسلامی ترغیب می‌کنید، به عنوانِ یک‌جوانِ بیست‌ساله، بسیار خوشنود می‌شوم نقشی در معرفیِ این فرهنگ داشته باشم.
  • کنی IR ۱۰:۲۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۸
    2 1
    سلام. در یکی از کتاب های استاد. از دانشمند زیدی کنی اسم برده شده در قرن ششم می خواستم بدانم استاد درباره کن و امامزاده هایش اطلاعاتی دارند چگونه می شود برای ایشان پیغام گذاشت
  • ثقلین IR ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۸
    6 2
    استاد معزز سلام خیلی ممنون استفاده کردیم. خداوند به حضرتعالی طول عمر با عزت عنایت فرماید.
  • دکتر ریحانی از خوزستان IR ۱۴:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۸
    2 3
    با سلام و احترام زیارت قبول استاد اول اینکه اول نشناختمتان با کت و شلوار و اگر با زی طلبگی می رفتید یا نه، بماند ثانیاً چون جواب نظرات را نمی دهید و وبلاگ مستقل ندارید و علی رغم توصیه به بنده که صفحه ی اجتماعی داشته باشید، هنوز ندارید. گله مندم www.shadhisgroup.blogfa.com
  • امید LU ۱۴:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۸
    3 2
    بسیار زیبا و حاوی نکات جالبی بود.با تشکر.
  • بی نام A1 ۱۹:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۳۰
    1 0
    آقا بسیار جالب بود.