آیت‌الله جوادی آملی گفت: «بعضی از مراجع نجف که به ایران آمده و هم‌دوره و علامه طباطبایی بودند می گفتند که این حرف‌های آقای طباطبایی برای خودش است، برای اساتیدش نیست، زیرا من اساتید ایشان را در نجف می‌شناسم هرگز آنها به این عمق و ژرفا فکر نمی‌کردند.»

به گزارش خبرآنلاین، آیت‌الله جوادی آملی در پیامی به همايش بين‌المللی «انديشه‌های علامه طباطبايی در تفسير الميزان» به ویژگی های علمی علامه پرداخته است. خلاصه نکات مطرح شده در این پیام را در ادامه می خوانید.

* ذات اقدس الهي عالمان دين را جزء «بقيةالله» ناميد؛ اين واژه پربرکت «بقيةالله» از اسماي توقيفي وجود مبارک حضرت نيست، نظير «اسماءالله» نيست، آنچه صبغه الهي دارد و مي‌ماند اين «بقيةالله» است. همه انبيا و اولياي الهي در ساختار خلقت «بقيةالله» هستند و عالمان دين که وارثان انبياي الهي می باشند اينها هم «بقيةالله» هستند؛ منتها در قله اين وصف ممتاز وجود مبارک حضرت قرار دارد، وگرنه قرآن کريم از عالمان دين به عنوان ﴿أُولُوا بَقِيةٍ﴾ ياد مي‌کند و مي‌فرمايد چرا «اولوا بقية» جلوي فساد و ضعف فرهنگي جامعه را نگرفتند و نمي‌گيرند.

* وجود مبارک اميرمؤمنان(ع) که فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ» را از همين کلمه گرفته است؛ منتها شرط بقاي عالِم اين است که آن تعهدات الهي را خوب درک کند اولاً، باور کند ثانياً، عمل کند ثالثاً، منتشر کند رابعاً، انتشار آن به صبغه فرهنگي و سخنراني و تأليف و تصنيف بستگی دارد، خامساً و سادساً.

* اگر عالمي بر آن جنگ فقر و غنا صحه بگذارد و بگويد فقر و غنا با هم در جنگ هستند نه فقير و غني و بايد فقر برداشته شود و در جامعه با شغل و اشتغال زندگي کنند، چنين عالمي به عهدش عمل کرده است. وجود مبارک حضرت امير به فقير کمک نمي‌کرد، کمک کردن به فقير يک کمک عاطفي است؛ اما فقرزدايي، جنگ با فقر و ريشه‌کن کردن فقر کار عقلاني است، علي(ع) عاقلانه کار مي‌کرد. از واشنگتن تا تاشکند و از تاشکند تا واشنگتن کشورهاي الحاد و کفر و شرک کم نيستند، همه اينها به فکر فقرا هستند، حمايت از فقير يک کار عاطفيِ مياني است، آن کار عقلاني همان است که وجود مبارک حضرت فرمود: من اگر فقر را ببينم گردنش را مي‌زنم.

* «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ‏ مَا بَقِيَ الدهْرُ» و علامه طباطبايي به نوبه خود آنچه مقدور و ميسور او بود اين‌چنين بود اولاً و ثانياً جامعيتي را که ذات اقدس الهي به انبيا و اوليا و اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) داد به وارثان آنها هم مرحمت کرد، «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ».

* مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله تعالی عليه) جزء احياگران علوم الهي بود، علم را با برهان مي‌شود احيا کرد، علم را با استدلال مي‌شود احيا کرد، علم را با عمل صالح مي‌شود احيا کرد. جامعيت مرحوم علامه طباطبايي که از نوشته‌هاي ايشان مشخص است؛ اين بزرگوار در بخش‌هاي گوناگون روش‌هاي معرفتي جامع بودند، هم روش تجربي را برای آن‌جا که لازم بود و نيمه‌تجربي را که رياضي است در بحث رياضيات بسيار غني و قوي بودند و اين تحرير اقليدس را کاملاً خوانده بود، ثاوذوسوس را که من نسخه خطي را از او گرفته بودم کاملاً خوانده بود، مالاناوس را خوانده بود و اينها را نزد اساتيد رياضيدان نجف خوانده بود، به همان تعبير و لهجه ظريف آذري‌زبانش مي‌گفت مقاله دهِ اقليدس گويا انسان، عزرائيل را از نزديک مي‌بيند، چون مقاله ده اقليدس واقعاً بسيار دشوار است. آن روز درک هندسه فضايي بسيار مشکل بود، زيرا معلم و استاد نقشه‌اي که مي‌کشيد مسطح بود و شاگرد ناچار بود مجسم تحويل بگيرد که آن بُعد سوم از ذهنش مي‌رفت. استاد از کُره سخن مي‌گفت؛ ولي شاگرد دايره تحويل مي‌گرفت، استاد از مکعب سخن مي‌گفت، او مربع تحويل مي‌گرفت؛ اين بود که مشکلات مسئله فضايي بسيار پيچيده بود، مرحوم علامه در آن بخش هم غني و قوي بود.

* برهاني را که جناب بوعلي تبيين کرد از کتاب‌هاي غني و قوي و استدلالي و متقن است که علامه تدريس کرد و در محضرش ما تتلمذ کرديم، اين تفکر عقلاني و منطقي ايشان بود. پس از اين رشته‌هاي تجربي و نيمه تجربي و تجريدي کلامي و تجريدي فلسفي و تجريدي عرفان نظري که در تمهيدالقواعد و مانند آن بود، ايشان کارآمد بود؛ اين هم يکي از نمونه‌هاي جامعيت علمي ايشان در بخش‌هاي علم حصولي.

* در بخش‌هاي علم شهودي هم که به لطف الهي اسراري را که ذات اقدس الهي با ايشان در ميان گذاشت که کسي نمي‌دانست؛ ولي روابط خاصي که داشتند چه با قرآن و چه با عترت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در مکتوبات ايشان کاملاً مشخص بود. مستحضريد که بالأخره کسي که استاد نداشته باشد و حرف‌ها را خودش طرح، طراحي و مهندسي کند مخصوصاً حرف‌هايي که فاصله‌اش با حرف‌هاي قبلي خيلي باشد، معلوم مي‌شود از جاي ديگر جوشيده است. بعضي از مراجع نجف(رضوان الله عليهم) که به ايران آمده بودند و هم‌دوره و هم‌سن مرحوم علامه طباطبايي بودند چندين بار به من گفتند که اين حرف‌هاي آقاي طباطبايي براي خودش است، براي اساتيدش نيست، زيرا من اساتيد ايشان را در نجف مي‌شناسم هرگز آنها به اين عمق و ژرفا فکر نمي‌کردند و تعبير انسان کامل را ما از آن مرجع درباره علامه طباطبايي مکرر شنيديم، فرمود ايشان انسان کامل است.

* جامعيت مرحوم علامه اين بود که بين سرشت عقلي و سرنوشت تعبد، جمع کردن بسيار سخت است؛ کسي که سرشت او عقلاني است با برهان زندگي مي‌کند، اين شخص متعبد باشد خيلي سخت است. کمتر کسي است که سرشت او عقلاني باشد و اما عبد محض باشد، سرش آن است که تعقل او کامل بود و در مقام تعقل فهميد هيچ راهي نيست جز اهل بيت، اين را عقلِ محض ثابت کرد؛ عصمت آن راه است و فهميد که عقل در جهان هيچ کاره است، عقل چراغ و سراج است. به نحو سالبه کليه بايد گفت از چراغ هيچ کاري ساخته نيست چراغ، چراغ است و صراط، سراج است؛ شما چراغ دستتان است وقتي راه نباشد کجا مي‌خواهيد برويد!؟ تنها مشکل را آن صراط حل مي‌کند سراج براي تشخيص صراط است، عقل براي اين است که بفهميم دين چه مي‌گويد، عقل براي اين نيست که راه درست کند، عقل براي آن است که راه را کشف کند.

* خدا مرحوم بوعلي را غريق رحمت کند! او از اولياي خاص اهل بيت بود، وقتي که اميرالمؤمنين را معرفي مي‌کند مي‌گويد علي در بين همه اصحاب پيغمبر مثل عقل بود در بين حِس، علي عقل جامعه بود، علي عقل کشور بود ديگران دست و پا بودند و چشم و گوش «هو بين أصحابه کالمعقول بين المحسوس». اين بزرگوار در همان فصل اول مقاله دهم شفا مي‌فرمايد مبادا حرف روشنفکران فيلسوف‌نماها را نگاه کنيد. آن‌که مي‌گويد چه رابطه بين نماز استسقا و آمدن باران است او فيلسوف نيست، اين متشبه به فلسفه است.

* اينکه مي‌بينيد بعضي‌ها گفتند بعد از صد سال يا دويست سال بايد سخنان ايشان فهميده شود سخن گزافی نگفتند، اين هم يکي از کارهاي بزرگ و بزرگوارانه اين جامع بين معقول و مشهود بود. نمونه ديگر از جامعيت مرحوم علامه طباطبايي اين است که برخي‌ها کوشيدند بين عقل و نقل جمع کنند و جامع معقول و منقول شوند، برخي‌ها کوشيدند بين معقول و منقول و مشهود جمع کنند؛ يعني هم حکيم باشند، هم فقيه و اصولي باشند، هم عارف باشند و برخي‌ها کوشيدند گذشته از جمع بين معقول و منقول و مشهود، بين تنزيل و تأويل جمع کنند که باز علامه در آن‌جا حضور دارد، برخي‌ها کوشيدند بين تشبيه و تنزيه جمع کنند که جزء اوحدی از عرفا هستند و علامه در آن‌جا حضور دارد، جامع معقول و منقول بودن کم نيست، جامع معقول و منقول و مشهود بودن کمتر است، جامع تنزيل و تأويل بودن اندک است، اما جامع بين تنزيه و تشبيه بودن اين نوبر است. آن کسي که جامع بين تشبيه و تنزيه است جاي خود را در جايگاه تفسير مي‌داند که کجاست، اين سه فصل را کاملاً از هم جدا مي‌کند؛ فصل اول که مربوط به هويت ذات اقدس الهي است، آن‌جا را که محال است و محال مي‌داند؛ احدي به آن‌جا دسترسي ندارد.

* علامه طباطبايي چطور با قرآن رفتار کرده است!؟ او با قرآن مأنوس بود، فرمود برابر تفسير، ما دو اصل داريم که اين دو اصل راهنماي ماست که اين آيه چه مي‌خواهد بگويد، يکی «سباق» که در اصول از آن به تبادر ياد مي‌شود و ديگری «سياق»؛ يعني «سياق» که معناي آن روشن است؛ با «سباق» و «سياق» ما مي‌فهميم که اين آيه چه مي‌خواهد بگويد، اين راه عمومي است؛ اما اين تازه عربي مبين است و اين اوايل راه است، اگر کسي خواسته باشد به آن «علي حکيم» نزديک شود راه دارد و آن راهش اين است که مرحوم علامه مي‌فرمايد قرآن کتابي نيست که اگر شما مثلاً اين جمله را برداريد اين چون به گذشته و آينده مرتبط است بي‌معنا باشد، اين‌طور نيست، تک تک کلمات آن معنا دارد.

* کسي که در عمرش بيراهه نرود و راه کسي را نبندد اين ﴿ذِکْرَي الدارِ﴾ دارد، وقتي ﴿ذِکْرَي الدارِ﴾ داشت و خدا را اجازه داشت که به اذن خدا وصف کند، کلام او را تفسير مي‌کند، اگر کسي متکلم را شناخت کلامش را مي‌شناسد، کاتب را شناخت کتابش را مي‌شناسد، فاعل و قائل را شناخت فعل و قولش را تفسير مي‌کند، اين است که بي‌استاد شده مؤلف الميزان، اين نمونه بارز جامعيت اوست.

/6262

کد خبر 385326

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار