مجید جویا: در زیرزمین یک باشگاه خصوصی لوکس لندن، مردی با یک کلاه قهوهای در حال تماشای یک آگهی تبلیغاتی است. تعدادی سیم از کلاه او پایین آمده و به یک لپتاپ وصل شدهاند. پشت سر او، روی یک صفحه نمایش، یک سری خطوط و چیزی که شبیه به یک اکولایزر گرافیکی به نظر میرسد مشخص است. هنگام پخش آگهی، ستونهای اکولایزر بالا و پایین میروند.
این نورومارکتینگ (Neuromarketing) یا بازاریابی عصبی است، فناوریای که گفته میشود که زندگی ما را شکل میدهد، شاید حتی بدون اینکه خود ما بدانیم.
به گزارش نیوساینتیست، این جواب دعاهای بسیاری از متخصصان بازاریابی است: اینکه راهی برای رسیدن به داخل سر مشتریان پیدا کنند. به گفته تام نوبل، مدیر اجرایی شرکت Neurofocus Europe که این نمایش را ترتیب داده، این کار به حل بزرگترین مشکل پیش روی تحقیقات سنتی بازار کمک خواهد کرد: «آنچه مردم میگویند، همیشه آن چیزی نیست که فکر میکنند».
فقط واقعیتها
به گفته نوبل، نورومارکتینگ میتواند آشفتگیها را برطرف کند و واقعیت را نشان دهد. آیا تریلر شما را واداشته که بخواهید فیلم را ببینید؟ آیا این بسته بندی غذا، اشتهای شما را تحریک کرده است؟ ما چگونه میتوانیم محصولات آینده را طوری بستهبندی کنیم که موفقتر باشند؟ پاسخها در امواج مغزی شما نهفتهاند.
قلب فناوری نوروفوکوس تکنیک عکس برداری مغزی است که الکترو-انسفالوگرافی با کیفیت بالا نام دارد. داخل کلاه، آرایهای از حداکثر 128 حسگر EEG، فعالیت الکتریکی رسیده از مغز به پوست را ضبط میکنند.
این سیگنالها را میتوان به صورت خطوط روی نمودار نشان داد، یا مفیدتر از آن، به سه معیار اندازهگیری تبدیل کرد که برای محققین بازار اهمیت بیشتری دارند: توجه، احساسات و حافظه. الگوریتمهای انجام این کار بر مبنای یک تحقیق منتشر شده در مورد شرایط عصبی استوارند که بر روی این سه عملکرد تاثیر میگذارند. یک دوربین رهگیری چشم نیز نشان میدهد که دقیقا چه چیزی سبب شده که مغز بیننده اینچنین واکنش نشان دهد.
شما چه احساسی دارید؟
به عقیده نوبل، تبلیغی که در جلب توجه مردم، درگیر کردن احساسات آنها یا ماندن در حافظهشان شکست میخورد، بیفایده است؛ ولی این که فقط از مردم بپرسیمآیا این تبلیغ، فیلم یا ابزار توانسته در این موارد موفق باشد یا نه، راهنمای خوبی نخواهد بود.
شرکت همچنین دادههای EEG را به سه معیار دیگر تبدیل میکند: علاقه به خرید، تازگی و قابلیت فهم. اینها از تحقیقات عصبشناسی منتج نشدهاند، بلکه تحلیل خود نوروفوکوس بر روی الگوهای EEG از آگهیهای موفق و ناموفق به این معیارها منتهی شده است.
مشتریان راضی شده شرکت شامل (شبکه تلویزیونی) سی.بی.اس، مایکروسافت و پیپال هستند. ولی آیا شاهد مستقلی از اینکه این سیستم واقعا میتواند کار کند هم وجود دارد؟ یک مقاله در شرف انتشار در ژورنال Nature Reviews Neuroscience میگوید که میتواند: شواهد رو به رشدی وجود دارند که نشان میدهند تکنیکهای نورومارکتینگ میتوانند دادههایی را که بر روشهای سنتی بازاریابی پوشیده بود آشکار کنند.
ذهنهای شکاک
این مقاله که توسط یک اقتصاددان رفتاری به نام گرگوری برنز از دانشگاه اموری در آتلانتای جرجیا و یک عصبشناس شناختی به نام دن آریلی از دانشگاه دوک در دورهام کالیفرنیای شمالی نوشته شده، چنین نتیجه میگیرد که دیگر روشهای تصویربرداری مغزی مانند ام.آر.آی کاربردی میتوانند این کار را بهتر از EEG انجام دهند، ولی خیلی گرانترند.
برنز و آریلی همچنین به مخاطرات اخلاقی نورومارکتینگ نیز پرداختهاند، مواردی مانند نگرانی در مورد حفظ حریم خصوصی در «خواندن ذهن» و این شک که امکان دارد این روش برای «اغفال» مشتریان و واداشتن آنها به خرید چیزهایی که نیازی به آن ندارند، به کار برده شود.
نوبل از چنین نگرانیهایی آگاه است، ولی میگوید که خود صنعت بازاریابی دلایل خوبی دارد تا اطمینان دهد که روش جدید مسئولانه به کار گرفته میشود: «استانداردهایی وجود دارند که باید اعمال شوند».
نوروفوکوس یک کمیته مشاورهای علمی سطح بالا دارد که اعضای آن از موسسات برجستهای مانند ام.آی.تی، دانشگاه هاروارد و دانشگاه آکسفورد هستند. ولی تا زمانی که ما شواهد قطعی تایید شدهای از درست کار کردن این سیستم نداشته باشیم، تردیدها در مورد اینکه بازاریابان نورومارکتینگ مشتریان خود را با علم کور میکنند، باقی خواهد ماند. آیا شما هم اینطور فکر میکنید؟ شاید شما هم نیاز به اسکن مغزی داشته باشید تا مطمئن شوید.
نظر شما