«در جریان فعالیتهای انتخاباتی، ستاد این جانب حق چاپ و تکثیر عکس مرا نخواهد داشت و از علاقهمندانی که ممکن است به صورت خودجوش وارد صحنه تبلیغات شوند نیز انتظار دارم که به این خواست خدمتگزار خود توجه کنند. از نظر من نوشته ساده یک شهروند علاقهمند به سرنوشت کشور در پشت شیشه مغازهاش دلنشینترین و مؤثرترین الگوی تبلیغاتی است.»
(بخشی از بیانیه اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی)
با صدور این بیانیه شهروندان علاقهمند فراوانی با «صفحه آخر، سمت راست» تماس گرفتند و ضمن اعلام نام کاندیدای احتمالی موردنظرشان پرسیدند که عکس وی را کجا بزنند و درباره وی چه بنویسند و کجا نصب کنند. چند متن و چند محل نصب را بررسی میکنیم.
- «عزیزم تو فقط بیا که زودتر موج سوم بشه. ببین دارم برات گریه میکنم، همه ریملام شره کرده! بیا دیگه! خب؟»
من این متن رو نوشتم، محل کار ثابتی هم ندارم. میشه بگین کجا نصبش کنم؟
- «یره الهی قربون او چشمای رنگیه خوشگلت برم. چرا رفتنی تهرون شدی شهردار. موکه یاد ندروم بیام تهرون. اقل کم تو بیا طرقبه بازم مثل او قدیما با تیرکمون چوقوک بزنیم و شرط کنیم سرنیم کیلو نارنجک یا همبر سه نونه.
یره گه کار مو و تو دره بالا مگره
ذره ذره دره عشقت تو دلم پا مگره»
ما این متن رو نوشتیم و روی در تمام مغازههای شاندیز و طرقبه و جاغرق اخلمد و عنبران چسبوندیم.
- «حاج آقا هماهنگه، چک خنثی و بازرسییم شده. تشریف بیارین. حله.» من این متن رو ته انباریمون توی زیرزمین نصب کردم. باور ندارین بیاین ببینین. فقط به منزل بگین دیر برمیگردین.
- «حاج آقا جون شما انصراف بدی من یکی دق میکنم. من به شدت از شما حمایت میکنم. ولی نمیدونم چرا؟ حاج آقا جون فقط تورو خدا دیگه نخواب.
شب به اون چشمات خواب نرسه
به تو میخوام متهاب نرسه
بریم اونجا، اونجا که دیگه
به تو دست آفتاب نرسه»
آقا من واکسییم میشه توی خیابون تبلیغ کرد یا نه؟ من دوس دارم کفشای ایشونو مث آقای کرباسچی واکس بزنم. اگه ترانهای که نوشتم بده یه شعر دیگهم بلدم:
دایه دایه وقت جنگه
وقت دوسی با تفنگه
- «شماها یه مشت آدم خود فروخته این که اصلاً راجع به دیگرون فکر میکنیم. ما عکس دکتر رو اصلاً چاپ نمیکنیم که چشم نامحرم جماعت به هالهش بیفته. ایشون همین جوری رأی میارن، تبلیغم نمیخواد. جهان داره به سرعت به سمت ایشونی شدن پیش میره. ایشون داره به همه دنیا نامه و راهکار میده. اون وقت شماها چی میگین؟ هان؟ سرنوشت بشریت به دست ایشون رقم میخوره. خاک برسرتون!»
- «آقا مهندس تورو خدا بیا. یادته اون وقتا که جنس کوپنی میدادیم چه صفهای باشکوهی برقرار بود. بیانیهتون منو برد به همون روزارو دهه شصت. راستی شما که مهندسی و بلدی بگو تحت ویندوز یعنی چی؟ من که سواد ندارم ولی پسرم که بیانیهتون رو میخوند گفت این که همون احمدینژاد تحت ویندوزه!»
من این متنرو واسه خود مهندس فرستادم ولی روی در بقالییم عکس مهندسرو چسبوندم و زیرش این شعر رو گفتم پسرم با ماژیک نوشته:
رئیس جمهور تو هستی
هنوز توی دهه شصتی
نظر شما