به عقیده سعید چنگیزیان، بازیگر آثار چخوف باید در رفتار با شخصیت‌های او به یک بی‌وزنی قائل باشد، به این معنا که هم درگیر بحران آنها شود و هم بحران را بازی کند.

به گزارش خبرآنلاین، نشست فرهنگی اخیر کافه خبر با حضور کارگردان، دو تن از بازیگران و روابط‌عمومی نمایش «به خاطر یک مشت روبل» و یکی از منتقدین تئاتر روز شنبه چهارم اردیبهشت برگزار شد.

در این نشست رضا آشفته، منتقد تئاتر با اشاره بازی‌های بازیگران این اثر و انتقال خوب بلاتکلیفی حسی شخصیت‌های آثار چخوف توسط این بازیگرها از آن‌ها خواست درباره روش‌هایی که برای انتقال این حس استفاده کردند صحبت کنند.

سعید چنگیزیان، بازیگر نقش نویسنده که پنج اپیزود از شش اپیزود این نمایش حضور داشت، در این باره گفت: «بخشی از این بازی به نگاهی که معجونی به آثار چخوف دارد، برمی‌گردد. در واقع او از بازیگرانش هم چنین نگاه و رفتاری را می‌خواهد؛ همان ادراکی که خودش نسبت به چخوف و داستان‌ها و شخصیت‌هایش دارد. برآیند این نگاه هم چیزی شده که الان می‌بینید.»

چنگیزیان در توضیح نگاهی که معجونی از بازیگرانش توقع دارد گفت: «حسن از ما می‌خواهد در رفتار با شخصیت‌های چخوف به یک بی‌وزنی قائل باشیم و به آن بی‌وزنی برسیم. بی‌وزنی به این معنا که بازیگر باید هم درگیر بحرانی شود که شخصیت‌های چخوف در آن گرفتار شده‌اند و هم درگیر آن بحران نشود و بحران را بازی کند. اگر این بی‌وزنی اتفاق بیفتد مخاطب آن وضعیت بحرانی را را درک می‌کند ولی می‌تواند به راحتی هم از کنارش بگذرد و گرفتارش نشود. این همان مسأله‌ای بود که حسن از ما می‌خواست و در این اجرا هم خیلی دیده می‌شود.»

او همچنین افزود: «ویژگی دیگر بازی‌های این نمایش تسویه نشدن رفتار با شخصیت بود که این هم به همان ساختار امپرسیونیستی که در اجرا لحاظ شده برمی‌گردد. معمولا آن چیزی که در نمایش‌های دیگر اتفاق می‌افتد این است که بازیگر باید تکلیف شخصیت را در بازی روشن کند و مشخص کند هر حرکتش چه معنایی دارد و چه مفهومی را متبادر می‌کند. ولی در این اجرا ما آزاد گذاشته شدیم. البته محدوده‌ای کلی مشخص می‌شود تا کار پرت نشود، ولی این تسویه نشدن باعث می‌شود بازیگر از یک شخصیت فقط یک فضا دریافت نکند و به فضاهای متعددی برسد.»

مهدی کوشکی از دیگر بازیگران «به خاطر یک مشت روبل» است و نقش فردی را بازی می‌کند که نه خوشحالی‌اش روشن است و نه ناراحتی و نگرانی‌اش. کوشکی که در این نمایش بخش بزرگی از این بلاتکلیفی حسی را با چهره و تغییرات اجزاء صورتش نشان داده، درباره نقشی که ایفا می‌کند گفت: «این بلاتکلیفی به خاطر همان بازی امپرسیونیستی که در لحظه اتفاق می‌افتد که شخص نمی‌داند چه حالی دارد ولی دارد غرق می‌شود. این حسی است که از شخصیت‌های چخوف می‌توان به‌دست آورد. به نوعی نقد احساسی خود که خیلی هم عالمانه نیست.»

اما حسن معجونی به عنوان کارگردانی که در این اثر و دیگر آثارش نگاه ویژه‌ای به نمایشنامه‌های چخوف داشته و سعی کرده طنز و تلخی نهفته در نمایشنامه‌ را در کنار هم به تماشاگر منتقل کند درباره بازی‌های این اجرا چنین گفت: «تکنیکی که بچه‌ها داشتند استفاده از فاصله‌ای بود که بازیگران به طور همزمان از نقش‌هایشان می‌گیرند؛ فاصله‌ای که یک دوگانگی‌ را به وجود می‌آورد.

در واقع بازیگر همزمان با دو چالش طرف است و به همان اندازه‌ای که در آن بحران افتاده، در عین حال حس می‌کند بیرون از آن قرار دارد. این دوگانگی حتما باید وجود داشته باشد تا آن قرائت درست از شخصیت‌های چخوف صورت بگیرد. در غیر این صورت، نمایش تخت می‌شود و بعد پیدا نمی‌کند. دوگانگی‌ای که این بازیگران در برخورد با شخصیت‌های چخوف دارند آن فضا را ایجاد می‌کند و در فاصله بین شخصیت و بازیگر که یکی نیستند و اصلا هم علاقه ندارند یکی باشند، نقش شکل می‌گیرد.»

او به یکی از اشتباهاتی که حتی گریبانگیر کارگردانان بزرگ هم‌عصر چخوف مثل استانیلاوسکی شده است اشاره کرد و افزود: «در آثار چخوف اصلا نباید با کمک روانشناسی به سراغ شخصیت‌ها برویم. این همان اشتباهی است که در متد استانیسلاوسکی وجود دارد. روانشناسی نمی‌تواند به فهم این شخصیت‌ها کمک کند و ما را به یک شخصیت غمگین می‌رساند و کار اصلا در نمی‌آید.»

کد خبر 57369

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 13 =