آن کتاب که متاسفانه هنوز فرصت انتشار نیافته تلاشهای این مرد بزرگ را برای احقاق حق خود نشان میدهد. برخی خواستند تا نام او را از یادها ببرند اما چه کسی است در چهارگوشه ایران نه، که در چهارگوشه دنیا باشد و اندکی با زبان فارسیآشنا باشد و کتابی از امیرکبیر درمنزل و گوشه قفسه خانهآش جا خوش نکرده باشد. یاد آن بیت مولانا افتادم که :
چراغی را که ایزد برفروزد
گر ابله پف کند ریشش بسوزد
یاد و نامش همیشه گرامی باد
متن زیر گفت وگویی است که با ایشان سالیان قبل گرفتم و در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شد.
این گفت وگو را بخوانید تا به میزان سختیها و مقاومتها و جان سختیهایش بیشتر پی ببریم.
اشاره:خردادماه امسال ربع قرن از زمانی که انتشارات امیر کبیر از دست عبدالرحیم جعفری گرفته شدَ، خواهد گذشت.انتشارات امیر کبیر زیست بومیفرهنگی بود که با کوشش و خطر خیزی بنیانگذارش پا گرفت و درسالهای پایانی دهه 50 به معتبر ترین ناشر بخش خصوصی در ایران و خاورمیانه تبدیل شد.
اما فضای تب آلود روزهای نخست انقلاب ، دامن انتشارات امیر کبیر و صاحبش را هم گرفت . ابتدا وی زندانی د و مدتی بعد انتشارات امیر کبیر از تصرفش خارج شد. عبدالرحیم جعفری اما به رغم کشیدن زندان و ازدست دادن انتشارات امیر کبیر از پای ننشست و در تمامیاین سالها درپی راهی بود که بتواند تشکیلات خود را دوباره به دست آورد.
وی در این مسیر راههای قانونی را طی کرد و با شکایت از کسانی که سرمایه اش را از کفش به در آوردند ،توانست از طریق آیت الله موسوی بجنوردی که زمانی رئیس دادگاه عالی انقلاب بود، حکم بازگشت اموالش را بگیرد.آیت الله بجنوردی نظر می دهد که که حکم صادر شده خلاف شرع و قوانین جمهوری اسلامی است و باید در آن تجدید نظر شود. اما این تنها قانون نیست که تعیین کننده امور است و آقای جعفری به رغم آنکه در مرحله نظر و قانون از هر گونه خلافی مبری شد ، در عمل مالباخته ای بزرگ بود که به هر جا سر زد نتوانست اموالش را پس بگیرد.
جالب ترین اتفاق درباره امیر کبیر و جعفری زمانی رخ داد که سالها پس از مصادره اموال ، نهادی دیگر در مراسمیخاص از تلاش های وی تجلیل به عمل آورد. تابستان سال 83 بود که در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی با حضور جمع کثیری از بزرگان علم و ادب از سال ها تلاش عبدالرحیم جعفری تقدیر به عمل آمد و بهاءالدین خرمشاهی ، در مقاله ای از" ستمیکه بر جعفری رفت" یاد کرد و خواستار بازگشت انتشارات امیر کبیر به صاحبش شد و کار تا آنجا پیش رفت که مدیران کنونی امیر کبیر هم در همان مراسم حضور یافتند و به وی هدیه ای اهداء کردند . سخن عبد الرحیم جعفری در این مراسم بسیار جالب بود آنجا که گفت: "از اموال من به من هدیه میدهند."
اکنون که بیش از هشت دهه از عمر جعفری گذشته است مصمم بودن را میتوان در چهره اش جست و جو کرد. وی خاطرات خود از امیر کبیر و چگونگی سر برکشیدنش را در کتابی دوجلدی به نام در جست و جوی صبح انتشار عمومیداد. کتابی که در آن میتوان زندگی وی ار از فقر و فلاکت وکارگری ساده در چاپخانه ها تا رساندن امیر کبیر به جایگاهی چنین افتخار آمیز رصد کرد.این کتاب «در جست و جوی صبح»نام دارد و انتشارات روزبهان به بازار کتاب عرضه اش کرد و به رغم حجم بالای آن(دوجلد و بیش از 1300 صفحه)با اقبال خوب علاقه مندان کتاب روبرو شده و تا کنون سه بار تجدید چاپ شده است.
جلد سوم خاطرات بنیانگذار انتشارات امیر کبیر با عنوان «در جست و جوی عدالت» چند سالی است که در اداره کتاب ارشاد مانده و مجوز انتشار نمیگیرد. اگرچه آقای جعفری در تلاش است تا با رفع نواقص کتاب و نیز برخی ایرادات اداره ممیزی، کتاب را به بازار کتاب عرضه کند. این کتاب چنانکه آقای جعفری بخش هایی از آن را نقل میکند حاوی نکات خواندنی فراوانی است. با وی به مناسبت بیست و پنجمین سال تصرف انتشارات امیر کبیر گفت وگویی کرده ایم که از نظر شما گرامیان میگذرد.
آقای جعفری! تا روزی که امیر کبیر از تصرف شما خارج شد، چند عنوان کتاب چاپ کرده بودید؟
فکر کنم بیش از 2 هزار عنوان به غیر از کتابهای انتشارات خوارزمی و سازمان کتابهای جیبی و انتشارات ابن سینا که به امیرکبیر واگذار شده بود که اگر بخواهیم همه اینها را هم در نظر بگیریم به سه هزار عنوان میرسد. من فهرست کتابهایی که در آخرین سالی که امیر کبیر دستم بود(1358) را در پایان جلد دوم کتابم منتشر کردهام که خود نزدیک به صد صفحه شده بود.
آیا فکر میکردید که روزی این گونه امیر کبیر را از دست بدهید؟
نه. من تمامیسرمایه وعمرم را پای امیر کبیر گذاشتم.
آن زمان به این فکر نیفتادید که با چنین وضعیتی که این کشور دارد تمامیتخم مرغهایتان را در سبد امیر کبیر نگذارید؟
چرا . حتی در رژیم گذشته هم بارها دوستانم میگفتند که وضعیت مملکت ثبات ندارد و شما سرمایه ات را در چند بخش کن و همه اش را روی امیر کبیر نگذار اما گوش من بدهکار این حرف ها نبود. چون با خودم میگفتم : من که کار خطایی نکردهام که بخواهم نگران باشم که کسی بیاید سرمایه ام را از کفم به در آورد. یادم نمیرود دوره ای را که در زندان بودم ، روزی نامه ای از دوست خوبم مهدی سهیلی( که عمده کتاب هایش را انتشارات امیر کبیر منتشر کرده بود) به دستم رسید. پس از مقدمه ای کوتاه نوشته بود:دوستانت به تو میگفتند که کارت را این قدر توسعه نده، دستگاهت را این قدر وسیع نکن، جمع کن برو خارج، به اروپا یا آمریکا،کارت را آنجا دنبال کن؛ برای تو چه فرق میکرد، تو میخواهی به فرهنگ کشورت خدمت کنی، آنجا یا اینجا، با این پشتکاری که تو داشتی هر جا بودی موفق میشدی. خوب . به حرف کسی گوش نکردی، به هر حال خودت این طور خواستی . حالا هم نباید ناراحت شوی . خود کرده را تدبیر نیست.
عبدالرحیم جعفری
بعد از زندان شما پی گیر کارتان از طریق حقوقی بودهاید؟
بله . بخش دوم خاطرات من که متاسفانه هنوز اجازه انتشار به آن نداده اند ، روایت همین چیز ها است . یعنی از به زندان افتادنم شروع میشود و خاطرات سال های زندانم و سپس تمامی اقداماتی را نشان می دهد که از سال 58 تاکنون برای احقاق حقوق خود به کار گرفته ام، من دراین سال ها یک دم راحت ننشستم ، چون معتقدم که تشکیلات امیر کبیر را به راحتی به دست نیاوردهام که به راحتی از دست بدهم. برای همین هم شما در این کتاب متوجه میشوید که هیچ نهادی نیست که به آن سر نزده باشم و هیچ مسوولی نیست که از ظلمی که بر من رفته بیخبر مانده باشد. من برای تمام آنها نامهنگاری کرده و شرح ظلمیکه بر من رفته را بازگو کردهام . همچنانکه هیچ دادگاهی نیست که بابت چنین ظلمیکه برمن رفت، به آن شکایت نبرده باشم .
سند و مدرک هم دارید؟
بله. تا بخواهید.تمامیاین اقدامات با سندو مدرک است و نشان میدهد که من چگونه برای سرمایهای که به ناحق از دستم درآوردند به هر مرجع و منبعی که میدانستم شکایت بردم.
وقتی از شما شکایت شد، شما چه کردید؟
من در پایان جلد دوم کتابم شرح دادم که پس از چاپ فراماسونری در ایران اسماعیل رائین به تحریک یک وکیل شر خر،از من به دادستانی انقلاب شکایت برد و در سال 1358 بارها و بارها به دادستانی انقلاب احضار شدم و مرا ممنوع المعامله کردند و حسابهای بانکی موسسهام مسدود شد. به طوری که چیزی نمانده بود تشکیلاتم به کلی متوقف شود.در آن احوال، یک روز ماموران دادستانی انقلاب اسلامیو رائین و همدستانش بدون اطلاع قبلی به موسسهام آمدند و عدهای ازکارکنان موسسه که از توهین رائین به امام خمینی(ره)به خشم آمده بودند،وقتی متوجه آمدن او شدند، علیهاش شعار دادند و رائین که بارها دچار حمله قلبی شده بود، در اتاق رئیس دفترم حالش دگرگون شد و مرد.
به دنبال آن روزی که برای رسیدگی به پروندهام به دفتر آیت الله گیلانی، ریاست کل دادگاه های انقلاب اسلامی،در زندان اوین رفته بودم و بنا بود شاکیانم نیز طبق دعوت ایشان حضور داشته باشند، چون هیچ یک از شاکیان نیامدند، آیت الله گیلانی دستور مرخصی مرا داد و بنا شد که دیگر کسی مزاحمم نشود. حتی برگشتم منزل و خانوادهام بابت رفع گرفتاری از این مشکل پایم گوسفندی قربانی کردند اما نه من و نه آنها نمیدانستیم که توفان دیگری در راه است.
چه توفانی؟
این که یک روز به اوین رفتم برای پی گیری کارم و همانجا مرا بازداشت کردند و مدت ها در اوین بودم تا این که دوباره دادگاهی تشکیل و در نهایت به این جمع بندی رسیدند کهیک سوم انتشارات امیرکبیر به جامعه الصادق و یا جامعه مدرسین حوزه علمیه قم واگذار شود. شش ماه دیگر که در زندان نگهم داشتند ، نمایندگانی از جامعه مدرسین ،آقایان شرعی و فاکر،پرونده را مطالعه و نظر خود را اعلام دارند و آنگاه با موافقت آیتالله منتظری چنان انتقالی صورت پذیرد.
و آنها قبول کردند؟
نه. حتی روزی که من به اتقاق آقای حائری به دفتر آیتالله منتظری رفتم. آقای حائری ازیکی از اعضای جامعه مدرسین میپرسندکه چرا جامعه تشکیلات امیر کبیر را قبول نکرد؟ که ایشان پاسخ میدهند در شان جامعه نبود. حیثیت جامعه از بین میرفت که اموال مصادرهای را قبول کند.
اتهام شما در این دوره چه بود؟
اتهام حیف و میل اموال دولت در زمان ریاست بر شرکت کتابهای درسی.در صورتی که هیچ اموالی از دولت یا وزارت آموزش و پرورش در شرکت کتاب های درسی نبود.
آنها برای این کارشان از شرکت کتاب های درسی استعلامینخواستند که بفهمند شما در این زمینه مقصرید یا نه؟
چرا . آن زمان رنده یاد دکتر محمد جواد باهنر وزیر آموزش و پرورش بودند و ایشان به این استعلام جواب دادند. درنامه آقای باهنر تاکید شده بود که نه در شرکت کتاب های درسی و نه توسط مدیرعامل آن عبدالرحیم جعفری خلافی صورت نگرفته است.
از دوران دادگاه ، نکته یا خاطره جذابی به خاطر دارید؟
دو خاطره دارم یکی از آیت الله گیلانی و دیگری از آقای شرعی. روزی در دادگاه آیت الله گیلانی گفتند: شما باکتاب هایتان ذهن جوان های مردم را منحرف کرده ای. تعجب کردم و از ایشان پرسیدم کدام جوان ها، همان ها که در این انقلاب شرکت کرده اند، یا همان ها که امروز در جبهه های جنگ برای دفاع از کشور جان میبازند.
نکته دیگر به خاطرهای بازمیگردد از روزی که به دفتر حاج سید رضا برقعی رفته بودم و حجت الاسلام شرعی و نماینده او در امیرکبیر و فرزندم محمد رضا هم حضور داشتند. در میان جلسه آقای شرعی گفتند:«به دستور شما، مقدار زیادی کتاب بدون اطلاع ما ازانبار خارج کرده اند»نگاهش کردم و گفتم«من یک سال است که از روز بازداشتم تا به امروز حتی از خیابان های اطراف دفتر امیر کبیر هم رد نشده ام و از فرزندم پرسیدم که « رضا!آقا چه میگوید» که رضا هم اظهار بی اطلاعی کرد.معلوم شد به ایشان اطلاعات غلط داده اند.در همان روز صورت اموالمان را به آقای شرعی دادیم. ازایشان پرسیدم که ما صورت اموالمان را دادیم.فعلا یکی از فروشگاه ها را به من بدهید که بروم کاسبی کنم.
آقای شرعی گفت: صورت اموال شما؟نه این اموال شما نیست؛مگر ممکن است کسی این همه مال داشته باشد؟ این ها تکاثر است.
عبدالرحیم جعفری
شما چه واکنشی نشان دادید؟
سخت جا خوردم و گفتم.جناب شرعی شما اصلا میدانید این موسسه امیر کبیر چطور و به چه نحو شده امیر کبیر؟من 50 سال زحمت کشیدهام وخون دل خوردهام. عمرم را گذاشتم. موهایم سفید شده ، چشمم را گذاشتم تا امیر کبیر شد امیر کبیر... حالا شما میگویید تکاثر است! شما که از کسب و تجارت و نشر اطلاعی ندارید.
آقای جعفری به رغم تمامیتلاشهایی که کردید در نهایت انتشارات امیر کبیر با امضای صلحنامهای از تصرف شما خارج و به سازمان تبلیغات واگذار شد. پس از آن برای پس گرفتن انتشارات چه کردید؟
یک سال ونیم بعد از این ماجرا را کاری نمیکنم. زیرا صلحنامه در فضایی غیرعادی و غیرعادلانه امضا شد و من توانایی دفاع از خودم را نداشتم. بعد از آن دست به کار میشوم و ابتدا به دادگاه عالی انقلاب شکایت میکنم که شرحش را دادم که آقای بجنوردی حکم به تجدید نظرو بازگشت اموالم رامیدهد. اما کو گوش شنوا .بعد از مدتی شکایت به کمیسیون حقوق بشر اسلامی میبرم که به بیاعتباری حکم رای میدهند. و بار دیگر من در نامهای به آیت الله هاشمی شاهرودی شکایت میکنم و قاضی که مامور رسیدگی به پرونده من میشود حکم و صلح نامه را که بدون عمل کارشناسی و بدون وکیل امضا شده فاقد اعتبار میخواند. مدتی دیگر هم شکایتم سبب میشود تا سه قاضی تحقیق بر اساس اصل 49 به بررسی بپردازند و نظر دهند که چون رای صادرو عمل شده آقای شاهرودی باید تصمیم بگیرند و نظر دهند.در هر حال من تا زمانی که زندهام از حقم صرف نظر نمیکنم و معتقدم آنهایی که امیرکبیر را تصاحب کرده اموال من و فرزندانم را غصب کرده و روی اموال غصبی نشستهاند و من صاحب مال از این کار راضی نیستم.
آقای جعفری!اگر موفق شوید انتشارات امیر کبیر را دوباره به دست آورید با آن چه میکنید؟
کاری نمیتوانم بکنم .با همان اقتدار سابق امیر کبیری را که طی این سال ها از بین برده اند ،سامان داده و به خدمات خود ادامه می دهم.البته در حال حاضر هم بیکار ننشسته ام و مشغول احداث سه باب دبستان به نام میرزا تقی خان امیر کبیر در روستای چیلک مازندران و شهرستان های هشتگرد و گرمسار هستم وامیدوارم که بتوانم به این خدمت فرهنگی ام ادامه دهم.
نظر شما