۰ نفر
۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۸

میراندا جولای در کتاب «هیچکس مثل تو مال اینجا نیست» با حذف بازی‌های زبانی و زوائد روایتی، با توصیف‌هایی کوتاه و سرراست فضای عجیبش را می‌سازد.

علیرضا نراقی: سال 2005 بود که میراندا جولای فیلمساز جوان آمریکایی را به واسطه دریافت جایزه دوربین طلای جشنواره کن شناختیم.

او با فیلم «من و تو و همه آنها که می‌شناسیم» توجه خیلی از منتقدان جهان را جلب کرد و علاوه بر دریافت دوربین طلای کن در فستیوال‌های آمریکایی ساندنس، سانفرانسیسکو، لس آنجلس و فیلادلفیا جوایزی به دست آورد. 

میراندا در فیلمش همه چیز را وارونه کرد، آدم بزرگ‌هایی را نشان داد که کودکی می‌کنند و بچه‌هایی که به قهقرای بزرگسالی زود می‌رسند. بچه‌ها منحرف شده‌اند در حالی که والدینشان در حال بازی با روابط و درونشان هستند.

جولای با «من و تو و ...» تصویر ثابت و همیشگی کودک معصوم را زیر سؤال برد و دروغ بزرگ کبوتر با کبوتر، باز با باز را رسوا کرد. از طرف دیگر فیلم جولای درباره عشق است، عشق در گونه‌ها و شکل‌های مختلف آن.

خود جولای در این باره می‌گوید: همه ما فکر می‌کنیم فقط دنبال عشق رومانتیک هستیم، اما چیزی که باعث می‌شود زندگی‌مان را بالاخره جوری ادامه بدهیم این است که هر جور عشقی را می‌پذیریم و از آن انرژی می گیریم.* 

جولای با موسیقی آغاز کرد و دو آلبوم موسیقی منتشر کرد و سپس به داستان نویسی رسید. او اساساً یک داستان‌کوتاه‌نویس است که در سال 2001 اولین داستانش را در نشریه پاریس ریویو چاپ کرد. او تا به حال دو کتاب چاپ کرده: «هیچکس مثل تو مال اینجا نیست» و «چگونه بیشتر تو را دوست داشته باشم».

اخیراً نشر چشمه با ترجمه فرزانه سالمی مجموعه «هیچکس مثل تو مال اینجا نیست» را چاپ کرده. داستان‌های مجموعه با شوخ‌طبعی و فانتزی خاصی که تبدیل به سبک جولای شده همان ایده‌های فیلم «من و تو و ...» را - تنهایی ، عشق و ارتباط - برای مخاطب می‌سازند.

جولای با حذف بازی‌های زبانی و زوائد روایتی با توصیف‌هایی کوتاه و سرراست فضای عجیبش را می‌سازد. این ساده حرکت کردن به سمت نمایش آدم‌های عادی، اما عمیقاً متفاوت و غیرعادی داستان‌های جولای را غافلگیر‌کننده کرده و سختی کار او آنجا آشکار می‌شود که در باور مخاطب با نوع ترسیم شخصیت‌هایش و معرفی آنها خللی ایجاد نمی‌کند.

در واقع جولای از همان ابتدا به گونه‌ای آدمها را توضیح می‌دهد و تفکرات و تخیلات آنها را آشکار می‌کند که ما در امتداد داستان با نوع پیشروی روایت و فهم انتخاب‌های شخصیت‌ها که ماجرا را بسط می‌دهند مشکل پیدا نمی‌کنیم و آنچه در داستان می‌گذرد را باور می‌کنیم.

در بعضی داستان‌ها مثل «این آدم» میراندا جولای تنها فضا و خیال‌بافی‌های یک شخصیت را باز می‌کند بدون اینکه روایتی خاص داشته باشد. او آنچه در درون یک شخصیت می‌گذرد بیان می‌کند آن هم نه با مصنوعات ادبی و نه با فلسفه‌بافی و فضایی خالی از شور و خلق، بلکه به شکلی خلاقانه و موجز.

نویسندگان بزرگ و دوست‌داشتنی زیادی بودند که حزن آدمها و تلخی تنهایی و مشکلات آنها را از زاویه شاد و طنز نگاه کردند و این نگاه را به مخاطبان آموختند، اما جولای علاوه بر این نگاه طنز و شاد که میراث آن در ادبیات مدرن از چخوف تا وودی آلن رشد و تحول یافته است دست به کار دیگری می‌زند و آن پیشنهاداتی با استفاده از فانتزی خاصش است برای شورش علیه روزمرگی و غیر‌عادی بودن به نفع زنده بودن.

او در واقع با واکنش‌های متفاوت و خلاقانه شخصیت‌هایش روزمرگی و معمولی بودن را در لباسی از خلاقیت جنون‌وار می‌پوشاند تا درک تازه‌ای از خودمان و همه آنها که می‌شناسیم و هر آنچه در کنارمان می‌گذرد ارائه دهد.

* «هیچکس مثل تو مال اینجا نیست». میراندا جولای. فرزانه سالمی. نشر چشمه 

کد خبر 58875

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شبنم IR ۲۱:۴۸ - ۱۳۸۹/۰۲/۱۴
    0 0
    بعضی جمله های این کتاب یادم انداخت هنوز بلدم واقعی بخندم. داستانهای تیم شنا و مرد روی پله ها و دلخوشی من رو بیشتر دوست داشتم.ولی ترجمه کتاب می تونست از این بهتر باشه...از مطلبت ممنون خوب بود.