۰ نفر
۲۵ مهر ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۸

جایزه ادبی نوبل همیشه بحث برانگیز بوده. مثل خیلی از جوایز مهم دیگر دنیا.

طبیعی هم هست. برگزیدن یک شخص یعنی نادیده گرفتن خیلی ها. وقتی هم که پای سلیقه در میان باشد حساسیت ها بیشتر می شود و نزاع بالا می گیرد. اما امسال یک اتفاق ویژه رخ داد. جایزه ادبی نه به یک رمان نویس و یا شاعر شهیر و یا سیاسی که به یک ترانه نویس تعلق گرفت.اطلاع دقیقی از بقیه نقاط دنیا ندارم اما در سرزمین خودمان این موضوع دستمایه تمسخر خیلی ها قرار گرفت.

به ویژه در فضای مجازی. حتی یکی نوشته بود در دنیایی که ترامپ نامزد ریاست جمهوری می شود باید هم جایزه نوبل به یک ترانه سرا تعلق بگیرد. چرا؟ بدون شک اغلب آنان که باب دیلن را مستحق جایزه نوبل نمی دانند چیزی از او نخوانده و نشنیده اند اما این موضع بیش از آن که به بی اطلاعی آن ها برگردد به عدم درک آن ها از شان و منزلت ترانه مربوط می شود. اگر جایزه نوبل را به یک نویسنده آفریقایی و یا آسیایی که هیچ یک از آثارش در ایران ترجمه نشده بود می دادند هیچ کس در حقانیت جایزه ان قلت وارد نمی کرد اما حالا که جایزه به یک ترانه نویس شهیر آمریکایی تعلق گرفته خیلی ها زبان به تمسخر گشوده اند که چرا چنین است و چرا چنان. فقط به این علت که اغلب ما هنوز هم مثل مرحوم ایرج میرزا که در هجو عارف قزوینی می گفت: تو شاعر نیستی تصنیف سازی؛ معتقدیم تصنیف و ترانه کار آدم های میان مایه است و شاعری و رمان نویسی کار آدم های نخبه و روشنفکر. لابد به این دلیل که رمان و دیوان شعر خیلی حجیم و مفصل است و ترانه خیلی لاغر و مختصر! اگرچه ما از ایرج میرزا که به ظاهر تجدد ستیز بود و می گفت:

در تجدید و تجدد وا شد

ادبیات شلم شوربا شد

سال هاست فاصله گرفته ایم و به ادبیات جدید روی خوش نشان داده ایم اما هنوز هم در بسیاری از موارد در دوران پیشا تجدد به سر می بریم. ترانه بی اعتنا به جریان های رسمی و غیر رسمی ادبیات سال هاست که به خلوت و جلوت مردمان راه پیدا کرده اما هنوز که هنوز است خیلی ها بر سر این که ترانه اصلا می تواند در دایره شعر و ادبیات بگنجد حرف دارند. این یادداشت درصدد اثبات شان و منزلت ترانه نیست که آفتاب آمد دلیل آفتاب. ما چه ترانه را به رسمیت بشناسیم و چه نسبت به آن بی اعتنا باشیم ترانه راه خود را می رود.

در این سال ها کم نبودند مدعیانی که از خود دواوین گرانسنگ برجای گذاشتند و روی جلد و پشت جلد مجلات مشهور ادبی را سال از پی سال اشغال کردند اما دریغ از سطری و یا مصراعی که در خاطر کسی مانده باشد. اما در همین سال ها کم نبودند ترانه سرایان بی ادعایی که صمیمت و دردمندی و هنر را درهم آمیختند و برای بسیاری از مردم این سرزمین خلوت های عاشقانه ای را رقم زدند. اصلا ترانه پدیده ای سبک و جلف و ترانه سرایان مشتی بی سواد و میان مایه. نخبگانِ فرهیخته ای که بام تا شام به مهم ترین مسائل بشری می پردازند چرا از نقد و بررسی این پدیده ای که تا این اندازه وقت مردم ایران را می گیرد غافلند؟ چرا با پرداختن به وجوه منفی ترانه مردم را از خطر این پدیده شوم مطلع نمی کنند؟ با بی اعتنایی شاهانه به پدیده ای که آن را نمی شناسیم و یا از آن بدمان می آید چه چیزی را می خواهیم اثبات کنیم؟ چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید ترانه بی ادعا راه خویش را می رود و در شکل گیری هویت مردم نقش ایفا می کند. این را آن هایی که به باب دیلن جایزه دادند خوب می فهمند. آن ها خوب می فهمند که وزن یک اثر ادبی را نه آکادمی تعیین می کند و نه مدعیان فرهیختگی و روشنفکری. ما که در همه چیز چشم به غرب داریم لااقل در این یک مورد کمی تامل کنیم که چرا از میان آن همه کاندیدای مشهور و غیر مشهور جایزه نوبل ادبی این بار به یک ترانه سرا رسید؟

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 590735

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 7 =