به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، دومين نشست يك فنجان فرهنگ با حضور عبدالله كوثري عصر روز دوشنبه 24 آبان ماه در شهر كتاب مركزی برگزار شد.
کوثری ابتدا درباره اينكه خانوادهاش تا چه اندازه فرهنگی و اهل كتاب بودهاند، گفت: «فاميل من كوثری و نام خانوادگي مادرم، كوثر است در واقع پدر و مادرم، عموزاده بودند و در همدان شناخته شده بودند. طوری كه اگر امروز هم به مقبره باباطاهر برويد، يكی از افرادی كه آنجا دفن شده، ميرزا علي نقی كوثری است كه جد مادری من است.»
او ادامه داد: «از آنجاكه فرزند پنجم خانواده بودم، خواهر و برادرهای بزرگتر از من، همه دانشگاه رفته و با درس، كتاب و موسيقی و اساسا فرهنگ بيگانه نبودم. برادرم پزشكی میخواند، او بود كه برايم كتاب «تولد ديگر» فروغ را خريد و مرا با دنيای شعر بيشتر آشنا كرد، خواهرم هم ادبيات انگليسی خوانده بود و بعدها مديريت هم خواند و در سازمان برنامه ماندگار شد ولی تنها كسي كه به ادبيات دلبسته شد و اين حوزه را ادامه داد من بودم.»
كوثری درباره به تهران آمدنش نيز گفت: «اساسا يكی از دلايل مهمی كه پدرم اصرار بر تهران آمدن داشت، اين بود كه بچههايش خوب درس بخوانند. بنابراين ما از سال 27 به پايتخت آمديم و من دوره دبستان، دبيرستان و دانشگاه را در تهران گذراندم و برای دوره تحصيلي دبيرستان هم به مدرسه البرز رفتم كه بهترين دوره زندگیام بود. طوری كه هنوز هم معتقدم اين مدرسه تاثير شگرفي بر زندگی من گذاشت و در البرز، بيشتر از دانشگاه آموختم و ياد گرفتم. به اضافه اينكه آقای مجتهدی، ستون محكمی برای علم و دانش ايران محسوب میشد و يادم هست كه حتی وقتی میخواست دانشگاه شريف را پايهريزی كند، به اين شرط وارد اين كار شد كه كارهای آنجا او را از انجام كارهای مربوط به دبيرستان البرز باز ندارد.»
مترجم كتاب «آئورا» درخصوص ورودش به دانشگاه ملی و انتخاب رشته اقتصاد برای ادامه تحصيل نيز گفت: «وقتی در البرز درس میخواندم، ذوق ادبیام پرورش يافت و بعد از اينكه دبيرستان را تمام كردم دوست داشتم در دانشگاه تهران ادبيات بخوانم اما همه گفتند دانشگاه ذوق ادبی را كور میكند و مرا به انتخاب رشته ديگری تشويق كردند به همين دليل هم تصميم گرفتم اقتصاد بخوانم كه دست كم در حوزه علوم انسانی باشد. خيلی هم اشتباه كردم چون اگر چه استعداد خوبی داشتم و میتوانستم آن رشته را تا مقطع دكترا ادامه دهم اما از اعداد و آمار و .... بدم میآمد و علاقهای به اين مباحث نداشتم. به همين دليل هم بعد از ليسانس ديگر اين رشته را ادامه ندادم.»
او ادامه داد: «حتی بعد از اتمام دبيرستان، پدرم به من پيشنهاد داد كه مرا به آلمان بفرستد تا هم درس بخوانم و هم پيشنهاد كرد سرمايهاي به من بدهد تا با آن در كنار يكی از دوستانش كه در تجارت فرش بود، كار كنم اما خيلی به من برخورد. يادم هست به او گفتم که من شاعرم نه تاجر! پدرم هم اصرار نكرد. به اين ترتيب بعد از دوره كارشناسی به انگلستان رفتم تا زبان بخوانم، البته زبانم خوب بود ولی قرار گرفتن در فضا و گشت و گذار در كشورهای همجوار انگلستان، چيزهای زيادی به من آموخت.»
كوثری درباره قريحه شاعری خود نيز گفت: «من درباره شعر نوشتن اشتباهات زيادی كردم، نه تنها من بلكه بسياری از كسانی كه هم دوره من بودند، مرتكب اين اشتباه شدند. ما همه میخواستيم با شعر كار سياسي كنيم و فكر میكرديم وظيفه داريم به اين وسيله با نظام حاكم بجنگيم در حالي كه شعر بايد از درون انسان و انسانيت سرچشمه و نشات بگيرد.»
اين مترجم در بخش ديگری از سخنانش گفت: «وقتي به ايران برگشتم به راحتي میتوانستم در شركت نفت استخدام شوم چون زبان بلد بودم و با معدل 17 فارغالتحصيل شده بودم، ولی تصميم خودم را گرفته بودم كه ترجمه كنم به همين دليل برای مدت كوتاهی به كتابخانه ملی رفتم و دو كتاب را امتحانی ترجمه كردم، بعد هم با آقای آشوری آشنا شدم و در دانشگاه صنعتی، ويراستار شدم. اين كار را تا سال 56 ادامه دادم.»
او در توضيح نوع انتخابهايش براي ترجمه گفت: «وقتی كارم را به عنوان مترجم شروع كردم، همه كارهای خوب ادبيات جهان را كه به فارسی ترجمه شده بود، خوانده بودم. اولين رمانی را هم كه از ادبيات آمريكای لاتين خواندم، «انفجار در كليسای جامعه» با ترجمه سروش حبيبي بود. زياد طول نكشيد كه ترجمه كتابهای اين حوزه را آغاز كردم.»
كوثری افزود: «سال 63 به انتشارات تندر رفتم و آقای رضايي در آن زمان سه كتاب «آئورا»، «پوست انداختن» و «گفتوگو در كليساي جامع» را به من داد و گفت هر كدام را كه میخواهی ترجمه كن. من همان شب «آئورا» را خواندم و نتوانستم بخوابم، فردا با او تماس گرفتم و گفتم اين را ترجمه میكنم. ولی رضايی گفت دو كتاب ديگر را هم نگه دارم و بخوانم. همينها مقدمه ترجمه داستان و رمان را در من فراهم كرد، طوری كه عاشق فوئنتس شدم و به برادرم كه در آمريكا بود گفتم درباره فوئنتش برای من اطلاعات جمعآوری كند. اتفاقا همان روزها فوئنتس در دانشگاه بركلين سخنرانی داشت و برادرم بعد از جلسه موضوع را به او گفت و او هم كتاب گرينگوي پير را برايم امضا كرد و فرستاد. به اين ترتيب بود كه تصميم برای ترجمه كتابهای آمريكای لاتين جدیتر شد و در اين حوزه ماندم.»
مترجم «پوست انداختن» ادامه داد: «من كارهای مترجمان بزرگی مثل محمد قاضی را ديده بودم و متوجه شدم كه او از 10 فرهنگ مختلف كتاب ترجمه كرده است در حالی كه اگر فقط از رمانها و كتابهاي فرانسوی ترجمه كرده بود، ما حالا 70 كتاب از ادبيات فرانسه به صورت ترجمه شده در اختيار داشتيم. میخواهم بگويم اين نوع پراكنده كاری را دوست نداشتم و تصميم گرفتم فقط در حوزه آمريكای لاتين ترجمه كنم. توصيه شاهرخ مسكوب هم به من همين بود كه از پراكنده كاری پرهيز كنم.»
كوثري همچنين درباره كتابهايی كه میخواند نيز اظهار داشت: «حافظ، سعدي و مولانا، سه شاعری هستند كه كارهايشان را دوست دارم و هميشه میخوانم. در مقام مترجم هم برای هر كتابي كه ترجمه میكنم، دست كم سه كتاب بايد بخوانم، به اضافه اينكه داستانهای معاصر خودمان را هم سعي میكنم مطالعه كنم. در واقع از ساعت پنج صبح كه بيدار میشوم، چهار ساعت صبحها و چهار ساعت هم عصرها كار میكنم و از ساعت هشت شب كه ديگر خسته میشوم، فيلم میبينم.»
كوثری او در ادامه، بخشهايی از كتابهای ترجمهشدهاش را برای حضار خواند و مراسم جشن امضا نيز در اين نشست برگزار شد.
58243
نظر شما