سمیه قاضیزاده: پری زنگنه در ایران به خاطر آوازش معروف است؛ خوانندهای با صدای سوپرانو که علیرغم نابینا شدنش در جوانی هرگز دست از هنرش نکشید و پیوسته در تمام طول این سالها کنسرت برگزار کرد.
در کنار اینها زنگنه پیوسته در نویسندگی فعالیت داشته و پیش از آنکه آخرین کتابش «آن سوی تاریکی» را منتشر کند، سه کتاب دیگر را روانه بازار کرد که در آن میان مجموعه شعرهایش هم بود. بعد از این هم کتاب دیگری که سرگذشت زندگی موسیقاییاش است منتشر میشود.
«آن سوی تاریکی» با بخش زندگینامه زنگنه از دوران پیش از نابینا شدنش آغاز شده و تا امروز او ادامه دارد، اما بجز این بخش که اتوبیوگرافی کوتاهی است، دیگر فصلهای آن به دنیای نابینایان و چگونگی برخورد با آن میپردازد. کتابی که شاید خواندن آن بیش از آنکه برای نابینایان مفید باشد برای بینایان توصیه میشود تا با دنیای شگفتانگیز و ناشناخته آنها آشنا شوند.
فکر میکنید چرا اینقدر درباره نابینایی کم نوشته شده است؟
بسیاری از نویسندگان یا راغب نبودند یا جنبههای واقعی را ننوشتهاند. بیشتر از همان افسانهها و حکایات گفتهاند تا چیز دیگر. متاسفانه در فیلمها و سریالها هم تصویر درستی از نابینایان داده نشده و همیشه اغراق شده بوده، به طوری که این اغراق اجازه نداده زندگی واقعی یک نابینا تصویر شود.
تنها فیلمی که دیدهام تصویر درستی ترسیم کرده بود، «رنگ خدا» آقای مجید مجیدی بود که اتفاقا پیش از ساخته شدن آن با ایشان دیدار داشتم. متاسفانه در اطراف نابینایان دائما خرافات هست و حرفهایی از این قبیل که حتما یک فرد نابینا به کسی بدی کرده که اینطور شده یا عقوبت کارش است یا وقتی از کنارت رد میشوند، آه میکشند که خدا را شکر که اینطور نیستیم. من میخواستم در این کتاب به همه چیز اشاره کنم، نه فقط یک زاویه بلکه از زوایای مختلف. در واقع مقایسه این گفتهها و افسانهها با آن چیزهایی که در واقعیت رخ میداد.
فکر نوشتن این کتاب از چه زمانی به سراغتان آمد؟
از خیلی پیشها، شاید از زمانی که من دچار یک تغییر بزرگ در زندگیام شدم و لازم دانستم پیش از آنکه با جامعه نابینایان آشنا شوم، با مسائلی که پیرامونم میگذشت آشنا شوم و برای آنها توضیحی پیدا کنم و برای این همه توضیحاتی که هر روز باید به اطرافیانم بدهم بطور جدی کتابی بنویسم. یا بهتر است بگویم در واقع راهنمایی نامهای بنویسم.
وقتی این فکر در من تقویت شد با نابینایان بیشتر صحبت کردم. بین نابینایان مشکلات مشترک و همینطور گلهها و خواستههای مشترکی مطرح بود و من احساس کردم نگارش این کتاب می تواند خدمت بزرگی به آنها باشد. فکر نوشتن این کتاب در واقع پیش از انقلاب و یک یا دو سال بعد از آن حادثهای که برای من اتفاق افتاده بود و منجر به نابیناییام شد به وجود آمد.
کی شروع کردید به نوشتن، چون خیلی از جزئیات زندگیتان در این کتاب آمده است؟
به شکل جدی 10-11 سال پیش شروع به نوشتن این کتاب کردم و هشت سال مداوم به شکل شبانه روزی روی آن کار کردم. در کنار نوشتن این کتاب کتابهای دیگری را هم مطالعه کردم. همینطور سفرهایی داشتم به مکانهایی که دلم میخواست در کتاب به آنها اشاره کنم.
چطور طی این سالها اینهمه جزئیات یادتان مانده بود؟
همه مسائل را پیش رو داشتم و همه این اندیشهها به همین قوت در من وجود داشت. البته بعضی از مسائل و موضوعات حین نوشتن اضافه میشد که تیتر آن را پس از آنکه مورد مطالعه قرار میدادم به دنبال جزئیاتش می رفتم. البته خاطرات شخصی من بعدها اضافه شد. در واقع این بخش در آخر کار اضافه شد.
به دلایل خاص به یادآوردن مطالب واقعا چیزی نبود که برای من سخت باشد. توشه کارم هم همین بود. حافظه نمیخواست. مشکلات را تمام و کمال میدانستم و همینطور که ویرایش می کردم ترتیب مطالب را مرتب میکردم. سپس با مشورت با دیگران به این نتیجه رسیدیم که سیستماتیک پیش برویم و خاطرات از کودکی مطرح شود تا راهنمایی برای نابینایان باشد. مشکلات هم بسیار زیاد بود.
خوشبختانه هنوز فکر میکنم این کتابی که چندین سال قبل نوشته شده همچنان به قوت خودش باقی است. گاهی میگویم برایم دوباره آن را بخوانند و لذت میبرم. با این حال هر بار کم و کاستها را میبینم. هرچند مشکلات نابینایان همان است و مردم هم رفتارهایشان همان است.
خیلی باایمان معتقدم قدمی را که من برای نابینایان برداشتم بعید است دیگر کسی حوصله داشته باشد و نظیر آن را بنویسد. کما اینکه صاحبنظران مرا خیلی مورد تشویق قرار دادند و برای من خیلی با ارزشتر از هر مدالی بود که مورد تشویق آنها قرار گرفتم. فکر می کنم از زمانی که من این کتاب را شروع کردم در جامعه هیچ اتفاقی نیفتاده، همان خواستهها همان سوالات همیشگی از نابینایان و...
همیشه فکر می کنم این کتاب برای ابد خواهد ماند و کاربردی خواهد بود. برای اینکه این نسل ها از بین می روند و نسلهای جدید میآیند و باز این ماجراها همینطور ادامه دارند و با این حال این کتاب جوابگوی آیندگان هم خواهد بود.
این کتاب بریل نشده است؟
چرا خوشبختانه بریل شده است. سازمان چاپ رودکی سازمان گستردهای است که این کار را خودشان انجام دادند. خوشبختانه این انتشارات پیش از آنکه من بگویم پیشقدم شدند و این کتاب را به خط بریل تبدیل کردند که در چهار جلد منتشر شده است. چون همانطور که میدانید مطالب بریل درشتتر است.
کتاب «آن سوی تاریکی» به استانهای مختلف و مراکز و ان جیاوها فرستاده شده و آنها میتوانند از این کتاب استفاده کنند. هرچند من این کتاب را برای بینایان نوشتهام چرا که آنها هستند که باید با مسائل نابینایان آشنا شوند وگرنه نابینایان که خودشان مسائل خودشان را میدانند و طرز فکر جامعه را میشناسند. به جز برخی بخشها که با خود نابینایان صحبت کردم بقیه بخش ها را برای مردم نوشتم.
در نوشتن کتاب چقدر از دیگران کمک میگرفتید و اصلا چطور متوجه شدید که میتوانید بنویسید؟
من از دوران نوجوانی همیشه چیزهایی مینوشتم. درباره این کتاب باید بگویم بخشهای مختلف آن را به صورت یادداشتهایی با خط درشتتر مینوشتم و کاغذها را علامت میگذاشتم. سعی میکردم با خط منظم بنویسم هرچند که چهار دستیار داشتم.
بعضی وقتها همه یادداشتها را به صور ت کامل نمینوشتم بلکه تنها اشارهای میکردم که بعدا یادم بماند که باید آن را کامل کنم. طی این سالها دستیارانم بسیار به من کمک کردند و مطالب را خط به خط خواندند. خطی که در برخی مواقع مثل نسخه دکترها بود. آنها جمله سازی میکردند و بعد من آن را چک می کردم.
ضبط نمیکردید؟
عادت به ضبط کردن نداشتم با اینکه میدانستم ضبط خیلی کارها را آسان میکند و شاید خیلی بهتر هم میبود. دلم میخواست خودم بنویسم. بارها و بارها این مطالب را نوشته و ویرایش میکردم.
چرا هیچوقت بریل یاد نگرفتید؟
متاسفانه نتوانستم این کار را انجام بدهم. خیلیها بودند که در سن من نابینا شدند و توانستند، اما من خودم را در این زمینه کمهوش یافتم. البته یاد گرفتن بریل کار خیلی آسانی نیست و برای افرادی که از کودکی نابینا هستند کلاسهایی میگذارند که در آنها روی تقویت حس لامسه کار میشود.
آزمایش اشیاء و پارچه و بافت تمرین میشود تا اینکه این انتقال به ذهن اتفاق بیفتد. البته یک مسئله دیگر هم هست و آن اینکه چون من همسر و دو فرزند داشتم نمیخواستم سکوت کنم و وقتم را صرف یادگرفتن بریل کنم و در خانه فضای غم و سکوت ایجاد کنم و خودم را در گوشهای حبس کنم.
دلیل دیگر من این بود که نمیتوانستم از طریق خط بریل به معلومات خودم که چند زبان هم میدانستم اضافه کنم، اما امروز به این نتیجه رسیدم که شخص نابینا باید مستقل باشد و همه نیازهایش را خودش برطرف کند. باید خط بریل بداند که اگر خواست یادداشتی بنویسد، تلفنی یادداشت کند و... بتواند خودش به تنهایی بنویسد و بعدا آن را بخواند. اگر من نتوانستم کتمان نمیکنم.
بودجهای برای همکاری دستیاران به شما داده شد؟
اصلا. من در این راه میلیونها تومان پول خرج کردم. به هر حال این کتاب هم کتابی بود که ناشر برای صفحهبندی، طراحی، گرافیک و چاپ و نشر آن خیلی هزینه کرده بود. ناشر فکر میکرد ارزش این کتاب آنقدر هست که بهترین چاپ را برایش در نظر بگیرند. کاور و روی جلد خیلی هزینهبر شد و به همین دلیل قیمت کتاب 30 هزار تومان شد، اما در چاپ بعدی قطعا قیمت کتاب خیلی ارزانتر خواهد شد.
اتفاقا یکی از مسائلی که برای من مطرح شد، همین قیمت بالای کتاب بود که ناخواسته مخاطب را پس میزند. ببینید من از انتشار این کتاب فکر تجاری نداشتم که قصه پولسازی بنویسم هرچند نام من رل بزرگی بازی میکند. من از همان ابتدا میدانستم مساله نابینایان ممکن است خیلی مورد دلخواه مردم نباشد و خیلیها به خواندن همان «قصهی من» اکتفا کنند. خیلی افراد کمی کتاب را عمیق خواندهاند. به هر حال خوشبختانه از چاپ اول این کتاب که 3000 جلد بود تنها 500 نسخه تا چند ماه پیش باقی مانده است. امیدوارم چاپ بعدی کتاب که بسیار بسیار ارزان تر است بیشتر مورد استقبال قرار بگیرد.
بعضی از قسمتهای کتاب بسیار جسورانه به نظر میرسد. چطور توانستید برخی از خاطرات تلختان را اینطور راحت بازگو کنید؟
برخی از شیوه بیان خاطرات من به این نتیجه رسیدند که در نوشتن من نوعی انتقامجویی وجود داشته است. اما واقعیت این است که بعد از جدایی همسرم از من به دلیل نابینا شدنم، من و بچههایم خیلی ضربه خوردیم.
من فورا به خاطر هنری که داشتم توانستم بعد از این ماجرا خودم را جمع وجور کنم، اما اگر کسی جای من بود و هنری نداشت آنوقت چه میشد؟ الان استقلال کامل کاری دارم و آن ماجرا تاثیر زیادی روی من گذاشت. خوشحالم که در این کتاب با صداقت هرچه تمام تر برخورد کردم. هرچند میدانم عدهای از خوانندگان صرف کنجکاوی درباره زندگی من این کتاب را خریدند و فقط همان بخشها را خواندند.
شنیدهام در حال نوشتن کتاب دیگری هستید. آن کتاب درباره چیست؟
آن کتاب «سرگذشت آواز من» نام دارد که برای من بسیار دوست داشتنی است و درباره زندگی موسیقایی من است. در این کتاب از رفتن من به هنرستان موسیقی و معلمهایی که داشته ام خاطرات گفته شدهاند تا سالهای پرکار موسیقی من. هنوز هم من سعی میکنم که با هعمان کیفیت موسیقیام را کار کنم.الان در سفرهای خارجی که برای کنسرتهای مختلف در دنیا دارم جلساتی را هم برای معرفی کتاب برگزار میکنیم
نظر شما