از ویژگی های بارز اسفر که او را زبانزد کرده جد و جهد مثال زدنی اش برای حضور در عمده کشورهای اسلامی و عربی جهان و پیگیری مسائل روز آنها از نزدیک بوده است. همین موضوع باعث شده تا در بط بسیاری از بحران ها، جنگ ها و اتفاقات و رویدادهای مهم سیاسی جهان عرب و اسلام قرار داشته باشد. او سی و چهار سال پیش در جنگ لبنان از سوی یکی از جناحهای درگیر در سال 1976 گروگان گرفته شد و مدتی بعد نجات یافت. کرسی تدریس روابط بین الملل او با تخصص خاورمیانه و کشورهای اسلامی در فرانسه جایگاه مهمی برای او پدید آورده است چرا که در کشوری صاحب کرسی است که حضور بیش از 5 میلیون مسلمان در آن ،بافت و ساختار جمعیتی منحصر بفردی را به این کشور داده است. توانمندی اسفر در تحلیل مسائل مربوط به جهان اسلام و اصالت عربیاش سبب شده تا چندبار در مجلس ملی فرانسه حضور یابد و مورد مشاوره مقامات این کشور قرار گیرد.
اسفر علیرغم آنکه ساکن فرانسه است اما سالی دو بار به کشورهای خاورمیانه سفر میکند و تازه ترین سفر او نیز به ایران بوده است. آنتوان،بارها به جانبداری و یا حتی جاسوسی متهم شده است،اما کمتر اتفاق میافتد که منطق او در دفاعیاتش نتواند شخصی را راضی کند.
این کارشناس روابط بین الملل صاحب بیش از 13 جلد کتاب در حوزه جهان عرب،خاورمیانه و اسلام است و سردبیری یک نشریه سیاسی به نام خاورمیانه را در پاریس برعهده دارد. سوای از این او در بسیاری از نشریات و روزنامههای فرانسوی حضور داشته و قلم زده است.
گفتگوی روز نامه خبر با این تحلیلگر برجسته لبنانی فرانسوی را درباره زادگاهش لبنان می خوانید
کمی درباره انتخابات شوراها در لبنان صحبت کنیم، آیا این انتخابات تأثیری در ساختار سیاسی این کشور دارد؟
خیر، تصور نمیکنم. انتخابات شوراها در لبنان در اتباط با مختاریهها یا همان مختار هاست. مختارها در لبنان مهمتر از شوراها هستند و اختیاراتی در حوزه حقوق مدنی، زنان، کودکان، شهروندی، اسناد مالکیت، ثبت احوال و از این دست دارند. انتخابات شوراها برای دولت لبنان بیشتر جنبه اجرایی دارد و تأثیر سیاسی چندانی در ساختار این کشور ندارد.
تهدیدات اسراییل در قبال حزباله لبنان و اتهام اخیر آنها به سوریه مبنی بر ارسال موشکهای اسکاد به حزب الله چقدر جدی است؟
اول اینکه برای درک بهتر واقعیات و رسیدن به حقیقت میتوانند تحقیق کنند، ولی اسرائیلیها چنین توانی را ندارند. یعنی قدرت ثابت کردن این ادعا را ندارند. مسئله دوم آنکه، حزباله تنها نماینده جامعه شیعیان در لبنان نیست. ما در لبنان سه ساختار داریم که در حقیقت نماینده شیعیان در لبنان هستند. اول حزباله که گروهی نظامی است، دوم حزب رئیس مجلس لبنان (نبیه بری)و سوم ساختار سنتی (که دربرگیرنده خانوادهها و قبائل شیعی است). این نکته را نیز فراموش نکنیم که ادبیات حزباله ادبیاتی خطابهای است و درک آن دشوار است. اینکه این مسئله میتواند به خودی خود سبب بروز جنگ میان دو طرف شود، بعید به نظر میرسد و احتمال این درگیری اندک است.
تحلیل شما این است که تهدیدات اسراییل جدی نیست؟
بله. من فکر نمیکنم که چندان جدی باشد. مشخص است که اسراییل برای پنهان کردن بحرانهای داخلی و مناقشاتی که اکنون با آمریکا، اروپا و جهان عرب دارد به این تهدیدات متوسل میشود. اینها یک نوع فرافکنی اشکار است.
شما گفتید اگر اسرائیل میتواند، ادعاهای خود را ثابت کند. این امکان وجود دارد؟
به هیچ عنوان. درواقع سندی وجود ندارد. مطئمنا اگر چیزی برای به دست آوردن بود سرویسهای امنیتی تاکنون این کار را کرده بودند و کار تحقیق را انجام میدادند، اما این کار را نمیکنند، چون یقین دارند که اینطور نیست.
بحثی مطرح است که آیا سوریه امکان دارد در ازای گرفتن امتیازاتی از جمله بلندیهای جولان دست از حمایت حزب الله بردارد. نظر شما در این باره چیست؟
مسئله مهم اصلاً این نیست. معضل موجود میان اسراییل و سوریه دوجانبه و ساختاری است. همه چیز به زمین و امتیاز محدود نمیشود. این اولین باری نیست که دو طرف با یکدیگر روبهرو میشوند. سوریه برخلاف تصور همگان هیچگاه از حزبالله دفاع و یا حمایت نکرده است. سوریه با حزبالله همکاری دارد که این مسئلهای متفاوت است. به این معنا که برای رفتن به لبنان باید از سوریه گذشت و سوریه نیز همیشه مرزها، کامیونها و رفتوآمدها را کنترل میکند. ممکن است هر از چندگاهی مشکلی در رفتوآمد کامیونها به وجود آید، اما مقطعی و خیلی گذراست.
فرضیهای که میخواهم مطرح کنم اینست که اگر در آیندهای نزدیک، ایران و آمریکا کمی به یکدیگر نزدیک شوند و یا اگر سوریه بیشتر به فرانسه و اروپا نزدیک شود، آیا حزباله باز هم حامی خواهد داشت؟ من معتقدم که حزباله باید خود را به یک حزب سیاسی قدرتمندتری تبدیل کند. این مسیر آغاز شده و باید با قدرت بیشتر ادامه پیدا کند.
حزباله تنها جبهه مقاومت لبنان در برابر اسراییل است. اما اگر در آینده فضای آرامتری میان بازیگران منطقه برقرار شود، آیا حزباله میتواند به حمایت حامیان خود امیدوار باشد؟ در بعد دوم اینکه، امروز در لبنان گروهها و جناحها بر تقسیم قدرت تأکید دارند. وقتی وارد بیروت میشوید، هر یک از گروهها اعم از مسیحی، دروزی و سنیها هر یک در محدوده و اراضی خود هستند. در حقیقیت یک تقسیم قدرت اشتراکی در لبنان حاکم است. از این رو حزب اله باید به سمتی برود که همه جریانهای شیعه را زیر یک چتر و در یک زمین سیاسی مشخص مستقر کند.
در جنوب لبنان که اکنون اینطور هست.
در بقاع و جنوب لبنان شیعیان حضور دارند. اما در جنوب لبنان 40 درصد این ساکنین شیعه نیستند. لبنان کشوری بسیار کوچک با 10 هزار کیلومتر مربع مساحت است. افراد ساکن در آنجا بیشتر روستاییاند و نه مسیحیان و یا سنیهای شهرنشین. مهمترین دغدغه آنها کار کردن روی زمین است. در بقاع نیز وضع به همین منوال است، 45 درصد ساکنان آنجا شیعه نیستند.
اگر نظر شخصی من را بخواهید، امروز ما در قلب چالشی قرار داریم که از قرن هجدهم مهمترین دغدغه منطقه بوده است. فرانسویها برخلاف تصور همگان زیرکانه سعی کردند تا در لبنان قومیتهای مختلفی را علم کنند. امروز در جهان عرب، خاورمیانه و ترکیه اکثریت با سنیهاست. این پرسش مطرح میشود که جایگاه مذاهب اقلیت (مسیحی، شیعه، مارونی، کاتولیک، دروزی) کجا قرار میگیرد؟ آیا راهکار مطلوب نمیتواند ایجاد اتحاد میان همه قومیتها و مذاهب باشد؟ اتحادی که میتواند به عنوان اهرمی در مقابل اقلیت یهودی محسوب شود و اسرائیل را وادار به سازش کند؟ آیا سرزمین و جامعه اشتراکی مهمتر است، یا سرزمین ملی؟ آیا در خاورمیانه جامعه اشتراکی حکمفرما باشد بهتر است و یا سرزمینهای ملی؟
پس این فشارهای زیادی که از سوی آمریکا بر دمشق وارد میشود به چه دلیل است؟ سال گذشته سوریه به کرات محل رفتوآمد دیپلماتهای آمریکایی بود. فشارهای آمریکا بر سوریه، مربوط به موضوع دیگری است. تلاش آمریکا راضیکردن سوریه برای بازگشت به سوی جامعه بینالملل و همکاری با آن است. به اعتقاد من اوباما خیلی باهوش است، از یک سو دست دوستی به سوی ایران دراز میکند و از سوی دیگر فرانسویها را تشویق میکند که بیشتر به سوی سوریها بروند. من تصور میکنم که این دیپلماسی آمریکا نتیجهبخش باشد.
او از زمان رویکار آمدنش فردی را برای خاورمیانه انتخاب کرد که اصالتا لبنانی است، جرج میچل فرزند لیلا سعد یکی از مسیحیان جنوب لبنان است. او عربزبان است اما هیچگاه در مقابل دوربین رسانهها و مطبوعات حاضر نمیشود و هیچگاه نمیگوید که کجاست و چه میکند.
او یک بار به من گفت در مدتی که فرستاده آمریکا در ایرلند شمالی بوده، در حدود 990 نشست و مذاکره داشته که در 845 نشست با بنبست مواجه شده و تنها یک بار از مذاکرات موفق بیرون آمده است. از این رو فشار آمریکا به سوریه را باید در راستای اهداف دیگری سوای از دست برداشتن از همکاری با حزب الله لبنان ارزیابی کرد.
کمی درباره رابطه لبنان با کشورهای جهان عرب صحبت کنیم، به نظر میرسد نقش و مرکزیت عربستان در این کشور در حال کمرنگشدن است و قدرت دیگری به نام قطر در حال ظهور است.
عربستان طی سالها، تلاش کرد تا با در پیش گفتن سیاست عربی از طریق ترویج تسنن نزدیک به وهابیت، سیاست مستقل و محکمی را در پیش گیرد و به عبارتی مذهب سنی را در کشورهای حوزه نفوذش نهادینه کند. عربستان در دهه 1960 از مهمترین بازیگران و تصمیمسازان منطقهای بود. زمانی باب گفتوگوی میان کشورهای عربی با غرب عربستان بود. اما امروز این طور نیست. دیگر انحصار عربستان برای ایجاد مسیرتبادل و گفتوگو برداشته شده است. آنها خیلی وقتی است که متوجه شدهاند که آمریکا و بدون آنکه از کانال سعودیها عبور کنند، به طور مستقیم با کشورهای منطقه اعم از قطر، بحرین و امارات متحده عربی گفتوگو میکنند، لذا عربستان در مقابل آمریکا در موضع دفاعی قرار گرفته است. این وضعیت سبب شده که سایر کشورها از جمله قطر اعتماد به نفس خوبی پیدا کنند و در عرصههای جهانی مستقل از عربستان وارد شوند. با این همه عربستان همچنان در تلاش است که اهرم خود در لبنان را حفظ کند. پست نخستوزیری در لبنان، همان اهرم اصلی است. این پستی است که همه گروهها و جناحها بدان چشم دوختهاند و عربستان نمیخواهد که پست نخستوزیری از دست سنیها خارج شود. این اهرمی است که عربستان آن را برای خود نگه داشته است. درگیریهای سیاسی امروز در لبنان نیز در حقیقت بر سر همین مسئله است.
نظر شما